سایر منابع:
سایر خبرها
از درد یتیمی تا حمایت از فرزندان محسنین
کودکی را با سختی و زیر سایه محبت مادر بگذرانند. او از دوران نوجوانی می گوید: یک خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خودم دارم. کلاس چهارم دبستان بودم که پدرم را از دست دادم البته تا امروز هم نمی دانم که علت دقیق حادثه چه بوده، می گفتند بر اثر طوفان غرق شده است. بعد از این که پدرم را از دست دادیم تمام مسؤولیت زندگی بر دوش مادرم افتاد که برای امرار معاش زندگی چند وقتی به مزارع گوجه فرنگی ...
روایتی خواهرانه از 29 بهمن تبریز
... خواهر شهید محمد تجلا گفت: بعد از یک ماه چشم انتظاری، دایی ام به واسطه یکی از هم دانشگاهیانش که در آن زمان مأمور بود، از شهادت محمد با خبر شد. وی تاکید کرد: بعد از مشاهده تصویر محمد در بین تصاویر افراد کشته شده که توسط مأموران گرفته شده بود، از آیت الله قاضی طباطبایی اجازه نبش قبر گرفتیم تا محمد را شناسایی کنیم، از این رو ماموری که شهدا را دفن کرده بود را به نحوی راضی کرده و ...
قوه قضائیه با مقصران حادثه برخورد کند کار را اگر به محلی ها واگذار می کردند؛ پیکرها خیلی زودتر پیدا می ...
پور افزود: اولین تیمی که به محل سقوط هواپیما رسیدند بومی های محلی شهرستان دنا بودند که می گفتند اگر امکانات کیسه خواب، آب و چند قرص نان در اختیار داشتیم، شب در محل سقوط می ماندیم، پیکرها را جمع آوری می کردیم به همین علت یک فرصت طلایی از دست رفت. برادر یکی از جانباختگان سقوط هواپیمای یاسوج گفت: عدم حضور به موقع رئیس ستاد مدیریت بحران در روز سوم حادثه آن هم ساعت 13 که معمولا کوه دنا بعد ...
روزی که سالن وزارت کشور منفجر شد
مهمانان اما انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. در یک چشم برهم زدن، سالن های انتظار بالا و پایین موکت می شود و مهمانان بی هیچ آدابی و ترتیبی روی زمین می نشینند و دل به برنامه شهید محبوبشان می دهند. دقایقی بعد، وقتی عقربه های ساعت برای کوک زدن روشنایی روز به تاریکی شب از هم سبقت می گیرند، کم کم حال و هوای حاضران هم دگرگون می شود. حالا تیر خلاص را یک صدای دلنشین به حلقه های اشک مردد در خانه ...
دادگاه خانواده؛ شوهرم نگفته بود از زن اولش بچه هم دارد
رفتم اما سعی می کردم با هم روبه رو نشویم و هربار که به سراغم می امد به او بی محلی می کردم، تا اینکه یک روز نامه ای برایم نوشت و به قول خودش همه رازهای زندگی اش را تعریف کرد. در آن نامه نوشته بود می ترسیدم واقعیت را بگویم و تو از من جدا شوی به همین خاطر هم نگفتم که دارم از زنم جدا می شوم. یک ماه بعد برگه ای آورد که نشان می داد از همسرش جدا شده است. دوباره دلم را به دست آورد و عشقی که ...
بازی سرنوشت؛ چگونه بعد از آزادی از زندان خوشبخت شدم
به هدفم رسیدم. هیچ شناختی از رشته مددکاری نداشتم ولی به هر حال اسمم دانشجو شده و از سرباز صفر شدن خیلی بهتر بود . همان روزهایی که از خوشحالی در ابرها سیر می کردم و داشتم بار و بنه ام را برای آمدن به تهران جمع می کردم غمی بزرگ سایه اش را بر سر من و شش خواهر و برادرم پهن کرد. پدرم فوت شد کاملا ناگهانی و غیر قابل باور . شب خوابید و صبح هر چه صدایش کردیم جواب نداد. روز هفت پدرم همان روزی ...
تصویری از عشق ها و رشادت ها!
هم شهید یا مجروح شده بودند. خبر رسیده بود که من شهید شدم. خلاصه مادرم یک دل سیر البته اولش گریه می کند و بعد متوجه می شوند مجروح شده ام. به هر حال از قطار پیاده شدم و به منزل عمویم که نزدیک ایستگاه راه آهن بود رسیدم که سیصد، چهارصد متر بیشتر با ایستگاه راه آهن فاصله نداشت. تا دست به زنگ در خانه گذاشتم تمام تن و بدنم لرزید. اعلامیه شهادت برادرم را روی دیوار دیدم . قبلا هم گفته بودم که چه ...
دو سال سربازی، یه عمر خاطره/تصاویر
به گزارش سرویس چندرسانه ای شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از شبکه خبری تهران نیوز ، شاید برای شما هم پیش اومده باشه که یه سرباز رو در اتوبوس یا داخل مترو دیده باشید یا حتی به ملاقاتش رفته باشید و زمانی که چهرشو میبینید به شدت خسته و کوفته به نظر میرسه . در اندک زمان هایی که به دست میاره ترجیح میده چُرت بزنه و استراحت کنه. نمیدونم چی شد که سوژه این بار عکاسیم رو سربازان انتخاب کردم. ...
