سایر منابع:
سایر خبرها
تشکیل کارگروهی برای رصد مناطق سیل زده جنوب کشور/ 95 مدرسه در سیستان و بلوچستان باید تخریب شوند
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز ، مهراله رخشانی مهر رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور در نشست خبری مجازی که صبح امروز برگزار شد، با اشاره به وقوع سیل در سال گذشته در استان های لرستان، گلستان و خوزستان اظهار کرد: مدارس نیز در پی وقوع سیل در این سه استان دچار آسیب شدند. ناچار بودیم برنامه ریزی در زمینه برگزاری کلاس های درس برای مدت زمان باقی مانده از سال تحصیلی داشته باشیم ...
واکنش رئیس شبکه آموزش به گلایه معلمان/ ادامه کار مدرسه تلویزیونی ایران بعد از "کرونا"
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، شیوع ویروس کرونا اجازه نداد دانش آموزان به مدرسه بروند و طعم دلنشین و دلچسب علم و دانش را از پشت میزها لمس کنند؛ اما تحصیل شان هم نمی توانست ناتمام باقی بماند، از این رو به یادِ زمان جنگ و جبهه، تلویزیون بار آموزش را به دوش کشید و به مدرسه تلویزیونی تبدیل شد. 10 اسفندماه رسماً با محوریت شبکه آموزش وارد این مسیر شد و امروز همه شبکه ها پای کارند و از صبح تا ...
10 درصد درآمد موسسات کنکور در جیب آموزش و پرورش می رود! / طرحم سالانه 40 میلیارد در هر پایه برای ...
زنگ خورد. پشت خط مدیرعامل یکی از موسسات فعال در کنکور بود و گفت که ما شنیدیم شما یک طرحی دارید که در آموزش و پرورش مطرح شده و ...! من صبح مرکز سنجش و ارزشیابی آموزش و پرورش بودم و حتی خانواده ام نمی دانست کجایم. این شخص از کجا می دانست؟ قطعا اخبار جلسه را داشته. طبیعتاً آن ها به دنبال رانت اطلاعاتی هستند که نسبت به بقیه زودتر از تغییرات مطلع شوند و بازار را به دست گیرند. اولین موسسه در مؤسسات کمک ...
یادداشت های روزگار کرونایی / می ترسیم مورچه ها کرونا را به دهان بگیرند و بیاورند محله ما!
شهرداریِ شهر نزدیک خوی آماده می کرد. عصر شده بود و داشت کم کم آفتاب می رفت پشت اورین که غروب کند. شهردارشان زنگ زد که هنوز آماده نیستیم! خنده ام گرفت. گفتم بنده خدا! مگر داری برای مسابقات لیگ دسته یک تمرین می کنی که می گوئی هنوز به سطح لازمِ آمادگی نرسیده ام!؟ یک قبر کندن است که آن را هم بیل مکانیکی می کَند. نه تو. که آن هم، کار یک ساعت است. بجنب برادر! شب شد. همشهری هایت این جا علاف مانده اند از صبح ...
سبزه هفت سین را به نیت شهادت گره زد و شهید شد / عکس
کنار ایشان کم کم بزرگ شدم. چند فرزند دارید؟ همسر شهید: بیست و دوم شهریور سال هشتادوسه خداوند به ما هدیه ای بهشتی عنایت کرد. به پیشنهاد پدرشوهرم که گفتند: من از خدا خواسته ام اگر بچه ی شما سالم باشد و پسر اسمش را ابوالفضل بگذاریم. با توجه به اینکه همسر شما در نیروی انتظامی بودند مأموریت های زیادی هم می رفتند. از مأموریت های همسرتان کمی برایمان توضیح می دهید؟ ...
پرتویی در سایه
معبود را به احساسی مادرانه، مانند می سازد: دوست داشتنت/ کودکی ست که بغل گرفتنش/ آرامم می کند. آرامشِ در آغوش کشیدن کودک، با آرامش عشق، یکی می شود، و باز دوست داشتن معبود کودکی ست که در باغ می دود. در شعر 18، نوعی اعتراف از سوی شاعر- گوینده مطرح می شود که خطاب به همسر می گوید، فرزندی برای تو نزاده ام اما دست کم مسیر عشقی که با هم طی کرده اند، از بوی ناخوشایند آهن، که بویی ست که در قطار او را ...
