سایر خبرها
رفاقت با یک شهید مرا از منجلاب گناه بیرون کشید/ از بی بندوباری تا خدمت در اردوهای جهادی
... تابستان همان سال به اردوی جهادی در لرستان رفتم و یک ماه بعد دوباره شهدا طلبیدند و برای خادمی به غرب کشور رفتم؛ حُسن ختام همه این ها در اربعین سال گذشته بود که درسته جا ماندم و به کربلا نرسیدم و کلی از آقا گلایه کردم اما باز سیدالشهدا این دفعه طلبید و شدم خادم الرضا و در موکب آستان قدس رضوی در مرز مهران برای زائران سیدالشهدا خدمت و نوکری کردم. چیزی بیشتر از بندگی برای خدا و دوستی ...
قدیمی ترین خیاط محله آب و برق از شهرتش در میان اهالی می گوید
ماه رمضان برای سحری بیدار شدم، از حال رفتم و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم و وقتی اورژانس آمد به همسرم گفت که شوهرت سکته کرده و امیدی به بهبودی اش نیست. وقتی در بیمارستان به هوش آمدم دکتر گفت: باید تا چهار سال دارو مصرف کنی. من به او گفتم: من بچه روستا هستم و قرص نمی خورم، به اصرار اطرافیانم یک ماه دستور های پزشک را انجام دادم، ولی علائمی از بهبودی حس نمی کردم. قرص و دارو را قطع کردم و به شیوه خودم ورزش ...
کد 99؛ مرز باریک مرگ و زندگی
می کنم. کاروان های زیارتی را هم به کربلا و نجف می برم و دوستان زیادی هم در این سفرها پیدا کرده ام. اسفندماه با این که ماسک می زدم و موضوع کرونا را هم جدی گرفته بودم اما رفت و آمد به بازار و کارهای بانکی باعث شد مبتلا شوم. 23 اسفند ماه با حال وخیم به بیمارستان امام خمینی رفتم و در بخش آی سی یو بستری شدم. درگیری ریه ام خیلی زیاد بود و پزشکان امید کمی برای زنده ماندنم داشتند. لحظات خیلی سختی بود و هر ...
سعی کنید دنباله رو راه انبیاء و شهیدان باشید
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از آذربایجان شرقی، شهید مهدی طوسی در سال 1349 در خانواده ای مذهبی در شهرستان مراغه دیده به جهان گشود. وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و آغاز دفاع مقدس رهسپار جبهه های حق علیه باطل شد و پس از چندی مجاهدت در راه اسلام، سرانجام در درگیری با دشمن در مناطق عملیاتی جنوب به شهادت رسید. وصیت نامه شهید: بار پروردگارا، بارالها، از اینکه مرا آفریدی و در ...
روایت محمد برومند، هنرمند تئاتر کودک از رفت و برگشت به پایتخت
. برگردیم به داستان زندگی خودتان. در چه خانواده ای بزرگ شدید؟ پدرو مادر من بی سواد بودند. 10 بچه بودیم و 2 بچه هم آن وسط ها فوت شدند. پدرم شغل های مختلفی را تجربه کرد. آخرین شغلش اسباب بازی فروشی بود. من یک کامیون بزرگ از مغازه اش برداشته و نخی بهش بسته بودم و باهاش بازی می کردم. به نظرم وقتی می خواهیم درباره پدرانمان صحبت کنیم باید شرایطی که آن ها در آن بزرگ شدند در نظر بگیریم ...
پرتویی: شخصیت حضرت محمد(ص) قهرمان بود/ پیامبر ما پیام آور اخلاقیات است
سفر کرده بودم که این ایده به ذهنم رسید یک فیلمی در راستای تنها در خانه ایرانی داشته باشیم که در این فیلم یک بچه ای قهرمان است من همان الگو را بین سه بچه اوردم که دو بچه می خواهند یک بچه کوچکتر از خودشان را هم نجات دهند واقعیت الان هر جایی که جنگی بشود واقعا بچه ها در چه شرایطی قرار می گیرند؟ اولین چیزی می شنویم درباره جنگ اینکه چقدر کودکان دچار مشکل و کشته شده اند. بازی بزرگان برای من فرصتی شد که ...
گزارش ویدیوئی| ماجرای هتاکی یک سگ گردان به بانوی گیلانی بابت تذکری دوستانه/ وقتی مردم نظاره گر کتک کاری ...
توهینش جا خورده بودم فقط به او گفتم "با منی؟!" که به یکباره به داخل آب پرتم کرد؛ نفس کم آورده بودم فقط از بیرون صدا می شنیدم که می گفتند "ولش کن، تکون نمی خوره"، و به من می گفتند "دستت را بده به ما" و مرا را از آب بیرون کشیدند اما وقتی متوجه شدم که به آن خانم می گویند "برو" همان لحظه از ضارب عکس گرفتم تا از حقم دفاع کنم. این بانوی آمر به معروف با بیان اینکه "متأسفانه پارک های ما مسئولی ...
