سایر منابع:
سایر خبرها
رد جنون قاتلی که در منزل پدرزنش حمام خون راه انداخت
منزل پدری اش می ماند؛ آن شب تنها در خانه ماندم تا اینکه صبح به خانه پدرزنم رفتم؛ ابتدا پسر پنج ساله ام را به خانه خواهرم بردم و پس از آن مجدداً به خانه پدرزنم بازگشتم؛ طی درگیری، همسرم، مادرزنم و پدرزنم را با ضربات چاقو زدم و پس از دقایقی مأموران در محل حاضر شده و مرا دستگیر کردند. وی مدعی شد: مدتی است بیماری روحی و روانی و "اسکیزوفرنی" دارم، به خاطر همین بیماری یک هفته هم در بیمارستان ...
شین آباد هنوز می سوزد
می خواهد که به وعده های خود عمل کنند. این پدر در گفت وگو با قانون گفت: دختر من نادیه صالح، 70درصد بینایی اش را از دست داده است. یک گوشش به طور کامل نمی شنود و کل صورت، کمر و دست هایش دچار آسیبی شدید شده اند. با چنین شرایطی دو ماه است که به طور کامل روند درمانی قطع شده است. خواسته من جز بهبودی کامل دخترم، چیز دیگری نیست. من و همسرم بدون شک در آتش سوزی مدرسه شین آباد تقصیری نداشتیم، پس چرا مسئولان که ...
با پوست پوست شدن قسمت های مختلف بدن چکار کنیم؟
هم انجام ندهید. استفاده بیش از حد از لایه برداری، پوست صورتتان را خشک می کند. همچنین استفاده از دستگاه بخور در خانه، کمک می کند هوا مرطوب بماند و خشکی آن تاثیر منفی روی پوست نگذارد. پاها و دست ها متاسفم اما باید با حمام های طولانی مدت و داغ خداحافظی کنید. اگر پا و دستتان پوست پوست می شود، به دلیل از دست رفتن رطوبتشان است. مدت زمان حمام کردن را تا کمتر از 10 دقیقه با آب گرم ( نه داغ ...
تنهایان بیابان
بیابان زندگی کنیم. من یک آدم وابسته به آدم های معلولم که نیاز به حمایت داشتم و دارم. بهزیستی می توانست کمک هزینه تحصیل به من بدهد و... من رشته های مختلف در دانشگاه آزاد و پیام نور قبول شدم ولی هزینه اش را نداشتم. در آخر رفتم دانشگاه علمی - کاربردی و به زور پولش را جور کردم. خرج کفش و لباس من را خواهر و برادرم می دهند. اگر به مادرم بگویم پول برای لباسم بده، می گوید شکمت را چطور سیر کنم؟ خیلی دوست ...
مردی که گرازها هم برایش گریه کردند!
...، باعث شد به قصد آب خوردن چندبار دیگر سمت رودخانه بروم و دلی از عزا دربیاورم؛ هرچند می دانستم این آب برای آدمی که زخم دارد خوب نیست و خونریزی اش را زیادتر می کند. بعد از آن 5 متری جلوتر رفتم تا به یک جوی آب دیگری رسیدم. البته اینکه می گویم 5 متر، هر 5 دقیقه، 5 سانت می توانستم خودم را جلو بکشم. مورچه از من سبقت می گرفت. نه دست داشتم، نه پا، نه نفس...! عراقی ها تا چند قدمی ام آمدند ...
قتل همسرش پس از ناکامی در منصرف کردن از طلاق
... در ابتدای این جلسه اولیای دم مقتول برای قاتل دخترشان درخواست قصاص کردند. دختر 9 ساله مقتول در شکایت خود گفت: پدرم مدام مادرم را اذیت می کرد و من حاضر به گذشت نیستم. رئیس دادگاه با تفهیم اتهام به محرم، از او خواست به دفاع از خود بپردازد که مرد میانسال با قبول اتهام قتل عمد گفت: من و همسرم مدتی بود با هم اختلاف داشتیم. چند روز قبل از قتل وقتی به خانه آمدم، متوجه شدم او وسایلش را جمع ...
