سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی پسربچه به خاطر فروش گوشی و دوچرخه اش
دوچرخه و موبایلش تنها دارایی هایش بودند. دلخوشیِ دنیایش با از دست دادن این دارایی ها تمام شد، زندگی برایش پوچ شد و پروفایل واتس اَپش پر از غم و ماتم شد. خودکشی عشق منه ، تو اوج جوونی شدم یه روانی اینها آخرین نوشته های پروفایلش بود. بعد از یک طناب و یک صندلی و بعد هم تمام. میثم 12 ساله به زندگی خودش برای همیشه پایان داد؛ آن هم در حالی که مادرش برای خرید به بیرون از خانه رفته بود و خواهر 5 ساله اش هم در خانه خوابیده بود. پسربچه 12 ساله جان داد تا دیگر فقر را تحمل نکند. ...
شوخی های علمی مصطفی خمینی با حضرت امام در کلاس درس
شان را می کنند، پسرم آمده بود و می گفت که امام به من گز دادند. رسا_ نحوه حضور شما در عراق و خدماتی که شما در این کشور در ایام تبعید امام داشتید را بفرمایید. حجت الاسلام معین شیرازی_ من از زمان نوجوانی، طفولیت، نوجوانی، جوانی، سفرهای مکرری به عراق داشتم به گونه ای که می توان گفت کشور دوم من است؛ من خودم عربی صحبت می کنم، در نجف تدریس می کردم؛ درس به زبان عربی تدریس می کردم، به ...
فلکه اول
ناخواسته شدم یکی از حروف الفبا | شهاب نبوی| با موتورم برای یک شرکت کار می کردم. رئیس همیشه می گفت: تو به قیافه ات می خوره که در آینده کلاهبردار چغر و بد بدنی بشی، نزدیک خودم کار کن تا فوت و فن رو یادت بدم. من هم هرچه می گفتم: رئیس، باور کن ما خانوادگی قیافه هامون داغونه و شبیه کلاهبرداراست. به خرجش نمی رفت. من را برده بود توی دفترش و این قدر برگه و پرونده ریخته بودم دور و برم که چندبار قاطی ...
پانزده اصل ارتباطی والدین با نوجوانان
مقررات و انضباط را تعیین کنید. برای اعمال مقررات سعی کنیم در مرحله اول شما پایبند باشید. پدری که خودش سیگار می کشد . نمی تواند به نوجوانش بگوید سیگار بد است و نکش. مادری که خودش مدام با گوشی همراه بازی می کند نباید به دختر نوجوانش بگوید اینکار را نکن. از طرفی هم استبداد به درد نمی خورد. نباید از والدین بخواهیم با ما کار نداشته باشند به این دلیل که ما به یک حد رشد رسیدیم و یا والدین بگویند: تو با من ...
ماجرای شکست عضو تیم ملی فوتبال مقابل ابراهیم
من بازی کنه. اگه برنده شد ما پول نمی گیریم. یکی از آن ها جلو آمد و شروع به بازی کرد. ابراهیم خیلی ضعیف بازی کرد. آن قدر ضعیف که حریفش برنده شد. همه آن ها خوشحال از آن جا رفتند. من هم که خیلی عصبانی بودم به ابراهیم گفتم: آقا ابرام، چرا اینجوری بازی کردی؟ باتعجب نگاهم کرد و گفت: می خواستم ضایع نشن. همه این ها روی هم صد تومن تو جیبشون نبود. هفته بعد دوباره همان بچه های غرب تهران با دونفر دیگر از ...
نگاه + بلاگر
دلار بنزین رو به طور حتم داره. گفت اون مرد دیگه هیچی نداره، تو نمی دونی بعد از اینکه زنش رفت به خاک سیاه نشست، زنه زیرسیگاری رو از زیر خاکستر سیگار روشنش برداشت و برد. بچه ام هیچی نداره ولی غرورش نمی گذاره بگه پول نداره. خودم زنم، به دلت نیاد ولی زن ها سنگدلند. حیف که بچه هاش نوه های خودمند والا آرزو می کردم همین بلا سر بچه های خودش بیاد ببینه چی می کشم من از دست رفتن پسرم رو می بینم. بعد سی سال کار ...
