سایر منابع:
سایر خبرها
ابعاد حقوقی تخریب جنگل ها و منابع طبیعی
مردم از این اکوسیستم به خوبی استفاده کنند. پرفسور کناپ با اشاره به فرصتی که برای دیدن جنگل های هیرکانی از طریق دانشگاه منابع طبیعی کرج در طول 25 سال فعالیت کارشناسی و حرفه ای وی در پست مسئول ارتباطات بین المللی آلمان گفت ؛ تاکنون در هیچ جای دیگر دنیا چنین جنگل هایی را ندیده بودم و بسیار ناراحتم که این جنگل های با ارزش در معرض تخریب از طریق قطع درخت و چرای بیش از ظرفیت منطقه قرار گرفته اند. وی ...
قبل از عقد از پسر دایی ام باردار شدم - راز عجیب دختر 17 ساله در کلانتری فاش شد!
نداشتم به پشت بام منزل مادرشوهرم رفتم تا ... دختر 17 ساله که غم سنگینی بر پهنای چهره اش نشسته بود در حالی که بیان می کرد نمی دانم چرا روزگار تقدیر مرا این گونه رقم زده است، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: سه سال بیشتر نداشتم که قیچی طلاق رشته زندگی مشترک پدر و مادرم را برید و من در میان تار و پودهای این رشته های بریده گم شدم چرا که نه معنی طلاق را می فهمیدم و نه از ...
بازگشت به ریشه های خودم را بهتر دانستم
تا مرز اعدام پیش می رود؟ تمام این درک و فهم به روحیات خلاق و ذهن کودکانه یک بچه ی چهار ساله بر می گردد که خیلی سینمایی وار به این موضوع نگاه می کند. یک کودک چهارساله تحت تاثیر حرف کسی قرار نمی گیرد، مگر این که یک سری تصاویر ذهنی را از جایی وام گرفته باشد. آن موقع من برخی رویدادها و مسائل انقلاب را از تلویزیون می دیدم و طبیعتا کپی و تقلید می کردم. این ها بخشی از ذهن خلاق من بود که شاید ...
گزارش اشپیگل: قدرت مطلق در دستان ولیعهد جوان
دولت بحرین برنامه ما را قطع کرد. چرا؟ احتمالاً به این خاطر که همان قدر وقتی که در اختیار سیاستمداران و فعالان سنی قرار دادیم، به فعالان شیعه نیز دادیم. در دوازده ماه قبل از دستگیری ولید، زیاد از او خبر نداشتم. گرچه عجیب نبود. از نوشتن در روزنامه "الوطن" در عربستان منع شدم و به تازگی در لیست سیاه روزنامه پان عربیسم "الحیات" قرار گرفته بودم که آن نیز تحت مالکیت دولت عربستان بود. بعد از اینکه ...
فراستی: روشنفکران ادراک حسی هنر را نمی فهمند
ها به من رجوع کردند و گفتند چاپ کن، باز آنجا هم 4 الی 5 شماره بیشتر نشد (سال 1381)، در این فاصله من کتاب هایم را چاپ کردم. مخصوصا کتاب لذت نقد، دیالکتیک نقد و... و. . در واقع مجله فرم و نقد مبانی و اهداف مرا در پروژه نقد تکمیل خواهد کرد. * دولتی ها هم نمی خواستند این رویه نقد مستقل در آن مقطع ادامه پیدا کند؟ معلوم است که نمی خواستند، موضوع همه دولت های پیشین و مدیرانش بالایی و ...
مراسم رونمایی از سردیس جوان ترین مدافع حرم دانشگاه برگزار می شود
که او را می بینم ولی نخواستم قبول کنم. سجده رکعت دوم بودم که متوجه بسته شدن در و صدای مصطفی که گفت: مامان من رفتم خداحافظ. شدم. دو رکعت بعدی نماز را اصلا نفهمیدم چه جوری خواندم. خیلی سریع، نماز را تمام کردم و رفتم در را باز کنم تا او را ببینم، ولی رفته بود. حتی پایین رفتم و درب کوچه را باز کردم. هر چه کوچه را نگاه کردم ندیدمش، به قدری سریع رفته بود که نتوانستم ببینم. هر دفعه که می خواست بیرون ...
