سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های خواندنی کارگردان کیف انگلیسی / من شاهد عینی تشییع پیکر آیت الله بروجردی بودم
های ما تهرانی بودند به همین علت گنده های بازار تهران با ما فامیل بودند و آن ها همه شیفته آقابزرگ بودند. با عصایش به در خانه می زد، در را باز می کردند، از صدای عصای او می فهمیدند که آقابزرگ است. به همه فامیل سر می زد، 5-6 سال آخر عمرش من زنگوله او بودم و می شدم عصای دوم او. همه به او می گفتند آقا و همه احترام می گذاشتند و هیچ توقعی نداشت، می نشست چایی برایش می گذاشتند و چایی می خورد و ...
خانوده داغدار سلاله : خواسته ما اشد مجازات است
و رفتم. این مادر جوان داغدار گفت: وقتی منزل مادر شوهرم بودم غفور آمد و طبق همیشه با مزاحمت هایش مدام تقاضای چای و قند می کرد که زندائی ام به او گفت: چای نداریم از اینجا برو و مزاحم نشو، که او هم بعد از کمی مکث راهش را کشید و رفت. این بانوی ترکمن اظهار کرد: بعد از رفتن غفور سریع به خانه برگشتم و وارد اتاق شدم، اما دیدم از دخترم خبری نیست. به مادرم که در کنار ما زندگی می کند ...
لحظه وداع با یدالله دلم آشوب بود
با عمل به آرمان ها و اهداف بزرگ زندگی دنیایی خویش، توانست به تمامی تعلقات و زیبایی های آن پشت پا زند، تا میثاقی ناگسستنی با ارباب خویش ببندد و با آویختن مدال پرافتخار شهادت، همه کسان خود را به قله سعادت ابدی برساند. وی در نخستین روزهای سال 1396، در راه دفاع از حریم آل الله در برابر ایادی اسلام آمریکایی به دست تروریست های تکفیری در سوریه بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد. به ...
دختری که عاشقش بودم با شوهرش از من کمک می خواست! + عکس
درباره کتابش می گوید: باورم نمی شد کتابم به زبان دیگری ترجمه شود تا اینکه به تهران آمدم و این اقدام را از نزدیک دیدم. اگر چه درباره ایران شناخت کاملی ندارم اما از کمک های ایران به کشورم اطلاعات زیادی دارم. وی ادامه می دهد: کتاب من روایت یک جوان 18 ساله تا سن 20 سالگی است که در محاصره سربرنیتسا قرار دارد و در این سه سال، همه چیزش را از دست می دهد. تنها نقطه ضعف ما این بود که مسلمان بودیم و به ...
انتقام جویی آتشین داماد از پدر زن!
را آتش زده است. وی ادامه داد: من به تنها کسی که مظنون هستم، دامادم است چراکه او از مدت ها قبل با دخترم دچار اختلاف شده؛ به طوری که دخترم به خانه من برگشته و درخواست طلاق داده است. ضمن اینکه یک سال قبل مبلغ 50میلیون تومان به دامادم قرض دادم تا کاری برای خودش راه بیندازد اما او با رفیق بازی تمام پولی را که در اختیارش قرار داده بودم از دست داد. وی ادامه داد:دامادم حمید در رستوران من کار می ...
مسجد، محل وصال و وداع با همسرم بود
، تنها ماندن. شهریور 65، کمیل دو سالش تمام می شد. پدرش هم نبود که جشن تولد برایش بگیریم. چهار – پنج روز بعدش یک تلگراف رسید؛ از طرف حسن بود. یادم نمی آید که چه نوشته بود؛ اما وقتی خواندم، حس کردم این جمله ها برای حسن نیست. لحن جمله هایش را خوب می شناختم. بعضی از نامه هایش را هنوز دارم. لا به لای جمله هایش، روحیه شاد او را حس می کردم، ولی این بار این جوری نبود. دلم شور افتاد. ...
این زن از دختران پول می گرفت تا با شوهرش رابطه نامشروع داشته باشند!
