روایتی عجیب از دختر مقاومت؛ نامزدم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم
سایر منابع:
سایر خبرها
باورم نمی شد مهمان خانه حاج قاسم هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا
به گزارش دیار آفتاب ؛ به نقل از گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، زهرا بختیاری: مدافع حرم رضا حاجی زاده به سال1366 در شهرستان آمل متولد شد. رضا بعد از اتمام تحصیلاتش وارد سپاه شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب و مبارزه با تروریست های تکفیری عازم سوریه شد و سرانجام 17 اردیبهشت سال 95 در خان طومان مزد جهادش را از خدا گرفت و شهید شد. مریم شکری همسر رضا حاجی زاده 16 ساله بود که زندگی مشترکش ...
امیرحسام با این که رزمی کار بود اما تلنگری به کسی نمی زد/ فتنه گران اصلی کف خیابان نبودند
شیمایی دوران هشت سال دفاع مقدس از فرزند جوانش است که سال 1388، فردی با خودروی خود او را زیر گرفت و وی را به شهادت رساند. حسام ذوالعلی جوانی حدوداً 23 ساله، به گفته پدرش، بزرگ شده مسجد بود و سپس در باشگاه ورزشی رزم انتظاران حضرت مهدی (عج) ، هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ معنوی خود را پرورش داده و دیگر برای خودش جوانی رعنایی شده بود که ناجوانمردانه داغش بر دل پدر ماند؛ اما با این حال، پدر هیچ ...
آخرین نماز در حلب ، خاطرات شهید مدافع حرم عباس دانشگر منتشر شد
هم شرکت کرد و قبول شد. پنجم مهر ماه سال 1390 وارد دانشگاه امام حسین علیه السلام شد و پس از گذشت یک سال دوره آموزش عمومی افسری را پشت سر گذاشت. دوم اردیبهشت سال 1395 به جبهه مقاومت در سوریه پیوست و سرانجام در بیستم خرداد در روستای هویز حومه جنوبی شهر حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. برشی از کتاب: اذان به وقت حلب بعد از دو هفته از شهادتش، ساکش به دستمان ...
مقصد همین جاست
.... حوصله ام سر رفت. شروع کردم به قدم زدن تا به آینه ای رسیدم. یک هو خودم را دیدم و بالاخره مسیر را. خودم برای خودم عجیب بودم. تنها در فرودگاه. اصلا در بزرگ سالی سوار هواپیما نشده بودم و حالا که می خواستم سوار شوم، تنها بودم. از خودم سؤال پرسیدم: من بزرگ شده ام؟ احساس می کردم بزرگ شده ام! وقتی داشتم این فکر را می کردم که هم از خودم خانه داشتم و هم سر کار می رفتم. اما اولین بار بود که این فکر در سرم ...
خواندن و از خواب پریدن
پا برهنه بدوی آن طبقه ی بالا، برای یک بشقاب پلو و دو سیخ کباب و عکسی و شاباشی و... و قند توی دلت آب شود از فرط خیالات و توهم و باقی چیزها، که چیزی نیست. باور کنید که چیزی نیست مگر آن که هر وقت گره گوشه های ذهنتان را به هم ریختید دلتان بلرزد، با یاد آوری روز و روزگار مثلا شریفه در داستان یک شهر،یا لولیتا، پسرک افغانی باد بادک باز و... و دلتان بلرزد و با خودتان بگویید هوای خودم را داشته باشم، یک وقت هار نشوم و دلی را بلرزانم، اگر چیزی باشد همین است و غیر از این، همه اش کشک. ...
چهارمین سالمرگ پدر شعر انقلاب
! شعر کمی طولانی است. گفت چقدر از آن را می خواهی؟ گفتم سه بند را می خواهم که اول، وسط و آخر هر بندِ شما بتوانم ملودی الله اکبر، خمینی رهبر خودم را بگنجانم و در چارچوب همین موسیقی هم باشد. ایشان گفت خیلی خوب، امسال حضرت امام بعد از عید نوروز می خواهد پیام بدهد. تو می توانی این اثر را طوری بسازی که بعد از پیام حضرت امام پخش شود و دوباره سرود شاهنشاهی پخش نشود؟ ما تقریباً دو ساعت درباره این سرود صحبت و ...
قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم
شد؟ در محل او را دیده بودم و از طریق اینستاگرام با هم چت می کردیم. در آخر تصمیم گرفتیم با هم فرار کنیم. یک نفر را فرستادم که به پدر رومینا بگوید من دخترش را می خواهم، اما پدرش او را به من نداد و گفت دخترم را به تو نمی دهم. در مورد فراری دادن رومینا توضیح بده. یک شب که می خواستم او (رومینا) را فراری دهم، نتوانست فرار کند به همین دلیل قرار شد تا فردای آن روز فرار کنیم. پس از اینکه ...
ساعت چپکی !
چند روزی بود که ساعت خانه به خواب رفته بود و چون در خانه مان همه به جز من موبایل داشتند، کسی به فکر غبار روی عقربه های ساعت نبود. مامان نام دو عدد باتری قلمی را گذاشته بود توی لیست خرید و از آن جایی که ارادت خاصی به کارکنان شبکه ی خبر داشت، می گفت ساعت پایین شبکه را گذاشته اند برای این روزهای ما. از آن جایی که پول توجیبی من مثل خیلی چیزهای دیگر در خانه جیره بندی بود، خودم هم نمی توانستم باتری ...
توسّلی که همه ائمه(ع) دوست دارند
تن کرد، کافور بهشتی را طلب و خودش را خوشبو کرد. بعد به اسماء فرمود: ای اسماء! من لحظه ای ساکت می شوم. تو هم سکوت کن. بعد از ساعتی مرا صدا کن. اگر دیدی جواب نگفتم، بدان به پدرم ملحق شده ام. اسماء می گوید: حضرت زهرا علیهاالسلام جامه را روی سر کشید و دست و پایش را به سوی قبله دراز کرد. من هم نشسته بودم و نظاره می کردم اما با چه حالی! ساعتی گذشت که صدا کردم: ای دختر مصطفی علیهاالسلام! دیدم ...
ماجرا های جالب زندگی مشترک الیکا عبدالرزاقی و امین زندگانی/ سوتی خنده دار مدیری تماشاگران دورهمی را به ...
: اوایل تو رودربایسی بیدار می شدم. زشت بود آخه (خنده) و البته صبح های خیلی بد اخلاقی داشتم. اما به مرور خوب شدم. زندگانی همچنین درباره خواب همسرش گفت: من تا حالا ندیده بودم یک بازیگر پنج و نیم صبح آفیش باشد و اول گریه کند و بعد سر کار برود! ماجرای گریه مهران مدیری چه بود؟ در ادامه مدیری گفت: اتفاقاً من گریه کردم! (خنده). من سر یک سریال شبکه خانگی نقش پلیس را بازی می کردم ...
کوچه باران
...، نگاهمان افتاد به عکس بابا که انگاری داشت رفتن ما را نگاه می کرد. بابا امیر! همان موقع دل تنگی ام چند برابر شد. زدم زیر قولم. زدم زیر گریه. اوضاع مامان هم بهتر نبود اما خودش را کنترل می کرد. تازه وقتی رفتم در حیاط مدرسه و باباهای بچه ها را دیدم دلم داشت از دل تنگی ات می ترکید بابا امیر! ای کاش آن روز در بازی مان می گفتم: نه پسرم! تو نباید بری. باید بمونی و همه اش با دخترت بازی کنی، اون رو پارک ...
آزمون های اشتراکی
بزرگی و ویرانگری اش، خیلی هنرکرد در این سال ها تنها دو سه روز از سال تحصیلی را به تعطیلی کشاند؛ اما این ویروس ناقلا، با همه ی لاغری و کوچکی اش، سه چهار ماه از سال تحصیلی قبل و کلاس های الکی تابستان را منهدم کرد. تازه از همین حالا، سال تحصیلی بعد را هم نشانه گرفته! دوم: قیافه ی امتحان ها، همیشه ترسناک و خشن بود، اما کرونا، با تبدیل آزمون های پایان سال حضوری به امتحان های غیرحضوری و آنلاین، روی ...
از تکاوری یگان صابرین تا فرماندهی در سوریه
آمده است: "از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده می کنم خیلی بی قرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانه نشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند و زینب کبری را آواره شهر و دیار غربت کردند و حرمتش را رعایت نکردند. زمان جنگ می گفتند (می روم ...
