مرثیه خونین مادران خرمشهری/ روایت خمسه خمسه ای که برسر مردم ریخت
سایر منابع:
سایر خبرها
حماسه ماندگار رزمندگان رفسنجانی در آزاد سازی خرمشهر؛ دردل های ناگفته یک رزمنده دوران دفاع مقدس
به گزارش خانه خشتی؛ زندگی را دوست داشتند، اما می خواستند حرف امام(ره) زمین نماند، آری بچه های رفسنجان را می گویم؛ بچه های با اخلاص و با صفایی که مردانه جنگیدند و مظلومانه جان دادند. خرمشهر باید آزاد می شد و بهای این آزادی، رهایی از قفس تن بود. یکدل و یکرنگ با همه تفاوت ها و اختلاف ها یکصدا شدند تا سایه شوم جنگ را از سرمان بردارند. حالا 38 سال از آن زمان گذشته است؛38 سال است که خرمشهر ...
مقاومت رزمندگان اسلام و مشارکت مردم، معادلات جنگ تحمیلی را برهم ریخت
تحمیل و تا روزهای آخر از صدام حمایت کردند اما در یک زمان تاریخی دریافتند مسیری که برای به زانو درآوردن ملت ایران پیش گرفته اند، غلط است و آن بزنگاه، لحظه ای بود که خرمشهر آزاد شد. اسرائیل انتقام خرمشهر را از لبنان گرفت به گفته کوشکی آزادسازی خرمشهر در وهله اول ناشدنی جلوه می کرد و صدام در این راستا رجزها خوانده بود. این ها تصور می کردند خرمشهر نقطه برتر جنگ به نفع طرف متخاصم در ...
عملیات عجیب
عملیات زمینی کار خود را انجام می دهد و بعد از اتمام عملیات باز هم حضور دارد چون دشمن پاتک می زند و ما باید جلوی پاتک دشمن را بگیریم. هنوز آن ماجرا تمام نشده بود که به ما گفتند باید برای عملیات بیت المقدس اماده شوید و ما نمی دانستیم چطور باید خودمان را جمع و جور کنیم. ولی چه زیبا جمع و جور شد و همیشه چندین نفر سینه چاک برای کار حاضر بودند. لذا وقتی حضرت امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد ...
گزارش| ناگفته هایی از مقاومت 36 روزه جهان آرا برای جلوگیری از سقوط خرمشهر / 4 ماه برنامه ریزی برای ...
از دست داده خود را بازیافته بودند و در میان اشک ها و لبخندها، جای بسیاری از بچه های این مرز و بوم را خالی می دیدند. "ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته" اولین نماهنگی بودی که بعد از فتح خرمشهر خوانده شد و مردم خوشحال از این بودند که شهرشان باز پس گرفته شد. محمد جهان آرا های زیادی در فتح خرمشهر از دست دادیم تا توانستیم خرمشهر را پس بگیریم. سوم خرداد یک حماسه ملی است؛ اگر حضور ملت ...
خرمشهر شهری که آزاد شد، آباد نه
. من بعضی از شب ها جسد بچه های خرمشهر را می بینم که توسط سگ ها تکه پاره می شود، ولی ما نمی توانیم از سنگرها و پناهگاه ها خارج شویم و این جنازه ها را نجات دهیم. این مظلومیت هنوز ادامه دارد. جای گلوله ها هنوز روی تن شهر زنده است و زخم های کهنه این شهر هنوز که هنوز است از پس تمام دولت هایی که آمده و رفته اند التیام نیافته. ...
با دست های خالی، پاهای تاول زده/ 45 روز مقاومت تا پاکسازی خرمشهر
را به اهواز و سپس تهران بردند که مورد استقبال مردم و شادی آنان قرار گرفتیم. وی اضافه کرد: به چشم خودم دیدم که وقتی آر پی جی زدند رزمنده ما سرش افتاد یک طرف خاکریز و تنش افتاد به سمت دیگر، و اینگونه حماسه ها در دوران جنگ کم نبود. باقری حدود این رفت و آمد برای آزاد سازی خرمشهر را 45 روز دانست و اظهار کرد: وقتی از تهران به سمت گیلان آمدیم گرچه مردم شهر منتظر ما بودند و با آغوش ...
