سایر منابع:
سایر خبرها
دلیل جدایی من از پرسپولیس دوپینگ نبود
دنبال می کنم و وقت می گذارم. برگردیم به عقب، خیلی ها می گویند به خاطر دوپینگ از پرسپولیس جدا شدی! نه، اصلاً دلیل جدایی من از پرسپولیس دوپینگ نبود. بعد از محرومیتم در زمان برانکو تست دادم و بعد از آن به برانکو گفتم من به اندازه کافی بیرون بودم و دریافتی هم نداشتم اگر به من نیاز ندارید جدا شوم. فردای آن روز برانکو با باشگاه صحبت کرد و گفت شهاب را می خواهم پس از آن من قراردادم را ...
صف بیکاران طولانی تر شد
بزرگش پیدا نمی شود، عرق پیشانی اش را پاک می کند، طوری که انگار قانع شده باشد او و همه سکوت می کنند. سلاخ برخلاف ظاهرش مرد آرامی است. می گوید در 10 سال گذشته 5 بار عصبانی شده و از 15 اسفند تا الان که بیکار است، 5 بار از کوره دررفته: بیکار و بی عار افتادیم تو خونه. جیب مون هم که خالیه. کلافه شدیم. باورت نمی شه من با پسر 4 ساله م تو خونه دعوام میشه. اینجا هم که می بینی مسخره شو در آوردن... ...
وام یک میلیونی
...، همش ضرر.بحران پشت بحران. من خودم تا حالا به این سهولت وام یک میلیونی نگرفته بودم. تازه باهامون مشورتم می کنن. یعنی وزارت بهداشت نگرانیش از دست شُستن و تو خونه موندمون رفع شده، الان دیگه روز روز وزارت رفاه س. پیامک میده سرپرست گوگولی مَگولی، اگه نیاز به این یک میلیون داری یه اِس بده، نیاز نداری تَک بزن، قشر مُرفهی فوت کن، مُستضعفی جمع کن از ایران برو. کلام آخر: شیخ الرئیس! اسکندر زمانی.. ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید/سردار سلیمانی: ازدواجت جهاد بود
همان آقا ساعت 8 صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت می رسیم. آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاور. یک لحظه استرس و شوق باورنکردنی همه وجودم را گرفت سریع بلند شدم تند تند خانه را مرتب تر کردم و میوه مختصری هم آماده کردم. شنیده بودم حاج قاسم ناراحت می شود اگر پذیرایی از او مفصل باشد. فرزند دومم هم 50 روزش بود و خیلی بی قراری می کرد، اما در همان حین کارهایم را کردم و سریع زنگ ...
با لباس و غسل به استقبال شهادت رفت
تعجب کردند و گفتند اصلا امروز غذا ماهی نبوده. بعد یک روز رفتم سلف و پرسیدم قضیه آن غذا چه بود؟ گفتند ما غذای اساتید را به شما دادیم. من هم خیلی ناراحت شدم و گفتم: من هم دانشجو بودم و شما من را مدیون کردید. محمد آمده بود و سریع رد مظالم داده بود، گویا یکی از آشناها محمد را دیده بود و رو حساب ارادتی که به او داشت غذای اساتید را به او داده بودند. بعد از آن محمد دیگر سلف نرفت، می گفت: نمی ...
با لباس ایزوله ای در صف نانوایی
برید؟ چندی پیش بچه ام پدر سوخته وقتی دید می خوام برم نونوایی به طنز شروع به گریه الکی کرد و گفت نه بابا نرو، تو دل خطر نرو. حتی با دهنش آهنگ فیلم "بالاتر از خطر" هم برام نواخت! خیلی ترسیدم برای همین زنگ زدم سوپری محل گفتم چند بسته نون بیار. یکی دیگر از همکاران گفت: راستش چندی پیش حرکتی خلاقانه انجام دادم. چون با لباس گان یا ایزوله ای و ماسک و شیلد مثل پرستاران بخش ایزوله ای رفتم تو صف نونوایی ...
کرونا و فرهاد
محمدرضا حیدری/شهروند ساعت نزدیک چهار و سی دقیقه عصر، تو دفتر نشسته بودم که تلفنم شروع کرد به زنگ خوردن. پشت خط سیما، دختر دایی ام بود. تا سلام کردم دیدم مثل بارون تند بهاری، از صداش وحشت می باره: ااحمد، احمد جان بابام کرونا گرفته و بردنش بیمارستان. مثل بوکسوری که تو صورتش مشت آپرگاد سنگینی خورده، چند ثانیه ای طول کشید تا خودم رو جمع و جور کنم. بهش گفتم: سیماجان شاید کرونا نباشه. نگران ...