ماجرای قتل دختر جوان به دست پسر عاشق پیشه
تهران فرستاده شده بود، به همراه خانواده اش تلاش زیادی را برای جلب رضایت اولیای دم انجام داد و در نهایت بعد از گذشت شش سال ونیم موفق به مصالحه و جلب رضایت اولیای دم شد. او روز گذشته به لحاظ جنبه عمومی جرم در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و گفت: من از کرده خودم پشیمان هستم. همه دارایی خودم و خانواده ام از دست رفت و من درخواست دارم دادگاه هم من را ببخشد. با پایان جلسه دادگاه قضات ...
نماز در سیره امام حسن عسکری (ع)
، امام متوجه شد که وقت نماز صبح رسیده است، فرمود: می خواهم نماز بخوانم، سجاده حضرت را در بسترش گستردیم، امام از خادمه ایکه در آنجا حضور داشت آب وضو را گرفته و بعد از اینکه با آن آب وضوی کاملی را به جا آورد، آخرین نماز صبح را در همان بسترش خواند و لحظاتی بعد روح بلند آن حضرت به عالم بالا عروج نمود [4] . ج) شیخ طوسی از حضرت عسکری علیه السلام روایتی نقل می کند که در آن به جا آوردن پنجاه و یک ...
روایتی از شهادت نخستین مجتهد شهید نهضت امام خمینی (ره)
تحصیل و تدریس طلاب به مسافرت های تبلیغی نیز می رفت و همان روز ها یکبار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه و ضد رژیم به زندان افتاد، اما با تلاش آیت الله العظمی بروجردی (ره) از زندان آزاد شد. پس از آن گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام، خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی شدند. این ماموریت و رسالت به آیت الله سعیدی واگذار شد. با فرا رسیدن سال 1341 و شکل گیری نهضت روحانیت، ایشان به ...
ماجرای برآورده شدن دعای رهبر انقلاب در حق جوانِ بروجردی
خراسانی آغاز شود. آن روز به فاصله کمی از حضرت آقا نشسته بودیم. حالی که داشتم غیر قابل وصف است... گمان می کردم خواب می بینم که من و همسفر زندگی ام، در به یادماندنی ترین لحظه عمرمان نزد نایب امام زمان (عج) نشسته ایم و ایشان با سیمای پر نور و لبخندی آسمانی پیوندمان را برقرار می کنند. اما بیدار بودم و این ثانیه ها حقیقت داشت. حضرت آقا پس از قرائت خطبه، برای زندگی مان آرزوی خوشبختی کردند و به درخواست پدر ...
زندگی مان زهرایی است/ پایگاهی فرهنگی در خانه ای مسکونی
در دانشگاه با یکی از استادان که(به شهادت همه دانشجویان) رفتار بدی داشت اعتراض کردم و او هم بسیار بی ادبانه برخورد کرد و باعث شد احساساتم جریحه دار شود. با حالت گریه از دانشگاه تا خانه را آمدم و بعد از نمازم آن قدر گریه کردم و با خدای خودم راز و نیاز کردم که خوابم برد. در عالم خواب دو تن از ائمه را در حرم امام رضا(علیه السّلام) دیدم و در آخر آنها با نام فاطمه زهرا مرا خطاب کردند. بعد از بیدار شدن ...
مدافعان حرمی که 20 خرداد به خیل شهدا پیوستند + تصاویر
دنیایی خود گذشتند و همانند مولای شان حضرت رضا (ع) در دیار غربت، غریباًغرباً و در این میان برخی نیز مانند علی اکبرِ حسین (ع)، ارباًاربا به شهادت رسیدند. شهیدان مدافع حرم سید علی منصوری ، سید رضا حسینی ، مهدی اسحاقیان ، عباس دانشگر و مهدی نظری از مدافعان حرمی هستند که روز 20 خرداد به شهادت رسیده اند. در این راستا گوشه ای از زندگی نامه این شهیدان والامقام را می خوانید. شهید سید ...
گذری کوتاه بر زندگی نامه شهید محمدرضا مویدی
تمام وقت به خدمت انقلاب درآمد. سال 1360 ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر و یک دختر به نام های علی و فاطمه می باشد. از همان ابتدای شروع غائله کردستان و بعد هم جنگ تحمیلی به جبهه ها شتافت و تا موقع مجروحیتش 5 بار در جبهه ها حضور یافت. بعد از مجروحیت، مسئولیت اطلاعات و تحقیقات سپاه شاهین دژ و سپاه پارس آباد مغان را بر عهده داشت. بعد از تشکیل وزارت اطلاعات، رئیس اداره اطلاعات سراب ...
