سایر منابع:
سایر خبرها
محاکمه راننده اتوبوس آشوب های خیابان پاسداران
بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر می گشتم. در ادامه قاضی پرونده اتهامات متهم را قرائت و از او ...
یک کارخانه با 7کیلو چک برگشتی
، چاپ و رنگ رزی همه خیلی خیلی ساکت و مسکوت هستند. البته مسئولین و مقامات مملکت می توانستند و هنوز هم می توانند موانع را از پیشِ روی این صنعت بردارند اما متأسفانه اراده ای نیست. وقتی تولید داخل کارخانه می ماند بزرگترین اثر خود را روی کارگران آن واحد تولیدی خواهد گذاشت، کارگر بسیار مراقب است کالایی که تولید کرده در انبار نماند اگر ببیند جنس از انبار خارج نمی شود بهره وری او کاهش یافته و ...
گفت وگو با نقاش چهره شهدا/ هیچ وقت چهره زن بی حجاب نکشیدم
: خیلی لطف کردید؛ ما نقاشی از شهید در خانه مان نداشتیم . دکور مراسم شهید کاوه را هم خودم طراحی کردم؛ سبک پوسترهای آن ایرانی و شلوغ بود؛ عسکهای موجود در پوسترها را روتوش کرده بودم؛ پس از پایان مراسم، اقوام شهید با اشتیاق به تصاویر روی پوستر نگاه می کردند انگار که عکسهای یک آلبوم را تماشا می کنند. من فقط یک روز برای اجرای این دکور فرصت داشتم و در کل این دکور در شأن شهید کاوه نبود و دوست ...
همه حواشی حمید هیراد، از افزایش فالوور تا تشویق توسط دی جی سرشناس
بیوگرافی حمید هیراد حمید هیراد متولد 1 بهمن 1370 در تهران، خواننده می باشد. دوران کودکی حمید هیراد فارغ التحصیل لیسانس تاسیسات صنعتی است، عشق و علاقه در کنار هدف باعث شد ,تلاش هایش در عرصه موسیقی در نهایت دیده شود، وی با نوع جدیدی از بیان و اجرا توانست با حمایت شرکت موسیقی خود را شناخته تر کند نام اصلی اش حمید حسین زاده است،هیراد نام هنری وی می باشد و به معنای خنده رو ...
محاکمه راننده اتوبوس حوادث خیابان پاسداران/ قرائت کیفرخواست از سوی نماینده دادستان/ اولیای دم تقاضای ...
...: خیر من در زمان فعالیت دچار شکستگی دست شدم و چند ماهی بیکار بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر می گشتم ...
محاکمه راننده اتوبوس آشوب های پاسداران/ صحبت های محمد ثلاث در دادگاه/ جلسه بعدی دادگاه فردا برگزار می ...
دارید یا خیر گفت: خیر من در زمان فعالیت دچار شکستگی دست شدم و چند ماهی بیکار بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر ...
صبور بودنم بالاخره جواب داد
... بودند. به واسطه ایشان من هم با این حرفه آشنا بودم و البته در جریان این کار بودم. همیشه علاقه مند بودم و شاید این علاقه در ابتدا به دوران کودکی من بر می گشت. من خیلی اصرار داشتم در عین بچگی در آن کار نقش داشته باشم. یادم هست کار در خرم آباد بود و من کلی گریه کردم و ضجه زدم تا به اجبار و خیلی نمایشی لباس فرشته را تن کردند و یک پلان هم از من گرفتند. بعد از آن کار دو سه تا کار نمایشی ...
از بیان سختی های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد
شهدای زنده هستند و باید بیشتر قدر آنها را بدانیم، تصریح کرد: جانبازارن آثار جنگ را به همراه دارند و آثار جنگ در خانواده جانبازان خودنمایی می کند. وی درباره آشنایی خود با خانواده مسعود صاحبی ، جانباز 70 درصد، افزود: به طور کاملا اتفاقی و از طریق یک دوست مشترک خانم صالحی، همسر این جانباز به بنده معرفی شدند و با توجه به علاقه ای که ایشان برای نوشتن خاطرات زندگی همسر جانباز خود داشتند، شروع به بیان ...
حکایت آیت الله آقا میرزا صادق تبریزی و تبعید به قم
...." جالب این است که حضرت امام هم درباره این ظلم ستیزی آیت الله میرزا صادق آقا تبریزی بیاناتی دارند که اینچنین در تاریخ ثبت است: "با دستِ رضاخان، شروع کردند به کوبیدن روحانیون؛ عمامه ها را برداشتند و مدرسه ها را جلویش را گرفتند، لباس ها را تغییر دادند با آن شدتی که انسان شرم می کند که چه کردند با این طائفه و این هم به اسم اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم؛ با اسم اینکه همه ...
