سایر منابع:
سایر خبرها
پرورش شتر توسط یک زن در تبریز
: این زمین را خودم سروسامان دادم، یک زمین خالی بود، آجربه آجرش را خودم و شوهرم با هم چیدیم، پول کارگر نداشتم که بدهم، خودم لباس کارگری تنم می کردم و به همراه همسرم دیوارها را بالا می بردیم و حالا تنها توانسته ایم دو سالن را سقف بزنیم، اما هنوز برق دولتی ندارم و هزینه هایم بالاست. حکیمه هنوز سرمایه گذاری می کند و به سود نرسیده. او می گوید: حالا همه من را به عنوان شتردار می شناسند و هرکس ...
معلم بچه های کوچ و کوه
کوچک اش در دل عشایر برساند و اگر از آن جا بماند دیگر هیچ وسیله ای برای رفتن ندارد؛ فقط با قطار می شه به عشایر اون نقطه رسید. غیرقطار که نمی شه، نه جاده ای داره و نه راهی، جا بمونیم واویلاست؛ باید صبر کنیم تا فردا صبح . قطار محلی هر روز صبح از اندیمشک حرکت می کند و از دوکوهه ، گل محک ، بالارود ، مازو ، شهسوار ، تله زنگ ، تنگ پنج و تنگ هفت و 7 ایستگاه دیگر می گذرد تا به درود در استان لرستان برسد و ...
همه مجذوبش می شدند + عکس
آمد که ما برای خرید یک دست لباس چند بازار را زیر و رو کنیم، ولی حاضر نبودیم لباس نامناسب برای بچه ها تهیه کنیم. چون مصطفی اعتقاد داشت پوشش فرزندان نشات گرفته از اعتقادات و بینش والدین است و مادامی که ما لباس نامناسب تن بچه هایمان کنیم یعنی داریم اعلام می کنیم که می خواهیم غرب زده باشیم. رضایت خدا در صله رحم بسیار معتقد به صله رحم بود و اصلا هم برایش مهم نبود کسی که به منزلش می ...
روایتی از ماهیگیران بوشهر: دل و دست به دریا می سپرند
جزیره فارسی هم میرن، تا جزیره عربی. مال عربستانه. الان چند تا صیاد رو عربستان گرفته، تو زندانن. *کسی رفته دریا که دیگه برنگرده؟ یک ماه پیش، یک قایق رفت تورهاش رو ریخت، خودش نیومد. یک نفر بود. دریا اگه تنها باشی، دیگه رفتی... یک لنج هم رفت، برنگشت. اونا 10 نفر بودن. راه دور، ایناش خطرناکه. موج که بزنه... تا حالا دیدی جلو چشمت دریا یک قایق یا لنج رو بخوره؟ ...
مجری محجبه تلویزیون در حرم امام رضا (ع) +عکس
از صبح مشهد باشی و چشمت ب. صحن و سرای آقا نیفتاده باشه... خب سخته دیگه نزدیک اذان مغرب رسیدم ب. وعده گاه همیشگی شب های حرم... صحن انقلاب اومدم انتهای فرش ها ک. هم زاویه دیدم از گنبد طلا خوب باشه و هم خلوتتر تا توی صف نماز جماعت بشینم نم بارون داشت میزد... من هم ک. دیوانه باران... و حالا با کلی دلتنگی غرق در افکار خودم توی حرم راه میرفتم ک.... یهو محمدهادی جانم پیچید جلوم... دستش رو گرفتم و از پشت ...
نویسنده معروف: وسط کربلا گیر کردم +عکس
. بهشت زهرا که واسه آدم نون و آب نمیشه. این همه رفتی بهشت زهرا، یک نفر میاد یک نون بده دستت؟ چشمات رو باز کن. وارد جامعه شو. ببین مردم چه جوری زندگی می کنند. همون همنسلای خودت، همرزمای خودت، الان کجا هستند؟ مگه حاجی فلانی رو نمی بینی میلیاردر شده؟ برو ببین بچه هاش چه ماشینهای مدل بالایی سوار میشن. فلانی که توی دوبی چند تا خونه داره. تازه سابقه جبهه و درصد جانبازیش هم از تو خیلی ...