زیباترین اشعار درباره امام زمان (عج)
فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه تو نشستن مرا بس است اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟! محمدجواد شیرازی ✦✦✦✦✦✦✦ ما را در آورده از پا، این درد چشمْ انتظاری تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بی قراری؟ این خانه ها بی حضورت، زندان زجر و شکنجه ست شوقی به خواندن ندارد، در این قفس ها، قناری ...
درسی که از فرمانده نصراللهی آموختم
خود به مردم ظلم کنیم . پاسخی نداشتم مقابل مردم حاضر در قهوه خانه کوچک شده بودم به طرف ماشین رفتم و با عصبانیت پایم را روی پدال گاز گذاشتم و یکسره به بانه رفتم. بلافاصله لباسم عوض کردم و راه افتادم درب قرارگاه حاج قاسم هم رسید از ماشین پیاده شد بسمتم آمد دست به گردنم انداخت و صورتم را بوسید من هم با ناراحتی حرفی نزدم حاجی گفت: می خواهی بروی؟ گفتم: بله گفت: کجا؟ گفتم: یک جبهه دیگر گفت ...
رابطه اصلاح طلبان با رهبری همیشه خوب است/ برای حل مشکل حصر انتقادها را به جان می خریم
. هیات رئیسه فراکسیون مهمترین اتاق فکری است که این فراکسیون داشته است. به هر حال ما یک تشکیلات رسمی هستیم که هیات رئیسه دارد و شورای مرکزی 40 نفره دارد و بعد از آن مجمع عمومی است و همه فعال هستند. اگر قرار باشد اتاق فکر را همان اعضای فراکسیون تشکیل دهند، پس بحث ارتباط فراکسیون با احزاب بیرون مجلس چه می شود؟ ببینید برخی احزاب درون فراکسیون عضو دارند و ما چند دبیرکل داریم. بحثی که ...
از بین بردن طبیعت ایران برای حیات کارخانجات غمگینم می کند
شد – موضوع این است که آن روز در آن آتلیه متوجه شدم متریال هایی را می توانم در دست بگیرم و به شکل دیگری درآورم و دیدم بدون آنکه دوره ای دیده باشم، می توانم با مواد مختلف این کار را بکنم و شکل هایی که ایجاد می شد مرا مجذوب خودش کرد. همه چیز با مجذوب شدن شروع شد. در همان سن 19 سالگی، در آنجا نوعی نبوغ را در مجسمه سازی در خودم حس کردم و مجسمه سازی برای من از آن روز داستانش آغاز شد. آن روزها ...
روزگار قرتی آقای کاریکاتوریست!
سوشیانس شجاعی فرد_ روزنامه شهروند| چند سال پیش، یادداشتی نوشتم در وصف احمد عربانی و هنرش با این تیتر: قلم پرکرشمه اش! در این گفت وگو، برخلاف اصول مصاحبه، اجازه دادم استاد عربانی هرچه می خواهد بگوید و به ندرت برای هدایت گفت وگو سخنش را قطع می کردم، حتی دل به دلش می گذاشتم که بیشتر بگوید، در نگارش گفت وگو هم با همه محدودیت جا، کمتر از گفت وگو زدم، دقیقا به یک دلیل: برای این که مخاطب از لابه لای ...
شهادت مظلومانه برادرم در کنار کودک معصوم کردستانی
سالی از من کوچکتر بود در سال 1331 در این شهر دیده به جهان گشود. موقعیت آن روزها به گونه ای بود که کودکانی که به مدرسه می رفتند خیلی زود دست از درس و مدرسه می کشیدند و مشغول کار می شدند. عبدالله نیز به کار گچ کاری مشغول بود و درآمدش را دو دستی تقدیم پدرم می کرد. تازه انقلاب به پیروزی رسیده بود که عبدالله به جمع نیروهای انقلابی پیوست و در کمیته انقلاب سنندج سازماندهی شد. عبدالله با ...
