سایر منابع:
سایر خبرها
دکتر دیوانه لنگرودی کیست؟
ناتمام می گذارد، کسی نمی داند. دکتر عبدالله به زبان فرانسه مسلط بود و من شاهد بودم نسخه هایش را هم به فرانسه می نوشت. صاحب عکاسی ایلک ادامه می دهد: دکتر عبدالله دیوانه نبود، ولی کج خلق بود. معمولا کتش را روی شانه اش می انداخت و آرام در خیابان راه می رفت نه کسی را آزار می داد و نه دیگران او را به هیات دیوانه می آزردند. و اینگونه هم نبود که مردم دنبالش راه بیفتند و مرتب نسخه بنویسد یک بار اگر ...
وقتی که آرزوی فرزند بر آرزوی مادر پیشی گرفت
...، اما هنوز خبری از سعید نبود. هفته پیش که زنگ زد، مادر به او گفت که قرار و مدارشان را برای همین فرداشب گذاشته. سعید از پشت تلفن قول داده بود خودش را برساند. در دلش گفت کاش زودتر می آمد. زنگ در را که زدند، دستپاچه شد. انگشتر، پارچه ها و کله قندی را که با تور و روبان تزئین شده بود، در کیسه انداخت و برگرداندشان داخل کمد. می خواست سعید را غافلگیر کند. چادر رنگی اش را روی سر انداخت. دوان ...
دو فرمانده شهیدی که پله پله به ملاقات خدا رسیدند
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، سید مجتبی و سید اسماعیل حسینی دو فرمانده شهید لشکر فاطمیون در سوریه هستند که با رشادت های خود در مبارزه با طالبان و آمریکایی ها در افغانستان، سرانجام در جنگ با داعش و برای دفاع از حرم آل الله، در سوریه به شهادت رسیدند. سیده نیک بخت هاشمی مادر این دو شهید عزیز، 11 فرزند دارد، 9 دختر و دو پسر دارد که هر دو پسرش در نبرد استشهادی با داعش شهید شده ...
روایت یک دیدار با سردارشهید سلگی/ کتاب را برایم امضا کرد
گرفتن چند عکس یادگاری، دوباره چشمم به قفسه کتاب ها افتاد. پیش خودم داشتم فکر می کردم سرفرصت یه کتاب آب هرگز نمی میرد بخرم و حالا هم که خانه سردار را بلد شدم می توانم کتابم را بیاورم تا برایم امضا کند و متنی یادگار از او داشته باشم. توی همین فکرها بودم و داشتم دوربین را جمع می کردم که حاج میرزا سمت قفسه کتاب ها رفت و دوتا کتاب برداشت. یکی مهتاب خین که بعد از امضا و نوشتن متن یادگاری به دوستم داد یکی هم آب هرگز نمی میرد که برای من بود. انگار سردار می دانست توی دلم چه می گذرد چون همین کتاب را می خواستم. انتهای پیام/ ...
روایتی واقعی از سوگ ناتمام برای قربانیان کرونا
خوانند و بعد اعضای خانواده سر جنازه را می گیرند و به کمک نیرو هایی که لباس مخصوص پوشیدند جنازه را در خاک می گذارند و بعد آهک و ... آدم ها حیران و مبهوت زیر آوار باور بودِ عزیزشان که نبود شده است شاهد غربت و مظلومیت عزیز از دست رفته شان مرثیه سر می دهند. آن یکی نشسته بالای سر مزار خالی پدر و باز چشم انتظار پدر است، اما این بار از جنس دیگری؛ زن جوانی در حالی که چادر عربی را روی سرش مرتب می ...
3 احتمال درباره مرگ ناگهانی پسر روحانی: خودکشی، خروج اتفاقی تیر از سلاح، وجود قاتل ناشناخته!