ریاضت بیکاری پس از گرفتن مدرک دانشگاهی
میگنا : بسیار شان برای مرور نکته های کنکوری تن به ریاضت چندماهه داده بودند. بعضی هایشان به ریاضت چندماهه هم بسنده نکرده بودند و بخشی از تخم مرغ هایشان را هم در سبد موسسه هایی چیده بودند که ادعا می کردند می توانند راه قبول شدنشان را آسان کنند. چونان آب خوردن. عده ای هم بودند که برخلاف دو گروه قبلی فقط در کنکور ثبت نام کرده بودند تا پدرها و مادرهایشان بر آنها خرده نگیرند و ثبت نام دیگران را مثل پتک بر سرشان نکوبند که: یعنی نمی خوای بری دانشگاه؟ می خوای خودت رو بدبخت کنی. برای ...
واکنش ها به سخنان رائفی پور علیه دو ملی پوش
بیرون بیارین و دنیا رو ببینید. میفهمید که بودن قهرمانای جوونا تو بنرای تبلیغاتی خیلی نرماله ! ، از قدیم هم مُد بود برخی ها با حمله کردن به محبوب های جامعه، تا مدتی خودشون رو بورس رسانه ای می کنن ، اون زمانی که مهدوی کیا به آمریکا گل زد که خوب امثال همین رائفی پور موضوع رو سیاسی کردن و گذاشتنش رو سرشون،حالا بره دوغشو تبلیغ کنه؟ ، رائفی پور نه تحلیل گره نه محقق فقط دیده شدن رو دوست داره سخته براش ...
گذشت از مرد همسرکش بعد از 10 سال
شده اما چون از خانه فرار کرده بود، موضوع اختلافش با مهران را به ما نگفته و از او جدا نشده بود. خواهرم را نصیحت کردم و گفتم کمی با شوهرت سازگار باش؛ حالا تو بچه هم داری و باید کمی تحمل کنی. این مرد در ادامه گفت: مدتی از این ماجرا گذشت و من متوجه شدم اختلافات آنها شدیدتر شده تا اینکه به من خبر دادند خواهرم به قتل رسیده است. بعد از گفته های این مرد و با توجه به شکایت برادر مقتول ...
پدرم تروریست بود اما...
برخورد کرد و همه و مخصوصا خودم را غافلگیر کرد و همه آن هدف در آتش سوخت. عمویم رو به دیگر مردان کرد و به زبان عربی گفت ابن ابو یعنی مثل پدرشه . به نظر می رسید که آنها از حرف عمویم خیلی خوش شان آمده اما چند سال بعد تازه فهمیدم آنها به چه چیزی خندیده بودند. آنها فکر می کردند قابلیت ویران کنندگی ای که در پدرم هست را در من هم پیدا کرده اند. آنها درنهایت محکوم به قرار دادن یک خودرو ون حاوی 680 کیلوگرم ...
فرار داماد از دست نوعروس 60 روزه / پرونده عجیب
همان دوران آشنایی بود و 2 ماه بعد از عروسی همه چیز تغییر کرد. الهه با تأسف ادامه داد: البته خودم هم اشتباه کردم جناب قاضی چرا که هیچ وقت به محل کارش نرفتم و فقط به حرف هایی که می زد اعتماد کردم. از آنجا که آشنایی ما از طریق دوست های مشترکمان بود به او اعتماد داشتم و هرگز فکر نمی کردم به من دروغ بگوید و اگر هم چنین قصدی داشته باشد بخاطر وجود دوستان مشترکمان نمی تواند از من چیزی را پنهان ...
انگ تبانی بر پیشانی لیگ یک/ 6 تایی شدن کار دست تیم ها داد!
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، برد پر گل 6 بر صفر نساجی مقابل راه آهن و صعود این تیم به لیگ برتر همان طور که پیش بینی می شد بحث تبانی در لیگ یک را در فوتبال ایران داغ کرد. البته خونه به خونه ای ها هفته گذشته اعلام کردند اخباری در دست دارند که راه آهن از نساجی گل های زیادی درهفته آخر دریافت خواهد کرد و از همان مقطع تمام اهالی فوتبال آماده مطرح شدن بحث تبانی در لیگ یک بودند و همین اتفاق هم ...
