در ایام قرنطینه ممکن است دلتنگ چه کسانی شویم؟ !
سایر منابع:
سایر خبرها
حسین ابراهیمی: دلم برای فوتبال تنگ شده است
...، در پایان فصل خیلی فکر کردم که باید جبران کنم. همیشه قبل از خواب فکر می کردم که باید فصل خوبی را رقم بزنم. به همین دلیل انگیزه بسیاری داشتم و خدا هم کمک کرد تا بتوانم در کنار زحمات کادرفنی و بازیکنان جزو منتخبین لیگ باشم. البته همان طور که گفتم اگر کمک مجموعه تیم نبود هیچ وقت جزو پنج نفر لیگ در پست خودم نمی شدم. انتخاب خوبی هم داشتی. بله، خدا را شکر. همین که مربی به من ...
خاطرات اصغر همت از دوران تلفن سکه ای تا ویدئو کنفرانس از 4 نقطه دنیا/ وقتی این روزها سیل جمعیت را دیدم ...
درباره فعالیت هایش در دوران کرونا گفت: من خوشبختانه به دنیای مجازی عادت نداشتم اما در این قرنطینه دارم آلوده آن می شوم. گاهگداری حوصله ام بکشد چند صفحه ای کتاب می خوانم. اما کتابی که قبلا در سه روز می خواندم الان 15 روز است نتوانسته ام تمام کنم! ورزش های خانگی را هم ادامه می دهم و سعی می کنم یک جوری روز را و شب را دوره کنم. مجری فرش بنفشه هم به شوخی گفت: احتمالا بعد از دوران قرنطینه یکی ...
خاطرات غریق نجاتی که غسال قربانیان کرونا شد
این روزها فقط طلبه ها نیستند که غسال اموات کرونایی شدند تا جسم های بی جان قربانیان این ویروس را با عزت بدرقه آن دنیا کنند. جوانانی پای کار آمده اند که نه طلبه و بچه حزب اللهی اند، نه آباء و اجدادشان غسال بوده و نه در تمام عمر، پایشان به غسالخانه باز شده است.اما نشسته اند زیرپای همه ترس هایشان، چراغ خاموش آمده اند به میدان و برای رضای خدا شده اند غسال اموات کرونایی. مصطفی دامچی ؛ جوان دهه هفتادی مازندرانی یکی از هما ...
پنجره ای رو به صبح
صدای بسته شدن درها و سر و صدای سرویس ها تویش بپیچد، مسابقه بگذارم با دختر همسایه تا سر کوچه. دلم یک مدرسه می خواهد، مدرسه ای که تا پایم به درش می رسید، دست های کوچک فرشته ها دورم حلقه می شدند، که گرمی نگاهشان را بپاشند روی صورتت، که پُر بود از صدای خنده هاشان. همکارانی که آغوش باز می کردند برای دیدن همدیگر، دلم برای لبخند اول صبح خانم مدیر تنگ شده است. برای انعکاس صدایش که بپیچد توی ...
تانیش ؛ روایتی صادقانه از فرهنگ جبهه
را خورده و در خواب ناز است!" بچه که بودم همیشه از جنازه و مرده می ترسیدم، هر وقت تنهایی از جلوی مرده شور خانه رد می شدم، تا جایی که می توانستم از آنجا فاصله می گرفتم؛ اما آن روز خیلی دلم می خواست جنازه ی مختاری را بغل کنم و باهاش حرف بزنم! به ایرج نگاه کردم ببینم چه می گوید، ایرج گفت:" بذارش همون جا باشه و پاشو بیا اینجا، الان می آن می برنش عقب!" گفتم:" آره بیا، اگه ...
گریستن بی آغوش
حرف بزند. تمام بار چند سال دوندگی و از این بیمارستان به آن بیمارستان رفتن، روی دوشش است و همه هم بی حاصل: حال تمام کسانی را که الان داغدارند خوب درک می کنم. حتی وقتی آدم می داند برای عزیزش دیگر کاری نمی شود کرد، سخت تر هم می شود. ما به خاطر این شرایط تمام مراسم دخترم را به بعد موکول کرده ایم چون تمام فامیلمان هم شهرستان هستند. فکر می کنم هر وقت مراسم بگیریم مثل همان روز اول داغمان تازه است. من ...