هیچ تابلویی نداشت رفتم که متوجه شدم آنها در دفتر تازه تأسیسشان کلاس های عرفانی برگزار می کنند و می توانند بسیاری از مشکلات روحی، روانی و حتی گرفتاری های شخصی را حل کنند. از آنجائیکه از بعضی مشکلات در زندگی خسته شده بودم قرار شد در کلاس هایشان شرکت کنم و حتی پول زیادی هم به عنوان شهریه پرداخت کردم. بعد از چند جلسه شرکت در کلاس ها بود که پروین با حرف هایش مرا راضی کرد تا برای سیر مراحل کلاس های ...
رابطه زن مطلقه با مردی که 5 سال از خودش کوچک تر بود! | بیوه 25 ساله در خلوتگاه پسر 20 ساله چه می کرد؟
به گزارش آفتاب و به نقل از رکنا، زن 25 ساله ای که به همراه پسر جوانی در یک واحد آپارتمانی دستگیر شده بود، در تشریح چگونگی آشنایی اش با متهم 20 ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یکی از بستگانم منشی یک مرکز تفریحی و گردشگری بود و من گاهی برای دیدن عمه ام به محل کارش می رفتم. آن زمان 17 سال داشتم و ترک تحصیل کرده بودم اگر چه پدرم مرد زحمت کشی بود ولی نمی توانست همه امکانات را برای 5 خواهر و برادر دیگرم تأمین کند. در همین روزها بود که مورد توجه ...
حال طبیعی نداشتم و فقط احساس می کردم پشت فرمان پراید پرواز می کنم
جوان با بیان این که از رفتار خودم شرم دارم، در تشریح ماجرا گفت: 10 سال قبل پدرم به خاطر بیماری قلبی فوت کرد و مادرم سرپرستی من و سه خواهر دیگرم را به عهده گرفت. او با پرستاری از کودکان در منازل مردم و حمایت کمیته امداد هزینه های ما را تامین می کرد تا این که بعد از ازدواج دو خواهرم، من هم سال گذشته با یکی از بستگان دور مادرم ارتباط برقرار کردم اما بنا به دلایلی نتوانستم با او ازدواج کنم به همین ...
آروزی حسین؛ از بابا آب داد تا تعزیه سکینه
دلتنگ خانه اند و از تخت چوبی و سرم ها و سرهنگ های سرد بیزارند. فکر اشک و بغض کودکان آنقدر آزارم می داد که قلبم به طپش افتاد، صدایش را می شنیدم، اما قول داده بودم و باید به دیدار حسین می رفتم. حیاط بیمارستان سرشار از آدم های جورواجور است، آدم هایی که هر کدام به دلیلی راهشان به آنجا کشیده شده است. پدر حسین به گرمی به استقبال می آید و مرا به محلی می برد که حسین و مادرش آنجا نشسته و انتظار مرا ...
30 سال مبارزه با معلولیت ناشناخته/ جانی که با SMA ذره ذره آب می شود
...> اما مهری پیرویسی دومین فرزند مبتلا به SMA این خانواده می گوید: کلاس اول را خودم به مدرسه می رفتم اما از سال بعد باید به کمک مادرم جا به جا می شدم البته مدیر، معلم و همکلاسی هایم همکاری خوبی داشتند و نمی گذاشتند جا به جا شدن در زمانیکه مادرم در کنارم نیست، برایم سخت شود. با مشقت های بسیاری درسم را ادامه دادم و خوشبختانه به دلیل اینکه توانایی حرکتی دست هایم تحلیل نرفته بود می توانستم تکالیف را به ...
دلیلی محکم برای ادامه زندگی
شهیدثالث را من از طریق آیدین شناختم، آیدین پشت خیلی از ماها بود و همیشه دست محبت روی سرم کشیده است . احمدی از روزهای حضورش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می گوید: هیچ وقت کارمند نبودم؛ اولین کسی که از آقای شجریان صفحه درآورد من بودم؛ به دلیل اینکه آن روزها موسیقی ایرانی هم در اوج ابتذال بود. بنان و خالدی و... هم از رادیو قهر کرده بودند. آن دوره هم کار کردیم و همان زمان بود که ...
