سایر منابع:
سایر خبرها
دختر4ساله:داشتم بازی می کردم که فریاد مامانم را شنیدم/وقتی دیدم حرف نمی زند به پدربزرگم زنگ زدم
. او گفت: به همراه بابام به خانه خاله ام آمدیم. خاله ام برای انجام کاری از خانه خارج شد. من داخل پذیرایی داشتم بازی می کردم که یکدفعه صدای فریاد مامانم آمد و بعد هم بابام با عجله از خانه بیرون رفت. وقتی دیدم مامانم خونین روی زمین افتاده و نمی تواند حرف بزند به پدربزرگم زنگ زدم. در ادامه تحقیقات پدر مقتول نیز گفت: چند سال قبل دامادم که مردی افغان بود به خواستگاری دخترم آمد. با آنکه ما ...
زندگی شوم این 3 زن/مهناز، سحر و سمیرا تا آخر خط رفته اند
معتادا بعدا فهمیدم که دوربینش خیلی رو دوشم بود. بالاخره کِی و با چه کسی ازدواج کردی؟ 16 سالگی به زور و اجبار خودم شوهر کردم، ازدواج خیابونی... می خواستم راحت تر باشم... از همین سن شروع کردم به مصرف شیشه... یک هفته دوست بودیم، منو خواست، بعدشم ازدواج کردیم، خانواده ها هم موافقت کردن... 4 سال زندگی کردم، ولی با زن تو خونه دیدمش و بلافاصله جدا شدم... 3 سالی تنهایی کشیدم... بعد از ...
هشت بار خودکشی زن زیبای فرشاد کتاب فروش / فرشته فکر می کند هنرپیشه سینما است!
دیگر احتیاجی نیست درس بخوانم و کار کنم. ما هم فکر می کردیم از میان آن همه خواستگار بهترین مرد را انتخاب می کند و خوشبخت می شود. اما هر کسی که در خانه مان را می زد دست به سر می کرد و برای هر کدام از خواستگارها یک عیب می گذاشت. تا اینکه چند سال گذشت و عاشق یک جوان کتابفروش شد، انگار دیگر ثروت و پول برایش اهمیتی نداشت. ما هم به نظرش احترام گذاشتیم و گفتیم زندگی خودش است... فرشته به میان حرف های ...
مدافعان حرم؛ پیروان راستین مکتب حسینی
...> روزنامه خراسان در گزارشی با عنوان گفتند شهید درجه 3 است پژوهش نمی خواهد نوشت: 17 سال قبل، در مرکز جمع آوری آثار شهدا، لابه لای پرونده ها و عکس های شهیدان نگاهم به نگاه معصومانه شهید سیدحمیدرضا نجفی گره خورد. انگار دلم تکانی خورد؛ نمی دانم چرا. عکس را برداشتم و مدت ها همراهم بود. عاشق اش شده بودم. همه حرف ها و درد دل هایم در هیئت و جلسه دعا و حرم، شده بود با سید حمید. لحظه ای از جلوی چشم ام نمی ...
افسانه بایگان: از حواشی سینما دورم
خودش را دارد و اعتقاد دارم نقش هایم در دو مجموعه پیامک از دیار باقی و تعطیلات رویایی متمایز از هم هست. اگر چه در هر دو سریال یک زن خانه دار بودم، اما نمی توان چنین قیاسی داشت. من در فیلم سینمایی مرد عوضی هم با موقعیت های کمدی رو به رو شده بودم، اما موقعیت های طنز آن اثر متمایز با دیگر کارهایم بود که تا امروز بازی کرده ام. ضمن این که وقتی بازیگری نقشی را در یک اثر دیگر بازی می کند، اهتمام دارد آن را ...
پرواز به خانه لیدی برد؛ الفبای بزرگسالی
این که طنز ماجرا از دست بره تا نهایت کارش رو پیش ببره. لیدی برد، با این که نمره هایش بالا نیستند و پدر و مادرش نمی توانند از پس شهریه اش بربیایند، بیشتر از هر چیزی می خواهد از ساکرامنتو خارج شود و به کالجی در ساحل شرقی آمریکا برود؛ پناهگاهی تخیلی پر از کمالات فرهنگی. گرویگ می گوید: چندتا صحنه و این رو که شخصیت کی هست نوشته بودم، بعد همه چیز رو گذاشتیم کنار و بالای صفحه نوشتم چرا لیدی برد ...
