سایر منابع:
سایر خبرها
دوست شوهرم با بی شرمی به من پیشنهاد داد که..
رفتارش مرا آزار می داد. همان سال اول زندگی صاحب یک فرزند پسر شدیم اما تولد فرزندم هم تغییری در زندگی ما ایجاد نکرد، همسرم به دلیل اعتیادی که داشت مرتب دوستانش را به منزل می آورد و مواد مصرف می کردند. در همین رفت و آمدها بود که امید یکی از دوستان همسرم که از نظر مالی وضعیت مناسبی داشت به من پیشنهاد داد تا از شوهرم جدا شوم و به عقد او درآیم. او گفت که از من خوشش آمده و اگر به عقدش در بیایم ...
شوهرم را با هستی در رختخواب دیدم و...
ارتباط بودم و به رفتارهای گذشته ام ادامه می دادم. مدتی بعد ناگهان رفتار و گفتار همسرم درباره هستی کاملا تغییر کرد. او در یک چرخش ناگهانی از اعتقاداتش، از من می خواست تا به رفاقت با هستی ادامه بدهم و همواره از خوبی های او سخن می گفت. من هم بدون آن که به این تغییر رفتار مشکوک شوم از این موضوع خوشحال بودم تا این که یکی از دوستان مشترک من و هستی ما را به یک میهمانی مختلط در خارج از ...
اردبیل|خاطرات جانباز 70 درصدی که روز استراحتش را در عملیات بیت المقدس گذراند
زیادی از همسرم نداشتم و همیشه در خدمتگذاری یادگار 8 سال جنگ تحمیلی بودم و در این راه همه مشقت ها را به جان خریدم تا زندگی آرامی داشته باشم. من و همسرم از ابتدا زندگی، بی آلایش و ساده ای را با هم شروع کردیم و در ابتدای زندگی مشترکمان، در منزل پدری من سکونت داشتیم که حمایت خانواده از من و همسرم همواره سبب دلگرمی در زندگیمان می شد و من از این بابت خوشحال هستم که پشتوانه زندگی با تجربه ...
دلسردی در زندگی مشترک، کمکم کنید
...: 9سال است که ازدواج کرده ام و دارای یک فرزند پسر میباشم مدتی است که روابط بین من و شوهرم سرد شده و رفته رفته این دلسردی بیشتر می شود و همین امر باعث نگرانی من شده ، وهیچ گونه دلگرمی و احساس مسئولیت بین ما نیست راه حل چیست؟ پاسخ: مسلما این مشکلات به یک باره در زندگی شما ایجاد نشده است یا اتفاقی ناگهانی باعث بروز این مشکلات شده و یا بی توجهی دو طرف شما دو نفر باعث شکل گیری تدریجی ...
تجاوز مرد هوس باز به دختر دوست صمیمی اش
منکراطلاع ازماجرا شد. اما همسرش دراتاق دیگربازجویی لب به سخن گشود: من می دانستم که همسرم قصد کشتن پوریا را دارد. او چند ماهی بود که نقشه قتل را کشیده بود.چراکه پی برده بود دخترمان توسط پوریا مورد آزارواذیت قرارگرفته است. شب حادثه به همراه همسر، دخترم و دوست شوهرم وارد خانه قربانی شدیم. بعد هم دوست شوهرم با چوب ضربه ای به سر او زد و شوهرم هم با چاقوبه جانش افتاد. بعد از آن چاقو را زیر پاهایش ...
ازدواج بازیگر زن معروف با برج ساز سه زنه
هوایی کرده بود و دیگر به فکر من و سه پسر و تک دخترمان نبود، او ما را تنها گذاشت و رفت و من با سختی توانستم با ارثیه پدری ام خانه ای بخرم و سرپناهی داشته باشیم. با کارگری بچه هایم را به تنهایی بزرگ کردم تا اینکه چند سال بعد دوباره متوجه شدم شوهرم زن سوم گرفته است اما بعد از مدتی زن شمالی اش نیز بر اثر بیماری کشنده ای درگذشت. این زن سالخورده ادامه داد: از همان سال ها ابوالقاسم می خواست طلاقم ...