استرس در اقدام به بارداری، خطرناک است؟
صبر کن اینقدر صبر کردم تا خودم به خونریزی افتادم ام دکترم گفت جنین کامل تخلیه نشده و باید کورتاژ بشی منم کورتاژ شدم دکترم گفته باید 5 ماه صبر کنی اما من همین ماه شهریور برای بارداری اقدام کردم البته شوهرم تازگی ها سونوی بیضه انجام داده که واریکوسل نوع 2 داره دکتر 6 عدد آمپول داده که هفته ای یه بار همه رو زده دوباره باید سونو انجام بده؟ آیا امکان اینکه دوباره سقط کنم هست؟ آیا امکان داره به این زودی ...
توضیحات فتاحی و محمودی در خصوص ماجرای درگیری و مسائل حاشیه ای ورزشگاه بابل
باید یک عذرخواهی ویژه از هواداران خوب تیم مان و مردم خوب بابل داشته باشم زیرا آنها چندین سال صبر کردند تا تیم خونه به خونه لیگ برتری شود و فکر می کنم که امسال بهترین شرایط را داشتیم اما وقتی که نمی شود، چه کار باید بکنیم و نمی دانیم که چه کاری باید انجام دهیم تا به هدفمان برسیم. امیدوارم هرچه هست، خیر و مصلحت باشد. ابراهیم محمودی پس از آنکه پاسخگویی به مسائل مربوط به ادعاهای مطرح شده در ...
گل بکش شاد بشی
. اون گل سر گنده ها رو می بینی؟ گلای گنده داره.اونا خیلی مُده. راستی گِل سرشور هم دارما. اون گُل سرا مو رو شکننده می کنه. بعد گِل سر می زنی که موت تقویت شه. آقای گل فروشی که بساط نداشت، مغازه هم نداشت به جوان دانشجویی: این گُلی که بهت می دم رو بکش، اوضات ردیف میشه. شادی آفرینه. آرام بخش هم هست. بعد از مدتی با تندی می گوید: چه قد خنگی تو. مثلاً دانشجویی. مگه پاستیله که کِش بیاد. بکش یعنی دود کن. بو هم کنی جواب میده. به موقع پلیس از راه می رسد.... پایان پیام ...
گفت و گو با شاهرخ ظهیری، کارآفرین و بنیانگذار برند مهرام / داستان کارآفرینی با سس مایونز
گرفتم و حساب و کتاب و چک را به دست من داد. مثلا اگر می گفت 50 هزار تومان به فلانی بدهید یا 2 میلیون تومان از آنجا بگیرید و در حساب بریزید، همه را شفاهی می گفت و من یادداشت می کردم و بعد آن را انجام می دادم . گروه ماه، چند شرکت داشت که یکی شرکت مه کشت بود و من آن را اداره می کردم . شرکت ماه موتور یک شرکت دیگر بود که موتورهای بزرگ صنعتی مثل ژنراتورها را وارد می کرد. شرکت ماه یار واردات لوازم ...
کار احمقانه شرور عاشق پیشه با خانه دختر مورد علاقه اش
زد و رفتم خونه شون رو آتش زدم. _ کِی بود؟ _ 4-5 روز پیش؛ سر ظهر بودم؛ قرص خورده بودم و هیچی حالیم نبود؛ بنزین برداشتم و رفتم در خونه شون؛ خونه شون طبقه سوم بود؛ منم شیشه پنجره طبقه اول رو شکوندم و بنزین رو ریختم توی راهرو و خونه همسایه. _ کسی چیزیش نشد؟ _ نه خدا رو شکر؛ بخدا انقدر حالم بد بود که نشستم همونجا؛ انقدر نشستم تا پلیس اومد و دستگیرم کردن؛ خیلی ...
بازگشت به "پرسپولیس" بزرگترین آرزویم است
شده تیم شهرم را به لیگ برتر بیاورم. وقتی با آقای دایی درباره مشکلات خانوادگی ام صحبت می کردم به او گفتم که جسمم در سایپاست اما تمام فکر و ذکرم در قائمشهر است، او هم با رفتن من موافقت کرد و در واقع اجازه ایشان باعث شد تا من انرژی بیشتری برای بازگشت به شهرم بگیرم و در نساجی بدرخشم. بعد از قول رکوردزنی و آقای گلی، قول قهرمانی دادم کمتر پیش می آید قولی به کسی بدهم اما وقتی قول می ...