در دنیای ذهنی و زندگی شخصی دنیل دی لوئیس چه می گذرد؟
بوده و موجب شده به نسبت مرسوم حواس پرتاب تر باشد. صحبتم را نمی پذیرد اما می گوید مطمئن نیست به موتورسواری ادامه د هد: از جراحم پرسیدم آیا توان دارم به بوکس ادامه دهم و از نظر او اشکالی نداشت. بوکس را از وقتی آغاز کرد که نقش دنی فلین را در بوکسور بازی کرد، و علاقه به این ورزش از همان موقع با او ماند. دی لوئیس با لبخند می گوید: همه کینه ها و خشم هایم را پیش خودم نگه می دارم تا دکترم اذن بدهد دو مرتبه رقص پا و مشت کوبیدن با آغاز کنم. بدجور در انتظار آن موقعم. شاید اگر به یک کیسه بوکس سنگین مشت بزنم، به جوانی برسم. * دابلیو مگزین، 28 نوامبر 2017 ...
اجازه دهید؛ دزدان را معرفی می کنیم
...، گفت: من اگر جای شما بودم در هیئت دولت در اعتراض به این واردات یقه خودم را پاره می کردم. دهان کارگر که بسته شود، دهان خورنده ها باز می شود. کارشناسان حوزه امنیت، روز جهانی کارگر را یکی از دو کانون اصلی بحران در اردیبهشت ماه می دانستند و شاید همین نگرانی بود که باعث شد امسال حتی به خانه کارگر که تشکل رسمی کارگران در ایران است و چند نماینده مجلس و وزیر عضو رسمی آن هستند نیز مجوز ...
از سرد و گرم روزگار ؛ روایت یک زندگی بازیگوشانه و پرحادثه
تقدیر است. طبعا من اکنون به تقدیر بیش از آن دوران باور دارم. اصلا گویی هر گاه باورم به تقدیر ضعیف می شود؛ دستی پنهان مرا به تجدید نظر وا می دارد. شاید جالب باشد که بدانید بعد از آزادی ام از زندان در سال 82 تمام قصد و برنامه ریزی ام این بود که بار دیگر سر از زندان در نیاورم؛ از همین رو با توجه به بازجویی هایی که پس داده بودم، در گفته ها و نوشته هایم حساسیت طرف مقابل را رعایت می کردم اما ...
شب های خاموش در مهمان سرا های راه آهن
فروشی و بستنی فروشی و بعد از انقلاب رستوران شده. اما حالا دیگر مشتری نیست. همه دوست دارند در رستوران های شیک و امروزی غذا بخورند. در چند قدمی رستوران میهمانسرای قدیمی آریا است. پسر جوان پشت دخل می گوید میهمانسرا 90سال قدمت دارد و وقتی داخل حیاط می شوم هنوز90 سال پیش است. با این تفاوت که حوض از وسط حیاط برداشته شده و درختان از ته بریده شدند و رویش چند موزاییک با رنگی متفاوت کار شده. مردی قد بلند با ...
دردسر ازدواج با فیروز قلدر محله + عکس
جدی جواب رد دادند. اما متأسفانه من که عقلم را باخته بودم پدر و مادرم را تهدید کردم اگر با ازدواجم مخالفت کنند فرار Escape می کنم. آنها نیز از ترس آبروی شان بالاخره موافقت کردند و من به قول خودم راهی خانه خوشبختی شدم. اما چندی بعد متوجه شدم فیروز معتاد Addicted است. با بیکاری اش کنار آمده بودم اما اعتیادش بشدت عذابم می داد. با وجود این با کمک و همکاری پدرش او را ترک دادیم. اما ...
چر خی ها تصوری از آینده ندار ند
، زن می گیرد. آن وقت شاید ایوب با آن ها زندگی کند و شاید هم نه. حالا کو تا پولش جمع شود! کار وزن کردن بار چرخی ها تا حدودی تمام شده. حسن، یکی از کارگرهای سر باسکول دست و صورتش را کنار محوطه می شوید. او هم قلعه حسنخان زندگی می کند اما اصلیتش مال بیرجند است. چند سالی می شود مهاجرت کرده. آنجا کشاورزی می کرد اما زمین ها خشک شدند و همه چیز از بین رفت؛ می گوید: خیلی ها اینجا مهاجر هستند. از همه ...