وادارکردن بچه و بخیه کردن محل بریدگی و به هوش آوردن مریم و سپس شروع استفاده از شیر مادر از روز بعد و آمدن بستگان برای تبریک خود یاسر و سارا و خانم پرستار تهیه کرده بودند؛ جالب است که همه دست اندرکاران زن بودند، به جز پزشک بیهوشی که پس از بیهوش کردن، بیرون رفت و هنگام عمل جراحی، همه بدن ، جز همان نقطه بریدن، پوشیده بود. مراسم اذان گفتن من در گوش لیلی هم فیلمبرداری شد که فوراً قابل نمایش شد و ما هم تماشا کردیم؛ این هم از پیشرفت های مهم در صنایع تصویربرداری زمان ما است که ژاپنی ها پیشتازند. ...
پزشکی که تا آخرین لحظه عمر، خودش را وقف مردم کرد
فقط من مانده بودم که چطور با پدر و مادرم روبه رو شوم؟ چطور این خبر را به آن ها برسانم؟ این ها را علی روحانی راد برادر دکتر شیرین در حالی می گوید که هزار بار بغض و اشک می دود وسط حرف هایش. اولین شهید مدافع سلامت در پاکدشت در بحبوحه حمله ویروس کرونا به پاکدشت دکتر شیرین روحانی راد تمام قد در بیمارستان شهدای پاکدشت حاضر بود. شبانه روز بیماران را ویزیت می کرد. باوجود ضعف و خستگی ...
ایستگاه فضایی میر و حادثه ای که در آخرین ماه های فعالیت اش ممکن بود به قیمت جان فضانوردان تمام شود
مایکل فول Mike Foale یک فضانورد آمریکایی- بریتانیایی بود که برای ناسا یا سازمان فضایی آمریکا کار می کرد. او یک سال در روسیه تعلیم دید تا برای رفتن به ایستگاه فضایی روسیه یا میر آماده شود. قرار بود او چند ماه را با دو فضانورد روس در این ایستگاه بگذراند. -من در سال 1997 به ایستگاه فضایی میر فرستاده شدم. چون فضانورد خوش شانسی بودم که طی سال هایی که در ناسا کار می کردم، سه بار با شاتل به ...
روایتی از دیدار و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی
با مادرم صحبت کرده بود. بار ها درباره این مشکلات صحبت کرده بود و ارتباط صمیمی بین مادرم و تختی و همچنین خانواده او به وجود آمده بود. وقتی هم که تختی خودکشی کرد، مادرم به شدت ناراحت و دچار افسردگی شد. - پدر و مادر شما کامل در جریان ریز زندگی تختی بودند. تختی قبل از این که ماجرای فوتش پیش بیاید، دو - سه بار تصمیم گرفته بود که خودکشی کند، اما پدرم او را منصرف کرده بود. پدرم و مادرم تقریبا ...
تجربه های پرستار وزنه بردار از روزهای سخت کرونایی
پوپک بسامی دختر وزنه بردار ایرانی که سال گذشته به همراه تیم ملی وزنه برداری زنان در مسابقات قهرمانی آسیا در نینگبو چین و در رقابت های جهانی تایلند در دسته 55 کیلوگرم به عنوان نخستین زن وزنه بردار ایرانی روی تخته رفت. وی پیش از وزنه برداری 13 سال بسکتبالیست بود اما حرفه اصلی او پرستاری است. بسامی هفت سال است که به عنوان پرستار فعالیت می کند اما این حرفه سبب نشده تا وی از ورزش دست بکشد و ...
کتاب قرن دیوانه ی من – ایوان کلیما
. آن وقت بود که برای اولین بار دانستم او مرد عمل است: به جای ادامه دادن به پیاده رویمان به سمت ایستگاه دویدیم، جایی که پدر از رئیس خواست به ایستگاه بعدی زنگ بزند و از کارکنان بخواهد واگن های ذغال را وارسی کنند تا اگر کلاهی دیدند آن را پس بفرستند. چند روز بعد کلاه را با افتخار به خانه آورد، ولی مادر دیگر اجازه استفاده از آن را نداد، زیرا پوشیده از گرد ذغال و شبیه به یک گربه نر کثیف شده بود. ...