دختر جوان قد بلندی که پوست سبزه دارد وارد واگن مترو می شود و...
فروش ندارند و با شیوه های نوین گدایی سعی دارند احساسات مسافران را جریحه دار و مبلغی از آنها دریافت کنند. یکی از آنان می گوید: چیزی برای فروش ندارم جز آبرویم، که آن را هم دارم می فروشم! شوهرم فوت کرده و دو بچه بیمار دارم. خودم هم بیمار هستم. کف دست هایم را ببینید که چقدر ترک دارد و زخم است! اگر می توانستم به خانه مردم می رفتم و اینجور آبروی خودم را در مترو به حراج نمی گذاشتم. هرکسی هرچی ...
تازه بچه دار شده بودیم که فهمیدم همسرم با خواستگار خواهرش در ارتباط است
هفت سال از ازدواجمان گذشته بود که بچه دار شدیم وزندگی خوبی داشتیم اما ناگهان سرو کله حمید پیدا شد. او خواستگار خواهر زنم بود اما آنها جواب منفی دادند. مدتی گذشت وقتی برای کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمی آمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این پسر به خانه شما رفت و آمد دارد؟ چرا دیشب ...
پدرم مرا با گریه راهی خانه ناصر کرد و حالا مرا از یاد برده و...
رعایت حال بچه هایم راضی نشدم شوهرم به زندان برود و رضایت دادم. نازنین از گرفتاری خود در دام مواد مخدر نیز گفت. سال ها بود که تریاک مصرف می کردم و قبل از دستگیری رو به شیشه آوردم، با این که به اجبار ازدواج کرده بودم برای آینده مان نقشه ها داشتم ولی اعتیاد هر دوی ما را نابود کرد. شوهرم باعث اعتیادم شد او یک همراه می خواست که پا به پایش مواد بکشد و غر نزند. با بدبختی هم باید شکم بچه هایم ...
تهدیدم کرد که اگر تن به خواسته اش ندهم عکس هایی را که از من گرفته برای شوهرم می فرستد
آوا زن خوشرویی بود. لحن صمیمانه و آرام و لبخندی شیرین بر لب داشت. اما در پس این لبخند غمی عمیق نهفته بود که هر لحظه حلقه ای از اشک به چشمانش می نشاند. بغضی فرو خفته در صدایش موج می زد: چند ماه قبل، پس از پایان ساعت کاری، شرکت را ترک کردم و برای رفتن به خانه سوار یک خودروی عبوری شدم. از آنجا که روز سختی را گذرانده و حسابی خسته بودم به همین دلیل از راننده خواستم مرا دربستی تا خانه ببرد ...
ماندیم و زندگی کردیم/ چهار شهید دادم، کجا بروم؟
با آن بردیمشان بیمارستان. بعد از تیربار مردم ترسیدند و هفت روز هیچ کس در شهرک نبود. وقتی اتفاق افتاد مردم رفتند. ما نرفتیم و با بچه ها همین جا ماندیم. صبح به مزرعه که می رفتیم بچه ها را با خودمان می بردیم. یک شب چنان این طرف و آن طرف شهرک را بمباران کرد که اصلاً مردم تا صبح خواب نرفتند. همسرم و دخترانم در امام زاده محمد بن جعفر دفن شدند. حتی چون قبر نبود دو دخترم را در یک ...
چرا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) دعا می کنیم
، آنجا چپق می کشید. چپق یک چیزی مثل پیپ بود. می کشید و بچه ها را آرام می کرد. من دویدم سر کلاس و گفتم: مشت عباس! گفت: چیه؟ گفتم: برو بیرون! گفت: چیه؟ گفتم: هیچی نگو برو بیرون! رئیس آموزش و پرورش برای بازدید آمده است. می گفت: این هم چپق را خاموش کرد و در کیسه گذاشت. رئیس سر کلاس آمد و دید اتاق پر از دود است، دودهای چپق! گفت: این همه دود چیست؟ گفت: آقا هیچ شبی دود نبوده امشب تصادف شده است. گفت: خیلی ...