تلاش 13 ساله مادر برای یافتن پیکر فرزند شهیدش
شهادت رسید و بعد هم محمدرضا. پیکر این 2 نیز به فاصله شش ماه از هم شناسایی شد. مرا سرافکنده نکرد با وجودی که جسم امیر در خانه نیست؛ اما مادر حضور فرزند شهیدش را در زندگی به خوبی احساس می کند، می گوید یک بار که خیلی بی قرار بودم، در نماز شبم از امیر خواستم اگر زنده است خودش را به من نشان دهد، همان لحظه قاب عکسش که روی طاقچه بود روی زمین افتاد و فهمیدم که او هم من را می بیند. یا ...
حباب هایی از جنس نترکیدن
بازهای عجیب خواستم دستگاه های مخوفشان را تحویل دهند. در جواب گفتند: تو اصلاً صلاحیت نداری. برو کنار بذار باد بیاد. من به هیچ عنوان قصد کنار رفتن نداشتم و با عصبانیت از مکان آنها بیرون زدم. تمام این قصه از چند ماه پیش تا امروز اتفاق افتاده. مردم محل پشت در خانه ام صف بسته اند و از نظرشان من همه را به حباب سازی ترغیب کرده ام. خانواده ام ناآرام و نگران در خانه نشسته اند. واقعیت این است که من گند زدم و در این لحظه در جایی ایستاده ام که نمی توانم چاره ای برای این شرایط پیچیده پیدا کنم. به من فرصت بدهید. قول می دهم که همه چیز به حالت عادی برگردد. پشت خط هستید؟ الو؟ ...
عجیب ترین خانه عروس و داماد دنیا در ایران + عکس ها
: شاید عجیب باشد، اما وقتی در قرعه کشی این ساختمان ثبت نام کردیم، برخلاف همسرم اصلاً دلم نمی خواست انتخاب شویم! اما اسم مان از گلدان بیرون آمد و فقط مدت کوتاهی طول کشید که شیفته آدم های این خانه و به ویژه خانواده حاج آقا بختیاری شدم. این طور بود که مهم ترین پس اندازم در این خانه، محبت بود. آن قدر این پس انداز دلی، روحی و فکری زیاد بود که هنوز هم دارم از آن خرج می کنم. اینجا خیلی چیز ها یاد گرفتم ...
از شفای کودک بلوچ تا ناکامی سرطان بانوی سیستانی در برابر اراده الهی
بلند شوم که ایشان این اجازه را به من ندادند؛ بانوی نورانی که مطمئنم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دستی به سرم کشید و گفت غصه نخور خوب می شوی که در پاسخ ایشان گفتم که بی بی جان خیلی درد دارم گفت ناراحت نباش. این بانو که از معجزه ائمه اطهار بهره مند شده است، تاکید کرد: صبح که بلند شدم از درد خبری نبود از ذوق دلم می خواست فریاد سردهم، پس از شکرگذاری در درگاه الهی راهی بازار شدم و همان پارچه ...
خانه ای که فقط عروس و داماد به خودش می بیند
حال خوبشان، حال کسی است که رویای شب ها و روزهایش رنگ واقعیت به خود گرفته. قصه، قصه عروس و دامادهایی است که داشتن یک سقف برای شروع زندگی مشترک، شده بود آرزوی دور و درازشان اما به لطف خانه آرزوها، حالا خود را زیر سقفی از جنس مهربانی می بینند.
