نوجوانی که گره شهادتش به دست حضرت علی اصغر باز شد
سایر منابع:
سایر خبرها
نقدی بر سریال نهنگ آبی
گروه فرهنگی - علی مهدیان طلبه عصر انقلاب طی یادداشتی نوشت: دخترم خیلی وقت بود اصرار میکرد که یکی از این سریالهای خانگی را برایش بگیرم. میگفتم سریال خانگی را مخالفم. سریال خانگی در ایران چون بیشتر بنا دارد پول در بیاورد و مخاطب رو با خودش همراه کند خیلی مرز شکنی میکند. بعلاوه ذهن و دلت را بیشتر درگیر میکند چون مدت بیشتری درگیر قصه اش نگهت میدارد و باید طوری جذاب باشد که تو قسمت بعدیش را هم بخری و ...
اگر رضایت بدهی شفاعتت میکنم
زانو زد و گفت: می خواهم بروم جبهه،گفته اند چون سنّم کم است باید رضایت نامه ببرم... پدر با کمی مکث امضا کرد ولی مادر اصلا راضی نبود و می گفت: حسین تو به محیط بیرون آشنا نیستی، سنت کم است و نمی توانم رضایت بدم. از طرفی در آن زمان برادرم حاجی، فرمانده بسیج محل بود و کار اعزام برادران بسیجی را انجام می داد. مادرم به حاجی گفته بود: راضی نیستم حسین به جبهه برود.هم کم سن و سال است وهم خجالتی. حاجی به احترام ...
دهنوی: زیر تابوت نوروزی بودند ولی فحش دادند
. برخورد من با علی کریمی خیلی بزرگ شده بود و کلی فحش ناموسی خوردم. از من باج خواستند ولی ندادم و ضربه خوردم من احساس کردم از لحاظ فوتبالی مشکل ندارم که بخواهم به کسی باج دهم و دنبال این بازی ها باشم. اینکه بیایند پیشم و بگویم اگر فلان قدر ندهی تو را تخریب می کنیم و من گفتم بروید هرچقدر می خواهید تخریب کنید و من یک بازیکن ساده هستم و وارد این مسائل نمی شوم. ما در آن زمان ...
خاطره ای از پاک سازی پایگاه هوایی اصفهان توسط عباس بابایی
آقا راحت تریم. عباس جان، هر وقت خواستی، بیا ما را ببین. ما همین جاییم. آن روز یالله یالله گفت و وارد خانه ی ما شد. عباس وقتی فهمید پدرش آمده، خودش را رساند. حاج آقا به عباس گفت: باریکلا! باریکلا! تو چرا به خودت شمشیر می کشی؟ به خواهرت، به دامادت، به رفیقت! عباس گفت: آقاجان، آدم باید از خودش شروع کند. مگه این چیزارو شما به من یاد ندادی؟ مگه نگفتی تو اسلام پاک سازی باید از خودت شروع بِشَد، از درون ...
سوگ خاموش؛ روایتی از بارسنگین غم خانواده هایی که عزیزانشان را به دلیل ابتلا به بیماری کرونا از دست داده ...
راهی بهشت زهرا شدیم. هرکدام جدا جدا و با ماشین های شخصی خودمان. آنجا هم دور از هم، بی پناه بودیم، غریب بودیم. اینجا که می رسد می زند زیر گریه و پشت به ما گریه می کند. تدفین که شد، تنها و بی کس برگشتم خونه و آروم آروم به بچه ها واقعیت رو گفتم. آنقدر این دو بچه جیغ زدند و گریه کردند که حد نداشت و من اجازه نداشتم بغل شان کنم، چون می ترسیدم تو مراسم تدفین آلوده شده باشم. هیچ کس نبود که به داد این دو ...
روایت ناشنیده عضو جبهه ملی از دستگیری هویدا و مشی فروهر
چهلمین سال حیات خود، سراغ خسرو سیف، از اعضای جبهه ملی و عضو کمیته استقبال از امام رفته و با او به بازخوانی آن روزها پرداخته است. شما در کمیته استقبال از امام خمینی حضور داشتید. مسئولیتتان چه بود؟ برای بازگشت آقای خمینی کمیته استقبال تشکیل شد که زیر نظر آقای مطهری فعالیت می کرد. اعضای نهضت آزادی و روحانیونی که از شهرستان آمده بودند در این کمیته حضور داشتند. بنده در شورای جبهه ...