خیلی زَمت کشیدن با ای یَی ملیونوشون
بی بی گفت: - چه گرفتاری شدیم سرِ سالِ ماه نو! 90 سال اَ خدا عمر گرفتم هنو ایطو عیدی یاد نَدَرم که چپیداشیم تو خونه... نگاهش کردم و گفتم... - چکار میشه کرد بی بی؟ هر چی سرِ بقیه، سرِ ما ... نمیشه که از در رفت بیرون... بعدم حالا کجا میخواین برین؟ جاییه نشستیم تو خونه... بی بی چشم و ابرویش را کشید توی هم... - ها دیه، بری تو خو بد نی، نونِ مفتی ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی؛ کلاه گیس هانیه و بازگشت جواد
؟ خب قشنگ معلومه که نقابه رو برای قشنگیش زدی دیگه! استندبای صدا و سیما چی؟! عاشقانه بابک جهانبخش برای پسرش. دو ساعته دارم فکر می کنم که چرا کسی باید از آدم خودخواه حمایت کنه و تازه محسن یگانه هم ازش بابت حمایت تشکر کنه؟! کرونا که تموم شد، دوباره بعد سه روز همه تو خیابون، با قفل فرمون افتادن دنبال هم، حمایت خودشون رو از خانواده های همدیگه اعلام کردن، بهت ...
میهمان پاقدم شور
بیماری گرفت که روز به روز چاق تر می شد از چاقی هم تقریبا ترکید و بادش خالی شد و طفلی حسابی لاغر شد عین گرسنگان آفریقا . دنده های تو سینه اش قابل شمارش بود! مدتها تو بستر بیماری بود. نامزدش هم ولش کرد. خلاصه میهمان ناخوانده زبان شور بد یمن پاقدم نحس خیلی بده. خدا نکنه پاش تو خونه آدم باز بشه.که اگه باز شد دردسر داره بیرون کردنش هم سخته . الهی هر چی میهمان بد یمن و نحس وجود داره پاش تو خونه هیچ کس نرسه. خصوصا این میهمون ناخوانده کرونا. ...
عضو تیم ملی دوومیدانی زنان: در جاکارتا ته دلم را خالی کردند
متر نیستم و زنگ زدم به مربی و گفت برو و شرکت کن و به این مسابقه به دید یک تجربه نگاه کن و مهم نیست مقام بیاوری و تلاش کن و با شناختی که از تو دارم می توانی. رفتم و خیلی هیجان داشتم. سر خط ایستادم و نمی دانستم چگونه بدوم. از خط پایان که رد شدم دیدم دوستم بالا و پایین پرید و گفت که رکورد خوبی زدم. پس از آن مربی گفت بدرد دوی 400 متر می خوری بنابراین تمریناتم را در این ماده ادامه دادم. در ...
قلیچ: من از عابدزاده بهتر بودم
بازی را بردیم، پس از بازی همه در رختکن به جشن و پایکوبی مشغول بودند اما من به هیچ کدام از اینها توجهی نکرده و دنبال 50هزار توانی بودم که علی پروین قول داده بود، علی آقا در سونا نشسته بود و نزد وی رفتم و گفتم خوب بودم؟ با همان لحن خاصی که مختص به خودش است گفت باریکلا پسر عالی بودی، اون وقت به من میگن چرا این پسرو میزاری تو گل، خب اگه تو دروازه بان نبودی که آبرویمان می رفت، گفتم علی آقا این حرف ها را ...
مادرانه ای برای ریحانه
روزهای صمیمی گذشته برگردن. فرشته، از اون هایی است که در رسانه ها و شبکه های اجتماعی، خیلی کمتر از کادر های درمانی دیده و تحسین شده، اما خیالش راحته که زحمتاش پیش اونی که باید ببینه، دیده میشه و پیشش گم نمیشه. هم نفس افتادن قطره قطره سرم بیماران بخش در شیلنگ مخصوص، سختی های زمان تولد فرزندش رو به یادش میاره. یک استرس شیرین، لحظه ای در وجودش می شینه و لحظه ای بعد، هماهنگ با هر ...
داونتیسم سوت و کور
داونتیسم پیش آمده. کافه اما حالا از آن روزهای پرهیاهو فاصله گرفته. خلوت است و مدیرانش می گویند که سود چندانی به دست نمی آورند. انگار همه ما، آدم های لحظه های جنجالیم. زمان که می گذرد همه چیز از یادمان می رود...خیلی ساده؛ خیلی سریع. قطعه ای برای زندگی بچه ها اینجا را دوست دارند. دیگر بعد از گذشت بیش از یک سال، کافه آمدن، لباس پوشیدن و پشت بار رفتن و قهوه و کوکتل و... زدن تبدیل به بخشی از ...