از وقتی به جای استکان تو شیشه های مربا چای خوردیم
ها شروع جنگ از همان روزهاست، 21شهریور. 45 روز در شهرشان ماندند، نه 35 روز: در آن روزها شهید هم دادیم. یک هفته از برگشت ما از شلمچه می گذشت که گفتند آنها که دوره دیده اند خودشان را معرفی کنند، احتمال جنگ هست. اما فکر می کردیم در حد درگیری های دیگر است، حتی از خانواده خداحافظی نکردیم. پدرم خانه نبود، به مادرم گفتم و رفتم. نیروهای عراقی آمده بودند مرز. فردای آن روز حمله کردند و جنگ شروع شد. ...
روایتی از جنگ تن با تانک دلاوران ایرانی
شرایط را علیه کشور مساعد می کردند. آیا نیروهای نظامی از جمله ارتش و سپاه از پیشروی و برنامه ریزی برای جنگ با کشور با خبر نبودند؟ غیرممکن است، در همان ابتدا پاسگاه های مرزی اعلام کردند حرکات مشکوک در مرزهای غربی و جنوبی مشاهده می کنند، حتی از همدان هم برای محافظت از مرزهای کشور درخواست کمک کردند و چهار پایگاه مرزی تحویل بچه های همدان داده می شود. تجاوز و بمباران به ...
بمبی که با خبر آزادی خرمشهر در مدرسه منفجر شد/ اولین شعرم را در جنگ سرودم
روی صندلی بلند شدم و به اتفاق دیگر بچه ها ریختیم توی خیابان. خدا شاهد است که اصلا نمی دانم برگه امتحان را چکار کردم. کیف مدرسه و بقیه وسایلم کجا بود. همینطور به همراه بچه ها ریختیم توی خیابان و من از شدت شوق می خواستم هر چه سریعتر خودم را به منزل برسانم. منزل ما با محل برگزاری امتحان فاصله زیادی داشت. دفاع پرس: خانواده شما کجا مستقر بودند؟ ما آن زمان در خانه های سازمانی ...
روایت هایی از مردی که در روز آزادی خرمشهر بر فراز مسجد جامع اذان گفت
، لااقل می گذاشتید برای آخرین بار رویش را می دیدم. کلمات تازه بود، انگار همین الان از دهن اشرف بیرون می آمد. همین الان به خانواده اش می گفت بی انصاف ها. بغض باز هم پیچید در کلماتش. اینجا در خانه اش حوالی غرب تهران، انگار اولین بار بود که می گفت بی انصاف ها. روسری اش را صاف کرد و چادرش را جلو کشید. نشسته کنار عکس علی و برادر شهیدش مجتبی. برادر هفده ساله شهیدش که تاب دیدن بی قراری خواهرش را ...
روایتی شنیدنی از آزاده ای که قبل فتح خرمشهر اسیر شد
همین جا استراحت کنید تا فردا شب. شب را در همان جا پشت خاکریز به صبح رساندیم. شکار میگ عراقی از سوی رزمندگان ایرانی در طول روز به ویژه ظهر ها هوا به اندازه ای گرم و داغ بود که چند نفر از بچه ها برای استراحت به زیر نفربر می رفتند. آن شب و روز بعد عملیات هایی در بخش های دیگری از منطقه ادامه داشت. ولی ما هنوز در پشت آن خاکریز در حال آماده باش بودیم، نزدیک ظهر از شدت گرما من هم زیر ...