جهاد سلامت یک دهه هشتادی در قلب کرونا
آن طرف، دیدم یک سری بچه های هم سن خودم، مثل طلبه ها و بسیجی ها برخی فعالیت های خودجوش جهادی را آغاز کردند، احساس کردم دارم از این قافله جا می مانم. با خودم گفتم آن کسی که برای بیمارها وقت می گذارد، هم زن و بچه دارد، هم شاید هزار تا مشکل داشته باشد. اما پای کار می ماند و شانه خالی نمی کند. آن وقت من که سالم هستم، دلیلی ندارد کنار بنشینم و کاری نکنم. اولش همه می گفتند سن تو به این کارها ...
اگر کسی به شما ظلمی کرده او را ببخشید که مورد قبول خدا است
عضویت این نهاد در آمد و فعالیت هایش را در راستای حراست از دستاوردهای انقلاب در زمینه فرهنگی تحقق بخشید. ابراهیم مدّتیبعد به عضویت سپاه پاسداران درآمد و خدمات بی شائبه ای را در این کِسوت از خود ارائه داد. او در سال 1361، زهرا یوسف زاده را به همسری اختیار کرد، که مرضیه و هادی ماحصل این زندگی مشترک هستند. ابراهیم در طول دوران دفاع مقدس، دو بار به جبهه عزیمت کرد؛ ابتدا ...
معرفی شهید حسن وکیل زاده
دنیا که ظلم و ستم و تاریکی همه جا را فرا گرفته، به من آگاهی عطا فرمودی تا بتوانم راه و هدف خویش را باز یافته و وجودم را از نفس که اسیرش بودم و هر لحظه در زیر موج های درهم شکننده ی دریای ظلم و ستم به عمق تاریکی فرو میرفت، برهانم و بتوانم خود را به ساحل حقیقت و روشنایی برسانم. بارالها خود گواهی از آن لحظه ای که راه و هدف خویش را باز یافتم و راه رسیدن به لقای تو را شناختم و راه خون بار ...
پهلوانی؛ فرهنگی که در دست فراموشی است
...، منظره را می دیدند، و غالب شدن علی (علیه السلام) بر عمرو موجب شد که صدای تکبیر و تهلیل بلند شود؛مشرکین رو به فرار گذاشتند و مسلمین با شادی، مشرکین را تعقیب می کردند تا جایی که همه مشرکین فرار کردند. امام، بعد از چند لحظه آمد که سر عمرو را جدا کند، عمرو گفت: مرا فریب دادی!فرمود: معنی جنگ همین است عمرو (به قولی) آب دهان بر صورت امام انداخت و غضبناک شد. امام از روی سینه عمرو برخاست و چن ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم / یکی ...
را دیدند.، سپس او را به خانه خواهر بزرگم در آستارا بردم. رومینا اولین دوستت بود؟ خیر. تصور می کردی که پدر رومینا دست به چنین کاری بزند؟ اصلا فکر نمی کردم این کار را بکند. در آن زمانی که رومینا با تو فرار کرد، پیشنهاد عکس گرفتن و قراردادن آن در اینستاگرام با کدام یک از شماها بود؟ زمانی که فرار کردیم، پدرش از من به خاطر آدم ربایی شکایت کرد. دو روزی از زمان ...
محمدحسین کنعانی زادگان: کاملا انصاری را درک می کنم چون خودم تجربه این مساله را داشتم
محمدحسین کنعانی زادگان در خصوص مصدومیت شدید محمد انصاری، وضعیت خصوصی سازی پرسپولیس، شرایط آمادگی این روزهای سرخپوشان و .. صحبت هایی را انجام داد که متن کامل آن را در زیر میخوانید: چند روز پیش محمد انصاری برای دومین بار رباط صلیبی پاره کرد و باید چندین ماه دور از میادین باشد، دقیقا مثل اتفاقی که برای تو رخ داد. کاملا انصاری را درک می کنم چون خودم تجربه این مساله را داشتم. من ...