مهران غفوریان از تجربیات و خاطرات اجرای اعجوبه ها می گوید
استیو هاروی اجرا را بر عهده دارد. من نمونه هایی از این برنامه خارجی دیدم و برایم جذاب بود. از طرف دیگر از زمانی که پدر شده ام حسم نسبت به بچه ها عوض شده است. حسی که پدرانه تر به بچه ها نگاه می کند و با عشق و علاقه با بچه ها حرف می زند و این دلایل روی تصمیم من برای اجرای برنامه تاثیر گذاشت. اعجوبه ها هم با همان ساختاری پیش رفت که در همه دنیا و براساس مدل آمریکایی کار شده است ...
نبرد سخت/ قسمت سوم: کاش دکترش کمی گوش می کرد...
...> مامان: سلام مادر جان خوبم، کجایید ؟ مگه قرار نبود چهارشنبه سوری بیایید خونه ی ما ؟! من: نه، گوش کن بهت بگم چی شده. مامان: چی شده؟ چرا یواش حرف می زنی؟ من: آمدم تو اتاق افسانه متوجه نشه، مادرش حالش بد شده رفته زیر دستگاه. مامان: گریه و ... من: فقط بلند شو بیا اینجا، اگه چیزی شد مراقب بچه ها باشی. مامان (با گریه ): باشه مادر، من الان ...
سردار آزمون دختر دار شد + سند
جریان ماجرا قرار بگیرید: وقتی سردار آزمون که حکم برادرم را دارد در واتس آپ برایم نوشت: بالاخره به آرزوم رسیدم، براش نوشتم دو حالت داره یا ازدواج کردی با کسی که دوسش داری یا یه قرارداد بزرگ با یکی از بزرگترین تیم های باشگاهی دنیا بستی. سردار آزمون جواب داد: پوریا دختردار شدم؛ و من تا تهش رو خوندم و گفتم درود به شرف و انسانیتت پسر. چند وقت پیش بود که سردار بهم واتس آپ ...
دلنوشته فرمانده لشکر سیدالشهداء (ع) برای خانواده شهیدان فهمیده
، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید و.. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آنها بودم؛ ضمن اینکه من پاره تن آنها بودم و آنها پاره وجود من،اما آنها هم قبول کردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران کنم . خانواده محترم شهیدان فهمیده: ...
قهر رئیس دانشگاه علوم پزشکی تبریز از مردم!
...: رییس دانشگاه علوم پزشکی تبریز گفت: اگر بخواهم حرف راست را بگویم این بود که من قهر کرده بودم به گزارش آذرقلم، محمدحسین صومی در خصوص شائبه های ایجاد شده در رابطه با ممنوع التصویری اش اظهار کرد: اگر بخواهم حرف راست را بگویم این بود که من قهر کرده بودم زیرا هر چقدر درباره کرونا و پیشگیری از آن گفتم مردم به حرف هایم گوش نکردند. وی افزود: من در استانداری بارها گفتم که ...
سیب زمینی با طعم خدا
همچنان دست زیرچانه زده بودند و گوش می دادند. نگران بودم که آیا فقط تظاهر به گوش دادن می کنند یا موضوع را متوجه شدند؟ آیا فهمیدند منظور من از این همه صحبت چیست؟ صحبتم که تمام شد خواستم هر کدامشان که خوب متوجه شده است یک مثال در مورد کار برای رضای خدا بزند. همه شان اجازه می خواستند تا صحبت کنند. به یکی از بچه ها که حدودا 8-9 سال داشت و بیشتر از همه اصرار داشت تا چیزی بگوید، گفتم ...