قصاص به خاطر یک ضربه چاقو
پسر 18 ساله ای که به خاطر نجات مادرش تازه دامادی را به قتل رسانده امروز برای رهایی از طناب دار منتظر کمک خیرین است تا دیه را پرداخت کند. 18 سال بیشتر سن نداشت که دست به چاقوی تلف (قره قوروت) فروشی برد و آدم کشت. وقتی مادرش را دید که غرق در خون و غبار روی زمین افتاده دیگر حالش دست خودش نبود. به گزارش فارس، افرادی مادرش را کتک می زدند و او هم باید به طریقه ای غائله را ختم می کرد و مادرش را ...
قتل فجیع مهران 51 ساله به دست همسر و دو فرزندش
نماینده دادستان متن کیفرخواست را خواند آنگاه پدرومادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار قصاص عروس و دو نوه شان شدند. پدربزرگ در حالی که به زحمت در دادگاه حضور یافته بود، گفت: همین نوه ام در مراسم ختم پسرم در حالی که هنوز من نمی دانستم چه اتفاقی افتاده به من گفت: پدربزرگ گریه نکن پدرم رفت بهشت..... چند هفته موضوع را پنهان کردند.... آنها باهم نقشه کشتن پسرم را کشیدند ومن هم اشد مجازات ...
کنترل اعصابم را از دست دادم، به خانه برگشتم و با کارد آشپرخانه سه ضربه چاقو به ابراهیم زدم + عکس
بودم که ابراهیم پشت سر هم زنگ زد. من که عصبانی شده بودم از در بیرون رفتم و کنترل اعصابم را از دست دادم. با هم درگیر شدیم .من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم به خانه برگشتم و کارد آشپرخانه برداشتم و سه ضربه چاقو به او زدم. به دنبال اعتراف های این مرد برای وی کیفرخواست صادر شد اما پلیس نشانی از خانواده ابراهیم به دست نیاورد. به همین خاطر حامد هفت سال در زندان بلاتکلیف ماند. تا این که ...
مردان جامعه ایران باید باز تربیت شوند/ جامعه در حال جنگ نگه داشته شده در معرض انواع آسیب های اجتماعی است
شعارسال : بعد از گذشت 4 دهه انتظار داریم که سیاست گذاری ها، قانون گذاری ها و اجرای قوانین ما به گونه ای باشد که خسارت ها، نا برابری ها و استبدادهای رژیم گذشته را از بین ببرد و در نظام جدید خود وضعیتی به وجود بیاوریم که روز به روز نسبت به قبل وضعیت عدالت اجتماعی، آزادی های اجتماعی و رفاه اجتماعی بهتر شود که به گفته دکتر سیدحسن حسینی، جامعه شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران متأسفانه بعد از گذشت 4 دهه هنوز این اتفاق نیفتاده و این خانه باید از پای بند اصلاح شود، از وقتی به خرده پاهای رشوه گیر در ادارات می رسیم، می گویند خیلی زورت می رسد برو خاوری را بگیر! به عبارت دیگر وقتی که سران یک اداره، سران یک بانک و شرکت های مختلف کسانی هستند که اختلاس گر و رابطه گر و پارتی باز هستند خود به خود شما نمی توانید در قسمت های پایینی این سیستم از افراد ایر ...
موهایش را هل می دهد داخل روسری و سعی می کرد خودش را بی گناه جلوه دهد، اما...
اما هر سه معتقدند که این اختلافات باعث نمی شود که مادر دست به قتل پدر بزند. البته پدر بزرگ و مادر بزرگ شان نظر دیگری دارند.آن ها همچنان عروس خود را قاتل پسرشان می دانند. ادعایی که نوه های شان قبول ندارند. نرگس دختر بزرگ شادی(متهم) که دو سالی می شود راهی خانه بخت شده است، می گوید: پدر بزرگم هیچ وقت مادرم را دوست نداشت. مادرم انتخاب او نبود و پدرم عاشق مادرم شده بود. حال که این اتفاق افتاده، پدرم ...
اهواز| شهید سواری؛ مدافع حرمی که برای دفاع از حرم خانم زینب (س) بی تابی می کرد
می داد. شهید سواری به شکل ناشناس با تیپ فاطمیون به سوریه اعزام شد خانم شریفی افزود: چند روز بعد گفت می روم تهران کار دارم، دو بار رفت تهران و برگشت؛ نگران شدم؛ ولی چیزی نگفتم. هر سفر حدود 10 روز طول کشید تا بار سوم که 7 مهر 92 بود، علیرضا مدرسه می رفت کار مهد کودک خودم هم شروع شده بود. آمد خانه گفت مامان علی! -مرا "مامان علی" صدا می کرد- عزیزم می خواهم بروم زیارت امام رضا(ع ...
