ملاقات سعید و سارتر، در آپارتمان فوکو
سایر منابع:
سایر خبرها
سفر 700 کیلومتری با جسد همسر
عصبی تر شد. بعد هم چاقوی کوچکی را از داخل کیفش درآورد و به سمت من گرفت. عصبانی بودم، چاقو را از دستش گرفتم و چند ضربه به او زدم. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی کشد. دختر 23 ماهه ام بشدت ترسیده بود و حرف نمی زد. چرا از تهران به دزفول رفتی؟ وقتی مینا را کشتم، تصمیم گرفتم که خودم را به پلیس معرفی کنم اما دخترم با من بود. او را باید نزد کسی می گذاشتم، یاد خانواده ام و دختر ...
پادوانی: استارت بوندس لیگا را به فال نیک می گیرم
...> بله این به دعوت سفیر ایران بود که باعث شد من بعد از مدت ها از خانه خارج شوم. چند وقت بود که از خانه خارج نشده بودی؟ تقریباً از اوایل ورود بیماری کرونا به برزیل فقط در خانه بودم و حتی تمرینات فیزیوتراپی را هم درون خانه انجام می دادم. بیرون نمی رفتم، چون همه می گفتند باید در خانه بمانید. برای همین فعالیتت در اینستاگرام بیشتر شده بود؟ بله! وقتی از باشگاه ...
سفر با جسد همسر از پایتخت به دزفول
. چند روزی آنجا بودم و بعد تصمیم گرفتیم به تهران برگردیم. دختر 11ساله ام اما اصرار کرد که پیش بستگان من بماند. او ماند و من به همراه همسر و دخترکوچکترم به تهران برگشتیم. چند روز بعد دوباره راهی سفر شدیم. به شمال رفتیم و بعد از چند روز همسرم خواست که به خانه مان در تهران برگردیم. هشتم اردیبهشت بود و در راه بازگشت، بحث های همیشگی مان شروع شد؛ دعوا به خاطر حرف و حدیث های خانواده هایمان. او می گفت ...
رایزنی برای ساخت دنباله دنیای شیرین دریا / عموی همه بچه ها شدم!
. عوامل سازنده این سریال بسیار باتجربه بودند و به همین دلیل در زمان خودش بسیار موفق شد و حتی خاطرم هست در همان سال ها 99 درصد مخاطب داشت و از کودک هفت ساله تا پیرمرد و پیرزن آن را می دیدند. البته آن زمان چند شبکه بیشتر نبود و طبیعتا کارها خیلی دیده می شد. این بازیگر اظهار کرد: آن زمان دوره ای طلایی برای کارهای کودک بود و اگرچه سریال های کمی ساخته می شد اما بالاخره بودجه بود که همان ها ...
دختری که روی ویلچر ایستاد
، سرش آورده. فاطمه را چند روز بعد از آن اتفاق فراموش کردیم و سال ها بعد او را در دادگاه دیدیم؛ در دادگاهی که آمده بود حق خواهی کند که بگوید هر سالنی نمی تواند نام باشگاه بگیرد. حالا فاطمه به حقش رسیده و ما دوباره او را از یاد برده ایم، ولی فاطمه هست، در بهترین جایی که می توانست باشد، با همان پاهای بی حس و دستان کم جانش. این بار فاطمه را در اینستاگرام دیدیم، کیلومتر ها دورتر از ایران. ...
ماجرای فاش شدن راز همسر بعد از 10 سال
یکی از روستاهای دوردست و با حداقل امکانات زندگی می کردم. برای آن که پول بیشتری پس انداز کنم، در همه چیز قناعت می کردم، حتی لباس هایمان را با آب سرد می شستم تا کپسول گاز برای روشن کردن آبگرمکن مصرف نشود. با آن که چند روز بیشتر از تولد اولین دخترم نمی گذشت، ولی مجبور بودم در سوز و سرمای زمستان، بسیاری از امور مربوط به بیرون از منزل را انجام بدهم و از فرزندم هم مراقبت کنم تا دچار بیماری نشود. آن زمان ...
معدنچی: یحیی شخصیت مرا جلوی جوان تر ها خرد می کرد!
صحبت شدیم در حالی که علی در حمام بود. همه ما خیلی از تساوی مقابل کره ناراحت بودیم. ناگهان کریمی از حمام آمد بیرون و همان طور که با حوله خودش را خشک می کرد زیر لب آهنگ اگر بار گران بودیم و رفتیم را می خواند. من هم گفتم علی خفه مان کردی اگر می خواهی خداحافظی کنی خب بکن. بعد از حرف من کریمی آنچنان لگدی به من زد که پرت شدم بغل جواد نکونام. بعد که دیدم علی قضیه را جدی گرفت من گفتم شوخی کردم ولی تا چند ...
