سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی شنیدنی از آزاده ای که قبل فتح خرمشهر اسیر شد
لطف خدا دو راکت خود را جایی انداخت که نیرویی نبود و تا خواست اوج بگیرد و از منطقه فرار کند مورد اصابت سلاح های رزمندگان اسلام قرار گرفت. صدای الله اکبر رزمندگان اسلام و لحظه انفجار و سقوط میگ عراقی در هم آمیخته بود و این صحنه ای غرورآفرین و فراموش ناشدنی برای همگی بود. بچه ها خبر دادند که میگ اولی هم مقداری جلوتر مورد اصابت قرار گرفته و ساقط شده است. ساعت دو ظهر از رادیو خبر ...
مکالمه عاشقانه مدافع حرم با همسرش در قلب دشمن/به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
کلیپ این نامه را لیلا باید بخونه گذاشت و من های های گریه کردم. خبر شهادت همسرم چند ساعت بعد در فضای مجازی منتشر می شود. من اما بی خبر رفتم دنبال بچه ها و آمدیم خانه. دوستم هم منزل پیشمان بود. تلفن های مشکوک به او می شد. حس کرده بودم و در دلم می گفتم خدا کند کذب باشد اما وقتی برادرم آمد خانه مان مطمئن شدم. شنیدن خبر شهادت عزیزت اگر چه خیلی افتخار دارد اما واقعا سخت است. *تازه ...
حماسه ماندگار رزمندگان رفسنجانی در آزاد سازی خرمشهر؛ دردل های ناگفته یک رزمنده دوران دفاع مقدس
به گزارش خانه خشتی؛ زندگی را دوست داشتند، اما می خواستند حرف امام(ره) زمین نماند، آری بچه های رفسنجان را می گویم؛ بچه های با اخلاص و با صفایی که مردانه جنگیدند و مظلومانه جان دادند. خرمشهر باید آزاد می شد و بهای این آزادی، رهایی از قفس تن بود. یکدل و یکرنگ با همه تفاوت ها و اختلاف ها یکصدا شدند تا سایه شوم جنگ را از سرمان بردارند. حالا 38 سال از آن زمان گذشته است؛38 سال است که خرمشهر ...
شهید جواد الله کرم می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه ...
بینی کرده و برای آن آماده بود. یکی از همرزمان شهید، خاطره ای از شب قبل از شهادت او نقل کرده و گفته بود: شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می کردیم، جواد گفت: بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: جواد نکنه داری شهید می شی گفت: آره نزدیکه هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه ای سکوت کردند. یکی از بچه ها دوربین آورد و گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم قبول کرد، نشستیم چند تا ...
مرد همسرکش بیمار روانی تشخیص داده شد
...، مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: جوان مجروح فرزند من و کسی که کشته شده عروسم است. آنها سال ها بود با هم زندگی می کردند و دو فرزند داشتند. پسر من به تریاک اعتیاد داشت و بعد هم که ازدواج کرد، همسرش معتاد شد، اما اعتیاد عروسم خیلی شدید بود. او شیشه می کشید و الکل مصرف می کرد. روز حادثه پسرم با من تماس گرفت و خواست کمکش کنم. گفت ژینوس حالش خوب نیست . من مدت ها بود به خانه آنها رفت وآمد نمی کردم، چون ...
پای منبر پدر و مادر فرمانده شهید/ مادر شهید: سری که برای خدا دادیم پس نمی گیریم
حلال پدر مادر شهید: حاج آقا 5 سال جبهه بود و بچه ها را تنهایی در آن شرایط سخت بدون گاز، تلفن و هیچ امکاناتی بزرگ کردم چون معتقد بودم برای خدا و مملکت رفته است و الانم به فرزندانم گفتم باید جایگزین اصغر باشید و هر زمان نیاز بود برای دفاع از اسلام و انقلاب بروید. اسلام از همه چیز بالاتر بوده و زن، زندگی و بچه خدا بالا سرشان است. مادر نان حلال پدر را در تربیت اصغر مؤثر دانست و ...
خاطرات تکان دهنده فرمانده تکاوران ارتش از 34 روز جنگ در خرمشهر
تکاوران از جان مایه گذاشتند. همه شهدا برای ما عزیز هستند، لحظه به لحظه خرمشهر خاطره است، اگر کسی از اول مهر در خرمشهر بود هر یک ساعتش برایش یک کتاب خاطره می شد. شهدا و رزمندگان برای من خیلی عزیز هستند و من سال ها با اینها کار کرده بودم و آموزش داده بودم و در اردوگاه ها و مانورها و صحرا با هم بودیم، آمادگی کامل عملیاتی داشتیم و درواقع یک واحد کاربلد و مجهز بودیم، در اول جنگ ما در منطقه خوزستان نیرو ...