مثل سریال پایتخت ، به ما هم فرصت بدهید
از یک دوستی گرفتم که ناشنوا بود و هرجا برای خواستگاری می رفت نه دختر این موضوع را می پذیرفت و نه پدر دختر، یک روز او را دیدم که بسیار ناراحت است گفتم چه شده؟ گفت درست است که من مشکل دارم اما حق زندگی که دارم! بعد از ماجرا نمایشنامه آن نمایشی را که روی صحنه عصر جدید بردم، نوشتم. شما وارد مرحله دوم شدید اما از آن انصراف دادید، دلیل موضوع چه بود؟ من همه تمریناتم را انجام داده ...
سرداری که ماسک شیمیایی اش را به یک بسیجی داد
خالصانه به منصه ظهور می رسد. حاج حسین املاکی مردی بود که به قول همرزمش مسلم حبیب نیا، آن قدر در طول حیات زمینی اش رفتار حسنه داشت که اگر در چنان موقعی ایثار نمی کرد و به مرگ طبیعی از دنیا می رفت، جای تعجب داشت. گفت وگوی ما با همرزم شهید املاکی را پیش رو دارید. چه زمانی با شهید املاکی آشنا شدید؟ سال 61 در سومین اعزامم با ایشان آشنا شدم. قبل از عملیات رمضان، سپاه تیپ هایش را به استان ها ...
به آواز باد گوش بسپار کتابی برای روزهای کرونایی
حرف می زنم درمورد نویسنده شدنش نوشت: حوالی یک ونیم بعدازظهر اول آوریل سال 1978 بود. اون روز تویِ استادیوم جینگو بودم... اون روزها استادیوم هیچ نیمکتی نداشت؛ فقط یه چمنزار شیب دار بود. تنها روی چمن دراز کشیده بودم؛ نوشیدنی خنک می خوردم و هرازگاهی به آسمان نگاه می کردم. بازی اولِ فصل بود بین تیم پرستوها و هیروشیما کارپ. یادم می آد که دیوهیلتون، توپ زنِ اول پرستوها بود. هیلتون از خط چپ زمین توپ زد و ...
چشم های آقا نمره یک بود!
تیمورتاش به سخن آمد: آقا رسوایی فرانسوا میتران را خوانده اید در فیگارو؟ دنیا شده جای آدم های بی بته! آخر رئیس الوزرا هم از این کار ها می کند؟ رئیس مملکت باید سرسنگین باشد وفخیم عین مرحوم آقا. اشکش ناگاه فرود آمد، عین یک فرود اضطراری در اثر نقص فنی یا نقض غرض. ادامه داد پدرم را عرض می کنم. انگار سوزن گرامافون دختر روی صفحه قتل پدر گیر کرده بود و هر بار در هر محفل باز می خواند و بازهم. ناگاه ...
سینمای ایران یکسال در فراق جمشید مشایخی /آخرین گفت وگو با بازیگر کمال الملک
می توان فیلم های "پایان خدمت"، "جرم"، "سیزده 59"، "نسکافه داغ داغ"، "یک بوس کوچولو"، "خانه ای روی آب"، "بانوی من"، "دندان طلا"، "پدر آن دیگری"، "کمال الملک" و "رفقای خوب" را به عنوان آثاری در نظر گرفت که در هر یک از آن ها نشانه های هنرمندی این بازیگر پیشکسوت به خوبی دیده می شود. آخرین بار خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان به پاس یک عمر فعالیت هنری جمشید مشایخی و خاطره های ماندگاری که او ...
به خدا حاضرم که در راه اسلام صد بار بمیرم و این پیر روشن دل را تنها نگذارم
چیزی ندارم که بنویسم چون اولا وقت کم است و فرصت ندارم. ثانیا امیدوار نیستم که این وصیت نامه بدست خانواده ام بیافتد ولی با تمام این حرف ها تا زمانی که وقت است مینویسم. پدر و مادر عزیزم از شما می خواهم مرا بخاطر اعمال و رفتارم که خود می دانم ناپسند بوده ببخشید و مرا حلال کنید می خواهم بر درگاه خداوند سجده کنم چون در طول این زندگی و حضورم در این جبهه ها یک چیز را از خداوند بزرگ داشتم ...