زندگی زیر سقف خدا/ مساجدی که درهای شان بسته نیست
پس حسابی شرایط برایش سخت بود که این وقت روز تماس گرفته بود، نای پوشیدن کفش هایش را نداشت، چند قدم برداشت و نشست لب باغچه کوچک مسجد، خدا را صدا می زد، مستاصل شده بود و نمی دانست چه بگوید و چه کار کند که حضور یک خانم با چادر را کنار خود احساس کرد، آن خانم مقداری پول را با دست به سوی او دراز کرده بود ولی او که حرفی نزده بود، پس خود را سریع جمع کرد و گفت من گدا نیستم، فقط آمده بودم از خدا کمک بگیرم ...
در ایام قرنطینه ممکن است دلتنگ چه کسانی شویم؟
مقابل هم قرار نمی گرفتیم، بقیه مسافرها را کنار می زدم و می رفتم دماغم را می گرفتم زیر بغلش. دو: دلم برای استاد درس عمومی 8 صبح شنبه هم تنگ شده. البته چون من تا حدود 11صبح با چشم باز می خوابیدم، قیافه اش درست توی ذهنم نیست اما مطمئنم مهربان بود. سه: دلم برای گشت هایی که توی خیابان می ایستادند و به لباس پوشیدن مان خیلی اهمیت می دادند هم تنگ شده. البته چند روز پیش که رفته بودیم ...
به یاد شهید راه سلامت وحید یحیوی /چه خوب به آرزویت رسیدی
خبرگزاری فارس از تبریز _ جواد عبدل زاده : پاشو رفیق، من تو را به لبخند های دائمی روی صورت، سلام های گرم و دلچسبت شناخته ام. پاشو و مثل همیشه قشنگ در چشمانم بنگر و حرف هایم را گوش کن مثل همیشه با حواس جمع و توجه کامل به فکر حل مشکلم باش مثل همیشه رسا و قرص و باصلابت، از روی محبت خیرخواه و نصیحت گویم باش. تو و خواب! بعید است، چرا مرد؟ مرد برای تو وصف ناچیزی است باید بگویم ...
بی بی شاهرضا و قرنطینه کرونا!
ای یه بار سر و کله شون پیدا می شه و می گن نگران نباشید. به یاد قدیم افتادم که دم پایی دست می گرفتم و به بچه ها می گفتم وایسا کاریت ندارم! همین امروز صبح کله سحر بلند شدم قرصم رو بخورم، می بینم پسر دایی شاهرضات با یه کاسه تخمه نشسته جلوی تلویزیون! الهی توبه... می گه با من حرف نزن من سر کلاسم! حالا که تازه کرونا رو به زور یک گوشه دلم جا دادم و با اون کنار اومدم، قصه جدید شهاب سنگ نقل محافل ...
واکنش معاون وزیر آموزش و پرورش به حذف نام شهدا از کوچه ها؛ شهدا به ملت ایران عزت دادند
معاون وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه بریده باید دستی که بخواهد نام شهدا را از کوچه هایمان حذف کند گفت: نام کوچه هایمان را به نام شهدا مزین کردیم تا زمان گرفتن نشانی منزل بدانیم از جانفشانی شهداست که امروز به مقصود می رسیم. به گزارش همنوا به نقل از تسنیم از کرمان، مجتبی زینی وند صبح امروز در آئین آغاز سال تحصیلی جدید و زنگ مهر و ایثار در مدرسه متوسطه دوره اول خیرساز بی بی فاطمه مهدوی ...
هدیه خواهران مجازی به نیازمندان در روزهای کرونایی
با خانم "مطهری"، یکی از مسئولان گروه جنت الحسین (ع) مطرح کردم، گفت: "فقط که حضور مهم نیست. کارهای زیادی داریم که می توانید در آن مشارکت کنید. مثلاً هر روز 30 خانم در دو کارگاه ما از صبح تا غروب فی سبیل الله برای دوخت ماسک و گان کار می کنند. می توانید برای آن ها عصرانه آماده کنید و بفرستید؟" وقتی این موضوع را در گروهمان مطرح کردم، ماشاالله خانم های گروه، حاضر به یراق، این پیشنهاد را به اصطلاح ...