سرداری که یک تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد
همرزمانش به نام ابوعارف شناخته شده بود. همرزمان پدرم از مدیریت او هم تعریف کردند. پدر هیچ وقت غذایش را تنهایی نمی خورد. وقت ناهار یا حتی صبحانه که می شد پشت بلندگو پیج می کرد تا همه در مقر جمع شوند و دسته جمعی با هم صبحانه یا ناهار بخورند. پدرم شب آخر قبل از شهادتش از دوستش می خواهد که برایش آب گرم تهیه کند تا غسل شهادت کند. همرزمان پدرم به او خندیدند و گفتند شما شهید نمی شوید. پدر جواب می ...
قرائت کیفرخواست عامل شهادت ماموران پلیس از سوی نماینده دادستان/جلسه بعدی دادگاه فردا برگزار می شود
یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر می گشتم. در ادامه قاضی پرونده اتهامات متهم را قرائت و از او خواست که اگر دفاعی دارد بیان کند. متهم پرونده پس از تفهیم اتهام هنگامی که پشت تریبون ...
روایتی از سفر به موصل بزرگ ترین شهر جنگ زده ی دنیا
.... ساختمان معروف نیروگاه برق هم همان اطراف بود. همان ساختمانی که در زمان اشغال و آزادی درگیری های خونینی در آن اتفاق افتاد. اینها همه جاهایی معمولی بودند با آدم هایی معمولی و زندگی هایی معمولی که یک شبه شهرت جهانی پیدا کردند. *** شب ها را توی خانه ای وسط قرارگاه های حشدالشعبی می خوابیدیم. شب های موصل امن است. البته نه برای غریبه هایی مثل ما. برای همین دوست مان جایی را ...
ارتباط هنرمند و مخاطب باید بی واسطه باشد
بودید یا به این شکل اجرا فکر می کردید؟ هر دو . ببینید من آن زمان ها زیاد سینما می رفتم و سینماهای مورد علاقه ام هم استقلال و آفریقا بود. یادم هست همیشه جلویشان یک نوازنده ی آکاردئون یا تمپو و ... بود که به اجرای برنامه می پرداختند. سال ها بعد از آن برای پرداخت شهریه ی دانشگاهم دچار مشکل شدم و خاطرات 14-13 سالگی ام به یادم آمد؛ فکر اجرا بدین شکل در همان زمان به ذهنم رسید. البته مدت ها با خودم کلنجار ...
شکفتن گل امید در قلب دختران سرزمین آفتاب
برادرهایم در جریان روزهای سختی بودم که بر پدر و مادرم گذشت. به همین خاطر با اینکه 10 سال داشتم، وقتی قرار شد برای بهبود وضعیت زندگی به همراه پدرم به جزیره قشم نقل مکان کنیم تا شرایط شغلی بهتری داشته باشد، من هم مانند مادرم اعتراضی نکردم و به این ترتیب، من، پدر، مادر و سه خواهر کوچکترم راهی جزیره قشم شدیم. تا مقطع پیش دانشگاهی رشته علوم تجربی در همان قشم درس خواندم با این امید که در یکی از شاخه های ...
نقشه ای برای پس از آزادی
ای که قرار است بزودی منتشرکنند؛ خانه امید . قبلاً به همت مربی شان از روزنامه نگاری چیزهایی شنیده اند. می دانند خبر چطور تنظیم می شود. لید گزارش یا خبر چیست؟ همان طور که دور هم نشسته ایم، با هم فکر می کنیم که درباره چه موضوعی گزارش بنویسیم. همه شان معتقدند تمرین عملی بهتر است. بچه ها اول خودشان را معرفی می کنند و از من هم می خواهند خودم را معرفی کنم و اینکه در روزنامه درباره چه موضوعاتی می نویسم ...
اطرافیان مصدق: ما داریم به سوی جهنم می رویم!
خسته شده بودم که گرفتم تخت خوابیدم. یادم نمی آید در عمرم اینقدر راحت خوابیده باشم. دکتر مصدق وقتی فهمیده بود مرا دستگیر کرده اند، گفته بود: خوب کسی را گیر انداخته اید، پدر بزرگش این را خیلی دوست دارد. همان جا نگهش دارید! البته بستگان ما مخصوصاً مرحوم حاج محمدعلی گرامی با چندین سند و قباله خانه و مغازه آمدند و ضمانت دادند که از تهران بیرون نمی روم و آزادم کردند. در این دوران ترور شخصیت ...