واکنش شاه میری به هدیه شاه پهلوی
. وقتی مرخصی می آمد رفیق صمیمی اش همان علیرضا بود. به خانه ما هم رفت و آمد داشت. *** اوایل سال 60 اکبر با دختر عمویش عقد کرد، اما قول و قراری با خدا داشت. گفته بود تا به عهدم عمل نکنم، زنم را به خانه نمی برم و قول و قرارش این بود که یک سالی را در جبهه بماند. مادر می گوید: اکبر گفت این بار که بروم دفعه آخر من است لابلای خاطراتش برای ما تعریف می کرد که شهیدی را از منطقه آوردند که ...
توصیه ای که در دیدار با صدام انگیزه انتقام را در من شعله ور کرد
.... من دقیقاً پشت سر صدام ایستاده و نزدیک تر از بقیه بچه ها به او بودم. دستانم کمی لرزید. هر چند ثانیه نگاهی به بچه هایی که کنار و پشت سرم بودند، می انداختم و منتظر بودم که موافقت همه بچه ها اعلام شود و کار را شروع کنم. چندین بار نقشه را در ذهنم مرور کردم هر از گاهی هم دست چپم را به شانه صدام نزدیک می کردم. صدام نیز که چهره انسان دوستانه ای از خود به نمایش گذاشته بود با نزدیک شدن دست من یا اینکه ...
تجربه های شیرین روزهای کرونایی
کتاب ها را گوش می دهم نقاشی هم می کنم و آن قدر برایم لذت بخش است که خدا می داند و افسوس می خورم که چرا این چند سال این کار را نکرده ام و فقط شب و روز کار کردم. از طرفی چون برای کارشناسی ارشد هم ثبت نام کرده ام ولی اصلا وقت نکرده بودم لای کتاب را باز کنم و الان تایمی از روز را به مطالعه کتاب ها ارشد و تست زدن می پردازم. مابقی وقت را هم به امور خانه و فیلم دیدن می گذرانم. اوایل سخت بود ...
پشت پرده همسرکشی آقای شهردار
این اسرار چه بوده که نجفی برای مسکوت ماندن آن ها دست به ماشه گذاشته است. نجفی پس از دستگیری در اولین واکنش درباره چرایی قتل همسرش از قصد خود برای ترساندن استاد خبر داد و گفت: من با همسرم در حال بحث بودم و هنگامی که او به حمام رفت پشت سرش برای ترساندن اسلحه را بالا بردم، اما با یکدیگر گلاویز شدیم از آنجا که اسلحه آماده شلیک بود تیر در رفت. البته پس از آن مادر مرحوم استاد از ...
مادرم، مثل زینب (س) صبور باش
...> گفت: کاردارم، کار مهمی است؛ دعایم کن. بعداً خبردار شدم وقتی قرار بود عده ای ضدانقلاب با چماق، شیشه مغازه های مردم را بشکنند، محسن و دوستش از بالای پشت بام مغازه، به آن ها سنگ پرتاب کرده و نگذاشته بودند که آن ها موفق شوند. آخر کار هم از یک راهی فرار کرده بودند که مأمور ساواک هر چه دنبالشان گشت آن ها را ندیده بود. وقتی می خواست به جبهه برود 13 یا 14 سالش بود. گفتم: تو بچه ای، هنوز آموزش ...
امروز می توانیم با قلم و کلام ایثار کنیم
. او هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد و اهل خود ستایی نبود، رسول فرد بسیار خوش اخلاق و خوش رفتاری و اخلاقش بی نظیر بود، آداب اجتماعی بالای هم داشت. به یاد دارم، 7 ساله بودم و در خارج از خانه قالیبافی می کردم، وقتی به خانه می آمدم با اینکه سن کمی داشتم برای من چای می آورد. در زمان جنگ او خیلی روی حجاب و نماز تاکید می کرد و به شهادت هم علاقه ی زیادی داشت. رسول فرد فعالی بود به طوریکه در همه ...