چند پیشنهاد برای دوران قرنطینه خانگی
به گزارش ایسنا، مژده ارشادی با اشاره به اینکه مهم ترین پایه دین و سخن بزرگان بر رعایت بهداشت و پاکیزگی استوار است، اظهار کرد: اکنون با همه گیر شدن ویروس کرونا باید پرسید چرا عوامل بهداشتی و درمانی و رسانه ها باید با خواهش و مؤکداً مردم را به رعایت نکات بهداشتی دعوت کنند.وی افزود: در ادامه باید پرسید چند درصد از ما تا پیش از همه گیری کرونا، روش اصولی و صحیح شست وشوی دست ها را رعایت می کردیم تا ...
مهمانی این جوانان در ویلای کرج چگونه گذشت؟
من را خوب فهمیدید. با خستگی، غم و بغض 25 ساله با شما حرف زدم، باور می کنید خسته ام؟ تمام این سال ها کسی مثل امروز پای حرفم ننشسته بود. چند روزی است کرونا مردم را قرنطینه کرده، اوتیسم اما عمری است ما را خانه نشین کرده. آرزوی یک عصرانه به خانه اقوام رفتن با خیال راحت به دلم مانده تا آرزوهای بزرگتر... چیزی نمی گوید یعنی نمی تواند که بگوید؛ بغض خفته بیدار و تَر شده، اشک صورت مادری را پشت تلفن می شوید ...
بزرگمردانی که درس آزادگی وغیرت را مشق کردند
می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: دلم برای عراقی های مادر مرده می سوزد که گیر تو بیفتند. بهنام خندید.برای نگهبانی داوطلب شده بود؛ به او گفتند: به تو اسلحه نمی دهیم ها بهنام هم ابرو بالا انداخته و گفته بود: ندهید خودم نارنجک دارم. و آخرسر هم با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.شهر دست عراقی ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا م ...
پرتویی در سایه
مؤثرتر نتوان زندگی روتین و یکنواخت روزمرّه را مجسّم نمود. حتی مسائل سیاسی و آمدورفت رئیس جمهورها، مانند خوردنِ قرص خواب و دریافت حقوق سر ماه، عادی می شود و مانند دست ها مان، که به صرف اینکه هستند، می پذیریمشان، همه چیز عادت می شود. البته این عادات و بی تفاوتی ها، از درون تُهی و خالی امان می سازد، به طوری که حتی یک نسیم ملایم می تواند تاروپودمان را سست کند. همچنین در شعر 11، خانه و خانواده ...
چهارمین جلسه رسیدگی به اتهامات شبنم نعمت زاده؛ متهم: دختر فلانی بودن در مورد من صدق نمی کند
ابراز کرد: من در سال سوم حدود 40 یا 50 (میلیارد تومان) را حدس می زدم که کم بیاوریم اما باید هزینه می کردیم. وی ادامه داد: آقای لشگری پور برای بخش اصرار داشت که داروهای ایرانی را بگیریم و می گفت باید سبد دارویی مان تکمیل باشد اما بنده مخالف بودم. بنده فروش براساس مارکتینگ و کالاهای محدود و انحصاری خود را مورد توجه قرار می دادم. تفکر من برای پخش، پخش داروهای محدود بود. متهم نعمت زاده تصریح کرد: بنده ...
یَی سال صبر کردم سبزه گِرِن بزنم
صبر کردم برم یَی سبزِی گِرِن بزنم، دیه اونا خود دونن... نگاهی به وسایل کرد... _ پوشو جم کن تا بیریم دختر... _ بی بی تورو خدا کوتاه بیاین، اصن با چی میخواین برین شما؟ مگه وسیله دارین؟ _ حالا یکی تو راه پیدا میشه مَضِ رِضِی خدا مارِ برسونه! پوشو دختر، پوشو نشین... به اصرار بی بی وسایل را زدم زیر بغلم و از خانه خارج شدیم که ناگهان... ...
چهره شخصی و هنری پیکاسو، آنچنان که جان ریچاردسون توصیف اش می کرد
توی اتاق هستند نگاه می کنه و می تونستیم حس بکنیم که چه جوری انرژی همهٔ اون ها رو جذب می کنه و بعد از شام، پیکاسو می رفت به آتلیه و با انرژی ای که جمع کرده بود تمام شب رو کار می کرد. پیکاسو به خوبی از جایگاه خودش در جهان آگاه بود. منظورم اینه که اون در اون زمان مظهر ضدّکمونیسم بود و از طرف دیگه در چشم خیلی ها بزرگ ترین نقاش جهان بود. ولی اون هیچ وقت طوری رفتار نمی کرد که یعنی من خیلی ...
نوروز با ویروس!
