سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید: پسته می شکنم تا خرج سالگرد شهید را بدهم!
من هم می خواهم همراهش بروم. می خواهم همسنگر حامد باشم. گفتم نه مادر جان تو کوچکی، کاری از دستت بر نمی آید. امسال نه، سال دیگر برو. گفت شاید سال بعد جنگ تمام شود! گفتم خدا را شکر که تمام می شود ان شاء الله با پیروزی اسلام هم تمام شود. دیگر حرفی نزد. همان شب دقیق یادم نیست، ساعت دو یا سه نیمه شب بود. با فریادهای یا زینب یا زینب عوض از خواب بیدار شدم. در خواب می گفت یا زینب من می آیم. فریاد می زد و ...
یک شهید، یک خاطره
منطقه بری؛ اگه بری، بچه هایت رو نگه نمی دارم. مِن و مِن کنان حرف مادرش را تکرار کردم. به چشم هایم چشم دوخت و گفت: - فاطمه! راستش رو بگو این حرفا رو مادرم به تو یاد داده؟ سری به نفی تکان دادم؛ ولی او با اطمینان ادامه داد: - ولی این حرف مادرم هست که به خاطر عشق به فرزند مانع رفتنم می شه. آهی با حسرت کشید: - بسیار خب! من دیگه جبهه نمی رم. می مونم و از بچه ها ...
فلکه اول
.... از خواب که بیدار شدم، خیلی با خودم کلنجار رفتم؛ تا خودم را متقاعد کنم که زندگی ام وارد مرحله جدیدی شده. برگشتم به خانه ام. برای خودم سرگرمی های مختلفی درست کردم. فیلم می دیدم. مخصوصا فیلم های خشن، با پایانی باز. پلی استیشن بازی می کردم. دوستانم را گله ای می ریختم توی خانه. کفتر و گربه عجیب و غریب به ملت نشان می دادم؛ اما باز هم ته دلم می خواست برگردم خانه بابا. هر روز به بهانه های مختلف می ...
وقتی "مسعود ده نمکی" به دنبال خر بابا بزرگ رفت...!
بیسیم چی ها گفت: برادر می خواستم بپرسم خرِ بابابزرگ اونجاست؟ فکر کردم طرف دارد سر به سر من می گذارد. آخر مگر کسی در جبهه خر نگه می دارد؟ کمی فکر کردم و با خودم گفتم: اگه منظورش از بابابزرگ همان مسئول گروهانمون باشه، حتما منظورش از خر هم چیز دیگه ایه اما چی؟ نمی دونم. طرف که دید من حسابی ناشی هستم، گفت: برادر جان! نمیخواد با رمز جواب بدی. بیا توی جاده خاکی با هم حرف بزنیم. خوشحالی ...
خوشحالیم که فرزندمان به آرزویش رسید
که بعد از سال ها توانست تیراندازی کند با همسرش تماس گرفت و این خبر خوش را به او داد. نذر کردم اگر فرزندم خوب شود، اجازه حضور همسرم به سوریه را بدهم مریم تاتار همسر شهید مهدی قره محمدی در 13 سال زندگی مشترکشان، تنها یک همسر نبود، او همراه و همرزم مهدی در سخت ترین لحظات زندگی بود، آنقدر به راه و هدف همسرش ایمان داشت که خودش برای رفتن دوباره او به جبهه نذر کرد. او درباره حضور ...
موبایل بازی
الان که موبایلم خونه نیست، صبح موقع رفتن بابا، بهش دادم همراهش باشه. ثانیاً وقتی دستم رسید اول از همه برنامه بازیشو حذف می کنم که هم فکر تو راحت بشه هم خیال من. یکی دو ساعت بعد پدر به خانه آمد. از همان اول که وارد شد نشانه عصبانیت از چهره اش پیدا بود اما چیزی نگفت. مامان که فهمیده بود پدر ناراحت است یک استکان چای برایش آورد و بعد کنارش نشست و گفت: ناصرآقا از چیزی ناراحتی؟ تو اداره با کسی ...