قلعه نویی: قهرمانی پرسپولیس بدون برگزاری لیگ؟ باید عدالت اجرا شود
درون تیمی به من اینطور ضربه بزنند. من همان موقع هم متوجه شدم اما گفتم شاید اشتباه می کنم و نباید آخرتم را بفروشم. من دو نمونه به شما بگویم. تیم هایی که من تحویل گرفتم مشکلات زیادی داشتند اما ما نتایج خوبی گرفتیم. در 6 ماه اولی که در تراکتور بودم پولی نگرفتم. در زمان آقای آجرلو در چند ماه آخر حتی یک ریال هم پول نگرفتیم. همان سال در تراکتور سهمیه گرفتیم. در استقلال کلی مشکلات داشتیم و محل تمرین نداشتیم. ...
نسبت های ناروا به فقه امروز حوزه های علمیه ناشی از بی اطلاعی و غرض ورزی است
روایتی را دیشب جناب آقای انصاریان که بحث شان از تلویزیون پخش میشد و استفاده می کردم، روایتی را ایشان می خواندند که وجود مبارک پیامبر9 در مورد توبه فرمودند اگر کسی یک سال قبل از فوتش توبه کند می گوئیم همه گناهانش بخشیده می شود بعد فرمودند این زیاد است، یک ماه قبل از فوتش، بعد فرمودند این هم زیاد است، یک روز قبل از فوت، بعد فرمودند این هم زیاد است، یک ساعت قبل از فوتش! حالا بر اساس آنچه که ایشان نقل می ...
از زبان یک خانوم جلسه ای
گزارش می دادیم. جلسات با فاصله نیم ساعت از هم شروع می شد و هربار وارد اتاق جلسه می شدیم، می دیدیم دوباره با همان آدم های نیم ساعت پیش جلسه داریم. اما در عوض این جوری خیال مان راحت بود که همه در مورد کارهای هم شیرفهم هستیم. حتی بعد از اینکه همه شیرفهم شدیم هم باز مدیران نگران بودند که نکند چیزی ته دل مان مانده باشد، بنابراین جلساتی تعریف کردند با عنوان فیدبک که در آن حرف هایمان را رو در رو به هم ...
دوست ندارم درباره رفتنم از ایران حرف بزنم/آن زمان خیلی قضاوت شدم!
و می خواهم بخوانم. وی ادامه داد: به من گفت بخوان و من هم یک شعر کودکانه خواندم. تا خانه گریه کردم و گفتم خدایا چرا من چیزی یادم نبود که برای آقای بیضائی اجرا کنم. البته بعد تماس گرفتند و گفتند بیا. آقای بیضائی گفت خدا تورا نکشد. نیاسان آن زمان کوچک بود. او سه روز است صدای تورا می شنود و می گوید بابا نی نی بگذار. اینطور شد که من برای فیلم سگ کشی انتخاب شدم. اسکویی گفت: از بچگی ...
کعبی: 3بار پیشنهاد استقلال را رد کردم
.... من هم ضربه روحی بسیار بدی از این موضوع خوردم و خانه نشین شدم. به شدت هم چاق شده بودم. کعبی درباره انتخاب سپیدرود می گوید: پس از 2 سال خانه نشینی به شدت چاق شده بودم. یک روز علی عشوری زاد به من زنگ زد و گفت که چه کار می کنی. من هم گفتم خانه نشسته ام. بعد با علی نظرمحمدی که کنار او بود صحبت کردم. نظرمحمدی گفت به سپیدرود بیا. من پرسیدم سپیدرود اصلا که هست؟ چرا که هیچ شناختی از این تیم ...
فلاحت زاده: ای کاش هیچ وقت پرسپولیسی نمی شدم
درباره پرسولیسی شدن خود حرف بزنید اتفاقات عجیبی برایتان افتاد؟ بزرگ ترین اشتباه زندگی ام رفتن به پرسپولیس بود و ای کاش هیچ وقت پیراهن این تیم را بر تن نمی کردم. چه شد که پرسپولیسی شدید؟ عابدینی با من تماس گرفت تا برای جام باشگاه های آسیا به عنوان یار کمکی پرسپولیسی شوم، در ابتدا قبول نکردم اما گفت بحث ملی است و این کار را انجام بده، بعد متوجه شدم استانکو به عملکرد ...
یک کارگاه مطلوب مجسمه سازی چه ویژگی هایی دارد؟
سازی را تهیه کنند و تا زمانی که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست ابزار بزرگ مجسمه سازی را خریداری نکنند. این مجسمه ساز اضافه کرد: من برای خلق آثارم ابتدا طراحی و بعد مدل می سازم و برخی از مدلاژهایم از ترکیب یا تخریب چند مدلاژ قدیمی ساخته شده اند. با شیوه ای که پیش گرفته ام سال هاست که شاید در سال تنها چهار بار به آهنگری نیاز پیدا کنم. او درباره برخی از نمادها، آینه، پرندگان و ...