دیگه بچه نمیخوام، انگار رو ابرام
های نازایی شده بودم. بنابراین بعد از اینکه صاحب یک دختر و یک پسر شدیم، تصمیم گرفتیم به بچه دیگری فکر نکنیم. من متوجه شدم تصمیم برای بچه دار نشدن بعد از تولد آخرین فرزند هم، انسان را تحت تاثیر احساسات متفاوتی قرار می دهد؛ که همانطور که در عزاداری برای عزیزان می گویند، هفت مرحله دارد. اگر شما و همسرتان هم تصمیم گرفته اید کرکره ها را پایین بکشید، این ها احساساتی هستند که احتمالا تجربه ...
ماجرای گزارشی که 13 سال قبل منتشر شد!
پدرم که سخت مرا می آزرد و حدود 15 سال داشتم که برای فرار از واقعیت ننگین زندگیم به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کردم و پس از مدتی هم که آلوده شدم دیگر به اندرزهای دیگران مبنی بر ترک مواد و استفاده نکردن آن کاملا بی اعتنا شدم و کمترین توجهی به آنچه می گفتند، نشان ندادم. ح.ن متولد سال 1353 بود و سه ماه دیگر 30 ساله می شد. از او پرسیدم که تا کنون هیچ گاه تصمیم به ازدواج نگرفته است؟ او با ...
ملاقات خوبی با وزیر ارشاد داشتم/ قصه های مجید را قرار بود داریوش فرهنگ بسازد
آقای قمیشی همکار بودم. منوچهر برنامه های مختلفی را در رادیو کار می کرد که یکی از آنها ترانه های درخواستی بود. او نامه های مردم را به خانه می آورد و من تنها کاری که می کردم، این بود که سلام و علیک اول برنامه را مثل محمد صالح علا که هر شب سلام زیبایی می نویسد و می خواند، من هم سلام تازه تری بنویسم. تولد با صالح علا در یک روز و با سه سال اختلاف در ادامه پوراحمد از این سخن گفت که در ...
تعهد پذیری و رابطه سالم عاطفی؛ راه علاج آسیب های خانوادگی
اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم. وی ادامه می دهد: مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب ...
در چاه طالبان
به سختی در مدارس ایرانی ثبت نام می کردند. به خاطر مشکل مالی نتوانستم درس بخوانم همان موقع که قرار شد من به مدرسه بروم، متوجه شدم که با دیگر هم کلاسی هایم فرق دارم. می دیدم که بچه های هم سن وسال من به مدرسه نزدیک خانه شان می روند و من مجبور بودم هر روز از درمانگاه سیلو به کوچه عباسقلی خان بروم. همیشه بچه های محله از من می پرسیدند چرا به مدرسه ما نمی آیی؟ روزی از پدر و مادرم ...
زندگی سخت قربانیان
نفر از مبتلایان هموفیل، جانشان را بر اثر ایدز از دست دادند. بعد از آن در سال 76 بود که به دلیل استفاده از فرآورده های خونی داخلی، هپاتیت سی گرفتم اما برای این بیماری هیچ دیه ای به ما ندادند. شما هم در گروه شاکیان در پرونده فرآورده های خونی وارداتی بودید؟ بله، من خیلی پیگیری کردم، کسی جواب درست و حسابی به من نمی داد. حتی وقتی برادرم فوت کرد، رفتم دادگاه. قاضی به من گفت، بی ...