زندگینامه و ویژگی های شهدا باید به صورت کتاب ثبت شود
...:30:0 1399/01/19 گفت و گوی حیات با سید محسن نوابی برادر شهید هجدهم فروردین سالگرد شهادت شهید سید محمود نوابی است. وی که متولد 4 بهمن 1338 در استان کرمان بود، تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در سال 57 به دلیل علاقه اش به حضور در ارتش وارد نیروی دریایی ارتش شد. این شهید بزرگوارپس از آغاز جنگ، با حضور در جبهه فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه سرانجام در 18 فروردین سال 1360 بر اثر ...
تیپ جنجالی الناز شاکردوست در مهمانی دوستانه + عکس و بیوگرافی
. مهناز افشار و...) و بازی بسیار زیبای الناز شاکردوست در فیلم بی وفا (به عنوان یک دختر پایین خیابونی که عمرا هیچ بازیگری نمی توانست این نقش را به این خوبی بازی کند). در این سه سال و تا سن 22 سالگی بازی در 11 فیلم یک آمار فوق العاده برای یک بازیگر است. منتقدین بسیاری از همان اول از بازی الناز شاکردوست تعریف کرده اند. حتی هنرمندانی مانند مرحوم منوچهر نوذری از بازی وی تعریف کرده اند. الناز شاکردوست برای بازی در فیلم تابو لوح تقدیر و جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم سان فرانسیسکو آمریکا را از آن خود کرد. النازشاکردوست دوست دارم ...
دلخوری های سفید پوشان امنیت در روزهای کرونایی
توانی خوشی مردم را ببینی.چون خودت مجبوری سر کار باشی چشم نداری ببینی من و زن و بچه ام می خواهیم بریم تفریح و گردش. می پرسم شما چه کردید؟می گوید: هیچ . لبخندی زدم اگرچه لبخندم را زیر ماسک بود و او ندید. فقط به او گفتم: شما راست می گویی.من اینقدر ادم حسودی هستم که نمی خواهم مرگ به سراغت بیاید. برای همین ایستاده ام که تو و خانواده ات رد نشوید و به سلامت به منزل بازگردید. یکی از ...
اخلاص ویژگی برجسته ولی الله بود
اجابت کرد. هیچکس ندانست در آن خلوت و در آن نمازهای عشق از خدا چه خواست. ولی خداوند کریم کمال قربش را روزی او گرداند. تا آنجا که او را ندا داد: یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی و اما کلامی چند با آقا ولی؛ فرمانده عزیزم. ولی جان؛ خصلت وفاداری و صمیمیت تو زبانزد بود. تو همیشه ...
مثنوی ویروس کرونا
... هرچه هست جنگ قدرت است کنون برتری ها به ثروت گشته فزون اقتصاد هر زمان هدف گردد جان انسان چه غم، تلف گردد! امریکا مدعی است منم اول چین هم قهرمانی است بین دول امریکا خواست چین عقب ماند چین هم خود رقیب می داند! زین میانه بسی دو سر بازند نه سلامت نه اقتصاد خود سازند! الغرض فتنة بزرگی تو دژخیمی و همچو گرگی تو! بِدَری هرکه بر سر ...
خلا در قوانین میراثی / قرنطینه خانگی را بهانه کرده اند
به خود اجازه می دهند که به آثار تاریخی و ملی کشور دست درازی کنند، ادامه می دهد: این در حالی است که در طول حدود 50 سالی که در میراث فرهنگی حضور داشتم هر گاه با یک شخص غیر ایرانی صحبت می کردم آن ها ایران را بیشتر از بسیاری از ایرانیان می شناختند و به فرهنگ کشورمان احترام می گذاشتند. معاون سابق حفظ و احیای سازمان سابق میراث فرهنگی به زمان حمله ی کومله به شهر پاوه در سال 1359 اشاره می کند ...