ماجرای درگیری فیزیکی دخترِسگ گردان با شهروند رشتی/ آیا پارک های رشت جای خانم های محجبه نیست؟!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از 8دی ، ماجرای درگیری فیزیکی دختری که سگ هایش منجر به ایجاد ترس و آزار و اذیت شهروند رشتی که برای پیاده روی به یکی از پارک های شهر رشت رفته بود، با حاشیه هایی در فضای مجازی همراه شده است. خانم زینب رشیدی یکی از شهروندان شهر رشت است که عصر روز یکشنبه 27 مهرماه سال جاری در یکی از پارک های شهر رشت در حال پیاده رو ...
تعرض به دختر جوان با انرژی درمانی/ متهم: او را عقد کرده بودم
که مرحله آخر درمان باید به خواب عمیق بروی، هیپنوتیزمم کرد و مرا به خواب عمیقی فرو برد اما پس از هوشیاری متوجه شدم به من تعرض کرده است که موضوع را به خانواده ام گفتم و بعد هم تصمیم گرفتم از او شکایت کنم. پس از شکایت و اظهارات سیما، حمید احضار و بازجویی شد. او صبح دیروز در شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خودش گفت: من به سیما تعرضی نکرده ام. من ...
علی اکبر بدرقه کردم علی اصغر تحویل گرفتم!
. در خواب دیدم همه آمدند استقبال و دسته های گل در دست دارند و می گویند زکریا دارد می آید. در خواب به خودم نگاه کردم دیدم همه لباس هایی که به تن دارم سفید است. همان لحظه در باز و زکریا وارد خانه شد تا من را دید دوان دوان به سمتم آمد و مرا در آغوش گرفت. گفتم زکریا به من گفتند تو قبل از شهادت تیر خورده ای! راست می گویند؟ گفت نه مادر حالم خوب است. دست به سرش کشیدم و گفتم زخم هایت خوب شده است؟! زکریا به ...
حبس و شلاق مجازات سرقت از خانم دکتر
برادرم مرا به کمپ ترک اعتیاد بردند. حالا هم یک بچه شیرخواره دارم و نمی توانم از بچه ام دور شوم. بعد از اظهارات متهمان قضات وارد شور شدند و مهسا را به 15 سال حبس و 74 ضربه شلاق به خاطر طراحی نقشه سرقت و انجام آن و دوشنبه را به 5 سال حبس و 40 ضربه شلاق و اخراج از خاک ایران محکوم کردند. همچنین مقرر شد که متهمان اموال سرقت شده را به مالباخته باز گردانند. منبع: ایران انتهای پیام/ ...
همه را نجات داد و خودش را فدا کرد / پدر آسمانی شد و پسر زمینی
. خستگی برایش معنا نداشت. وقتی از سرکار برمی گشت خانه، خسته و کوفته یک لقمه نان می خورد و از خانه می زد بیرون... تا ساعت 4 صبح در گروه جهادی فعالیت داشت. همه کاری هم انجام می داد. ساعت 4 برمی گشت، استراحت می کرد و نماز صبح را می خواند و دوباره می رفت سرکار. خانمی که سر مزار چند دقیقه ای با صدای نسبتاً بلند گریه می کرد و صدایش شنیده می شد، سمت ما آمد و با همان چشمان پراشک تسلیت ...
ساکن قدیمی محله بهشتی از فراز و نشیب های زندگی اش می گوید
...، گفتم من می زنم اگر خراب شد و اتفاقی افتاد از حقوقم کم کنید. گفتند برو پشت دستگاه، من هم رفتم و چند تا قوطی زدم، تعجب کردند. آن مهندس از کارم خوشش آمد و من را در همان قسمت گذاشت. 3 سال در آن قسمت کار کردم تا اینکه اعلام کردند قسمت اطلاعات و نگهبانی دو نفر لازم دارد. من که نسبت به بقیه تازه واردتر بودم اسمم را ننوشتم، بعد از چند روز امور اداری نام من را از بلندگو صدا زدند و گفتند برو اتاق ...
بهشت منتظرتان هستم
گروه استان های بسیج پرس به نقل از خبرگزاری دفاع پرس؛ – سید احمد اصغری ؛ شبی از شب ها به همراه چند نفر از دوستان به گلزار شهدا رفتیم تا هم عرض ادبی به ساحت دوستان شهیدمان داشته باشیم و هم روح و جانی دوباره بگیریم. پس از خواندن زیارت عاشورا دور هم نشستیم و هر یک به یاد آن دوران خاطره ای تعریف کرد. محمود ظفری از حال و هوای شب های عملیات می گفت، لحظات وداع دوستان و راهی شدن به خط مقدم، رضا ...