زندگی برای انتها پایانی ندارد
به هیچ عنوان قصد تسلیم شدن نداشتم به عشق ادامه تحصیل ماهها بستری بودن در تهران، سال ها طول درمان و همه روزهای سخت و دردناک بیماری را تحمل کردم. این طور که پزشکان می گفتند قرار بود از دنیا بروم، اما من همه دوره های شیمی درمانی و مراحل آزاردهنده درمان را تاب آوردم و با وجود آنکه از ناحیه چشم و گوش دچار آسیب شده بودم، زنده ماندم. رنگین کمان موفقیت آن روزها فقط 18 سال داشتم ولی ...
متهم به قتل در آستانه سفر حج،از همدستش خواست نزد پلیس برود و اعتراف کند
.... او مرا تهدید به مرگ کرد و به همین خاطر مجبور شدم در حمل جنازه با نیسان به او کمک کنم. پنج سال سکوت کردم اما حالا عذاب وجدان رهایم نمی کند. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا حقیقت را بگویم. به دنبال اعتراف های این زن احمد 35ساله بازداشت شد و به کشتن منوچهر اعتراف کرد. این مرد گفت: خودم را عامل بدبختی فریبا می دانستم به همین خاطر منوچهر را کشتم تا او خلاص شود. متهمان ...
مرد کارتن خواب را کشتم چون مزاحم بود
...> متهم گفت: آن قدر عصبانی بودم که کنترل کارهایم دست خودم نبود. به آشپزخانه رفتم و یک چاقو برداشتم و به سمت کامران حمله کردم و سه ضربه چاقو به شکمش زدم وقتی خون را دیدم یک دفعه به خودم آمدم و سعی کردم به او کمک کنم اما فایده ای نداشت و جانش را از دست داده بود. بعد از این اعترافات و تأیید پزشکی قانونی مبنی بر اینکه مقتول براثر اصابت چاقو به بخش های حیاتی بدنش جانش را از دست داده است، سعید ازسوی ...
با همسران معتاد چه کنیم؟
زنانی است که دیگر امیدی به ادامه زندگی با همسر معتادش ندارد. او هفته گذشته تصمیم خود را برای جدایی گرفت و به دادگاه خانواده رفت، اما قبل از ارائه دادخواست به اتاق مشاوره رفت تا با روانشناسان مشورت کند. از همسر معتادم خسته شده ام حدود سه سال است ازدواج کرده ام. آن هم با پسری که به اعتقاد و اصرار پدرم، پسر خوبی بود و نباید او را از دست می دادم. هیچ علاقه ای به شوهرم نداشتم، اما پدرم ...
قتل با ادعای انگیزه اخلاقی
.متهم در ادامه صحنه جرم را نیز بازسازی کرد و پرونده با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به دادگاه کیفری فرستاده شد. نماینده دادستان در جلسه محاکمه جرم جواد را محرز دانست و برای او تقاضای مجازات کرد. اولیای دم نیز وقتی در جایگاه قرار گرفتند، با رد ادعاهای جواد گفتند حمید پسری سر به راه و بااخلاق بود و تهمت هایی که به او زده می شود به هیچ عنوان صحت ندارد. آنها سپس خواستار قصاص قاتل ...
همه بدهی های رادیو پرداخت شد/ پایان نگاه دسته دومی به رادیویی ها
ملاحظات توصیه کرد. پدرم بعد از فروش رادیو بار دیگر به شکلی محرمانه و حتی بدون اینکه ما بچه ها بدانیم رادیو خرید و به طور محرمانه نیز آن را گوش می کرد. او سال ها تا زمانیکه در قم بودیم به این شکل رادیو گوش می کرد و زمانیکه به تهران آمدیم این وضعیت آشکار شد. ما در کوچکی ضبط هم داشتیم و در منزل ما بیش از همه چیز نوار قرآن بود و ترتیل های مختلفی از قاریان را نگهداری می کردیم. *از آنجایی که ...