مقایسه فرزندان=شلیک تیر به مغز آنان
ندارد چرا بی دلیل خودم را ناراحت می کنم، او به یک مهمانی رسمی که نیامده ! - بهتر است بگذارم لذت ببرد زیرا او را در حالتی می بینم که شاد و پر هیجان است حتی با آنکه زیاد در جریان بازی نیست . - درآینده قطعا بهتر خواهد شد. این قضاوت ها مقداری بی رحمانه است و از انصاف فاصله زیادی دارد . - مگر در دوران کودکی خودم بهترین بسکتبالیست گروه بوده ام؟! که این انتظار را از فرزندم ...
کرامت ها و فضایل امام رضا(ع) و دلایل حضور ایشان در ایران
. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً به چه منظوری به صریاء آمده بودم. مدّتی که گذشت، حضرت رضا (ع) ، اشاره کردند که گوشه سجاده ای را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود: لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه ، علی ولی اللّه . و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: ما تو را فراموش نکرده ایم ...
هیچ خبرنگاری جز من به محل اعزام فاطمیون راه پیدا نکرده است/مصاحبه با پدر شهید قمی و ناراحتی پدر شهید
...، فقط هر چند ماه یک بار می توانستند سر مزار شهیدشان بیایند. وقتی در تهران و در حاشیه یک مراسم پیش پدر شهید مرتضی حسین پور شلمانی (حسین قمی) رفتم، 30 روز از شهادت پسرشان می گذشت. پدر شهید خیلی ناراحت بود که چرا بعد از 30 روز یادتان آمده که پسرم شهید شده؟! **: سوژه ها را چه کسی به شما ارائه می دهد. مولایی: بیشتر سوژه ها را خودم پیدا می کنم و سوژه های روز هم که به خوبی مشخص است. مثلا ...
گره هایی که با طالع بینی کورتر می شوند
چهارراه ها آشنا شدم، با کف بینی اعتماد مرا جلب کرد، از او درخواست کمک کردم، چون آن زمان حس می کردم به شدت در حال غرق شدن هستم و به هر چیزی چنگ می زدم غافل ازاینکه زیر پایم را آنقدر سست کرده بودم که راه نجاتی برای خودم باقی نگذاشتم، خانم رمال به من گفته بود به قبرستان برو و خاک مرده، کمی هم از کفن 40 روزه را برای من بیاور کسی هم نباید تو را ببیند، به خود تردید دادم و بنا بر اعتقاداتم که می دانستم کار ...
سانه: هنوز هم کمی ناراحت هستم
...> خبر خط خوردن از جام جهانی آن قدر ناراحت کننده است که یک بازیکن 22 ساله را که در آغاز راه فوتبال حرفه ای اش است به هم بریزد: البته که این یک شوک بود. من ناامید شده بودم. هفته اول واقعاً برایم سخت بود. این اتفاق فقط به من انگیزه داد که واقعاً با قدرت تمام برگردم. برایم غافلگیر کننده بود، چون که من فکر می کردم یک فصل خیلی خوب داشتم. با پپ حرف زدم سانه اگرچه جوان است، اما برای اینکه بتواند ...
شیوه امام رضا(ع) برای حفظ مهدویت و ترویج انتظار
تمام مسئله ها را فرستاد و فرمود: مهم ترین مسائل خود را فراموش کردی . پس امامت ایشان را قبول کردم (راوندی، بی تا: 2/662؛ همچنین ر.ک: صدوق1404: 1/229؛ طوسی، 1411: 72-71). 2-حسن بن علی وشاء وی می گوید که برای تجارت به خراسان رفتم. وقتی به آنجا وارد شدم، امام رضا(ع) شخصی را به نزد من فرستاد و پارچه ای کتانی – که میان لباس هایم بود و من از آن بی اطلاع بودم – را از من طلبید. به ...