حسین زارع؛ از سبزی فروشی در تبریز تا سرآشپزی در گوگل
بود با سیب و انار و این ها. با این کار ها آن مزه های اصلی غذا های ایرانی را به آمریکایی ها و خارجی ها نشان دادم. بعد که یاد گرفتند، شروع کردیم به گارسن هامان یاد دادن که اسم این کشک بادمجون است، اسم این فلان است، این را این طوری درست می کنند. آن ها هم یاد گرفتند و رفتند به دوستان شان گفتند. این کار خیلی موفق شد. تمام روزنامه ها نوشتند و تلویزیون ها نشان دادند و بچه ها و دوستان خیلی حمایت ...
به بهانه گرامیداشت یاد و خاطره سردار شهید رحیم آنجفی
.... هر چند از طرف سپاه، به او پیشنهادهای بسیاری در رابطه با قبول مسئولیت های بالا داده می شد، اما او از همه آنها سر باز می زد، در نهایت نیز پس از اصرار بسیار از طرف دوستانش، فرماندهی عملیات سپاه را بر عهده گرفت، قبول مسئولیت های جدید، برای او به معنی انصراف از تدریس نبود. وی در همان حال نیز تدریس خود را در سپاه و دبیرستان های شهر ادامه داد و تا شروع جنگ تحمیلی، در حال ...
زن آلمانی: قرآن زندگی مرا تغییر داد
زن آلمانی: قرآن زندگی مرا تغییر داد به گزارش قم نیوز در اینجا روایت زندگی کاترین، یک بانوی آلمانی تبار و داستان زندگی او پس از گرویدن به دین اسلام است: ماه رمضان بود و من می توانستم هر شب صدای قرآن را بشنوم. من ده سال گذشته نزدیک مسجد زندگی کرده بودم. اما صداهایی که از مسجد می آمد هیچ وقت به هیچ وجه روی من تأثیر نگذاشت. اگرچه من مدتی را در کشوری با اکثریت مسلمان زندگی کرده ...
خاطره خواهر شهید از ملاقات با سردار سلیمانی/ کجایی ابراهیم مرا به کانال کمیل برد
به پلکان هواپیما رسیدم، نیروهای امنیتی و سرداران بالا بودند ابتدا اجازه ورود ندادند بعد که من را شناختند اجازه دادند بالا بروم، یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا شناخت و گفت حتما این ملاقات را شهید هادی ترتیب داده، سپس پیکر سردار سلیمانی را آوردند.
مادر شهیدان ابوطالبی به صورت زیبای دو یوسف خود بوسه زد
همین حال دکتر محمود تولایی رئیس وقت مرکز تحقیقات ژنتیک دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله(عج) درباره نحوه شناسایی این شهید گفت: مادر شهید ابوطالبی پس از دیدن خواب فرزندشان مبنی اینکه ایشان برگشته اند، با مرکز تحقیقات ژنتیک تماس گرفته و از ما خواستند موضوع را بررسی کنیم. وی افزود: همه شهدای گمنام پس از تفحص برای بررسی نصیرتومیک و نمونه برداری به مرکز تحقیقات ژنتیک تحویل داده می شوند و مرکز، پس از ...
چله عزت| کبوتری که جای 100 شهید گمنام را نشان داد
و اون می خواد به ما نشونش بده! با این حرف، جا خوردم. یک لحظه خوابی را که قبلا دیده بودم که محل شهیدی را پیدا کردم و خواب هایی دیگر که بچه ها دیده بودند، جلوی نظرم آمد همه این ها نشانه هایی با خود داشتند. گفتم نکند واقعاً دارد یک چیزی را نشان مان می دهد. سریع بلند شدم و رفتم طرف بیل، با بلند شدن من، پرنده از روی بیل برخاست و پرواز کرد و رفت. رفت و ناپدید شد. با خود گفتم شاید برود بیست ...
تجمع سوگ واران در تپه ی شهدای کوثر دانش
...> هیچ کس حال خوشی نداشت و احساس می شد که تمام کوه با بزرگی اش سوگوار باشد، سوگوار جوانانی که به جرم آموختن و زندگی در کابل کشته شدند. وقتی به اطرافم می دیدم، همه دست روی صورت شان گذاشته بودند و گریه می کردند؛ انگار همه ی کابل در سوگ نشسته باشد. به پایین تپه رفتم و مردی برای مصاحبه آمادگی می گرفت، وقتی مرا دید فورا خود را جمع کرد تا شروع به حرف زدن کند. ما، بعضی کلانای دشت برچی به خاطر احترام به ...