روضه ای که عشق غلامرضا سازگار است/ ماجرای قصیده گم شده ای که در بیابان پیدا می شود
؟ - مداحی توفیقی است که خداوند لطف می کند، از دوران کودکی عشق به مداحی داشتم و از همان بچگی عاشق این کار بودم، شب ها آنقدر دیر از از هیئت به خانه می آمدم که گاهی پدر و مادر به من اعتراض می کردند که تا این وقت شب چرا بیرون ماندی؟! ولی عشقم بود و جلسه امام حسین(ع)، به خاطر همین خداوند کم کم لطف کرد و مداح اهل بیت(ع) شدم. 10 سالگی، آغاز شروع مداحی استاد سازگار *چه زمانی احساس کردید که ...
اعتراف سارق خشن به سرقت از توریست ها
کانون گذراندم. چرا در آن سن و سال مرتکب سرقت شدی؟ همه اش به خاطر مشکلات مالی و دوستانی بود که فریبم دادند. از طرفی من عشق موتور سواری داشتم و از 10سالگی پشت موتور نشستم. مهارت خاصی در موتور سواری داشتم. برای همین با دوستانم سوار بر موتور می شدیم و کیف قاپی می کردیم. دو تا از سابقه هایم هم به خاطر درگیری است. آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟ شهریور پارسال ...
پول دوست ها پزشک نشوند
ملحفه ای سفید در کنار دکتر، بساط چایی را گذاشته روی آن و با پارچه ای نخی روی آن را پوشانده. برای شما چایی دم کردم. گفتم از راه می رسید خسته اید و پزشک مهربان 84 ساله شرمنده می کند مرا.می نشیند پشت میز، دست هایش را گره می کند در هم و دور هم می چرخاند. من هم می نشینم مقابلش. حسین جمشیدیانم اهل اصفهان. حدود 84 سال سن دارم. پدرم بقال بود و مادرم خانه دار، بافتنی هم می کرد. یکی از برادرهایم رفت رشته ...
تلگرام بستری امن برای تبادل اطلاعات، جابجایی، انتقال مهمات و ورود تروریست ها به کشور
در ترکیه به سوریه رفتم در آنجا مرا تحویل نمی گرفتند اما وقتی که گفتم دنبال فلانی می گردم مرا پیش او بردند و گفتند که فلانی در آنجاست. و اینطوری بود که من در سوریه ماندگار شدم . قاضی صلواتی گفت: شما 25 روز در موصل چه می کردید . متهم گفت: در آنجا که بودیم به ما گفتند که باید شما را جای دیگری ببریم من مدتی در یک آسایشگاه بودم و به صورت موقت آنجا اسکان داده شده بودم . ...
ناگفته های مادر بهمن ورمزیار
، او دیگر اعدام نمی شود. باورم نمی شد. چند بار پرسیدم تا مطمئن شوم. همه مشخصات درست بود. از خوشحالی نفسم بند آمده بود. موضوع را به همسرم گفتم. از زندان به ما اطلاع دادند که بهمن از قرنطینه به بند منتقل شده. یاد نذر و نیازهایم برای نجات بهمن افتادم. یک گوسفند قربانی کردیم، اقوام و آشنایان به خانه ما آمدند برای تبریک. با بهمن هم تلفنی صحبت کردم. او مدام می گفت مادر همه اینها به خاطر دعا های تو بوده ...
طلبه تا به جایگاه علمی خوبی نرسیده، اصلاً وارد اجتماعیات و سیاسیات نشود/ توقعات از روحانیت و مرجعیت ...
. من حدود یکسال بعد خدمت ایشان بودم. مرحوم آقای حاج علی صافی گلپایگانی آنجا بود به طور خصوصی کنار آقای بروجردی بود، من رفتم آنجا، آقای صافی به آقای بروجردی گفت این کتابی که شما تعریف می کردید برای ایشان است. دوباره ایشان مرا تشویق کردند این خیلی اثر داشت و روحیه انسان را نشاط می داد. استثناء بعضی این آقایان در همان موقع تشویق داشتند، وقتی می دیدند کسی تحقیقات و کاری کرده است. الان اگر کسی تحقیقاتی ...