بهترین راه تملق بنده برای خداوند چیست؟
نهایت است. من جوری با همسرم، بچه ام، مردم و با دامادم حرف می زنم که دلش می سوزد، این ظلم است. من به شکلی نگاه می کنم که طرف از نگاه من دلگیر می شود، این ظلم است. من به گونه ای حرف می زنم که طرف رنج می برد؛ به او می گویم اگر این دو گونی برنج، ده کیلو گوشت و هفت-هشت تا مرغ را برای ماه رمضان به درِ خانه ات نمی دادم، ماه رمضان چطوری به تو می گذشت؟ این تحقیر و ظلم است! نظام جهان بر پایهٔ عدل ...
شهید جهان آرا کیست؟
خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد. ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظه اش برایم خاطره ای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکی از یادهای ماندگار ...
زنان خرمشهری حماسه ساز مقاومت در ایران شدند/ حجاب اعتقادی است که برایش جانها داده شد
خود را روزی برای دفاع از کشور در دستان گرفته بود، افزود: اخبار منطقه را از رادیو و تلویزیون دنبال می کردم و مدام نگران حال رزمندگان بودم و سعی داشتم به نحوی برایشان کمک برسانم، به همسرم می گفتم می خواهم با تو به منطقه بیایم و به شما خدمت کنم، اما او مرا منع می کرد و می گفت: "نمی شود تو با این وضعیت به منطقه بیایی، مطمئن باش پشت جبهه بسیار مفیدتر کمک رسانی خواهی کرد، آن چنان که گویا در منطقه هستی و ...
سوسن رشیدی؛ از کوچ نشینی تا قهرمانی کیک بوکسینگ
باشگاهی ورزش مشغول به تمرین بوده با ورزش های رزمی آشنا و علاقه مند می شود. او از شرایط سخت رفت و آمد به شهر و رفتن به باشگاه که هر روز به شهر می آمده و بعد مجبور به بازگشت بوده می گوید: هر روز می رفتم کرمانشاه درس می خواندم و برمی گشتم میان عشایر، سال بعد در شهر که بودم، هفته ای سه روز مدرسه بودم و دو روز می رفتم باشگاه. یک روز برای مدیر مدرسه مان گریه کردم و گفتم خانواده ام نمی گذارند ورزش کنم و ...
ماجراهای خواندنی از شوهرداری همسران علما
مشرف شدم و درخواست نمودم تا خداوند به من قدرت و تحمل شرایط سخت زندگی را بدهد. پس از زیارت، احساس عجیبی به من دست داد. با خود گفتم: من با یک شخص عادی زندگی نمی کنم؛ بلکه با یکی از اولیای خدا و رهبری دانشمند ازدواج کردم. پس از آن دعا و زیارت، آرامشی خاص و ظرفیتی بزرگ در برابر همه سختی ها در خود احساس کردم و به تمام اوامر ایشان، با کمال رضایت و خوشحالی حاضر بودم. [24] 2. همراهی در سختی ها ...
مردی که به جای اسلحه، قلم مو داشت
که اگر هر کدام زنده ماندیم چه کارهایی انجام دهیم. یکی از بچه ها به نام جمشید برون، گفت که من از مناره مسجد اذان می گویم و صدای بسیار زیبایی داشت. من هم گفتم من نقش می زنم بر در و دیوار شهر و خاطرات را زنده نگه می دارم. شهر که داشت آباد می شد، به آنجا رفتم. پولی هم نداشتم چون دانشجو بودم و یکی از بچه هایی که یک پایش را از دست داده بود، 11 هزار تومان به من داد و ما رنگ اتومبیل خریدیم و شروع کردم به ...
داستان ماشین نویسی که توانست فرماندار شود / به همراه جدول فرماندهان
کلیدملی : روزنامه اعتماد گفتگویی با نخستین زن فرماندار در استان کهگیلویه و بویراحمد و نخستین زنی که در دولت دوازدهم پست فرمانداری گرفته است انجام داده که در ادامه می خوانید. مهمترین ویژگی این زن اینست که مراحل مختلفی را پشت سرگذاشته و امروز پس از طی آن مراحل موفق به مدیرشدن شده است. *** روز گذشته نادیا صداقت به عنوان سرپرست فرمانداری دنا انتخاب شد تا برای اولین بار ی ...