یادداشت|در سوگ حاج میرزا / شهید سلگی در روز منتظران ظهور به کاروان شهدا پیوست
...، شبیه همان غوغای که در وسطه معرکه عملیات رجزخوانی می کردید. حاج رضا زرگری می گفت در آن لحظات سخت هیچ چیز جز رجز خوانی حاج میرزا جان را به تن های خسته برنگرداند،آخر سکوت و فریاد مومن یکی است یا جنس زهرایی و یا فریاد ابوالفضلی وحاج میرزا صاحب این صداها بود وصدایش در تاریخ می ماند. حاج میرزا یکبار که از شناسایی منطقه آبی برگشته بود و دستانش در میان آب پیر شده بود، عشق بازی چیت ...
خاطره شهید بیضایی از ویژگی منحصربه فرد سردار سلیمانی
ادامه می آید. اسفند سال 1388 بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان مهدی و حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: "می آیی مراسم؟" گفتم: "می آیم. چطور؟" گفت: "حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است." مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم نشستیم طبقه ...
صحبت های تکان دهنده غریق نجات جوان از معجزه حضرت ابوالفضل (ع) در یک گرداب وحشتناک/ حالا غسال اموات ...
حاج آقا تماس گرفتم و گفتم من هم هستم. حاج آقا گفت مطمئنی؟ ما طلبه ها پای کار شستن اموات هستیم. شما سراغ کار های دیگر بروید. گفتم من هم هستم. صحنه ای که پای جوان دهه هفتادی را به غسالخانه باز کرد صحنه ای که دل جوان دهه هفتادی را زیر و رو و پایش را به غسالخانه باز کرد چه بود؟ این سوال را می پرسیم. می گوید: همیشه شنیده بودم که جسم مومن بعد از مرگ حرمت دارد و روح به جسم تعلق دارد ...
افتخار شهید اسدالهی شاگردی حاج قاسم بود
فرماندهی کرده بود. حالا تصور اینکه رفته و باید در موردش از افعال گذشته استفاده کنند آن قدر برایشان ناباور است که توان صحبت را می گیرد. محمد شجاع معاون هماهنگ کنند سپاه محمد(ص) که 5 سال معاون شهید اسدالهی را نیز بر عهده داشته اینگونه از فرمانده خویش روایت می کند: حاج حسین اسدالهی از ابتدای جنگ به لشکر 27 محمد رسول الله (ص) گردان مقداد رفت و تا پایان جنگ در جبهه ها بود. آخرین عملیاتی هم ...
ورود آیت الله خامنه ای به دزفول/ ماجرای درگیری میگ های ارتش بعثی با هواپیمای سی 130
...> از ستاد تخلیه تهران اعلام کردند هواپیما به اصفهان برود. نزدیک به دو ماه جبهه بودم. گفتم الان بهترین موقع است که بروم به زن و بچه ام سربزنم. در این دو ماه یا ستاد تخلیه بودم یا پست فرماندهی. رفتم از فرمانده مان اجازه گرفتم، گفتم: آقا، ما یه دو ماهی هست این جاییم، اجازه می دید ما بریم؟ گفت: برو. فقط کی میای؟ گفتم: نفر این جا هست قربان، من زود برمی گردم. گفت: باشه، برو. رفتم ستاد تخ ...
پای خویش را در جای پای امام بگذارید و به امام خویش عشق بورزید
راضی ام به رضای خدا تا گفتم هر چه خدا بخواهد یک دفعه من را بغل کرد و بوسید و گفت همین را می خواستم بگویی. محمدمهدی به جبهه می رود و پس از دو سال در عملیات کربلای 8 شهید می شود، مادر اما قبل از شهادت فرزندش از شهادت وی آگاه می شود، درباره این موضوع چنین می گوید: روز قبل از شهادت مهدی خوابی دیدم که یک روحانی به خوابم آمد و مقداری خون داد و گفت با این خون وضو بگیر که انگار شربت بود و وقتی وضو ...