کرونا و دلمشغولی این روزهای سربازان؛ از تعجیل به اعزام تا تعویق در ترخیص
.... احوالپرسی می کنم و می گویم چه شده یاد ما کردید. باز هم عذرخواهی می کند و می گوید: ببخشید این وقت شب مزاحم شدم، باور کنید چاره ای نداشتم. دوباره شروع می کند به عجز و لابه... یاد پدرش می افتم. چند وقت پیش گفته بود کرونا گرفته، دلم هری می ریزد اما بر خودم مسلط می شوم و می پرسم خانواده خوبند؟ پدر چطورند؟ خودش که می فهمد خیلی بد حرف زده و اضطراب ایجاد کرده, می گوید: خدا را ...
به حمید گفتم داعشی ها سرت را می برند اما برایش مهم نبود + عکس
شب تماس گرفت، گفتم مادرجان تو با مادربزرگ خداحافظی نکردی، با ایشان صحبت کن از دلش دربیاید. مادربزرگ همیشه می گوید حمید با من خداحافظی نکرده و ناراحت است. گفت مادر ما امشب می خواهیم برویم، زنگ زدم با شما خداحافظی کنم دلم برایتان تنگ شده بود. داشتیم حرف می زدیم که گوشی شارژش تمام شد. دوباره زنگ زد و بعد که گفت مأموریت دارند دلشوره عجیبی در دلم افتاد. مادرم گفت برو نان بخر و نذر کن. من هر ...
اس ام اس تبریک تولد فروردین ماه
بجز تو صدائی نداره عزیزم تو نخستین کسی هستی که عشقش در قلبم متولد شد و تولد عشق تو در بهار را تا پایان حیات بشر به کما خواهم برد از طرف دوست دار همیشگی تو _________________________________ متن تبریک تولد فروردین وقتی که پاتو گذاشتی روی این زمین خاکی تموم گل های عالم شدن از دست تو شاکی خدا هم هواتو داشته ، تو رو ...
مهمانی این جوانان در ویلای کرج چگونه گذشت؟ +عکس
به خصوص اگر قرار شاغل باشند. این روزها حضور در اداره برای همسرم با ماندن بچه ها در خانه واقعاً سخت است. از ذهن خوانی امیررضا می گویم: گاهی من در آشپزخانه ام و او در اتاق، کافی است دلم بشکند و بی صدا چند قطره اشک بریزم، سرو کله اش پیدا می شود و می گوید مامان چرا گریه می کنی؟ بعضی وقت ها که باران می بارد، صورتش را از پنجره بیرون می برد و می گوید: خدایا مرا شفا بده. تشکر به سبک پسرهایم ...
پیروزی ذهن جادویی بر روزهای کرونایی / لحظات خوشی که رقم می خورد
: اگر مثل ما اهل باشگاه و ورزش هستید می توانید با وسایل محدودی که در خانه دارید مثل توپ، بارفیکس ، طناب و چند کلیپ ورزشی که با یک سرچ و دانلود ساده پیدا می شود در خانه ورزش کنید کاری که ما هر روز صبح انجام می دهیم البته قبلش تمام پنجره های خانه را باز می کنیم تا عطر نسیم بهاری یادمان نرود. بعد بچه ها برنامه درسی خودشان را نوشته اند و به مواردی که مدرسه و معلم از آنها خواسته می ...
بزرگمردانی که درس آزادگی وغیرت را مشق کردند
هلهله و شادی مقدم او را مبارک باد می گفتند، به ناگاه ارتعاش تارهای صوتی حنجره کودکی به صدا در آمد و مویه ای کودکانه از حضور نوزادی خبر دادکه او را حیدر نام نهادند. چه اسم بامسمایی! چراکه صاحب همین اسم 11سال پس از آن به یاری دین خدا برخاست و در حالی که با هزاران عشق و امید در حال سپری کردن دوره راهنمایی (متوسطه اول فعلی) بود، از مدرسه شهید ابوالقاسم اسدی دهرم قدم به عرصه عشق و ایثار نهاد و همچون حسی ...
روایتی از دیدار شاعران با رهبر انقلاب
، اما بقیه ی شعر را بدون تپق می خوانم و منتظر واکنش آقا می شوم. آقا می گوید: آفرین. شعر که شعر خوبی بود. اینکه خطاب به همسرتان این شعر را گفتید، خوب ترش هم کرد. امیری اسفندقه آرام به آقا می گوید: به تازگی پدر هم شده و آقا اضافه می کند: خدا ان شاءالله خودتان و خانمتان و بچّه تان را حفظ کند و بچّه های متعدّد دیگر هم به شما بدهد. می خواهم از آقا تشکر کنم اما زبانم نمی چرخد و فقط دستم را به نشانه ی ...