عادات نوشتن هوشنگ مرادی کرمانی
.... بعد از آن هم لیستی که معمولا همسرم شب ها می نویسد و مربوط به خرید خانه است را تهیه می کنم. البته چیزهای سنگین نه. فقط اقلام لازم و ضروری مانند شیر و نان و ... را تهیه می کنم. سپس به خانه می روم و با کمک همسرم صبحانه را آماده می کنیم البته معمولا چیزهایی که می خورم پرهیزانه است و از سایر افراد خانواده جداست. عادت دارم صبح ها میوه بخورم. سعی می کنم سیب، موز، ازگیل و خرمالو را مصرف کنم ولی گاهی ...
اولین کسی که به خرمشهر پا گذاشت که بود؟
...: فاطمه همانند یک مرد، لباس رزم می پوشید و به جبهه می رفت. شجاعت فاطمه بسیار شبیه نواب بود، او خبرنگار روزنامه کیهان بود. سه دختر نواب صفوی شجاعت ،شهامت و روحیه مبارز پدرشان را داشتند. احتشام رضوی یادآور شد: سال 1329 فاطمه فرزند اول شهید نواب صفوی به دنیا آمد و دو سال بعد زهرا و صدیقه نیز متولد می شوند. هنگامی که فرزند سوم نواب صفوی (معصومه) را باردار بودم همه دوستان و آشنایان منتظر ...
نمی توانیم در آبادانِ زیر بمب های رها شده؛ پلاکارد بگیریم که بمب برگرد/ما ضدجنگ ترین آدم های دنیا هستیم/ ...
دروغ نمی گفت بلکه احساس وظیفه اش چنین چیزی را سبب می شد. حالا می توانی روی اینکه آیا این احساس وظیفه درست بوده یا غلط؛ بحث کنیم. قبول کنیم همان طور که کشورهای غربی درباره ادبیات جنگ واقعی شان سال ها بعد به آرامش رسیدند و داستان و رمان و ادبیات جنگ دست شان آمد ما هم باید صبر داشته باشیم. ولی ما خیلی عجول هستیم. خیلی از بچه های جنگ هنوز در دوره ای زندگی می کنند که احساس می کنند دنیا حق شان ...
عده ای می گفتند مادران شهدا پول می گیرند و گریه نمی کنند/ وصیت برادرم پشتیبانی از ولایت فقیه است
ازدواج کرده بودم و یک شب خانه پدرم مهمان بودم، دیدم حسن دیر وقت از پاس شبانه آمده است، زمستان بود و این قدر هوا سرد بود که نتوانسته بود کفش های خود را در آورد، برای همین از من خواست تا کمکش کنم، دست هایش از شدت سرما سر شده بود و توان انجام کاری را نداشتند. خواهر شهید جزینی ادامه داد: حسن خیلی سخت و بعد از کلی مقدمه چینی زحمت و البته با وساطت من موفق شد از مادرم اجازه بگیرد که به جبهه برود ...
مردی که 11 زن صیغه ای دارد!
عابربانکم را گرفت و گفت: می خواهم پول هایت را در یک حساب دیگر پس انداز کنم ابتدا مقاومت کردم، اما او با چرب زبانی و چاپلوسی گفت: باید به فکر آینده فرزندان مان هم باشیم یک ساعت بعد پیامک برداشت همه موجودی ام برایم ارسال شد وقتی به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پی یافتن کارت عابر بانک، 10صیغه نامه دیگر در کیفش پیدا کردم تازه فهمیدم او سرباز فراری است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سایت های همسریابی شناسایی و از آنان اخاذی می کند و ... ...