فتح خرمشهر و تغییر توازن قدرت به نفع ایران
من را به عقب آورد اکنون من را ببیند نمی شناسد. همه صورتم ورم کرده بود. به بیمارستان خلیلی شیراز اعزام شدم. فکم جراحی شد. مدتی در بیمارستان بودم و بعد به اهواز برگشتم. نمی خواستم از پیروزی که قرار بود در خرمشهر رخ دهد عقب ماند بمانم. ده، پانزده روز استراحت کردم و به منطقه رفتم. یکم خرداد وارد منطقه شدم. گفتم مشکلی ندارم و حالم خوب است. آن موقع اهواز شهر جنگ زده بود. خانواده ام در بهبهان ...
چرا رهبری در سخنرانی روز قدس از شیخ الاسلام نام بردند؟
چنین ایامی جبهه انقلاب مثل همین روز ها توانسته بودند در رقابت های انتخاباتی پیروز شوند تا مجلس هفتم را شکل دهد آن روز ها بنده هم توفیق داشتم خدمتی در این مسیر انجام دهم و همین موضوع باعث آشنایی با حسین شیخ اسلام شده بود آن روز ها من دانشجو بودم و یکی از کار های ما مبارزه با دخالت های سفارت های بیگانه در امور کشور بود اتفاقا چند بار تجمع در مقابل سفارت انگلیس و آلمان تدارک دادیم که مورد توجه رسانه ...
ماجرای مقاومت مردم خرمشهر/مدافعان شهری بی دفاع
گفته بود دشمن همان روز اول آبادان را به آتش کشید. بی هدف، غیر پالایشگاه، کل شهر را می خراشید. آسمان از پرواز هواپیماها و غرش توپ ها و زوزه خمپاره ها یک دم آسایش نداشت و روزهای بعد هم همین بود. صادقی گفت: مردم خبر ندارند که. حرف های رادیو عراق را باور کرده اند که دشمن یک کیلومتری شهر است. پیرها و زن ها و بچه های زیادی آبادان را تخلیه کرده اند. مردهای باغیرت روزها می آیند خرمشهر می جنگند ...
از خرمشهر تا کنارک با ناوسروان تکاور سپهری/ خرمشهر را خدا آزاد کرد را با همه وجود لمس کردیم
و آن ها به راحتی تسلیم می شوند. فقط خدا می داند که چه آن بعثی ها، چه داعشی ها و چه نیرو های آمریکایی چقدر در میدان نبرد، ترسو هستند؛ و در مقابل، نیرو های ما چقدر شجاعانه جلو می روند و با دشمن می جنگند. خلاصه به لطف خدا، خرمشهر بعد از 576 روز آزاد شد. ما از سمت آبادان به طرف خرمشهر حرکت کرده بودیم. خبر فتح را که شنیدیم، باز هم ما بودیم و غلبه احساسات. همان طور که در سقوط خرمشهر گریه ...
ابهامات قتل مشکوک کاریکاتوریست ایرانی در سوئیس!
گرفته بود شش ماه می گذرد و وزارت امور خارجه برای اولین بار بعد از شش ماه نسبت به اتفاق مشکوک آن هم بعد از رسانه ای شدن این خبر توسط اهالی رسانه واکنش نشان داد. سید عباس موسوی سخنگوی وزارت امور خارجه با اشاره به درگذشت مرحوم بهنام بهرامی طاقانکی در سوئیس اظهار داشت: حسب اطلاعات دریافتی متوفی در آذر ماه 1397 به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوئیس مراجعه و ضمن اشاره به اینکه در سال ...
نقش تاریخی مسجد جامع خرمشهر چیست؟
. در همین حین، چند نفر ضدانقلاب نارنجکی را از روی دیوار پشتی مسجد به داخل حیاط آن انداختند. آن روز، چون صحن مسجد پر بود، باقی مانده جمعیت در حیاط تجمع کرده بودند. به همین خاطر نارنجک آن فرد ضدانقلاب باعث شهادت و مجروحیت تعدادی از مردم بی گناه شد. به دنبال این حادثه تروریستی، مسجد جامع می رفت تا خودش را آماده حادثه بزرگ تری کند که کمی بعد، با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، رقم خورد. در ...