ماجرای تلخ فریب خوردن دختر جوان و ازدواج با یک شیاد
.... در آن روز ها که هم غمگین بودم و هم برای دانشگاه دلتنگی می کردم توانست با چرب زبانی هایش مرا به خودش جذب کند. کار های انحصار وراثت باعث شده بود ماه ها در تهران بمانم. مدتی از دوستی ما گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم برگردم و به تحصیلاتم ادامه دهم. اما شهریار از من خواستگاری کرد. احساس می کردم نیازی به مال پدری ام ندارد و فقط به خاطر خودم ابراز علاقه می کند. هنوز سالگرد پدر و مادرم نرسیده ...
تحویل سال در بهترین نقطه جهان
بینی و دوست داری مسیرت را ادامه دهی.برای هادی محمودی امدادگری همه چیز است؛ هم کار، هم تفریح،هم درس و هم زندگی. همین شد که 8 سال تمام سال تحویل و نوروز را در پایگاه امداد و نجات جاده ای و در کنار همکارانش گذراند. هادی محمودی امدادگر جوانی که تحصیلاتش هم مدیریت بحران است از همان دوران دانشجویی با علاقه و داوطلبانه وارد جمعیت هلال احمر شد. هر چند که در دوره های آموزشی چندین بار از اینکه این کار سخت ...
امام بعد از شهادت مهدی باکری چه گفت
بود که برای چک کردن مانور لشکر به قرارگاه تاکتیکی لشکر رفتم. وقتی از ماشین پیاده شدم، مهدی و فرماندهان گردان هایش را دیدم که با لباس بسیجی منتظرم بودند. بچه های اطلاعات لشکر تازه از شناسایی آمده بودند. آقا مهدی جلسه فرماندهان گردان ها را تشکیل داد. جلسه خیلی جالب و عجیبی بود. گاهی هم آقا مهدی با زبان شیرین آذری به آنها تذکراتی میداد. شام هم در جمع صمیمی آنها بودم. حال خوش آن جمع و به خصوص آقا ...
دستمان را بستند و تی تاپ هایمان را خوردند!
(از دوستان بنده و البته از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم بودند و از طرفی درهمان عملیاتی که من اسیر شدم ایشان هم در همان عملیات حضور داشتند، بنابراین همزمان در درک حال وهوای جبهه باهم اشتراک داشتیم)، بنده با نوع نگارششان درحوزه دفاع مقدس آشنایی داشتم، و موضوع را درمیان گذاشتم و ایشان هم پس از مطالعه اولیه، استقبال کردند و با تایید مثبت ایشان، کار را آغاز کردیم. **: سبک نوشتن و همکاری تان ...
مراسم یادبود هنرمندان فقید سال 96 برگزار شد
. من شاگرد و کمک حالش در خانه بودم و در فعالیت هایی چون نقاشی و تئاتر همیارش بودم. خیلی شب ها داستان های شب را با تفسیر او گوش می کردم. بعد ها این تفسیر ها من را علاقه مند به داستان کرد. با او به سینما رفتم. او برای ما سنتور به خانه آورد. خلاصه اگر منوچهر نبود، من فکر می کنم یک معلم بازنشسته بودم و کارگردان نبودم. سپس، نوبت به گرامیداشت افشین یداللهی رسید. کلیپی از او پخش و سپس آرش ...
استادم همسن پدرم بود او من را به اتاقش برد و پیشنهاد عجیبی داد
دو سال پیش که دانشجویی سال اول کارشناسی بودم یکی از اساتید دانشگاه که انسانی با وقار و بسیار مبادی آداب بود با حالتی پریشان وارد کلاس شد و نگاه همه ما را به سمت خود جلب کرد. همه ما مبهوت و متعجب که چه اتفاقی افتاده است، کنجکاو بودیم اما کاری از دست مان برایش ساخته نبود. تمام ذهنم درگیر استاد بود تا اینکه در پایان ساعت درسی مرا صدا زد و از من خواست که بمانم. تعجب ام دو چندان شده بود. چه کارم داشت ...
آموزش و پرورش در ضعف سواد قرآنی دانش آموزان دخیل است/معلم مؤثرتر از کتاب
دنبال می شود؟ یعنی این آموزش ها و این کتاب موفق بوده است؟ من هم معلم قرآن در مدارس بودم و هم در خارج از مدرسه کلاس های آموزش قرآن داشتم که این دو قابل مقایسه با هم نیستند، برای اینکه کسانی که خودشان اقدام به ثبت نام می کنند انگیزه بیشتری برای آموزش و فراگیری قرآن دارند و آموزش در مدرسه، شکل تکلیفی و مؤظفی دارد و شاید همه دانش آموزان متقاضی و علاقه مند به آموزش درس مورد نظر به ویژه قرآن ...