مقدم: حرم مطهر حضرت رضا(ع) مأمن و پناهگاه شیعیان است
: آقا در پاسخ فرمودند من همان کسی هستم که تو به زیارتش آمده ای و ما شما را پذیرفتیم و ناراحت نباش؛ من هم چون خواستم دست مبارک آقا را ببوسم پاکتی بزرگ را که پر از اسکناس های سبز جمهوری اسلامی ایران بود به من مرحمت فرمودند که در آن لحظه بیدار شدم در حالی که آن نورانیت را در بیداری احساس می کردم و دردهای بدنم نیز کاهش پیدا کرده بود. این استاد حوزوی بیان کرد: در همان لحظه وضو گرفتم و راهی حرم ...
به مناسبت ولادت با سعادت امام رضا علیه السلام
پرده مامون بود و باعث برملا شدن آنها می شد خشم و غضب مامون را برمی انگیخت .یک روز که مامون پیشنهاد را از ولیعهدی فراتر برده بود به امام عرض کرد: می خواهم از خلافت کناره گیری کنم و آنرا به شما بسپارم و با شما بیعت کنم. امام علیه السلام در پاسخ به این دسیسه جدید مامون فرمودند: اگر خدا این خلافت را برای تو قرار داده است جایز نیست آنرا به دیگری ببخشی و خود کناره گیری کنی و اگر خلافت از آن تو ...
تنها دارایی من لباس جهاد پدرم است
می کنم مربوط به حضورم در بوکمال است. یک روز به تنهایی مسیری را می رفتم و وارد کوچه ای شدم. ناگهان سه داعشی را دیدم که دور آتش نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، یکی دیگر هم داخل یک مغازه بود. تعجب کردم، چاره ای نبود آن ها من را دیده بودند باید به راهم ادامه می دادم. چند باری صدا کردند اخی اخی... یک لحظه به خودم آمدم. روی لباس فرم من، عکس امام خامنه ای بود و پوتین هایی پوشیده بودم که نشان می داد من در ...
فرزندان شهید ذورقی سنگر اسلام و انقلاب می شوند/ برای دفاع از اسلام کفن پوش خواهیم شد
افشین به ما گفتند که خانواده ات در تهران زندگی می کنند زندگی با سه پسربچه در شهر غریب خیلی سخت است، تو به دنبال فرصتی بودی که از گرگان بروی حالا این کار را بکن؛ ولی به آنها گفتم که الان وضعیتم خیلی فرق دارد هر وقت که بخواهم در طول شبانه روز هر زمانی که مشکلی برایم پیش بیاید یا احساس دلتنگی کنم بر سر مزار شهید می روم و این کار به من آرامش می دهد. فقط خدا، امام زمان (عج) و شهید ذورقی می ...
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم؛ روزمرگی های یک زن خانه دار
جایزه ی ادبی یلدا و بهترین رمان در بیستمین دوره ی کتاب سال شده است. بخش از کتاب آرمن نگاه به سقف پرسید: تو و پدر قبل از اینکه عروسی کنید عاشق هم شدید؟ هول شدم، سؤال ناگهانی، رفتار پیش بینی نشده و هر چیزی که از قبل خودم را برایش آماده نکرده بودم، دستپاچه ام می کرد و آرمن خدای این کار ها بود. حالا به سقف زل زده بود و منتظر جواب من بود. پا شدم و کنار پنجره ایستادم. یاد روز های گذشته ...
گفت وگوی خودمانی با عموپورنگ به مناسبت جشن تولدش
زیر می خوانید، حاصل گپ وگفت دو ساعته ما با این مجری محبوب و دوست داشتنی و با چاشنی شیطنت ها و تکه پرانی های امیرمحمد است. امروز، روز تولدتان است. چند ساله می شوید؟ 18٫ در شناسنامه چطور؟ من معتقدم شناسنامه فقط یک عدد است. مهم این است که احساس و وجودت چه باشد و خودت، خودت را چند ساله بدانی. ... و چرا خودتان را 18 ساله می دانید؟ چون به ...
بیرانوند: برانکو می گوید لعنت به رونالدو!