ماجرای تارومار شدن نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری عراق در عملیات آزادسازی خرمشهر + فیلم
متوجه شدم بچه ها بلافاصله به مقر بعثی ها حمله کرده و نیروهای خودی را آزادکرده اند. موسی عباسپور شهید زنده عملیات آزادسازی خرمشهر موسی عباسپور جانباز 60 درصد قزوینی در گفت وگو با خبرگزاری تسنیم از خاطرات مجروحیت و سیر درمانش روایت می کند: در عملیات دفاع مقدس به شدت از ناحیه سینه مجروح شدم. مرا ابتدا به بیمارستان صحرایی و بعد به بیمارستان اهواز و سپس با هواپیما به بیمارستان نجمیه ...
نینوایی در کرانه کارون
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از اردبیل، کتاب نینوایی در کرانه کارون به مرور خاطرات رزمندگان اردبیل در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر پرداخته است که به کوشش پری آخته و به ویراستاری سید سعید اطهر نیاری به نگارش در آمده است. این کتاب 183 صفحه ای را انتشارات خط هشت در سال 1395 به سفارش و حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس چاپ و منتشر کرده است. برشی از متن کتاب ...
گزارش روز به روز تا فتح "خونین شهر"؛ فتحی مافوق طبیعت + عکس
یا زهرا می گفت، با سر در سراشیبی خاکریز افتاد و به پایین غلتید. دوستم علی مجروح شد. داشتم به طرفش می دویدم که ناگهان رگبار گلوله کنار پایم را جارو کرد و من به زمین افتادم و نتوانستم به سمت علی بروم. در این حال، دیدم که لوله ی تانک به طرف علی شلیک کرد. همه جا را غبار گرفت. در یک لحظه علی را دیدم که به هوا بلند شد؛ به آن طرف خاکریز افتاد و دیگر او را ندیدم. در اثر شلیک این ...
کتابی درباره خرمشهر که نویسنده اش بسیار گریست و به خشکی چشم مبتلا شد
دیگر از کتاب در بخشی از کتاب زیباترین روزهای زندگی: خاطرات سیده فوزیه مدیح می خوانیم: تابستان 1361، بازسازی خرمشهر شروع شده بود و ادارات کم کم داشتند به آن جا بر می گشتند. خیلی ها برای کار به آن جا رفتند. پدر من هم یکی از افرادی بود که به خرمشهر رفت و در فرمانداری شهر مشغول به کار شد. سیدنوری هم در اهواز مشغول به کار بود. این بهانه ای شد تا مادر که دوری پدر برایش خیلی سخت بود، ...
فتح خرمشهر و تغییر توازن قدرت به نفع ایران
خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست. به ذهن می آید؛ همه اینها دست خداست ما چه کاره هستیم. فرماندهی گروهان با مجروحیت شدید روی خاکریز عراق بودم که دیدم هنوز بچه ها نیامده اند، دوباره برگشتم و بچه ها را آوردم. حدود ساعت 3 بود که خاکریز را تصرف کردیم. به بچه ها گفتم آرایش بگیرند. تعدادی هم شهید و مجروح دادیم. تعدادمان کم بود و می خواستیم نیرو درخواست کنیم. با ...
خونین شهر، شهرخون آزاد شد/ عراقی ها آمده بودند که بمانند
در آبادان و اهواز خدمت کرد و در عملیات آزاد سازی خرمشهر در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید. خانواده شهیدان یکدله پور تصورش هم کمی سخت است و شاید حتی نتوانی خود را برای چند لحظه هم جای مادری بگذاری که 7 فرزند پسر داشته باشد و همه پسرانش شهید، جانباز وآزاده باشند و چند سال پیش پسر ته تغاری اش هم جانباز مدافع حرم شود. محمد رضا چشمش را درخرمشهر جا گذاشت "محمد ...
خرمشهر و نوجوان 13 ساله بختیاری
بود که می دوید و به مجروحین می رسید. از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ3) مقابل عراقی ها ایستاده بودند، بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید. به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می رفت شناسایی. چند بار او گفته بود: دنبال مامانم می گردم، گمش کردم. عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13 ساله ...