با هم رو راست باشیم
زشت ناراستی و کذب را تا ابد مختومه اعلام کن و از مرحوم آیت الله بروجردی مرجع بزرگ عالم تشیع، بیاموزیم که گفته بود: من از اول جوانی تا به حال یک دروغ هم نگفته ام. (در محضر مجتهدی، احمد مجتهدی تهرانی، ج 1، ص 214) امام کاظم(ع) به یکی از یارانش فرمود: ای فلانی، از خدا پروا کن و حق گو باش، هرچند که موجب زیان تو باشد، زیرا که نجات و سعادت حقیقی، در بیان حق است. و از خدا پروا داشته باش و باطل و ...
آن ها که مبتلایان به کرونا را در آغوش می گیرند
روایت می کند: از اوایل بهمن ماه پدر پیرم را ندیده ام، رفته بود شهرستان که من هم مرخصی بگیرم و بروم پیش پدرم دیدن اقوام. با آمدن این ویروس همه مرخصی هایم را لغو کردم. چطور می توانستم همکارانم را تنها بگذارم و بروم؟ نزدیک به دو ماه نیم است هیچ یک از افراد خانواده راندیدم حتی اجازه ندادم پدرم به تهران برگردد. آن وقت خیلی ها بار سفر بستند و رفتند بدون اینکه فکر کنند این رفت وآمدها چه پیامدهای منفی را ...
اصفهان| از نردبانی برای چیدن نارنج تا الی الحبیب و سربلند ؛ روزنه ای برای رفع دلتنگی
بوده و چه تاثیری بر شما داشته است. پاسخ های زیبا و حتی غیر قابل تصوری را دریافت کردم. سربلند و شهیدی که سربلندمان کرد ابتدا از خودم آغاز کردم؛ کتاب سربلند را ورق می زدم، یکی از خاطره هایی که از شهید محسن حججی در آن نقل شده باری دیگر توجهم را جلب کرد. در بخشی از این خاطره آمده است: عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم؛ محسن و گروهشان شب کولاک کردند؛ اکثر شلیک هایشان به هدف خورد؛ حاج ...
محرمی: هر جا نشست گفت برای مجتبی خانه گرفتیم
پروین به من گفتند 6 میلیون تومان دیگر هم می دهیم! یعنی 12 میلیون تومان 30 سال پیش؟ بله، آقای طباطبایی گفت 6 میلیون بانک تجارت می دهد و 6 میلیون تومان هم خودم می دهم که من هم گفتم به خاطر رو کم کنی با علی پروین؟ گفت بله و من قبول نکردم. آن فصل 50 هزار تومان هم از پرسپولیس نگرفتم، اما نخواستم و اجازه ندادم علی پروین خراب شود. حالا هم جواب کار جوانی من این جور خراب کردنم نیست. (با بی ...
تانیش ؛ روایتی صادقانه از فرهنگ جبهه
، گفتم:" آقا بیژن می خواستی چیزی بگی؟" بیژن گفت:" نه؛ یادم رفت ولش کن." آن روز بیژن با روزهای دیگر تفاوت اساسی کرده بود. هرچه اسداله، ایرج، محمدعلی با من اصرار کردیم که او آب میوه که نه آب داخل بطری آب میوه را بخورد، قبول نکرد! تلاش های اسداله هم که وسط کار فهمیده بود چه نقشه ای برای بیژن کشیدیم، بی فایده بود. بطری آب میوه را برداشتم و سراغ بیژن رفتم. بیژن ...
آسمانی شدن تعدادی از جانبازان و والدین شهدا
درصد و راوی کتاب آب هرگز نمی میرد که توسط رهبر معظم انقلاب تقریظ شده، بیش از 70 ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل را داشته است. حاج بهمن کرمی پدر شهیدان والامقام اصغر، رسول و سیروس کرمی و جانباز سرافراز جنگ تحمیلی به دلیل بیماری و کهولت سن در 82 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. جانباز سرافراز بسیجی حاج بهمن کرمی در اول دی 1362 در منطقه پیرانشهر براثر انفجار مین ...