بدهند چشم بسته قراردادش را تمدید می کند. در آسیا برای پرسپولیس بازی کردن افتخار است. من واقعا قراردادم را سفید امضا کردم چرا که اصلا به پول و مبلغ قرارداد فکر نمی کنم. دلیل این که پس از تمدید قرارداد پشیمان نشدم این بود که این تمدید قرارداد به من انگیزه داد و نمی خواستم در این 5 سال دروازه بانی بیاید و جایگزین من شود. اگر قرار است روزی هم دروازه بان دیگری به پرسپولیس بیاید، بیاید اما باید با من برای ...
فغانی: نشان دادیم در جام جهانی زنگ تفریح نیستیم/مسائل زندگی خصوصی ام به خودم مربوط است
داوری بودی که از کمک داور ویدئویی استفاده نکردی در حالی که استفاده دست ما نیست. اگر تصمیم داور درست باشد آن ها ورود نمی کنند. و کسی نمی تواند بگوید بازی های تو آسان بود که نیاز به VAR نداشت. بله، یکی از پیشکسوتان ما زمانی گفته بود من که بازنشسته شوم دیگر داوران ایرانی رنگ بازی مهم نمی بینند. این جمله این عزیز این سال ها برای من انگیزه زیادی ایجاد کرد و ممنونش هستم! سال اول فینال پرزنت ...
رابطه کثیف !
از آن روز به بعد با پیام های عاشقانه اش، احساسات مرا تحت تاثیر قرار داد. انگار او هم می دانست من تنها هستم و نیاز به یک همصحبت دارم. عقلم را باخته و حسابی خودم را درگیر این رابطه کرده بودم. رابطه مجازی و عاطفی با این آقا من را حسابی وابسته کرده بود. دیگر شب ها نمی ترسیدم و ناراحت نبودم که شوهرم کمتر به من رسیدگی می کند؛ چون فرهاد در عوض همه کمبودهایم را جبران کرده بود و این مرا دلگرم ...
800 ساعت پرواز برای یک خلبان گمنام
احساس کردم که آنها خیلی ناراحت و بی طاقت هستند. حتی از برادر همسرم پرسیدم که اتفاقی برای علی اکبر افتاده گفتند نه چیزی نشده بعد فکر کردم شاید برای علی اصغر برادر همسرم که خلبان بود اتفاقی افتاده و حالش را پرسیدم گفتند بله یک اتفاق اینطوری افتاده اما دیگر چیزی نگفتند تا صبح فردای آن روز که من صدای گریه و شیون شنیدم و متوجه شدم که همسرم به شهادت رسیده. آن روزها به ما خیلی سخت گذشت، حتی بیان آن صحنه ها ...
اگر شهید شدم به شهادتم شک کنید!
تماس گرفت، باز هم پرسید از حیدر خبر داری؟ همانجا ته دلم خالی شد. گفتم سید جان اتفاقی افتاده است؟ قسمش دادم به برادر شهیدش که همراه با حسن تهرانی مقدم به شهادت رسیده و گفتم تو را به خدا اگر اتفاقی افتاده بگو. فهمیده بودم چیزی شده. گفت مجید شرمنده، چیزی می گویم اما ناراحت نشو، منتظر بودم حرف دیگری بزند، مثلا بگوید حیدر مجروح شده، حرفش را ادامه داد و گفت می گویند حیدر شهید شده است. او ادامه ...
شش اشتباه فکری افراد بی اعتماد به نفس
تغییر برنامه ی یکی دیگه،احساس بهتری داری یا نگرانی که اونا اصلا به تو فکر نکنن که در واقع اینطور نیست. ما غالبا درگیر مشکلاتی میشیم که بزرگ بنظر میرسه. اما درواقع ما رو قادر به ایجاد تغییرات ساده برای حل مشکلاتمون،میکنه. برای اینکه کار گروهیت رو بهبود ببخشی،در هر جلسه ای که شرکت میکنی، دیدی مثبت داشته باش. راهی که به حل تنها یه درصد از مشکل،کمک کنه،تاثیر بسزایی داره. وقتی از تغییرات کوچیک ...