دانشجوی مغرور با یک نگاه و یک پک ساده اسیر کیانا شد
چیز دیگری فکر نکنیم. ما یک گروه شش نفره شامل سه دختر و سه پسر از فامیل بودیم که برای کنکور و قبولی در دانشگاه درس می خواندیم. البته روابط ما کاملا تحت نظر خانواده هایمان بود و از علاقه و عشق و عاشقی در این رابطه ها هیچ خبری نبود. بزرگترین هدفمان جلو زدن از یکدیگر و آوردن رتبه در کنکور بود. بعد از یک سال استرس و بی خوابی و روزی پانزده ساعت درس خواندن، سرانجام روز کنکور فرا رسید. بیش از همه ...
برجی: به مشایی گفتم قول دادی عکس هایم گم نشود
دردناکی است. این عکس مربوط به روزی بود که بغداد سقوط کرده بود و همه به غارت آنچه بود می پرداختند. به جز یکسری مراکز دولتی مثل وزارت نفت، پالایشگاه ها، سازمان اطلاعات و... که آمریکایی ها به محض غلبه کردن بر بغداد، آنها را گرفته بودند، باقی شهر در آشوب و غارت به سرمی برد. من روی یک پل ایستاده بودم که به دو پسر بچه برخوردم، گاری دستی پیدا کرده بودند و هرچه در شهر یافته بودند را در آن ریخته بودند. تا ...
پدر شهید محمدحسین تاریوردیان راهی دیارِ فرزند شد/ مرحوم حاج علی اصغر: او باید شهید می شد، به فکر مقام ...
آن وسایل برقی می فروخت. سال 56 با شروع زمان انقلاب سرگرم انقلاب شد و نتوانست در مغازه کار کند و یک سال مغازه اش بسته ماند. شرایط خانه تان چگونه بود که آقا محمدحسین در آن انقلابی پرورش یافت؟ خانواده ما مذهبی بود. ما و پدر و مادرمان در مکتب و در مسجد درس خوانده ایم. در مکتب، گلستان و رساله عملیه را خوانده بودیم. بعد به مدرسه رفتم و تا دیپلم درس خواندم. زمانی که بچه بودم در باغ ...
نعمت به ما نچسبیده، نعمت را به ما داده تا با آن کار کنیم
، هیچ چیز را خودم نساختم، پس در مقابل هیچ نعمتی مغرور نشو. سینه ات را سپر نکن چون کنار این سفره تمام وجود تو یک گداست و پروردگار عالم آن قدر مهربان است که گدا را گرسنه، تشنه، بی لباس، بی زن و بچه، بی خانه و مرکب نمی گذارد. به خاطر ماشین، زن و بچه، خانه، پول و کارخانه گردنت را درازتر نگیر، اشتباه نکن تو کارخانه دار نیستی گدا هستی. وزیری، وکیلی، تاجری، عالمی، مرجع تقلیدی، فقیهی یقیناً گدایی ...
دور از آپارتمان های تهران، نقد آپارتاید در بوشهر
. این مسائل که شما گفتید همه جزء چیزهایی است که خیلی می شنوم و هر بار به من می گویند، اما من به همه مقدسات قسم می خورم به چنین نتیجه ای نرسیده ام و اگر رسیده بودم می گفتم. تا این لحظه که با شما حرف می زنم جوابم در این رابطه منفی است . جواب تان منفی است یا اینکه نظری و قضاوتی در این باره ندارید؟ منفی است. در مورد همین پاپ سنگ اندازی هایی که از طرف حوزه هنری و ارگان های دیگر ...
استفتا درباره ترک روزه برای امتحان و کنکور
دچار هستم. در مراجعه به پزشک، نوشیدن بسیار مایعات را تجویز نمودند. در ماه مبارک رمضان امسال چه وظیفه ای دارم؟ ج. اگر جلوگیری از بیماری کلیه مستلزم نوشیدن آب یا سایر مایعات در طول روز باشد، روزه گرفتن بر شما واجب نیست؛ و اگر مریضی شما تا ماه رمضان سال بعد ادامه داشته باشد، روزه ها قضا ندارد؛ ولکن باید برای هر روزه یک مدّ طعام (تقریباً 750 گرم گندم یا نان و مانند آن) به فقیر بدهید. ...