احمد مرد جنگ و زندگی بود!
پاسخ دهد. وقتی گفت می خواهم بروم، نگران شدم. گفتم احمدآقا چرا اینقدر زود می روی؟ گفت من خیلی دیر می روم، آقا رحیم صفوی شب پاتختی رفت. خنده ای زد و قول داد زود به زود بیاید تقریبا 10 روز یکبار یک روز می آمد و دوباره بر می گشت تا اینکه در یک حادثه، زمانی که مهمات می بردند، ماشین در سردشت چپ کرد، دو نفر آنها شهید و احمدآقا از ناحیه بازو مجروح شد. وقتی وضعیتش کمی بهبود پیدا کرد مجدد به جبهه رفت؛ ولی ...
مدرسه مرد ها + فیلم
یک لقمه نان باید جان کند؛ بچه هایی که می دانند بعضی وقت ها حتی بابا هم حریف زندگی نمی شود و به ناچار باید داد زد؛ بلند و خش دار؛ مثل اکثر همکلاسی هایی که هرکدامشان یک دنیا خاطره دارند از دادزنی برای مغازه های پشت امامزاده؛ بچه هایی که باور کرده اند آرزو برای امثال آن ها چیزی بالاتر از خواب و خیال نیست؛ بچه هایی که بارها و بارها به چشم دیده اند که خواستن آنها، نه تنها توانستن نیست، بلکه داغی است ...
بیت اول را محمد مصطفی پور نوشت و شهید شد
...> یادم است شعری را با هم زمزمه می کردیم. یک بیت از رباعی بود به این مضمون: آن قدر غمت به جان پذیریم حسین/ تا قبر تو را به بر بگیریم حسین / هرگز نپسندی تو که ما سوختگان/ در حسرت کربلا بمیریم حسین اولین بار که این شعر را شنیدیم، محمد خوشش آمد. گفت من هم این شعر را روی سینه ام بنویسم. گفتم بیت دوم را تو بنویس بیت اول را من... رفتیم تبلیغات لشکر و گفتیم این مطلب را می خواهیم بنویسیم. ما بیت ...
شهید شعبانعلی رستمی: برادرم، سلاح مرا بر دوش بگذار و با جنایتکاران سرسخت چون آمریکا بجنگ
شهید شدم از تو می خواهم که دست از یاری امام عزیزمان برندارید و به ضد انقلاب بفهمان که چگونه باید زندگی کرد. شما برادرانم ضمن سلام از شما هم می خواهم که بعد از من سلاح من را بر دوش خود بگذارید و با جنایتکاران سرسخت همچون آمریکا بجنگید. و تو همسرم به شما سلام می کنم، بچه های مرا همان گونه که پدرم مرا تربیت کرده تربیت کن و پدر جان حق و حساب زندگیم به عهده تو می باشد و به آن عمل کن . فرزند شما:شعبان علی انتهای پیام/89047/ 20 ...
روایت پدری که فرزندش را در دفاع از حرم تقدیم کرد؛ دلتنگی 4 ساله برای ابوالفضل
عزت نفسم اجازه نمی دهد مستقیما به آن ها کمک کنم. حتی هدایایی که از طرف کار یا جای دیگری به او اهدا می شد به همکارانش که عیال بار بودند می بخشید. تا کسی خلوص پیدا نکند و با خدا معامله نکند خداوند خریدارش نمی شود. در مورد آغاز علاقه شهید ابوالفضل به رفتن به سوریه بگویید. چند بار به سوریه رفت و در سفر چندم به شهادت رسید. سردار شیروانیان: سال 91 زمانی که صحبت از جبهه مقاومت شد ...