اگر در پرسپولیس می ماندم به پروین نامردی کرده بودم
به گزارش خبرورزشی ، پایان رافت مهاجم سال های نه چندان دور پرسپولیس حرف های جالبی را بر زبان آورد. چطور شد پرسپولیسی شدید؟ در ملوان عملکرد خوبی را به اجرا گذاشته بودم، آن سال ها هر بازیکن شهرستانی که چهره می شد استقلال و پرسپولیس به دنبال او می آمدند، حضور در این 2 تیم بزرگ پایتخت آرزوی هر فوتبالیستی است. علی پروین مرا خواست و به این پیشنهاد جذاب پاسخ مثبت دادم. در آن ...
مشکل اساسی رسانه های ما اخبار سیاه است/ برای آنچه که انجام می دهم، هیچ گاه پشیمان نمی شوم
وسیمای مرکز کرمان شدم. عنوان شغلی ام گزارشگر و گوینده بود و در بزرگ ترین دستگاه رسانه ای کشور پرورش پیدا کردم و استخدام شدم و کار کردم و سال های زیادی آنجا حضور داشتم. همه سمت های تولیدی و پخش را در آنجا داشتم غیر از امور فنی. بعد از آن هم در کنار ورزش بودم. من فوتبال بازی می کردم و فوتبالیست بدی هم نبودم و بعدها رفتم سراغ کاراته و در رشته کاراته مراتب خوبی را به دست آوردم. قهرمانی کشور و نی ...
آموزه های اسلامی کیفیت زندگی را ارتقا می بخشد زیرا اسلام موضع محکمی در اخلاق شخصی و اجتماعی دارد
مسجدی بروم. من این را به یحیی گفتم و او گفت که نیاز نیست که به مسجد بروم و می توانم هر زمان که آمادگی آن را دارم شهادتین را بگویم و در خانه نماز بخوانم. در 15 دسامبر سال 2001 (29 رمضان 1422)، من از طریق مسنجر شهادتین را برای او گفتم : هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد رسول خدا است و با گفتن این جملات زیبا، من مسلمان شدم! پس از پایان دوره دبیرستان، حدود یک سال و نیم بعد از تغییر کیش ...
تنها یک قول همسرشهیدم باقی مانده/ماجرای شهادت آقای اصغرِ حاج قاسم
ترس به تأخیر افتادن اتمام کار جدیدم غلبه کرد و کتاب را دست گرفتم. به خودم که آمدم چند روز بود که کار را تعطیل کرده بودم تا کتاب را بی وقفه بخوانم. با همان نگاه دقیق همیشگی که به لطف سال ها مطالعه همراه چشم هایم شده است سطر به سطر کتاب را خواندم و زینب خانم پاشاپور خط به خط و صفحه به صفحه طوری مرا به دنبال دست نوشته هایش کشید که خودم هم نفهمیدم از کجای قصه تا این حد شیفته "بی تو پریشانم" شدم و این ...
قتل پیرزن به عشق موتورسیکلت
فرار می کنم و در این مدت هم خانواده ام از شاکی رضایت می گیرند. چرا بدهکار بودی؟ از دوران کودکی علاقه زیادی به موتور سیکلت داشتم تا اینکه دیپلم گرفتم و در کارگاه مبل سازی شروع به کار کردم. چند ماه قبل از صاحبکارم 10 میلیون تومان مساعده گرفتم و با قسمتی از آن موتور سیکلتی خریدم و بقیه پول را هم خرج کردم. قرار بود چند ماه بعد مساعده را برگردانم، اما نتوانستم بدهی ام را بپردازم که ...
روش هایی برای کنار گذاشتن کم رویی
اند را دوباره تکرار کنند و با همان آدم های سابق رفت و آمد داشته باشند. خودتان را در شرایط جدید قرار دهید تا از کنج آسایش تان خارج شوید. یک روش بسیار خوب برای این کار پیوستن به انجمن های کار داوطلبانه ای است که به آن علاقه دارید. اگر داوطلب می شوید یا به انجمنی می پیوندید پس از قبل اشتراکاتی با افراد آنجا دارید. به همین دلیل حرف زدن با آنها ساده تر خواهد بود . 4 ( الگوهای فکری خود را ...
قاتل برای دلداری به خانه مقتول برگشت
جنایت را شنیدم تصمیم گرفتم این حرف ها را به پلیس بگویم شاید سرنخی برای کشف جنایت شود. با کسب این اطلاعات متهم بار دیگر مورد بازجویی قرار گرفت و این بار به جرم خود اعتراف کرد و گفت: مقتول عمه پدرم بود و تنها زندگی می کرد. ما به خانه اش رفت و آمد داشتیم. هر بار که به آنجا می رفتم، طلاهایش را می دیدم و وسوسه می شدم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم آن طلاها را سرقت کنم. آن زن طب سنتی انجام می داد ...