تلاش برای صدور انقلاب اسلامی در سوم خرداد سال 61
زمین بیاندازد تا به مجروح عراقی کمک کنیم اما او گفت بی خیال مگر او را نمی بینی که آبکش شده و مردنی است! بعد از بگو مگو خلاصه به عراقی کمک کردیم البته او هم متوجه اختلاف ما دو نفر شده بود. او را به آمبولانس رساندیم به دوستانش گفتم دستش را بگیرید و کمک کنید تا بیاید بالای آمبولانس اما بقیه عراقی های زخم که در آمبولانس بودند شروع کردند و حرفی زدند و آن سرباز زخمی هم در پاسخ به آنها به عربی ...
از وقتی به جای استکان تو شیشه های مربا چای خوردیم
.... پیرمردها تک و توک مانده بودند مراقب خانه و زندگی شان: آن روزها دزد هم بود. گاهی مجروح هایی به بیمارستان می آوردند که موقع دزدی خمپاره خورده بودند. در خانه فقط پدرم بود، گفتم برای چه ماندید؟ بروید. دفعه بعد که رفتم خانه، هیچ کس نبود. همه جا خمپاره خورده بود. فرش ها را یک گوشه جمع کردم. فکر می کردم برمی گردیم. از خانه شان کمی پول برداشت و تنها مرغ زنده حیاط را: پول برداشتم که برای خودمان لباس ...
عملیات بیت المقدس تلاشی برای آزادی یک ملت بود/جوانان باید در زندگی جای پای شهیدان قدم بردارند
، آن کس که مرا یافت می شناسد، آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد، آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم کشته ام می شود و آن کس که کشته ام شود خون بهایش بر من واجب است و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم. جانباز و رزمنده دفاع مقدس در رابطه با چگونگی اعزامش برای شرکت در عملیات بیت المقدس گفت: در اوایل اسفند سال 1360 بود که ...
چرا خدا خرمشهر را آزاد کرد؟
های قرارگاه، خبر عجیب و غیرمنتظره ی ورود لشکریان 8 نجف؛ نیروهای حاج احمد کاظمی و بعد ازآن لشکر 14 امام حسین علیه السلام؛ نیروهای حاج حسین خرازی به خرمشهر و تسلیم شدن عجیب تر و غریب تر عراقی ها طنین انداز می شود؛ خبری که هیچ کس در قرارگاه، انتظار آن را ندارد. همه باور می کنند که خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ همان جمله ای که احمد کاظمی در بی سیم تکرار می کند... آقا رشید: احمد ببین الان حسین ...
نگاهی به جنگ تحمیلی در کتاب ها
سه دختر دیگر همراه بود. اسارتی که یک ماه بعد از جنگ شروع شد و چهار سال به طول انجامید. سربازان عراقی به این دختران" بنات الخمینی"می گویند. این اثر نیز در زمره خواندنی ترین آثار دفاع مقدس قرار دارد. -سفر به گرای 270 درجه، احمد دهقان، سوره مهر کتاب سفر به گرای 270 درجه رمانی با موضوع جنگ ایران و عراق است. این کتاب به دلیل سبک خاص نوشته، روایت عمیق و ویژه جنگ بسیار مورد استقبال ...
چقدر دلم می خواست من هم همراهشان بودم
کشاندم بیرون، دیدم در قسمت جلوی دستم، پیراهنم سوراخ شده و مثل شلنگی که پاره می شود، خون همین طور می زند بیرون. با خودم گفتم دستم قطع شده. سریع آستینم را کشیَدم بالا و دیدم نه؛ دستم قطع نشده و ترکش خورده روی رگم و رگ را پاره کرده. با دست دیگرم چند لحظه جلوی خونریزی را نگه داشتم و دیدم کم کم خونریزی کمتر شد. بعد متوجه پای چپم شدم که آن هم خونریزی داشت. با اینکه توی کتانی ام پر از خون شده ...
روایت یک رزمنده از لحظه به لحظه آزادسازی خرمشهر / همه جا پر از جنازه های عراقی شده بود
.... رزمنده ای که در بیشتر عملیات های مهم هشت سال دفاع مقدس (الی بیت المقدس، کربلای 4 و 5، والفجر8، خیبر) حضور داشته است. وی درباره روزهای قبل عملیات اظهار داشت: اشغال خرمشهر برای ما امر پذیرفتنی و ساده ای نبود. این امید که این شهر یک روز باید آزاد شود در دل همه رزمنده ها بود. در قلبم همیشه این شوق وجود داشت. اواخر سال 1360 در جبهه زمزمه های درباره آزادسازی خرمشهر به گوش می رسید ولی همه ...