زنان اچ آی وی مثبت و انگ بدنامی
برای پرداخت اجاره خانه اش. او از تفاوت های زندگی اش با زنان دیگر می گوید: نمی تونم بچه دار شم، نمی تونم به بچه ام شیر بدم. نمی تونم به کسی بگم این بیماری رو دارم. می زند زیر گریه و هق هق گریه هایش فضای اتاق را پر می کند. لحظه ای خودم را جای او می گذارم. تحمل این شرایط خیلی آسان نیست..... : خیلی اذیت می شم. یکسری از دوستام رو مجبور شدم کنار بذارم. یکبار دندونپزشکی رفتم، دکتر با ...
بعد از تشویق رهبری سعی کردم جدی تر شعر بگویم
شعرخوانی . نمی دانستم که اصلا شعرخوانی وجود دارد. رفتم دیدم یک آقای مو سپیدی که بعدها متوجه شدم اسم شان تقی متقی است، آنجاست. گفتم: من شاعر هستم. نه سلامی کرد نه علیکی. گفت: خوشبختم؛ اینها هم همه شاعر هستند. گفتم: نه من خانم شاعر هستم. گفت: این خانم ها هم شاعر هستند. من اصلا نگاه نکرده بودم؛ وقتی که نگاه کردم دیدم که چند خانم نشسته اند و شعر می خوانند. به طور کلی، ورود من به دنیای انجمن و آشنایی با ...
زیر آوار بر تو چه گذشت؟
و برمان را پر می کنند جوانترها مرا نمی شناسند. فردی که خود را بهیار بیمارستان خراب شده معرفی می کند، می گوید: زلزله عظیمی بود، مگر شوخی است بالای 7 ریشتر. خب چه اتفاقی افتاد؟ همه می دانند ساعت 9 و 40 دقیقه شب بود که من در بیمارستان و شیفت شب بودم، ناگهان همه چیز لرزید. من سراسیمه بیرون دویدم و قبل از آنکه سقف روی سرم بریزد به پارک کناری رفتم و یک ربع آنجا نشسته بودم. باور نمی ...
لزوم حذف تقلیدها از آموزشگاه
از تماشای آن به شور می آمد و هیچ آموزندگی نداشت. حضرتش این هنر را به تقلید و تلقین پیشینیان آموخته بود و مرا به یاد مقاله ای افکند که بیست سال پیش نوشته بودم: آن روزها کودکی را دیدم که چشمانش از گریه سرخ گشته بود و چون علت گریه اش را پرسیدم، پاسخ داد پدرم پولی برای خرید کاغذهای کاردستی ام نمی دهد. از پدرش پرسیدم: چرا؟ پاسخش این بود: به مغازه ای رفتم و از قیمت کاغذ ...
منتخب بهترین حکایت ها از گلستان سعدی
همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدرم بمردی. خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت. سال ها بر تو بگذرد که گذار نکنی سوی تربت پدرت تو به جای پدر چه کردی خیر؟ تا همان چشم داری از پسرت *** روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس ...
دختر رییس فدراسیون روسری بر سر مربی مرد تایلندی کرد / او در هر چهار بازی با چهار روسری مختلف در سالن ...
. من تنها کار فنی انجام می دادم. این اولین بار من نیست که به عنوان سرپرست فنی رقابت ها را برگزار می کنم. در ارومیه و در سال 2005 مسابقات کبدی تهران را نیز به عنوان سرپرست فنی مدیریت کرده ام. وی تاکید کرد: اول این که نمی فهمم که این ماجرا چه ربطی به من داشته و دوم این که خود دختر رییس فدراسیون این مربی را جلوی چشم ما حجاب سرش کرد و به داخل زمین برد. به او گفتم نکن، پاسخ داد "ول کن خانم رحیمی ...