بسته پیشنهادی خبرگزاری دانشجو برای نمایشگاه کتاب تهران/ پیش به سوی یک جشن بی کران
کتاب های استاد را از نشر روزبهان بخواهید. جلال آل احمد: پدر روشنفکران متعهد رضا امیرخانی در یکی از مقالات سرلوحه هایش نوشته که همه ی ما-یعنی همه ی نویسندگان شبیه خودش- فرزندان زن زیادیِ جلالیم. تشبیه بامزه امیرخانی از شدت وابستگی نویسندگان متعهد انقلابی به سبک و نگرش جلال آل احمد حکایت می کند. جلال، پدر معنوی همه کسانی است که می خواهند میان روشنفکری و تعهد پل بزنند. نقدهای تند و ...
حرفهای شنیدنی مدیر مسئول روزنامه “شرق” از ماجرای زندانی شدنش
توضیحات لازم را ارائه دادم، اظهاراتم را امضا کردم و حتی بدون صدور هیچ قراری به تهران بازگشتم اما روز بعد باز هم تماس گرفتند و گفتند یک امضا باقی مانده که آقای بازپرس گفتند حتما باید بیایید و امضا کنید. با وجود این که این حرف به نظرم چندان منطقی نمی آمد و آنها هم اصرار داشتند که حتما خودم بروم و نه وکیل، اعلام کردم در صورت امکان پنجشنبه به مشهد می روم اما به دلیل کسالت این سفر به جمعه شب (هفتم ...
دردسر ازدواج با عروس 50 ساله
به گزارش مشرق، مرد 45 ساله در حالی که عنوان می کرد ماجرای آشنایی و ازدواج من با یک زن 50 ساله آن قدر احمقانه است که حتی از بازگو کردن آن شرم دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: با آن که 45 سال از خدا عمر گرفته ام اما هیچ وقت به داشتن یک زندگی و زن و فرزند فکر نمی کردم. شبانه روز کار می کردم و همه درآمدم را به حساب بانکی ام می ریختم. چرا که پدر و مادرم نیز از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند و نیاز ...
در سیستمی که دولت کارگر و کارفرما همه ناراضی هستند، نمی توان منتظر بهبود امور بود
نکته درباره اینکه گفته اند در 40 سال گذشته مزد حقیقی داده نشده، بگویم که این حرف خلاف است. حداقل در دوره 12 ساله ای که من در وزارت کار بودم در همه سال ها جز یک سال آن هم به دلیل بالاتر بودن تورم که نتوانستیم معادل و بالاتر از آن را بدهیم، مزد حقیقی پرداخت کرده بودیم. مزد حقیقی عبارت است از مزد مجازی به اضافه هر درصدی. مزد مجازی هم مزدی که معادل مبلغ تورم باشد یعنی افزایش مزدی انجام نمی شود. در ...
گذشت از مرد همسرکش بعد از 10 سال
زخمی کرد. وقتی با چاقو او را زدم، روی زمین افتاد. به خودم آمدم؛ خیلی ترسیده بودم. بلافاصله از خانه خارج شدم و دخترم را هم با خودم بیرون آوردم و بچه را به خواهرم سپردم. متهم گفت: به غرب کشور رفتم تا شغلی برای خودم پیدا کنم و بچه ام را پیش خودم ببرم که دستگیر شدم. مرد جوان گفت: من زنم را دوست داشتم و ما زندگی را عاشقانه شروع کردیم، اما بعد از ازدواج متوجه شدم او خیلی عصبی و ...
زن برادرم از من خواست تا لباس های خصوصی اش را بشویم !
خانه بدبختی ام کردند. شوهرم هیچ تعهد و مسئولیتی در برابر من ندارد و چون معتاد Addicted است، گاهی توهم می زند. از او می ترسم و نمی دانم چه خاکی بر سرم بریزم. با هم به مشهد آمده بودیم تا به مطب یک دکتر درمانگر اعتیاد برویم. دوباره توهم زد و دعوایمان شد. او را گم کردم. با دیدن خودرو گشتی کلانتری 38 درخواست کمک کردم. دیگر نمی توانم به زندگی سرد و نکبتی با شوهر معتادم ادامه بدهم. عروسمان در حق من خیانت Cheat کرد. اگرچه به خاطر برادرم سکوت می کنم و دم نمی زنم، این حق من نبود، منی که از ارثیه پدرم به خاطر زندگی برادرم گذشتم و حالا اندازه یک کارگر در خانه اش ارزش و احترام نداشتم. ...