دندانپزشکانی که به واسطه یک شهید قاری شدند
توانید بروید تمام شد است. در آخر همه را دور زد و دستور گرفت و رفت. برادر شهید دوران دفاع مقدس گفت: روزی که می خواست برای آخرین بار به جبهه برود احساس کردم دیگر او را نمی بینم و همین اتفاق هم افتاد. همیشه به خدا گفتم هرچه به ما می دهی اول لیاقتش را بده. به قد و قامتش نگاه کردم و گفتم دیگر رفتی؟ گفت اگر شهید شدم دعایم کنید. گفتم تو ما را شفاعت کن. مادرمان خیلی عذاب کشید. 16 سال بعد شهادت روح ...
از ترس داعش از افغانستان مهاجرت کردیم
شهادت حمید چطور به شما رسید؟ یک روز مجبتی پسر بزرگترم به من زنگ زد. اول قرار بود مجتبی و حمید هردو با هم بروند سوریه. اما حمید به مجتبی گفته بود که بگذار اول من بروم، بعد هرموقع من خسته شدم برگشتم تو برو . به خاطر همین مجتبی ایران مانده بود و کار می کرد. خبر شهادت را هم همین پسرم به من داد. یک روز زنگ زد گفت بابا می خواهم یک خبری به شما بدهم. گفتم بگو آقا مجتبی. گفت : پسرت شهید شده مبارکت ...
ما ایستادگی و عزتمندی را از حسین (ع) آموخته ایم. پای در #راه_حسین گذاشته ایم و خود را برای هر هزینه ای ...
، نه به بهانه... . و ما پیرو مکتبی هستیم که پیشوایانش از جان و مال خود در راه حق گذشتند. آیا جان و مال ما گران قدرتر است؟ #مقاومت_هزینه_دارد_اما چرا کسی از هزینه ناکارآمدی مسئولان اجرایی حرفی نمیزنه؟ اخیرا در یک مراسم دانشجویی در دانشگاه علوم پزشکی شیراز یکی از مسئولان معلوم الحال، مشکلات مالی دانشگاه ها رو به صرف بودجه ها در جبهه جنگ خارجی ربط داد. در حالی که کوچکترین حرفی از ...
همسری که شوهرش را نذر دفاع از حرم کرد + عکس
مستحکم باشند . همسر شهید قره باقی می گوید: ما سه فرزند به نام های فاطمه 10 ساله، زهرای 5 ساله و محمد جواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم می گفت مادر بابا چون که مادرش در شهر دیگری زندگی می کرد و می گفت تو جای مادر من هستی. به زهرا می گفت پرنسس بابا . مهدی خیلی آنها را دوست داشت و می گفت دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد . می گفت نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت ...
کار برای خدا مقدار و اندازه ندارد
و اجازه می دهی برود، افزود: من در جواب به آنها گفتم شما نمی بینید هدف او برای خداست و هرچه او را نصیحت می کردید کافی است، من به او گفتم تو دیگر از جبهه خسته نشده ای دیگر بس است در حالی که سیبی در دست داشت به من گفت مگر کار برای خدا مقدار و اندازه دارد. انتهای خبر//
زنانی که روح مقاومت را در شوهرانشان زنده نگه داشتند
را نابود کند. در آن زمان او در کلاس اول راهنمایی درس می خواند و همچون دیگر همسن و سالانش مشتاقانه و خوشحال آماده حضور در منطقه بود. نوروزعلی بارها از پایگاه های مختلف برای اعزام به مناطق عملیاتی ثبت نام کرد، اما به جهت سن کم پذیرفته نمی شد. سرانجام در سال 60 برای نخستین بار به مدت سه ماه به باختران اعزام شد و پس از مرخصی، بار دیگر به عنوان آرپی جی زن به جبهه رفت. گروهانی که نوروزعلی در ...
خانمانی اگر نیست، خانه ای هست
دانم این عشق از کجا آمده است. دعا برای دست هایت از جبهه که بازگشتم پدربزرگم بیمار شد و از آنجا که کودکی و نوجوانی ام را در کنارش گذرانده بودم خوب می دانستم دغدغه پدربزرگم تنهایی است. آن زمان که بیماری اش شدت گرفت و بیم تنهایی مرد قوی خاطراتم می رفت، بخصوص مدتی که در بیمارستان بستری بود یک لحظه هم تنهایش نگذاشتم و همه کارهایش را با جان و دل انجام می دادم. مرد بسیار ساکتی بود ...