قاتل برای دلداری به خانه مقتول برگشت
که درپی آن ماموران کلانتری به خانه این پیرزن رفته و تحقیقات خود را آغاز کردند. با حضور ماموران در محل و انجام تحقیقات اولیه، پسر مقتول در اظهارات خود به ماموران پلیس گفت: چند ساعتی بود از مادرم که تنها زندگی می کرد، خبر نداشتم، برای همین نگران شدم و با او تماس گرفتم. اما او پاسخگو نبود و به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و وقتی به آنجا رسیدم، با جسد او در حالی که گلویش بریده شده بود ...
کاش این گونه دوستمان داشته باشند
کنجکاو شدم که بدانم ماجرا چیست و زن چه مشکلی دارد که با بغض آمده است. رفت و کنار یکی دیگر از خانم های مشغول در خیریه روی نیمکت نشست و دومی که جوان تر بود ایستاده بود و هر دو چادر به سر. بعد انگار به هم چیزی گفتند و دو خانمی که آمده بودند و من فکر کرده بودم آمده اند غذای نذری بگیرند، داشتند آرام گریه می کردند و این را از رویی که برگردانده بودند متوجه شدم و از حرف هایی که می شنیدم. چند ...
خاطره ای از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در شب قدر سال گذشته
.... طوری که دلم می خواسته باز هم در مدت اقامت در نجف او را ببینم. همه مشغول ذکر و تلاوت قرآن شدند. هیچ کس با دیگری حرف نمیزد، حاجی هم عینکش را زد و نشست به تلاوت قرآن. عبادت فردی مان یک ساعتی طول کشید. بعد حاجی گفت: می خواهیم سه شبانه روز نماز قضا بخوانیم، شما امام جماعت باش، با اینکه امامت برای آن مامومین عزیز و آبرومند در درگاه خداوند برایم سنگین بود؛ اما پذیرفتم و گفتم چشم. کار ...
از وقت ازدواجت گذشته است!
کنجکاوی متوجه شدم با دختر خاله اش که از همسرش جدا شده و در تهران تنها زندگی می کند ارتباط دارد. زمین و زمان بر سرم خراب شد. نه می توانستم به خانواده ام چیزی بگویم نه به خودش. می دانستم اگر این مسئله را مطرح کنم جز بحث و دعوا چیزی ندارد. سکوت کردم و چیزی نگفتم ولی روز به روز دنیا برایم تاریک تر می شد. شب یلدا بود و خانواده اش در خانه مان دعوت بودند. پدرم درباره تاریخ عروسیمان پرسید. اما ...
به استقلال گل زدم 6 ماه محروم شدم!
خوبی را به اجرا گذاشتم، بعد از مسابقه ای که در رشت برگزار کردیم من با ناصر محمدخانی و فرشاد پیوس عکس یادگاری گرفتم که همه گفتند این بازیکن در آینده ای نزدیک پرسپولیسی می شود. بعد از این بازی پیشنهاد پرسپولیس به شما رسید؟ استارت پرسپولیسی شدن من از این بازی استارت خورد، به تیم امید دعوت شدم و با امارات بازی داشتیم، پرسپولیس در همان روز با المحرق بحرین بازی داشت، من در دقیقه 4 ...
روایتی از آخرین شب قدر حاج قاسم و یاران شهیدش در بارگاه ملکوتی امیرالمومنین علیه السلام
ی نجف، متوجه خستگی و تشنگی ما شد و به کمکمان آمد. دریافت که مسافریم و روزه نیستیم. در لابی ساختمان موسسه فرهنگی اش؛ با آب خنک از ما پذیرایی کرد. بعد سپردمان به یکی از کارکنان آنجا تا با وسیله نقلیه شخصی اش؛ ما را به محل اسکان برساند. سفر از قم تا نجف، تقریبا 24 ساعت طول کشیده و خسته مان کرده بود. شخصا ترجیح دادم بعد از استراحت و انجام غسل زیارت و جمعه، نماز را در حرم مطهر حضرت امیر ...
... و بعد عادت کردیم
دعوت شده بودم شبی مردی را دیدم که با پسرش از کنارم عبور کردند در حالی که وسیله زباله گردی آن ها فقط کیسه ای بزرگ و یک دوچرخه بود و پسرک خیلی تَر و فِرز خودش را به کیسه های زباله می رساند. شاید از پدرش می ترسید و شاید خیلی زود مردی کاری شده بود. آن شب حالم آن قدر بد شد که پشیمان شدم از قدم زدن در شب گرگان. این متن می تواند خیلی غمگین تر از این باشد. اصلاً بی رحمی تمام است وقتی بچه ها هم ...