روابط ناسالم در سینما باعث کم کاری خانم بازیگر شده است
نمی شود. همه چیز به بیمه خلاصه می شود. خدا را شکر من نیازمند پول بازیگری نیستم اما واقعاً در این شرایط اقتصادی بازیگرانی که شغلشان همواره بازیگری بوده زندگی سختی را تجربه می کنند. وی ادامه داد: سالهاست که این حرف ها را می زنیم. سالهاست که درباره عدم حمایت از بازیگران پیشکسوت دور هم جمع می شویم اما بی فایده است زیرا تا به حال هیچ اتفاقی نیفتاده است. بازیگر فیلم "پاییز بلند ...
وقتی پاداش 900 میلیونی آقای پاکدل، 270 میلیون شود باید هم علیه من بنویسد! زور ندارم، وجدان دارم
که در هواپیمایی که درارتفاعات دنا سقوط کرد 4نفر بخاطر بنده کشته شدند و جسدشان هنوز آن بالاست یعنی بخاطر شما مردم گچساران کشته شدند چرا که می خواستند بیایند درباره ارزیابی زیست محیطی چند تا از پروژه های بنده حرف بزنند. وی گفت:اینکه بعد بنده بیایم و درمقابل وزیرکوتاه بیایم؟ ،زور ندارید، وجدان خودم را کنار بگذارم بخاطر چه چیزی؟ ،حالا که حقوق و اضافه کار و پاداش بازنشستگی تان کم شده است ...
الکی زندگی را سخت گرفتیم
می گذاشت. ما زمانی در طبقه پایین خانه پدر بزرگم زندگی می کردیم، آنجا یک اتاق اضافه داشت که من برای خودم انتخابش کرده بودم. این اتاق تراسی داشت که تمامش اقاقیا بود. به طوریکه در بهار این تراس بنفش می شد و بقیه سال هم برگ داشت وخب گل نداشت. نمی دانم ولی همه این عوامل در کنار هم باعث شد که دوست داشته باشم یک تراس گلکاری شده داشته باشم. همین شد که در تراس خودم این کار را کردم؛ یعنی آن زمانی ...
برایان کلاف به قلم برایان کلاف (23)؛ سقوط، نوشته ای غلط برای سنگ قبر
. راه چندانی برای فرار نداشت، همیشه مشکلات جدیدی به وجود می آوردم. به ندرت با من بابت مسائل متفاوت همدردی می کرد، همین هم درست بود. در غیر این صورت، با آن همه جنجالی که به وجود می آوردم، باید دائما در حال همدردی می بود. فکر نمی کرد که به اندازه کافی بالغ شده باشم، حتی برخی اجازه نمی داد روزنامه هایی که من را تیتر کرده بودند، وارد خانه شوند. از اینکه معروف شود، اجتناب می کرد. یک بار از آن ...
پرورش شتر توسط یک زن در تبریز
.... پدر او که خیلی زود، وقتی حکیمه دختربچه ای کوچک بود از دنیا رفت، برای او و برادران و خواهرانش شترهای زیادی ارث گذاشت که هیچ کدام برای حکیمه باقی نماندند. اختلاف های خانوادگی و رسم اینکه زن بهتر است در خانه بماند تا برای زندگی مشترک آماده شود، او را از شغل آبا و اجدادی اش دور انداخت؛ اما حالا حکیمه شترهای خودش را دارد و آرزویش، رساندن تعداد شترها به 50 نفر و داشتن دامداری کوچکی است که بتواند ...
کتاب نمی خوانیم، کتاب می نویسیم
محصلان و دانشجویان و طلاب نیازمندند کتاب بخوانند.کتاب می نویسیم؛ حتی در دوران نوجوانی و کودکی، چون پدر و مادرمان بعد از به رخ کشیدنِ خانه و فرش و مبل و ماشین و کیف و کفش شان، حالا باید نبوغ فرزندشان را اسباب مفاخره و پُزدادن کنند. خبر فوری: نوجوانی 10ساله با 10مجموعۀ شعر.کتاب نمی خوانیم؛ چون سرگرمِ خواندنِ پرت و پلاهای پراکنده ایم: خبر جنجالی! سخنرانی جنجالی! سؤال جنجالی! پاسخ جنجالی! واکنش ...