بزرگمردانی که درس آزادگی وغیرت را مشق کردند
فراوان توانست با کاروان اعزامی بروجن راهی جبهه شود. مادر ظفر از ویژگی های غریب و خاص وی می گوید و در جایی اشاره کرده که ظفر با وجود سن و سال کم از ایمان بالایی برخوردار بود و همواره به واسطه خوش خلقی با همه دوستی داشت و با شوخی های بچه گانه دیگران را به دینداری توصیه می کرد. بارها به اصرار از پدر و بردار خود می خواست او را به جبهه ببرند اما آنها به دلیل سن کم ممانعت می کردند اما در نهایت تسلیم خواس ...
افتخار شهید اسدالهی شاگردی حاج قاسم بود/ نگاه معنی دار حاج حسین به پیکر سردار سلیمانی
جنگ در جبهه ها بود. آخرین عملیاتی هم که شرکت کرد عملیات مرصاد بود که منجر به مجروحیت مجدد حاج حسین هم شد. دو پسر عمویش که برادرهای خانمش هم بودند در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. حاج حسین در جنگ شیمیایی شده بود و سالها با این مجروحیت ها زندگی می کرد. من 5 سال معاون شهید اسدالهی بودم. حاج حسین سال 94 به سوریه رفت تا در رکاب حاج قاسم از حرم حضرت زینب(س) دفاع کرده و با تکفیری ها بجنگد. مرز ...
سید عبدالرضا موسوی : حرف های بسیار زیادی درباره سعادتمند هست که بگویم ؛ با خودم مشکل دارم و به استقلال ...
سید عبدالرضا موسوی عضو پیشین هیئت مدیره آبی پوشان که به خاطر حمایت های مالی قابل توجهش به استقلال در بین هواداران به عابربانک استقلال معروف است درباره اینکه بخاطر فرهاد مجیدی دوباره به استقلال بیاید و به تیم کمک کند، اظهار کرد: من فرهاد مجیدی را به خاطر استقلال دوست دارم و به خاطر تیم کمک کردم. رابطه خوبی هم با فرهاد داریم. او درباره اینکه چرا همواره اوضاع مدیریت استقلال نابسامان و حاشیه دار است، عن ...
روایتی متفاوت از فضایل حضرت علی اکبر (ع)
بزرگوار عراق بود، می گوید: روزی به منزل حضرت آیةالله میرزا عبدالهادی شیرازی رفتم و گفتم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبری نیستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان . میرزا جعفر فرمودند: دیشب حضرت امام حسین (ع) را در خواب دیدم و حضرت علی اکبر (ع) هم در کنارشان بودند و در دست او کاغذ و دفتری بود . امام حسین (ع) به فرزند بزرگوارشان حضرت علی اکبر (ع) فرمودند: اسم فلان ...
زندگی زیر سقف خدا/ مساجدی که درهای شان بسته نیست
انداختیم و قراره تو جبهه اقتصادی از اقشار ضعیف دفاع کنیم، این روزها با آمدن این بیماری کارمون بیشتر هم میشه، سردار سرباز می خواد اگه هستی بسم الله ، حرفای روحانی محمد را بهت زده کرده بود خواست شروع به پرسش کند که سنگینی نگاه خانمی را به جمع آنها احساس کرد، گویا منتظر بود سر حاج آقا خلوت شود پس سکوت کرد و با اشاره به آن خانم گفت باید بیشتر با هم حرف بزنیم، کلی سوال دارم و با دوستانش به گوشه ای کشیده ...
میرزا محمد ، فاتح مرصاد هرگز نمی میرد
تانک جلویی مورد هدف قرار می گرفت، نیروهای پشت سر، مثل مور و ملخ پراکنده می شدند و به عقب می رفتند. لشکر5 زرهی عراق مقابل ما بود و حتما بعد از هر پاتک ناموفق، نیروی تازه نفس جایگزین نیروهای قبلی می شد و بر خلاف جبهه ما که هیچ نیرویی جز با شهادت عقب نمی رفت و اگر کسی شهید یا مجروح می شد با بی سیم از گروهان پشت سر و از حاج حسین کیانی می خواستم تعدادی جایگزین به جلو بفرستد و این کار ما روال ...