مشارکت کانون های فرهنگی هنری مساحدر در جشنواره سرود سردار آسمانی
سرود کانون های مساجد استان لرستان در این جشنواره اشاره کرد و افزود: این جشنواره به مناسبت گرامیداشت سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی برگزار می شود. وی بیان کرد: دومین جشنوراه سراسری سرود بچه های مسجد در موضوعات ایثار و شهادت، شهدا(دفاع مقدس، مدافعان حرم، مدافعان وطن، امنیت، ترور، امر به معروف و نهی از منکر، سلامت) با تکیه بر شاخصه های کانون فرهنگی هنری، مسجد، بصیرت، ولایت پذیری، شجاعت ...
قلعه نویی: سلطانی فر امثال نظری را با چه معیاری به استقلال آورده است؟/ بودجه گل گهر 50،40 میلیارد تومان ...
سازمان لیگ مراجعه کنید و قراردادهای چند سال گذشته مرا ببینید. شاید ارزش ما همین چهل پنجاه میلیارد است و کمتر می گیریم! ویلموتس و سایر مربیان خارجی 100 میلیارد تومان می گیرند و ارزش مربیان داخلی هم همین است. شاید قراردادم خیلی خیلی کمتر از این هاست و شاید کل بودجه باشگاه را گفته اند. بودجه باشگاه گل گهر در همین حد است. دوستان یا با کینه این رقم را می گویند، یا اینکه رقم مربیان داخلی اینقدر است که ...
چهار آبان ماه یادآور مظلومیت بهبهان
دیدار خطاب این حادثه فرمودند: حادثه مدرسه شهید پیروز بهبهان، برای هر انسانی که قلب داشته باشد، حادثه تخلی است. پسرم مرا صدا زد پدر شهید علویان یکی از شهدای حادثه مدرسه پیروز در گفتگو با خبرنگار بسیج اظهارکرد: بعد از شنیدن خبر اصابت موشک به مدرسه نگران و مضطرب به سمت مدرسه رفتم. فضای مدرسه پر از آوار و گرد و خاک بود و همه والدین نگران در آوار بدنبال فرزند خود بودند ...
چرا انگشتان همسرت رو بریدی
دیگر طنین انداز شده اونقدر دیوانه ام کرد که تو ماشین ضبط جاسازی کردم. برای این کار هزار بار خودم رو نفرین کردم ولی شک امانم و نفسم رو بریده بود. از صبح تا شب ماشین دست زیبا بود. آخه چرا دیگر برام نمی خوندی زیبای من! اون شب به محض ورود رفتم پارکینگ سراغ ضبط. همه جونم مثل حالا می لرزید. قلبم تو حلقم بود. صدای پوران بود که ...
تاسیس شرکت های صوری به نام نظافتچی و پیک موتوری
نامه 35 میلیارد تومانی 5 روز قبل به نام من صادر شده است. من گفتم اصلاً در بانک نیامدم چگونه چنین چیزی ممکن است. حسینی گفت: در ادامه به رو به روی ساختمان اسکان که یک پاساژ است رفتم و نامه ای تایپ کردم که این شرکت کلاهبرداری است. این 5 فقره شرکت ها را من لو دادم، این ها بالای 20 شرکت دارند و همه بانک ها را خالی کردند. وی افزود: در ادامه امامی و فرزام با بی ام و و سانتافه آمدند به من گفتند ...
تشکیل 5 شرکت صوری با مدیران معتاد و بیکار/ پویان مهر از خانه اش در سعادت آباد با 400 سکه آمد
آمدند به من گفتند چکار کردی و با هم درگیر شدیم. گفتند تو را از شرکت ها بیرون می آوریم و مرا سوار ماشین کردند و به دفتر ثبت اسنادی در خیابان دولت بردند و گفتند که برو. من به آن ها گفتم نامه دهید که من بدهی ندارم. وی بیان کرد: با عنایت محمود قریشی مرا از شرکت بیرون آوردند، بعد از یک هفته به سراغ پویان مهر رفتم که گفت: بنویس حساب را آزاد کن. گفتم که نامه دهید که به بانک بدهکار نیستم؛ اما ...
فضل الله صلواتی مطرح کرد: آیت الله صانعی فقه پویا را زنده کرد
یکی مسائل را از طلبه ها می پرسیدند و با آنها بحث می کردند و طلبه ها را واقعا پرورش می دادند. بعدها که من در حوزه های دیگری هم بودم، چنین حالتی را مشاهده نکردم. بیشتر اساتید متکلم وحده بودند و درسی را می گفتند و می رفتند و خود طلبه ها بعضی مباحثه ها را داشتند. درسی که با آیت الله صانعی مدتی همدرس بودیم، شرح الفیه ابن مالک مرحوم سیوطی بود که دانشمند سوری است. این درس را معلم حبیب آبادی ...