آزادسازی خرمشهر؛ روایتی که کهنه نمی شود فاطمه رشیدی جهان آباد
فتاح محمدی، رزمنده پانزده ساله ای که با دستکاری شناسنامه، خود را به جبهه رسانده بود و به امید فتح خرمشهر اصرار داشت در خط مقدم بماند و حالا شاهد صحنه پرپر شدن فرمانده بود. می گوید:من با دیدن صحنه شهادت عبدالله نجفی احساس می کردم برادر بزرگم را از دست داده ام. تا او بود دلم قرص و محکم بود و توان غلبه بر ترسم را داشتم.اما حالا آخرین پشتیبانم بر زمین افتاده بود و دیگر نفس نمی کشید. فقط پانزده سال داشتم و نمی دانستم چه سرنوشتی در انتظارم است.رفقایم جلوی چشمم شهید شده بودند و چند نفری هم که مانده ب ...
گزارش روز به روز تا فتح "خونین شهر"؛ فتحی مافوق طبیعت + عکس
که رو لبه خاکریز نشسته بود و به او گفتم: حبیب ، چی شده؟ چرا بچّه ها روی زمین ولو شده اند؟ دیدم هیچ نمیگوید و فقط می خندد. متوجّه علّت خنده اش نشدم و گفتم : ببین حبیب ، به نظر می رسد وضع خط ناجور شده، الآن اوضاع سمت چپ ما در ایستگاه گرمدشت، اصلاً خوب نیست. حسن باقری گفته هرچه زودتر باید گردان شما را هم ببریم جلو و... آقا ، باز دیدم فقط دارد میخندد . تا آن لحظه ، حبیب را این جور ندیده بودم ...
خونین شهر، شهرخون آزاد شد/ عراقی ها آمده بودند که بمانند
رضا یکدله پور" فرزند اول خانواده درعملیات آزاد سازی خرمشهر در سال 61 مجروح می شود و یادگار ایام جنگ تیر خوردن به صورت و از دست دادن یکی از چشمانش است. قمر گودزی مادر شهید در این مورد می گوید: تیر به گوشه چشمش می خورد و از پشت گوش بیرون می آید و همه فکر می کنند که شهید شده و در میان تعداد زیادی از شهیدان می گذارند که یک نفر متوجه می شود محمد زنده است و او را به اصفهان می فرستند. ...
روایتی از بانویی که زخم جنگ را بر تن دارد اما هنوز مقاوم ایستاده است + تصاویر
درد به جانم می پیچید. ملک فر بانوی جانباز موشکی هشت سال دفاع مقدس ادامه می دهد می گوید: نمی دانستم فرزندانم شهید شده اند، مدام سراغ بچه هایم را از علی می گرفتم. شب و روز به یاد بچه ها بودم که الان آنها بدون من چه کار می کنند. بعد برای اینکه خودم را دلداری بدهم با خودم گفتم: خدا را دارم، سایه علی بالای سرم است اگر یک فرزندم را از دست داده ام باز خدا را شکر سه فرزند دیگر دارم. ...
بهترین بازی های واکین فینیکس، جوکر جدید سینما
ی NBC بود و پدرش هم در کار طراحی باغ ها و باغچه ها بود. سرانجام که مدیر استعدادیابی کودکان، فرزندان خانواده ی فینیکس را کشف کرد. بعد از آن بچه ها وارد آگهی های بازرگانی و تلویزیونی شدند. اولین بار واکین هشت ساله بود که کنار برادر بزرگترش ریور در فیلم تلویزیونی هفت عروس برای هفت برادر جلوی دوربین رفت. بعد دیگر راهش به سمت سریال ها و فیلم های تلویزیونی باز شد. اولین بار سال ...