داستان شب کودکان، خواب شیرین
راحت می شد موذیانه بازمی گشت. نادیا باز هم سر زده بود ولی بار مریضی به تنهایی روی دوش های بهار سنگینی می کرد. دفعات پیش نادر و سهیلا هم بودند و بهار متحمل این همه سختی نشده بود. یاد حرف های مادرش افتاده بود: دخترم این کار به این راحتی ها که فکر می کنی نیست. شب وقتی شیرین خوابید، بهار به مادرش تلفن کرد: مامان تو روخدا زود بیا تهران، شیرین مریضه، شب ها می ترسم خوابم ببره تبش بره بالا تشنج ...
فائزه غلامی، ملکه مار ایران از تجربه عجیب خود در زندگی با مارهای سمی /بوسه های مرگبار
بارها و بارها گزش مار را تجربه کرده است. در این گفت و گو درباره زندگی عجیب او و تجربه های شگفت انگیزش در برخورد با مارها پرسیده ایم. ملکه مار ایران لقبی بود که بعد از ثبت رکورد روی تو گذاشتند. بله؛ این لقب را بعد از رکوردم روی من گذاشتند و در گوگل هم اگر سرچ کنید، اسم من می آید. درباره این رکورد صحبت خواهیم کرد؛ اما فعلا از حالا شروع کنیم. چند سالت است؟ بیست سالم است ...
جوششی در تداوم خون شهدا
اسراف نمی کرد، همیشه لبخند بر لب داشت، کم صحبت می کرد و... و اگر چنین کاری را بازماندگان شهید انجام دادند، به راه شهید ادامه داده اند وگرنه راه او را نه تنها ادامه نداده اند، بلکه باعث به هدر رفتن خون شهید شده اند. بنابراین اگر بازماندگان شهید این راه را رفتند و شهادت بر آن ها اثر دائمی گذاشت، زهی سعادت وگرنه... *** من این راه را آگاهانه انتخاب کرده ام و در این راه فقط هدفم ...
گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم
روستایی بروم با جمعیت زیاد که کار فرهنگی مؤثری انجام بدهم. فاصله مشهد تا سبزوار 240 کیلومتر است. این اولین سفری بود که با خودرو شخصی می رفتم. به رانندگی با P.k مسلط نبودم و دو دستی به فرمان چسبیده بودم؛ ولی حسابی ذوق زده بودم و از اینکه برای رفتن منتظر اتوبوس نمی شدم، خدا رو شکر می کردم. اولین توقفم در سه راه باغچه یا سه راه شاه تقی بود. این سه راه 40 کلیومتر بعد از مشهد، درست ...
فاطمه اکرمی؛ این دختر عاشق سقوط و آسمان است
های هیجان انگیزی مانند ژیمناستیک و پارکور بوده و چند سالی است که اسکای دایوینگ یا پرش از ارتفاع را تجربه کرده است. اکرمی اولین زن ایرانی است که در ایران پرش از ارتفاع انجام داده و به گفته خودش عاشق آسمان و رها بودن در آبی بیکرانش است. در ادامه گفتگوی ما با این دختر پر انرژی و شجاع را می خوانید. من رشته هایی را انتخاب می کنم که برای خانم ها محدودیت دارد خانم اکرمی اصلا چطور شد ...
مادر شهید: حالم را پرسید و 2 ساعت بعد شهید شد
! بعد از شهادت پسرم، دوستانش تعریف می کردند که وقتی بین خودمان از شهادت صحبت می کردیم و از هم می پرسیدیم اگر قرار باشد یکی بینمان شهید شود آن فرد کیست؟ همه به اتفاق می گفتند آن یک نفر احسان است! قبل از ورودش به سپاه یک روز یکی از دوستان هم مسجدی اش مرا دید و گفت خانم حتم لو احسانت یک روز شهید میشه. حالا ببین کی گفتم! این بچه ها می فهمیدند اما ما خودمان متوجه نبودیم. البته با خودم همیشه می گفتم ...