دانشگاه ما در یک حرکت تدریجی روبه نابودی و خودکشی آرام است
این دو دبیرستان ممکن بود و من علی رغم مخالفت خانواده با وجود اینکه جزو شاگردان ممتاز بودم دوست داشتم که در رشته طبیعی تحصیل کنم چون دوستانم به این رشته رفته بودند من همیشه از مدرسه متنفر بودم و ساختار سرکوب گرایانه آن را دوست نداشتم. فکوهی ادامه داد: به هرحال در چنین شرایطی صحبت از ادامه تحصیل در رشته ادبی برای خانواده من غیرممکن بود، به همین دلیل به انگلستان رفتم و در آنجا تلاش کردم ...
ناگفته های دختر هنرپیشه قدیمی از پدرش!
ایران آنلاین / آشا محرابی در قسمتی از مصاحبه اش درباره پدرش حرف های جالبی می زند: در سریال آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد می شود که چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟ نه، به هیچ وجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی ...
خانم رحیمی نژاد، شما دیدید که من بر سر مربی مرد تیم ملی تایلند روسری انداخته ام؟/ حالا که این اتفاق با ...
درگیر تیم ملی بودم. مدیر فنی تیم های ملی کبدی بانوان خاطرنشان کرد: از همان ابتدا برای برنامه ریزی بازی ها، پدرم با حضور مربیان مرد کنار تیم بانوان مخالف بود و مخالفت فدراسیون و شرایط برگزاری مسابقات به صورت مکتوب به تمامی تیم ها اعلام شد و اگر شما در تصاویر دقت کنید هیچکدام از این مربیان روی نیمکت کادر فنی ننشستند و سعی کردند که از کنار زمین و حتی در جایگاه تماشاگران بازی های تیم ...
ادعای عجیب، مرد تایلندی اصلاً سرمربی نبود!
. او تاکید کرد: من آخر بازی به سالن آمدم و این صحنه را که دیدم بسیار ناراحت شدم. خودم روسری را از سر این مربی برداشتم و پرت کردم و گفتم این چه کار زشتی است که انجام شده است؟ همکارانم، شاگردانم و دوستانم که آنجا بودند شاهد هستند. آن ها می گویند که من از ابتدا در سالن بودم و روسری را سر مربی تایلندی کردم در صورتی که من ثانیه های آخر بازی آمدم. مدیر فنی تیم ملی کبدی زنان ادامه ...
نقاش ایرانی مقیم ترکیه: هنر در ایران ارج و قرب زیادتری دارد/ جوانان مقدار فرهنگ و تمدن ایران را بدانند
خانوارهای بسیاری ساکن آنجا بودند، اما گویا همه اعضای یک خانواده بودند؛ تردد میان همسایگان زیاد بود و این خوب ترین حس من از سال های زندگانی در تبریز در دوران کودکی هست که متاسفانه امروز پایین ترین نشانی از آن باقی نمانده هست. آ از دوستان همان سال ها تعداد معدودی مانده اند. پدرم پیمانکار شرکت نفت بود؛ ابتدا دو دستگاه اتوبوس داشت و بعد از آن چند دستگاه نفتکش خرید و به پیمانکاری ...
داروی آرامبخشی که کیوان ساکت را با بزرگانی چون شجریان و مشکاتیان آشنا کرد
داروخانه آمد و گفت کیوان خبر خوب دارم و گفتم می دانم امشب منزل شما هستیم. گفت تو از کجا می دانی؟ گفتم من یک هفته هر شب با این دوستان هستم. رفتم خانه دکتر کمالی. موقعی که من رسیدم، استاد بیگجه خوانی داشت ساز می زد و استاد شجریان می خواند. مثل همیشه گوشه ای نشستم و بعد از مدت زمانی، دکتر کمالی به اساتید گفت راستی کیوان هم تار می زند. همه گفتند چرا تا به حال نگفتی و تار را دست من دادند و قطعه ...