عروس، پشت پرده اسیدپاشی به مادرشوهر
مادرشوهرش را قبول کرد. در ادامه بررسی ها، مشخص شد ماهرخ رابطه پنهانی با مرد سبزی فروشی دارد که در نزدیکی خانه شان مغازه دارد. بنابراین مرد سبزی فروش نیز بازداشت شد و در بازرسی از مغازه اش، تلفن همراه و سیم کارتی به دست آمد که از طریق آن پیام های تهدید زیادی به فرنگیس و خانواده اش ارسال شده بود. مرد سبزی فروش در تحقیقات اولیه منکر اسیدپاشی بود و در رابطه با ماهرخ گفت: حدود دو سال قبل، ماهرخ برای ...
اینجا آخرین ایستگاه زندگی است!
وارد می شدند ابتدا از اینکه به راحتی با آنها دست می دهم تعجب کرده و بعد از اندک مدتی صمیمیت ایجاد شد به طوریکه در وسط اتاق نشسته و دفتر یادداشت و رکوردار را در آورده و همه غساله ها دور من گرد آمدند. بخش اول: غسالخانه زنان روایت اول : رقیه اسماعیلی، 55 ساله دارای هفت فرزند که سال های پیش همسرش را از دست داده و به مدت 18 سال بود که شغل غسالی انجام می داد. وقتی همسرم را ...
همسرم اصلا نمی گوید که مرا دوست دارد!
کنار همسر زیاد اهل حرف زدن نیستند. خوب باز هم خوب فکر کنید. آیا همیشه همین بوده؟! بی شک جوابتان این است که نه در روزهای اول آشنایی بیشتر حرف می زد؛ آن روزها بسیار خوش صحبت بود، اما حالا چنان در اخبار و تلویزیون یا گزارش فوتبال غرق می شود که انگار من اصلا در خانه حضور ندارم. چه باید کرد؟ اجازه بدهید با یک مثال ساده و آشنا تفاوت در هدف حرف زدن را مطرح کنیم. ممکن است دو خانم با همدیگر ...
فرهنگ جبهه
.... رفتیم و هر سه در عملیات والفجر 9 (5/12/64 - شرق چوارته عراق) شرکت کردیم و بعد از پایان مأموریت به خانه آمدیم. مرا داخل گونی کردند سال 62 بود که برای اولین بار می خواستم به جبهه اعزام شوم. مشکلی که علاوه بر قد کوتاه و سن کم داشتم، سختگیری خانواده بود. روز اعزام از طرف بسیج به مدرسه آمدند. من و چند نفر از همکلاسی ها همراه آنها آمدیم بسیج. قرار بود ساعت شش صبح فردای آن روز برویم ...
باز گشت از آخر دنیا
نبود - خشکبارفروشی داشت- اما هر شب بعد از کار تا صبح توی کافه ها می گشت. مادرم هم از پسش برنمی اومد. چند سالی این طوری گذشت. درس می خوندم؛ مدرسه شبانه می رفتم. انقدر درسم خوب بود که اگه یه روز مدرسه نمی رفتم فراش و ناظم می اومدن در خونه و سراغم و می گرفتن. تیپ اون موقع من و هیچ کس نداشت. همیشه چند تا کتاب زیر بغلم می زدم و توی خیابون طوری راه می رفتم که همه فکر کنن آدم مهمی هستم؛ اما نمی ذاشتم کسی ...
آقای خودم، خانم خودم؛ درباره پدیده وصلت با خود
گرمی بود که بتوانم صورتم را در آن غرق کنم و گرمای دست هایی که مرا محکم در بر بگیرد، آغوش و دست های کس دیگری، مثل همسرم، مادرم یا دوستم اِلی. همین حس چند روز بعد نیز بر من غالب شد، زمانی که شروع کردم به خلاص شدن از دست پیوندهایی که دیگر به کارم نمی آمد ، برنامه ای که برای هفتۀ سوم در نظر گرفته شده بود. برای این کار از دوستم، آنا سمنوا-گانز، کمک خواستم، هنرمندی که مراسمی به نام آرشیوکردن ...