مادر دهه هفتادی می خواهد مثل مادر امریکایی صاحب 19 فرزند شود
برایم جالب بود. وقتی خاطرات قدیمی ها را می شنیدم که هشت تا ده تا بچه داشتند. مادربزرگ پدریم که خدا رحمتشان کند. من ایشان را ندیده بودم اما از مادر پدرم زیاد تعریف شان را شنیدم که سیزده شکم زایمان کرده بود و یازده تا از بچه ها زنده مانده بودند. ماجرای نان پختن ایشان، شستن لباس ها در لب جو و ملای مکتب بودنشان از داستان های مورد علاقه من بود و می دیدم که پنج تا از عمو ها و پنج تا از عمه هایم به چه جاهای ...
حامد حدادی استقلالی است یا پرسپولیسی؟
... بچگی فوتبالیست بودم من شدیدا فوتبالی هستم و در اهواز که محل تولدم بود نیز همه فوتبال را دوست داشتند. بچه که بودم، فوتبال بازی می کردم؛ اما بیشتر از اینکه گلر باشم، می خواهم گلزن باشم. البته وقتی پنالتی برای تیم حریف می شد، می رفتم درون دروازه و توپ را می گرفتم. یک بار معلم مدرسه ام گفت به خاطر قد بلندی که داری، اسمت را برای تیم بسکتبال بده. من هم اصلا نمی دانستم بسکتبال چیست و پستم ...
بار اول و آخری که پسرم را در آغوش گرفتم شبیه هم شد + عکس
یک پارچه آبی راه راه داشتم که با آن برای بهرام لباس دوخته بودم. هنوز آن لباس تنش بود. من بقیه آن پارچه را نگه داشتم که وقتی بهرام آمد برایش لباس بدوزم. وقتی پارچه را روی استخوان های جا مانده بهرام دیدم سریع شناختم و یاد آن روزها افتادم. وقتی اسکلت صورتش را دیدم بوسیدم و با بهرامم حرف زدم. بهرام می گفت مادر هر زمان شهید شدم، گریه نکن. مانند خانم زینب(س) باش. ببین بی بی چه کرد در فراق شهدای عاشورا ...
مروری بر اخبار معارفی رسانه ها/ اعلام زمان افتتاح نمایشگاه بین المللی قرآن کریم
شهید نیز دیدار و گفت وگو کنیم. حاج عباس درباره برادر شهیدش اینچنین می گوید: یک سال با هاشم اختلاف سنی داشتیم و هر دوی ما از نخستین نفراتی بودیم که به همافرهای ارتش پیوستیم. نام هاشم برای من بسیار محترم است چونکه مادرم نام ایشان را مقتبس از قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) انتخاب کرد و به جهت علاقه وافری که به حضرت ام البنین (س) داشت، نام بنده را هم عباس گذاشت. هاشم از سال های ...
گزارشی از نخستین اردوی وزنه برداری زنان آهنین ایران!
خانواده ورزشکاری که دارد اشاره کرد: من اهل مازندران هستم. پدرم خودش قبلاً وزنه بردار بود و در حال حاضر هم در رشته پاورلیفتینگ فعالیت می کند. ضمن اینکه عموی من هم عباس حاج کناری کشتی گیر سابق تیم ملی است. وی ادامه داد: من چون در یک خانواده ورزشی بوده ام، خودم هم ورزش می کردم و قبلاً در رشته های ژیمناستیک و تکواندو فعالیت داشتم. ضمن اینکه به کشتی و وزنه برداری هم علاقه داشتم و مردد بودم که کشتی را شروع ...
مادرم روی پاهایم جان داد/ پدرمان بعد شهادت مادرم گفت خانه خراب شدیم
گذاشت و یادم است که من یک بار در زمان خردسالی یک بچه یتیم را در خیابان کتک زدم که وقتی به خانه رفتم به خاطر این رفتارم کتک خوردم. شفاهی با اشاره به اینکه پدرم در قصاب خانه کار می کرد و هر روز مقداری گوشت خانه می آورد، ادامه داد: مادرم هر روز در پاکت های کاغذی مقداری گوشت می گذاشت و من آنها را می بردم به همسایه ها می دادم، همان کسانی که برخی از آنها امروز انسان های بسیار بزرگی شده و به ...
تعلیم قرآن؛ به زبان انگلیسی با زبان هنر
. در همین بین من به بچه ها گفتم حالا بیایید یک کاری کنیم، من آیه های قرآن را به شما می گویم و شما آن را نقاشی کنید. از حجت الاسلام موسوی پرسیدم کسی مانع این نوع آموزش نشد و ادامه داد: خیر، مدیر مدرسه هم کاملا مشتاق بود و دوست داشت که در این مدرسه هنر اسلامی آموزش داده شود، من هم هرچه در اینترنت سرچ کرده بودم، یک سری مقاله های عجیب و غریب و سنگین نتیجه داد و من هم تصمیم گرفتم همان چیزی که ...