ابراهیم به همراه چند نفر به سمت عراقی ها حمله کرد و فریاد الله اکبر سر داد
دست تکان می دادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره می کنند که سریع تر بیایید! یکدفعه ابراهیم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانک های عراقی کاملا پیدا بود. مرتب شلیک می کردند. چند گلوله به اطراف ماشین اصابت کرد. ولی خدا را شکر به خیر گذشت. از گردنه رد شدیم. یکی از بچه های سپاه جلو آمد و گفت: شما کی هستید؟! من مرتب اشاره می کردم که نیایید، اما شما گاز می دادید! قاسم پرسید ...
کوچه اول
. آروم در گوش فروشنده گفتم: داری؟ سریع فهمید چی می خوام. گفت: آدرس بده برات می فرستم. گفتم: آخه دوست دارم مدلش رو ببینم، باید ببینم بهم میاد یا نه. گفت: فکر کردی اومدی کت و شلوار بخری؟ همین که توی این وضع گیرت بیاد، باید خدا رو شکر کنی. عصری زنگ خونه رو زدند. در رو باز کردم و پول رو گذاشتم کف دست طرف و نایلون مشکی رو ازش گرفتم. رفتم بالا و باز کردم. لباس زیر بود اما زنونه! زنگ زدم به صاحب مغازه، گفت: همینم دو روزه دیگه گیرت نمیاد. از خواب پریدم و خدا رو شکر کردم که خریدوفروش لباس زیر هنوز ممنوع نشده... ...
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
: اولین بار مهمونی دوستم بود. اون روز رو خوب یادمه. نمی خواستم برم اما نرگس خیلی اصرار کرد. به مامانم گفتم تولد یکی از بچه های مدرسه است منم می خوام با نرگس برم. مهمونی ساعت 3 ظهر خونه مریم بود. یکی از بچه های مدرسه. من نمی شناختمش. اونجا باهاش دوست شدیم. نرگس گفته بود پسرا هم هستن.خودم رو حسابی درست کردم. خونه رو تاریک درست کرده بودند.موزیک هم زیاد زیاد. همه تقریباً همسن و سال بودیم چندتایی از بچه های ...
معدن کارانی که رفتند؛ یتیمانی که ماندند
. دخترم بیوه شده، عروس هایم هم همین طور. حالا 5یتیم دارم. من 70سال عمر کرده ام. در این سن و سال با یتیمان چه کنم، با جگرگوشه های قد و نیم قدم. دامادم تنها یک هفته در یورت مشغول به کار شده بود که این اتفاق افتاد. گفتم نروید. گفتم کار معدن آخر و عاقبت ندارد. مدتی رفتند عسلویه و طبس، آنجا هم از این اینجا بدتر. کار نبود. چه می کردند؟ زبان بسته ها مجبور شدند به خاطر یک لقمه نان خودشان را قربانی کنند ...
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
دوست دارد. یک شب به او گفتم: "مادرم هرچقدرازتو کتک خورد نوش جونش، مادر به خاطر اون مردک زندگی مون رو بهم زد و من رو به این حال و روز انداخت. تو جوونی بابا، دلم نمی خواد تنها باشی. دلم می خواد ازدواج کنی. اصلا خودم برات یه مورد خوب درنظر گرفتم!" پدر آن شب هر چند با ازدواج مجدّد، مخالفت کرد، امّا از حرف هایش فهمیدم که آنچنان هم بی میل به ازدواج نیست. من سمانه را که زنی مطلقه بود، برای پدر ...
محاکمه 3 دزد به اتهام قتل رفیق
پایان نامه کارشناسی ارشدم داشته باشم. من از همه متهمان شکایت دارم. دومین شاکی یک زن 50 ساله بود که گفت: در غیابم دزدان از راه بالکن به خانه ام وارد شدند و طلا، سکه و دلار هایم به ارزش 45 میلیون تومان را سرقت کردند. دوربین مداربسته راه پله ها تصاویری از دزدان ضبط کرده بود اما تصاویر قابل شناسایی نبود تا این که دو سال بعد به من خبر رسید دزدان خانه ام شناسایی و دستگیر شده اند. ...