اینجا خرمشهر است، شهر خون، خاک، آفتاب، گلوله و آتش!
خرمشهر را خدا آزاد کرد و مردان خدا هر چند آنها هم نماندند و رفتند ، آنها رفتند، نیستند، اما ( هستند ) جنگ بود ... جنگ بود که خاطرمان را تلخ کرد، جنگ بود که سکوت شبها را با صدای صفیر گلوله ها شکسته بود، جنگ بود که خونها ریخت ، یتیم ها پرورش داد. و رویای شادی، لبخند و آغوش پداران را از کودکان شهر گرفت ، دخترکان شهر را آوره کرد، من دختر بچه ای بیش نبودم، اما بعد ها از روایت فتح، به داستانهایی ...
لحظاتی با راویان سوم خرداد 61/از رزمنده ای که با دمپایی به جنگ دشمن رفت تا خبر آزادی خرمشهر در زندان عراق
عراقی هستند. چون چند سال منطقه دست عراقی ها بود و از مسیرها جز تصاویر هوایی بی اطلاع بودیم گفتم راه دیگری وجود دارد گفت فقط همین است یکی دو راه وجود دارد که عبور از آنها دشوار است. نیروهای عراقی جمع شدند من بلندگو را به دست او دادم که به آنها بگو خرمشهر محاصره شده است. بعد از اینکه آن سرباز عراقی این را گفت همه لباس ها را درآوردند و فقط با یک پیراهن بودند اسلحه هایشان را گوشه ای پرت کردند و ...
رمز پیروزی، راز ایثار/ غوغای محشر در سوم خرداد
از مشقت های مسیر عاشقی گفت: یک هفته از ازدواجمان نگذشته بود، سعید مجروح شد و به کما رفت. او شش ماه در کما بستری شد و حافظه اش را نیز از دست داد. در طول این شش ماه در حالی که 16 سال بیشتر نداشتم پرستاری اش را می کردم. بعد از جانبازشدن سعید؛ عباس، علی و عبدالحسین به همراه پدر در عملیات خیبر مجروح می شوند. عبدالحسین که در 17 سالگی دستش را در جنگ جا گذاشته با اشاره به تواضع و ...
ماجرای تخریب چی هایی که خرمشهر را نجات دادند
...: روز یکشنبه دوم خرداد سال 61 مصادف با آخرین روزهای ماه رجب بود که ساعت 4 صبح این حماسه رقم خورد. آن شب حاج احمد (سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان) دستور داد که من دو گروهان برداشته و در حاشیه اروند با دشمن درگیر بشم و مأموریت انفجار پل پشتیبانی دشمن روی رودخانه اروند هم به ما واگذار شد. دشمن به شدت روی منطقه آتش می ریخت و لحظه ای نبود که منوری در آسمان نباشه همه جا مثل روز روشن ...
آه خونین شهر من ای شهر من
ده است: ان شاءالله که خداوند توفیق تان بدهد که در راه او قدم بردارید و همیشه به یاد او باشید و با یاد او به کار های تان بپردازید. وقتی خبر اعزام را شنیدم دیگر قرار نداشتم و ندارم و همه اش دلم پرپر میزند و از خدا خواستارم که ما را هر چه زودتر به طرف خودش بخواند و ما با خون خودمان باید این درخت انقلاب را آبیاری کنیم. در دیگر نامه شهید چنین آمده است: میروم که در جبهه های حق علیه باطل این ...
تعجب شهید صیاد شیرازی از آرایش توپخانه سپاه/ شیطنت بعثی ها مانع تشکیل توپخانه نشد
طهرانی مقدم اجازه اش را از مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا گرفت تا به توپخانه ببرد. من هم بعد از عملیات بیت المقدس به نیرو های طهرانی مقدم در توپخانه پیوستم. بعد بیت المقدس که همه خود را برای عملیات رمضان آماده می کردند طهرانی مقدم چهار حکم برای چهار نفر در توپخانه گرفت که به امضای رحیم صفوی رسیده بود. رحیم صفوی آن زمان احکام مسوولین پشتیبانی را صادر می کرد. در بین عملیات بیت المقدس ...