آدم ربایی مدرن به سبک گلدکوئست/ خانواده ها به شدت مراقب شیادان باشند
زنگ زد و گفت: مامان بچه ها خونه گرفتن و من تنها موندم، برگردم. گفتم: پسرم خودت می دونی که من ندارم، ولی حالا تلفن یکی از والدین دوستات رو بده، من باهاشون صحبت کنم که تو پول پیش کمتری بدی ولی اجاره بیشتری بدی. شماره 0991XXX0357 را به عنوان شماره پدرم.م به من داد. با ایشان تماس گرفتم، گفت: صاحبخونه قبول نمیکنه. بلاخره با کلی بحث و جدل 12 میلیون تومان پس از اینکه عکس قولنامه (جعلی) را برایم فرستاد ...
داستان کرونا و جهادی ها(17) روایت هفدهم؛ رضایت رضا
معصومه برای غسل و کفن اموات کرونایی. کارم شده بود این که فکر کنم مثل دختران توی عکس، لباس برزنتی زرد پوشیده ام، به سختی راه می روم، قطره های عرق روی بدنم لیز می خورد. آب می ریزم روی بدن، بوی سدر و کافور می پیچید توی بینی ام و با انگشت هایم گره کفن را محکم می کنم. احتمال می دادم رضا رضایت ندهد، اما نه که با یک جمله، فرصت حرف زدن را هم بگیرد. نمی خواستم به این سادگی پرونده بسته شود. پشت سرش رفتم ...
مطالب جالب اینترنت و شبکه های اجتماعی (عکس)
این لعنتیا انقدر فرق دارن با ما ! آمریکایی ها ماسکهای N95 شون رو میزارن ضد عفونی میکنن دوباره استفاده میکنن. تا 20 بار میشه اینکار رو کرد. ایده اش اینجوری بوده که یک زن دکتر یک شوهر مهندس داشته بعد شام بهش میگه تو بیمارستان مشکل ماسک داریم. شوهرش میگه من یک پروژه کار کردم که میشه تو برهه حساس ماسک رو ضدعفونی کرد. هیچی دیگه طرحش رو اوکی میکنن. پنتاگون 415 میلیون دلار سرمایه میزاره که 60 تا کانتینر درست کنند برای ضدعفونی ماسک های استفاده شده. هر ماسک 2.5 ساعت زمان نیاز داره برای استفاده مجدد منبع خبر : تالاب ...
کرونا جان یک زن را در تهران نجات داد!
همه وسایل را از یک جا تهیه کنم. اما خبری از تاکسی نبود، خیابان خیلی خلوت بود و من همچنان به انتظار ایستادم. تا اینکه بعد از چند دقیقه خودروی پرایدی پیدا شد. از انتظار خسته شده بودم و به ناچار سوار شدم، اما هیچ مسافری نداشت. زن جوان گفت: پس از طی مسافتی راننده تغییر مسیر داد، به او اعتراض کردم و گفتم چرا از مسیر اصلی نمی رود. راننده که مرد جوانی بود، مدعی شد که یکی از محله های آنجا را به خاطر ...
عکس نوشته متولدین دهه هفتاد + متن و جملات زیبا
روراست: درست مثه اتوبات تو دل کویر اعتماد ب نفس:زیاد خونگرم:شدیدا مهربون:بسیار زیبا:اوووووووووووووووف ب دهه هفتادیا افتخار میکنیم برو بچ پرچم بالاس سلامتیمون متن های زیبای دهه هفتادی عکس پروفایل دهه هفتادی حالا که همه دارن سلام میکنن ما هم یه سلام میکنیم به همه دهه هفتادیا که مظلوم واقع شدن. ......پرچم دهه هفتادیا هم بالاس هم ...
مارعلی شیرزنی با عطر باروت
خانه آمده بودم که به طرفم دوید و با صلابت گفت: امام خمینی دستور داده که به جبهه برویم، حالا هم که با موشک مدرسه را زده اند سکوت جایز نیست، تو که خودت بسیجی و در دل کار هستی چطور میتوانی به خاطر دلت به رفتنم رضا ندهی؟ آنقدر محکم پای حرف هایش ایستاده بود که حتی اجازه تردید را به دلم راه ندهم، به مسجد رفتیم تا رضایت نامه را پر کنم، آنجا هم که پرسیدند گفتم وقتی عشق رفتن در روحش ریشه دوانده من ...