دقیقه فاصله دارد، تلفنی حرف می زدم و از دایم در خانه ماندن، می نالید. گفتم: تو که جای خلوتی زندگی می کنی، چند دقیقه برو کنار دریا نفسی بکش و برگرد! می گوید: شنیدم توی هوا هم هست! می گویم: مگه توی خونه نفس نمی کشی؟ مگه در و پنجره خونه تو را باز نمی کنی؟ این مزخرفات رو از کجا آوردی؟ ویروس توی زنجیره انسانی منتقل میشه نه با امواج دریا؟.... می گوید: توی این شبکه های اجتماعی میگن...... روز ...
گلچین مولودی ولادت حضرت علی اکبر(ع)
...> ای لیلی لیلای حرم دست مرا امشب گرفته دست باده میلاد گل سر سبد شاه جهان است حق با علی است شب تولد عشقه برو پایین پا و ارباب صدا کن میزنم ساغر هر جا سخن از خاک دری هست مستی ما از نام مستی آور لیلاست با گل لیلا شده دلم مجنون علی بن حیدری چشمانمان بردست ذره پرورلیلاست مدح ...
کرونا ما را به بازتعریفی از خودمان و دنیا رساند
فیلسوفانه حرف بزنم اما یک نکته همیشه مدنظرم بود که در قرنطینه توانستم لحظه به لحظه اش را زندگی کنم. نمی خواهم عبارات غیرایرانی به کار ببرم اما فکر می کنم عبارت گویایی است. من از عبارت کامفورت زون ، یک عبارت روان شناختی که می گوید آدم ها به شرایط روتین روزمره خودشان خیلی دل می بندند و در این محدوده امن و راحت به جهت اینکه تبدیل یه یک روتین روزمره همیشگی شده است، عادت می کنند. مجری ...
به حمید گفتم داعشی ها سرت را می برند اما برایش مهم نبود + عکس
شب تماس گرفت، گفتم مادرجان تو با مادربزرگ خداحافظی نکردی، با ایشان صحبت کن از دلش دربیاید. مادربزرگ همیشه می گوید حمید با من خداحافظی نکرده و ناراحت است. گفت مادر ما امشب می خواهیم برویم، زنگ زدم با شما خداحافظی کنم دلم برایتان تنگ شده بود. داشتیم حرف می زدیم که گوشی شارژش تمام شد. دوباره زنگ زد و بعد که گفت مأموریت دارند دلشوره عجیبی در دلم افتاد. مادرم گفت برو نان بخر و نذر کن. من هر ...
همه چیز از علاقه دخترم به خمیربازی شروع شد
دخترم این خمیرهای خانگی را درست می کردم. بعد دوستان و آشنایان هم با این خمیرها آشنا شدند و خواستند برای بچه های آن ها هم این خمیرها را درست کنم. فروردین پارسال بود که ایده تجاری کردن این خمیرهای خانگی و تولید بیشتر برای فروش به ذهنم رسید. اول در پیام رسان ها کانال زدم تا دوستان و آشنایان خمیرهای خانگی را ببینند. بعد هم در شبکه های اجتماعی دیگر صفحه فروش به راه انداختم و با تبلیغ و تبادل با ...
تلخ و شیرین روزهای کرونایی از زبان بهبودیافتگان
اما حالم بهتر نشد و کم کم اشتهایم را از دست دادم تا اینکه برای بار دوم مرا به بیمارستان شهید چمران بردند و پس از انجام آزمایش، دوباره اعلام کردند که هیچ مشکلی ندارید و پزشک معالج فقط یک دارو برایم تجویز کرد. این خانم اهل روستای قره چای اظهار داشت: چند روز بعد در حالی که تشخیص پزشکان بیمارستان شهید چمران این بود که مشکلی ندارم دچار تب و لرز شدیدی شدم و در نیمه های شب همسرم مرا به ...
کتاب پشت پرده ی ریاکاری – چگونه به هر کس دروغ می گوییم، به ویژه خودمان
می شد که درگیر کنفرانسی مربوط به تکنولوژی بودم، و یک شب به جان پری بارل برخوردم. می دانستم که جان در گذشته ترانه سرای گروه Dead Grateful بوده، ولی در حین گپ و گفت فهمیدم که به عنوان مشاور برای چند شرکت از جمله انرون کار می کرده است. اگر شما از اوضاع و احوال 2001 خبر ندارید، داستان اصلی سقوط دردانه وال استریت کمابیش از این قرار است: از راه مقداری ترفندهای حساب سازی خلاقانه به یاری چشمان ...