دعوای مرگبار بر سر نشستن در جلوی وانت
این موضوع با ناصر دعوایمان شد و او مرا کتک زد. وقتی به خانه رفتم، ماجرا را برای خانواده ام تعریف کردم و همین باعث درگیری بین خانواده ما و خانواده ناصر شد و در جریان این درگیری پسرخاله ناصر با چاقو به پدرم حمله کرد که در بین راه توانستم چاقو را از دستش بگیرم و چند ضربه به او بزنم که باعث مرگش شد.به گفته سرهنگ حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، هم اکنون برای تمامی متهمان قرار بازداشت صادر شده و تحقیقات تکمیلی از آنها ادامه دارد. ...
فرجام شوم شوهرکشی
. اوایل زندگی مشترک با یکدیگر مشکلی نداشتیم اما پس از گذشت چند ماه درگیری و اختلافات ما زیاد شد. او از من درخواست های غیر منطقی داشت و من قادر به برآورده کردن آنها نبودم. در این مدت صاحب دو فرزند که یکی پسر و دیگری دختر است، شدم. در حال حاضر دخترم چهار ساله و پسرم 10 ساله است. چندین سال در شیراز زندگیمی کردیم و به خاطر رفتارهای همسرم حتی چندین بار درخواست طلاق دادم اما او حاضر به این کار نبود. شرایط ...
بازیگران درخشان تاریخ سینما : کرک داگلاس
خانواده آنها نیز از همان نام استفاده کرد. داگلاس با نام ایزی دمسکی بزرگ شد و در طول جنگ جهانی دوم بود که قبل از وارد شدن به نیروی دریایی ایالات متحده، بطور رسمی و قانونی نامش را به کرک داگلاس تغییر داد. در زندگی نامه ای که در سال 1988 با عنوان پسر کهنه فروش منتشر کرد، از دشواری هایی که او و والدین و شش خواهرش در سال های اولیه زندگی شان در امستردام نیویورک تحمل می کردند، نوشته است: پدرم، که ...
فرجام شوم شوهرکشی
مشکل روبه رو بود. به هر دشواری بود روزگارمان سپری می گردید تا اینکه مادرم با کار کردن در مسکن های مردم خرج تحصیل مرا تهیه کرد. در این میان خواستگارهای فراوانی داشتم تا اینکه با همسرم ازدواج کردم. در این مدت مالک دو فرزند که یکی پسر و دیگری دختر هست، گردیدم. در حال حاضر دخترم چهار ساله و پسرم 10 ساله هست. چندین سال در شیراز زندگانی چندین سال در شیراز زندگانی می کردیم و به سبب ...
حالا دیگر چه اخراجی ها باشد و نباشد سینما مخاطب دارد
بالای اکران است که در نیمه دوم سال اتفاق می افتد و در سال 96 و پس از رفع توقیف فیلم ها، فشار زیادی به سینما وارد شد، تصمیم بر آن بود که همه فیلم ها به سرعت اکران شوند تا به فجر برسیم. بخشی از شرایط اکران هم به این وضعیت بازمی گردد؛ با این وجود این مسئله دلسردمان نکرده، به تناسب واکنش هایی که از مخاطب دیدیم، انرژی گرفتیم و کار خودمان را می کنیم. چرا به نامزد استعداد درخشان خانه سینما نقد ...
روایتی از زندگی تحصیلی دانشجویان خارجی در ایران
دانشگاه فردوسی تحصیل می کرد، پیگیر موضوع شد و از اداره بین الملل دانشگاه فردوسی پرس و جو کرد و متوجه شدیم که دانشگاه فردوسی مرا پذیرش می کند. این دانشجوی آمریکایی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص هزینه های تحصیل در ایران می گوید: هزینه ها بد نیست اما صرفه جویی می کنیم. پیش از این که به ایران بیایم با همسرم در تاجیکستان کار و پس انداز کردیم و آن پس انداز را با خودم به ایران ...