نیاز به مرده شور، سخن در این است+عکس
، روپوش سبز، ماسک روی صورت در محیطی مملو از بوی سدر و کافور بالای سر جسمی بی جان که در خواب عمیق و بی اعتنا به ضجه های اقوام پشت در روی سکوی غسالخانه خوابیده، می ایستد و حمام آخر پدر،مادر، فرزند، همسر و یا حتی یک فرد تنها را انجام می دهد تا آنها را در پاکیزگی تمام راهی خانه ابدیت کند. این ها مقدمه ای از زندگی غسال های جامعه ماست که روزانه جنازه هایی را تطهیر می کنند که شاید برادر، خواهر ...
گفتگو با خانواده قربانیان حادثه اتوبوس راهیان نور
. دوشنبه ساعت 6صبح بود که همراه چهار اتوبوس دیگر از استان البرز به این سفر رفتند. سه شنبه عصر خبر تلخ به گوشمان رسید. باور نمی کردم. 5 اتوبوس رفته بود. تنها اتوبوس مدارس نظرآباد چنین حادثه ای برایش رخ داده بود. خیلی هول شدم و بلافاصله موضوع را پیگیری کردم. همان دقایق نخست به من اعلام کردند که فائزه دریایار دانش آموز مقطع 11 رشته تجربی مدرسه من، جان خود را از دست داده؛ بعد از آن بود که ...
در سوگ محیط زیست و آب و خاک ایران
ازخدا بی خبر به حیات وحش کمیاب و در حال انقراض هم رحم نمی کنند و با سودهای کلان پوستشان را هم برای فخرفروشی مرفهین، به فروش می رسانند. امروز باغات و مزارع و کوه های شمال کشور بی مهابا و بدون توقف مورد تاخت وتاز قرار گرفته و تبدیل به ویلاهای آنچنانی برای شهرنشینان می شوند و دیگر خبری از آن سرسبزی و انبوه و شکوه درختان سربه فلک کشیده نیست و روزی نیست که صدای جانخراش اره هایی که به جان درختان ...
دکتر داریوش دانشور فرهود؛ مرد - دی ان ای - های ایران
.... چند سال اول به آموختن زبان آلمانی و یاد گرفتن درس های عمومی پزشکی گذشت. او مثل همه دانشجویان ایرانی همدوره اش قبل و بعد از وقت ناهار از رو به روی یک ساختمان نسبتا تازه می گذشت؛ بنایی در محوطه دانشگاه که کمتر کسی به آن توجه یا رفت و آمد داشت. یک بار به فکرم رسید، به آن جا بروم و ببینم چه خبر است. روی یک تابلو نوشته بودند: انسان شناسی . داخل که شدم دیدم درباره مردم شناسی در رده های ...
دیکتاتور به روایت بازجو؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس جمهور
اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود. البته او در این کتاب تنها چند گریز کوتاه درباره ایران می زند و به جزئیات نمی پردازد. او نخستین کسی بود که در جلسات متعدد بازجویی از صدام شرکت و با او درباره اقداماتش در عراق و جامعه جهانی صحبت کرد. با اینکه این کتاب درباره بازجویی از صدام است اما شاید از آنجایی که نیکسون زمانی آن را به رشته تحریر ...
اخبار گوناگون
هستند و صحبت های ایشان مربوط به سابقه بیش از 15 سال قبل است؛ لذا بنده هیچ اختلاف نظری با ایشان ندارم. در پی انتشار اخباری درباره مذاکره جامعه روحانیت با مجمع روحانیون، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز گفتگویی با سایت جامعه روحانیت داشت که متن آن به شرح زیر است: لازم می دانم به اطلاع مردم خوب و آگاه برسانم که اخیراً در دو روز گذشته یک مصاحبه ای با بنده انجام گرفت و در آن از بنده جوری سئوال شد که گویا ...