پیکر پوران شریعت رضوی به خانه ابدی بدرقه شد
هزاران میوه ایدئولوژیکی هستند و من یکی از شاگردان روفوزه شریعتی هستم که می خواهم این را بگویم "پوران درود بر تو؛ به درود" همه ما این را می دانیم که شریعتی چه می گفت و می دانیم که به نام شریعتی چه کارهایی انجام می دهند. او به غیر از رهایی و عدم سلطه انسان بر انسان چیز دیگری نمی خواست. به گزارش ایسنا، در بخش دیگری از این مراسم، رضا شریعت رضوی برادر مرحوم پوران شریعت رضوی، بیان کرد: خواهرم برای ...
مرا در برابر شوهرم شکنجه کردند
عقیدتی داشتیم. در خانه ماشین تایپ هم داشتیم که من با آن مطالب سازمان را تایپ می کردم. در سال 1352 ارتباط ما با سازمان کلاً قطع شد و در سال 1353 توسط مهدی بخارایی، برادر محمد بخارایی ضارب منصور که پسرخاله من است به سازمان وصل شدیم. کی و چگونه دستگیر شدید؟ در 12/7/1354 دستگیر شدم. علت هم این بود که یکی از افرادی که دستگیر شده بود، زیر شکنجه همه ما را لو داد. ساعت دوازده و نیم شب ...
ممانعت از تشییع پیکر همسر شریعتی در حسینیه ارشاد!/ تصاویر
همچون آیات خدا زندگی می کنند. پوران فرزندان خود را با چنگ و دندان بزرگ کرد. آنها دارای چهار فرزند ژنتیکی و هزاران میوه ایدئولوژیکی هستند و من یکی از شاگردان روفوزه شریعتی هستم که می خواهم این را بگویم "پوران درود بر تو؛ به درود" همه ما این را می دانیم که شریعتی چه می گفت و می دانیم که به نام شریعتی چه کارهایی انجام می دهند. او به غیر از رهایی و عدم سلطه انسان بر انسان چیز دیگری نمی خواست. ...
یک نام دو پنجره دو پلاک
نام برادرم را هم محمود گذاشت؛ البته زمانی که عمویم شهید شد، بسیاری از اقوام برای گرامیداشت ایشان نام محمود را برای فرزندان خود انتخاب کردند. ما هشت خواهر و دو برادر بودیم، پدرم در شهرداری کار می کرد و مادرم هم خانه دار بود؛ اما متاسفانه در سال های 80 و 82 هر دو آنها را از دست دادیم. خواهر شهید اسکندری بیان کرد: وقتی حرکت داوطلبانه اعزام به سوریه در سال 92 آغاز شد محمود هم سعی کرد به این جمع ...
ماجرای راضیه و مادرش
شد] چند دقیقه بعد گفت: شوهرم از همرزمای شهید متوسلیانه که بعد از رفتن ایشون از کردستان هم اونجا وایستاد... تو شهریور 63 توسط کموله ها از ناحیه پا مجروح شد و تقریبا از کار افتاده... بعد چون دوست نداشت رو زمین موندن رو، لذا به هر زحمتی که بود، یه کار باربری تو بازار برا خودش ردیف کرد و مشغول شد. تا دو سال قبل هم به زحمت و سختی کار می کرد، تا اینکه دیگه پاش یاریش نکرد و درد پا به همه جونش ...
روشنفکران پشت کرده به مردم را شماتت می کرد
لوله ها نشان می داد که قبلاً دستشویی بود، منتقل شوم. با توجه به اینکه در کمیته بند عمومی وجود نداشت و سلول ها چند نفری بودند من 30 روز بعد را در سلول جمعی با 12 نفر دیگر سپری کردم. یکی از افراد شاخصی را که قبلاً از طریق جراید می شناختم و در این سلول حضور داشت، خسرو گلسرخی بود. آن زمان من 17 سال بیشتر سن نداشتم و جثه ام هم کوچک تر از سنم بود لذا پس از ورود به جمع نگاهی کردم که ببینم سن و سال آن ها ...
بعد فوت پدر حجاب اجباری شد|اگر آیت الله طالقانی زنده بود نه سفارتی گرفته می شد و نه جنگی شروع
حجاب اجباری می شود، بعد از فوت ایشان می ریزند درون سفارت آمریکا، بعد از فوت ایشان مسایل دیگری پیش می آید. * گفته می شود تظاهرات تاسوعا که ایشان نقش ویژه ای در برگزاری آن داشتند، نقش ویژه ای در پیروزی انقلاب داشت. لطفا در این باره توضیح دهید. در آذر ماه سال 57 مصادف با روز جهانی حقوق بشر بود، یک راه پیمایی بود که می گویند کمر رژیم را شکست. مرحوم طالقانی اعلامیه داد که مردم از ...
از فرمان قیصر تا فرمان جوجه فکلی
می کردیم آن را با اندازه جدید خود وفق دهیم اما چشم تان روز بد نبیند، هر سال پاییز که فرامی رسید، درمی یافتیم که لباس های ما کوتاه تر از خودمان شده اند، انگار زیادی بزرگ شده بودیم! مشکل دیگر این که به دلیل نتابیدن آفتاب بر قسمتی از آستین ها و پاچه ها، لباس ها دورنگ می شدند. مثل اینکه تنگ و گشادشدنِ آن لباس ها کنایه ای از تقدیر ما بود که همیشه می بایست؛ یا در تنگنا به سر بَریم، یا در گشادی و بی ...