عصا زنان به دنبال سوژه
شفاآنلاین اجتماعی عادت کرده بودم دنیا را از پایین نگاه کنم. دنیایم همان اندازه بود که می دیدم. چهار دست و پا خودم را روی زمین می کشیدم. آرنج هایم همیشه زخمی و خونی بود. وقتی عصا دست گرفتم، توانستم دنیا و آدم هایش را از بالا ببینم، همقدشان شدم. همه چیز برایم یک شکل دیگر شد. انگار تازه چشم باز کرده بودم. به گزارش شفاآنلاین ، این ها را ربابه محمدزاده می گوید. سال هاست پای درد دل های مردم ...
دیگر در ایران نمایشگاه برگزار نمی کنم/حرمتم را نگه نداشتند
به سن من، دو دفعه باید بازنشسته شده باشد. ولی من با عشق و علاقه و غیرتی که دارم دوست دارم همچنان کار کنم. دست و چشمم پیر شده است. اما همه ی این ها را تحمل می کنم تا بتوانم آن مهری که همیشه به دلم بوده را تا آخرین لحظه ی عمر در خودم حفظ کنم. دوست عزیز من، پرویز کلانتری ، او هم به همین صمیمت کار می کرد ولی از دستم رفت و من هم از دست خیلی ها می روم. بنابراین دیگر وقت ندارم که سر هر چیز بی ارزشی عمرم ...
مدافعان جوانِ امروز مرا یاد دیروز خودم می اندازند
عزیزان جانباز نشوند. شهادت عاقبت شان باشد. خیلی سخت است کنار جانباز بنشینی و دردهایش را حس کنی و کاری از دستت برنیاید. من دردهای همسرم را با همه وجود احساس می کنم. مدت هاست که همسرم نمی تواند از خانه بیرون بیاید چون دائم باید اکسیژن بگیرد. یعنی فاصله اتاق تا سرویس بهداشتی را هم بدون استنشاق اکسیژن نمی تواند طی کند. وقتی مهمان می آید و ایشان می خواهد با کسی صحبت کند دائم باید مراقب تنگی نفس و سرفه هایش ...
حس نفیس یک پدر در اهدای نفس فرزند
درسی اش را شب ها انجام می داد و گاهی اوقات تا صبح پای رایانه بود. آن روز وقتی سوار بر موتور به خانه آمدم محمد جواد بیدار بود. عقربه های ساعت 7 صبح را نشان می داد و من بعد از بستن زنگ تلفن همراه خواب رفتم. یک ساعت نگذشته بود که یکی از بستگان که بعد از چند بار تماس با تلفن همراه من موفق نشده بود با من صحبت کند سراسیمه زنگ خانه مان را زد و گفت محمد جواد با موتور تصادف کرده است. سراسیمه ...
مدافعان جوانِ امروز مرا یاد روز گذشته خودم می اندازند
شما چیست؟ پذیرفته ام که زندگانی با یک جانباز شیمیایی که هر روزش بدتر از روز گذشته می گردد، سخت هست اما همسرم با همه مهربانی و لطفی که دارد کنار من مانده هست. در این 20 سال معیت هرگز لحظه ای خسته نشد و با همه فشارهایی که رویش بود تحمل کرد. .. منبع: روزنامه جوان
گردنبند طلا ، زن میانسال را به کشتن داد
: ما در طبقه بالای خانه مادرزنم زندگی می کنیم. ساعتی قبل از این حادثه برای خوردن شام به خانه مادرزنم رفتیم و بعد از آن به خانه خودمان برگشتیم ، همسرم برای خواندن نماز به اتاق خواب رفت و من در پذیرایی بودم. چند دقیقه ای گذشت و دیدم از همسرم خبری نشد. هر چه او را صدا زدم جواب نداد. وقتی به اتاق خواب رفتم دیدم او روی سجاده اش افتاده و نفس نمی کشد.درحالی که مرد میانسال از چگونگی مرگ همسرش اظهار ...