کاش پسرم آخرین مفقودی بود که تفحص می شد
و بعد قدم به قدم به سمتش رفتم. پدرش خم شد و پیکر را بوسید. من هم بوییدم و او را بوسیدم. دیدارمان بعد از 34سال تازه شد. اصلاً فکرش را نمی کردم سال 62 راهی اش کنم و امروز یعنی 34سال بعد به استقبالش بروم. همانجا نشانه هایش را برایم آوردند؛ تسبیح و کارت شناسایی اش را. همه را بوییدم. میان اشک و آه اطرافیان گفتم امیرسعید من یقین داشتم که تو با این سن کم رزمنده خواهی شد. می دانستم سرباز امام زمانت خواهی ...
کشتن برادر هدف من در زندگی بود!
. به غیر از کشتن برادرت چه اهدافی در زندگی ات داشتی؟ قبل از آن می خواستم برای خودم مغازه بخرم و کارم را گسترش دهم اما تصادف کردم. مصرف مواد را از کی شروع کردی؟ چه مدت هروئین مصرف کردی؟ از 15سالگی. از سال 78 مصرف مداوم داشتم، چهار، پنج سال هروئین مصرف کردم بقیه را تریاک و چند سالی هم است شربت می خورم. آیا برادرت از اعتیاد و زمان شروع مصرفت خبر ...
توضیح سعید فتاحی در مورد درگیری فیزیکی با سرپرست خونه به خونه
در جریان بازی خونه به خونه بابل و برق جدید شیراز سعید فتاحی مسئول کمیته مسابقات سازمان لیگ با سرپرست خونه به خونه درگیری فیزیکی پیدا کرد و ویدئوی این صحنه در فضای مجازی بسیار دست به دست شد.سعید فتاحی درواکنش به این اتفاقات گفت: وقتی داور بازی تصمیم به اخراج رحمان رضایی گرفت، سرمربی برق شیراز حاضر نبود زمین مسابقه را ترک کند. من به عنوان مسئول برگزاری بازی، سمتش رفتم و گفتم اگر بیرون ...
وظیفه ام بود از سرپرست خونه به خونه شکایت کنم
فتاحی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی آنا، در مورد ماجراهایی که در بازی روز گذشته رخ داده و شکایتی که قرار است از سرپرست تیم خونه به خونه انجام دهد، گفت: من وظیفه دارم گزارش اتفاقات بازی را در اختیار کمیته انضباطی و کمیته اخلاق قرار دهم. او با هدف تشویش اذهان عمومی قصد متشنج کردن جو مسابقه را داشت و نگذاشت بازی با آرامش دنبال شود. وی در خصوص درگیری اش با محمودی اظهارداشت: داور مسابقه رحمان ...
گفت و گوی عصر ایران با شاهرخ ظهیری، کارآفرین و بنیانگذار برند مهرام
به ویزیتور می دادیم و می برد. وقتی که صاحبان مغازه، کارت تبریک و گل را دریافت می کردند خوشحال می شدند تلفنی به ما می گفتند که حتی زن ما خبر ندارد که تولد ما کی بوده است شما خجالت دادید و فلان. بعد هم می گفت چند کارتن سس برای ما بفرستید. آن وقت علاقه مند می شدند که تولیدات ما را بفروشند. *در دوره بعد از انقلاب مطرح شده بود که سس یک تولید تجملاتی است؟ -بله؛ دو بار ...
سناریوی هولناک قتل 4 انسان بی گناه
سه فرزندش زندگی می کنم. این رابطه به همین شکل ادامه داشت ودو،سه ماهی به خاطر بیماری پسرم با او به بیمارستان می رفتم. علی باید عمل جراحی می شد. از ابراهیم پول قرض کردم و به اسماعیل دادم. گفتم قر ض الحسنه است. بعد پول ابراهیم را با فروش دو قالیچه برگرداندم. هر کاری می کردم ابراهیم دست از سرم برنمی داشت خیلی تلاش کردم که رابطه من با او تمام شود اما نمی شد. حتی از من خواستگاری هم کرد. کار ...