جغرافیای فعالیت های جهادی؛ از مبدا قم به مقصد رشت
نیاز هست، برای تیمم اموات نیاز به نیروی خانم داریم . آن طور که خوشرو گفته است تا آن روز هنوز برای غسل و کفن زنان متوفای کرونایی داوطلبی پیدا نشده بود که بتواند سرپرستی کار را برعهده بگیرد اما در بخش آقایان این کار انجام می شد از حاج آقا خواستم به جای تیمم، اجساد غسل و کفن بشوند، گفتند نیرو نداریم اما گفتم اگر تنها سه طلبه دیگر برای این کار پیدا کنند همه مباحث مربوط به غسل و کفن را آموزش می ...
شبنم قلی خانی وقتی قرنطینه نبود/ عکس
مدام خودمون رو قضاوت میکنیم؟ در حالیکه تو اکثر مواقع خودمون بی تقصیریم، اگه اون حرفو نمیزدم اگه با فلانی رفت و آمد نمیکردم اگه ....اگه.... اینارو گفتم که بگم اگه این فکرا میاد تو ذهنتون بدونید دارید وقتتون رو بیهوده تلف میکنید . زمانی رو که میتونید بهترین فیلما رو ببینید و بهترین کتابها رو بخونید و بهترین تصمیمات و برنامه ریزی ها رو برای آینده بگیرید دارید از دست میدید فقط به خاطر گذشته، گذشته ایی که گذشته و بر نمیگرده. پس از همین لحظه فکر های بیهوده ممنوع ...
روایت حسین آقا از رنج اعتیادی 50 ساله
مصرف حتی یک لحظه چشم بر هم نگذاشته، اما عقب نکشیده و مسیر سلامت را تا انتها رفته است، در مورد روزهای اول قطع مصرف می گوید: سی روز اول قطع مصرفم، حتی یک لحظه ام چشم بر هم نذاشتم، حتی یک لحظه هم خواب به چشمم نرفت، توی خونه یا توی حیاط خونه مونده بودم، دردم کمتر از بی قراری و بی حالی بود، روز دوم، سوم درد و تشنج سراغ آدم میاد ولی بعد از اون تشنجای بعدی کمتر می شن، الان همه ی این مراحل رو خوب می شناسم ...
روایت کرونا
... پانزدهم فروردین عروسی پسرخاله ام بود و بیست ونهم هم عروسی دختر عمویم! درگیر امر چی بپوشیم حالا! بودیم که کرونا اومد. دانشگاه ما تعطیل شد و برگشتم شهر خودمون. اقوام رو خیلی وقت بود ندیده بودم. یه روز عمه بزرگم میومد، یه روز دختر عمه وسطم، یه روز دختر دایی یکی مونده به آخرم و الی آخر. البته همه مون هم معتقد بودیم قرنطینه ایم، دور هم! تو یکی از همین روزها که خیلی عادی طور زندگی مون رو می کردیم ...
پیشکوست استقلالی: عابدزاده را گول زدم و گل زدم!
، همیشه در این جدال عملکرد خوبی داشتم و سه بار دروازه پرسپولیس را باز کردم. یک خاطره جالب از شهرآورد دارم. می شنویم... قبل از یکی از شهرآوردها مرحوم پورحیدری در رختکن به من گفت تو مامور مهار مرتضی کرمانی مقدم هستی و نباید اجازه بدهی او حرکت کند. به منصورخان گفتم کرمانی مقدم باید من را بگیرد، خدا بیامرز ناراحت شد و گفت شما گوش نمی کنید و خلاصه داد و بیداد به راه انداخت، چشم گفتم و ...
آخرین چای؛ دلنوشته یک دکتر بر بالین بیمار مبتلا به کرونا
بچه دارین ؟ گفت : آشپز بیمارستانم ، سه تا پسر دارم یه دختر، همشون بزرگ شدند و درس می خونند، دخترم سال دوم پزشکیه. دکتر من 53سالمه ، بجز یکم فشارخون دیگه مشکلی ندارم یعنی خوب می شم؟دلم گرفت، لحن صداش خیلی معصومانه بود . گفتم شما سنی نداری، فشارتم که تحت کنترله ، نگران نباش، البته خودم خیلی نگران بودم چون صدای ریه هاش خوب نبود، ولی چی می تونستم بگم، وقتی یکی از وظایف ما آروم ...
دل نوشته های توییتری برای هجرت ابدی #امیر_راعی_فرد
...> درگذشت امیر راعی فر با اندوه فراوان بسیاری از اهالی رسانه، سیاست و فرهنگ مواجه شد. بخش کوچکی از دل نوشته های توییتری در غم هجرت ابدی این روزنامه نگار محجوب و فعال دانشجویی سابق را در زیر بخوانید: منصور قنواتی (سردبیر بهارنیوز) @GhanavatiMan روحت شاد مرد همیشه امیدوار. #امیر_راعی_فرد مهناز افشار @AfsharMahnaz بهش قول داده بودم هرطور شده یکی از فیلم هام رو بنشینیم ...