زخم های زندگی زخمه های تار
دانشگاه ها تعطیل شد، دانشجوی مهندسی ساختمان بودم. دانشگاه که تعطیل شد، دیدم کاری نمی توانیم بکنیم، در همان زمان پدرم بزرگترین داروخانه و دراگ استور ایران را در مشهد داشت و اداره می کرد و اوایل انقلاب آن را به بخشی از کارمندان خودش واگذار کرده بود. من هم رفتم آن جا و شروع به کار و یاد گرفتن کردم. بعد از مدتی که کار را یاد گرفتم، با توافق آنها، من کارمند پدرم و نسخه پیچ داروخانه شدم. آن زمان تحریم ها زیاد ...
مصاحبه با طراح آرم ( لوگو ) هما
شد که یک چنین آرمی به مسابقه گذاشته شده، همانند اینکه یکی به من گفته باشد برو ببین چه کار می کنی. اصلا به این امید هم نبودم که برنده بشوم، تنها دلم می خواست شرکت کنم. من سفرهای زیادی داشتم و تقریبا تمام ایران را گشته ام، حتی همان دوره بچگی. با توجه به شغل پدرم که بیشتر در شهرستان ها بود. شیراز خیلی می رفتم و با یادبود ها هنری آن ناحیه، آشنایی داشتم. عکاسی هم در آن منطقه زیاد کرده بودم ...
صد ساعت شکنجه زن جوان در برابر دوربین / پلیس تهران کشف کرد
. آنها در این هفت سال که در زندان بودم یک بار هم به ملاقاتم نیامدند. می گویند از من می ترسند. زندگی آنها برایت اهمیت ندارد؟ من عاشق آنها هستم. پسرم به دیابت مبتلاست. او در جلسه دادگاه گفت که دور از خواهرش زندگی می کند و آنها نمی توانند هر روز یکدیگر را ببینند. تنها کاری که می توانم برایشان انجام بدهم این است که خانه را به نامشان سند بزنم. چون آنها دیگر نمی خواهند حتی با من ...
دختر نوجوان 16 ساله: خواننده مشهور رپ به من تجاوز کرد
اتاقش برد و مورد آزار و اذیت قرار داد. از نظر روحی بشدت به هم ریخته بودم و گریه می کردم. حمید هم گفت مرا به یکی از دوستانش که استودیو دارد، معرفی می کند تا بتوانم همانجا کار و زندگی کنم، اما وقتی به آدرسی که داده بود رفتم، متوجه شدم چنین محلی وجود ندارد. به واسطه یکی از دوستانم، سه روز در خانه زنی تنها ماندم، اما سرانجام تصمیم گرفتم به خانه مان برگردم. با ثبت این اظهارات، حمید ...
خاطره اروجعلی محمدی فرماندار پیشین میانه از دهقان فداکار و تولد دوباره وی
ان ریخت و ان را اتش زد راننده قطار با دیدن اتش ترمز را کشید و قطار بعد از تکان های شدید از حرکت باز ایستاد. تا اینجا که از روی حافطه خوانده بودم حاظرین همه تحت تاثیر قرار گرفتند و با این حرف های من ریزعلی خواجوی بعد از سال های سال و عبور از سال های جوانی از سلک یک قهرمان جوان داستان کتاب های دبستان های ایران در سن میان سالی در متن جامعه دوباره ایران متولد شد روزهای بعد دستور دادم برای اوجشن ...
هجرت از پاکستان برای دفاع از ایران
(ره) یا همان باغ خان معروف رفتم. بعد از بیست روز آموزش توی پادگان، به عنوان مسئول قبضه خمپاره انداز 60 برای حضور در عملیات بیت المقدس راهی جبهه شدم. خاطره دوم همان شب اول عملیات مجروح شدم. آن هم توی اولین عملیاتی که شرکت می کردم. از هجده روز قبل از شروع عملیات بیت المقدس کنار رودخانه کارون مستقر شده بودیم. گردانی که من درش بودم گردان پشتیبانی بود و قرار بود بعد از عملیات ...