توسل به امام زمان(عج) در شب قدر زندگی ام را نجات داد+فیلم
انتقال دهم و در انتها من معرف عواملی بودند که جایزه برده شدند. در همین کاری هم که برای ایران کالا انجام دادیم با او ارتباط داشتم و قرار است که اگر خدا بخواهد و اسپانسر داشته باشیم این کار را ادامه دهیم. *حرف آخر. بسیار خوشحالم که در بین مردم حضور دارم و به راحتی سوار مترو و اتوبوس می شوم و از نزدیک درد و رنج مردم را لمس می کنم، خیلی خوشحالم. از مسئولین می خواهم دست مردم را ...
بد و خوب رئیس جمهور شدن یک نظامی
انقلاب شود، پنج نفر بیشتر اطراف امام نبودند. می گفت این دوره یک سال آخری خیلی برای امام غمناک بود. همه عکس هایی که آقای طباطبایی از امام گرفته، امام به شدت لاغر شده بودند. می خواهم بگویم انقلاب یکباره با شهادت مرحوم مصطفی خمینی یا با شهادت شریعتی شروع شد. آقا مصطفی که شهید شد، روحانیون حرکت کردند. بعد شریعتی که از دنیا رفت، قصه دانشگاه راه افتاد. یعنی یکباره در عرض یک سال نظام مستقر قدرتمند ...
بانویی چادری که سلطان جاده هاست! +تصاویر
آورده است را بگیرد و بعد دوباره ادامه دهیم. چست و چابک از رکاب اسکانیای تر تمیزی که به قول خودش شوفر آن است بالا می رود و بعد از آوردن یک دوشه ترو تمیز که همه برگه های پلیس راه و هویت کالا در آن است می گوید: در طول همه این 27 سال نه یک بار جریمه شده ام نه یک بار تصادف کرده ام. در تمام این 27 سالی که راننده بودم از همه روسای پلیس راهور در همه شهرها و روسای پلیس ناجا لوح تقدیر و تشویقی گرفته ...
تشییع پیکر هنرمندی که در تنهایی رفت
مکان کرده بودند و من رفته بودم که او برای فیلم من نریشن بخواند. از قبل آشنایی مختصری با او داشتم اما بسیار زود با او صمیمی شدم. در واقع من برای کار پیش او رفته بودم اما رابطه ما تبدیل به رابطه پدر و پسری شد. آدم عجیبی بود با اینکه خیلی تنها بود و او را تنها گذاشته بودند اما بسیار عاشق بود و این عشق را به دیگران نثار می کرد. او کتاب من را با انرژی فراوانی سه بار ویرایش کرد و هرگاه به او می گفتم که چرا ...
درس بزرگ خانم معلم
طارم رفتم و با وجود همه سختی ها و مشکلات به دانش آموزان روستایی درس می دادم. آخر هفته ها مسیر پرپیچ و خم روستا را به شهر می آمدم تا نزد خانواده ام بروم. هیچ گاه روزهای سرد زمستان را فراموش نمی کنم که بخاری ماشین های مسافرکشی به دلیل سرمای زیاد از کار می افتادند و من مجبور بودم تا شهر خودم را با پتو گرم کنم. یک بار نیز به خاطر لغزنده بودن جاده نزدیک بود ماشین به دره سقوط کند و یک معجزه باعث شد ما ...
قتل زن و شوهر جوان به بدترین شکل در بلوار شاهنامه مشهد
انجام خاک سپاری و دیگر مراسم مرسوم به سر خانه و زندگی خود می روند و مادری می ماند و یک خانه پر از خاطراتی که فراموشی آن ها شاید سال ها زمان بخواهد. این مادر میان سال که حتی در مخیله اش هم چنین روزگاری را پیش بینی نمی کرده است برای پیگیری پرونده پسرش به شعبۀ 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد آمد و، ضمن اعلام گذشت از خون دخترش به عنوان ولی دم، به قاضی میرزایی اعلام کرد که از خون دخترش می ...