ناگفته های خواندنی همسر مدافع حرم / به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی +تصاویر
خودم تصور نمی کردم. اما تقدیر اینگونه بود که شوخی دوستانم با من یک روز واقعیت پیدا کند. فکر می کردیم در باغ شهادت بعد از حنگ دیگر بسته شده. تا اینکه ازدواج کردم و چند سال بعد جنگ سوریه شروع شد. *زجر و سختی می کشم، اما پشیمان نیستم دلبسته آقا مصطفی شده بودم و نمی خواستم از من دور شود. نگاه خاصی به شهادت داشتم. علاقه و حسی که بین ما به وجود آمده بود باعث شده بود که نخواهیم هیچ ...
از زندانی ها تا کاتیوشا در بسته عیدانه سیما
. هیکاپ یاد حرف پدرش می افتد که جایی به نام دنیای پنهان وجود دارد که همه اژدهاها در آنجا هستند در این هنگام بی دندان متوجه گونه زن نوع ا خود شده و آسترید و هیکاپ هم اورا دیده و اسم اورا خشم روز می گذارند. در یک شب خشم روز، بی دندان را پیدا کرده و بعد از یک مدت هیکاپ را که بی دندان را تعقیب کرده می بیند و فرار می کند. هیکاپ و استرید به دنبال بی دندان وارد دنیای پنهان می شوند و می بینند که بی دندان ...
پیشنهاد رشوه به اسکورت پوتین در اصفهان
کردیم که فاصله ی آن تا شهر دیگری شصت وپنج کیلومتر بود. عروسی پسرعمه ام بود و من به همراه خانواده ام به بجنورد رفتیم. در عروسی مادر علی من را بعد از مدت ها دید و همان جا هم پسندید و به محض اینکه از عروسی برمی گردند پیشنهاد من را به علی می دهند. بعد از عروسی علی و خانواده اش به زیارت امام رضا (ع) می روند. آن روزهای طلایی زندگی علی، در نیمه های ماه رجب در حال رقم خوردن بود. علی از امام رضا (ع ...
فیلم های سینمایی شبکه دو سیما از 4 لغایت 9 خرداد ماه
... ژانر: انیمیشن، ماجرایی، کودک سال تولید : 2009 مدت : 75 دقیقه زمان پخش: دوشنبه 5 خرداد ماه ساعت 8 صبح خلاصه انیمیشن : فاکسی روباهی است که در یک بیشه در کنار مزارع انسان ها به همراه همسرش زندگی می کند. روزی که با همسرش برای دزدیدن غاز به مزرعه ای رفته اند در تله ای اسیر می شوند... . ****************** نام فیلم: خانواده ...
کویر نیاز شنیا در انتظار باران مهربانی /نفس هایی که از فقر به شماره افتاد
خورد و خوراک هزینه درمان شنیا را هم داشتند، آجر کرد. کاعلی خانه نشین شد، دارقالی نقشینه خانم هم تازه در اول راه است تا رسیدن به نتیجه باید تار و پودهای زیادی را به هم گره بزند، کفگیر این خانواده به ته دیگ خورده است، زندگی بار دیگر روی سخت خود را به زندگی شان نشان داده است. ماه گذشته با بدبختی توانستند هزینه شیمی درمانی شنیا را جور کنند،کاعلی می گوید: حال دخترم خراب بود 15 روز ...
ماه رمضان در گیلان/ از رسم قدیمی آوازِ خروسِ سفید تا طبخ کولاس و گل پالوده برای افطار
کاهش ساعت کار مردهای گیلانی در ماه رمضان گفت: مردها در ماه رمضان زمان کارشان کمتر می شود و بیشتر سعی می کنند استراحت کرده و به عبادت بپردازند اما بانوان مراسم قرآن خوانی می گذاشتند و در این سی روز، هر روز به خانه یکی از همسایه ها می رفتند تا هم ثواب ختم قرآن را ببرند و هم زمانشان بگذرد. از آش فاطمه زهرا تا طبخ اگردک معمولاً هم هرکسی که دعوت می کند برای مهمانان آش فاطمه زهرا ...