سایر منابع:
سایر خبرها
اعتیاد عامل مرگ تدریجی بنیان خانواده / خشتی برای دیوار کج
از کنترل پدرش پس از اتمام موادش بیان داشت: وقتی که موادش تمام میشد مادرم را به قصد کشت کتک میزد، هنوز پیش چشمم هست لحظه ای که مادرم پا برهنه راهی بیابان های لم یزرع لامرد شد تا که زیر شلاق های وحشیانه پدرم جان ندهد؛ آن روز برای اولین بار در عمرم و برای نجات جان مادرم، وقتی که پدرم دیوانه وار از جای مادرم سوال میپرسید به وی دروغ گفتم که نمیدانم و وقتی پدرم از موضوع دروغ من و فرار مادرم آگاه شد ...
نظر همسر شهید خداکرم درباره نحوه شهادتش/حکایت سرداری که به زابل رفت و برنگشت
از هفتم آقا ابراهیم جواد قصد داشت دوباره به جبهه برگردد، من خیلی ناراحت بودم و به او گفتم: تو می خواهی بچه ها را پیش من بگذاری و بروی؟ شما الان برادرت به شهادت رسیده است، دیگر نباید به جبهه برگردی. حاجی به من گفت: الان جنگ است من نمی توانم پیش شما باشم ، این را گفت و از خانه بیرون رفت، بعد از لحظاتی به خانه برگشت، شما باید رضایت داشته باشی تا من بروم، باید بلند شوی و ساک من را به دستم ...
مشکل این سرزمین کتاب نخواندن است
وقتی ما بچه بودیم مهدی آباد که الان منطقه مسکونی شده همه زمین کشاورزی بود و پدرم گوسفندهایش را برای چرا به آنجا می برد. آن منطقه کاملا روستایی بود و ماشین به هیچ وجه تردد نداشت و پدرم ما را برای سکونت به آنجا نمی برد، زیرا برای رفت و آمد به مدرسه مشکل داشتیم. بعد از آن که اتوبوس به آنجا رفت و آمد کرد ما هم نقل مکان کردیم. اوایل برای من خیلی سخت بود، چون تازه نوجوان شده بودم و عاشق ...
طمع پدرزن به مهریه دخترش، زوج جوان را به دادگاه کشاند
که مهریه نمی خواهم، ما زندگی خوبی داریم، اما نمی توانم نسبت به کار پدرم اعتراض کنم. پدرم مرا به سختی بزرگ کرده بدون مادر، برای من سخت است که بخواهم روی حرفش حرف بزنم. این را به مهرداد روز اول عقدمان گفتم، حالا هم مهرداد اگر مرا دوست دارد باید مهریه را بدهد. مهرداد رو به قاضی کرد و گفت جناب قاضی باور کنید آنقدر او سکوت می کند و حرفی نمی زند که من شک می کنم شاید خودش به پدرش می گوید این ...
داستان های کوتاه بلند در مورد مهر و محبت و فداکاری مادر
جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه ...
مادرم با مرد غریبه ارتباط دارد
شیرخواره ای بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. کمی که بزرگ تر شدم مادرم گفت که پدرت معتاد بود و در کار خرید و فروش مواد مخدر فعالیت داشت و به همین دلیل زمانی که تو نوزاد شیرخواره ای بودی از او جدا شدم پدرت هم ازدواج کرده و به دنبال زندگی خودش رفته است . مادرم که زنی تحصیلکرده بود هر روز مرا به مهد کودک می سپرد و به سر کار می رفت تا هزینه های زندگی مان را تامین کند به سن نوجوانی که ...
توهم تا کجا پیش می رود /توهم نگهداری از عشق با دست به دامان شدن رمل و اسطرلاب
های امتحان مادرم یک جوشانده قبل از خواب به تجویز احمد آقا به من می داد که چند سال بعد فهمیدم همهٔ بچه های فامیل آن جوشانده رادر شب های امتحانات خورده اند! سارا در مورد اعضای بدن حیوانات و کارایی هر کدام این طور می گوید: در اولین جلسهٔ ویزیت، زهرا فالگیر و احمد آقا مبلغی برای گرفتن فال و باز کردن سرکتاب از مشتری می گرفتند و به درد و دل زن های فامیل گوش می دادند. بعد بر اساس سرکتاب، احمد ...
استوری تکان دهنده کمند امیرسلیمانی/ تصویر جالب و زیرخاکی از خانواده عباس غزالی/ جمله تأمل برانگیز شهید ...
... خوشبحالمون. اینجا مشهده ، سی و شیش سال پیش ، پدرم من رو بغل کرده ، هفت ماهه بودم... بهمراه مادر عزیزم و سه برادر بزرگم خواهرمو و یونس به دنیا نیومده بودن ای وااای چقدر همه چی زود میگذره... راستی پدرمم دیگه نیست..." سعید کریمی ، دستیار کارگردان و بازیگر سریال بچه مهندس 3 با به اشتراک گذاشتن تصاویری از تولدش در اینستاگرام نوشت: ...
دختران بدلکار ایرانی
نسرین سرپرست گروه سوار ماشین می شود تا صحنه تصادف را اجرا کنند. همه از استاد فتحی می خواهند تا به آنها هم اجازه بدهد بدلکاری تصادف با ماشین را اجرا کنند. با اشاره استاد ماشین با سرعت جلو می آید. آرزو قدم زنان به ماشین نزدیک می شود و در یک لحظه خودش را روی کاپوت پرت می کند. همه نگاه ها به او دوخته می شود. بعد از برخورد با محافظ مقابل شیشه جلو نقش بر زمین می شود. صدای تشویق بقیه بچه ها و لبخند ...
زندگینامه و وصیت نامه شهید یدالله کلهر/می خواهم با خونم نهال انقلاب را آبیاری کنم
.... یدالله از کودکی بچه ایی ساکت، مؤدب و بسیار جدی بود. وقتی عقلش رسید خواندن نماز را شروع کرد. از همان کودکی در صف آخر جماعت نماز می خواند. ما به طور دست جمعی با برادرانم زندگی می کردیم و یدالله از همه برادرزاده هایم قوی تر بود؛ اما با تمام قدرت جسمی و نیرومندی، اخلاقی پهلوانی و اسلامی داشت. هیچ وقت به ضعیف تر از خودش زور نمی گفت. همیشه از بچه های ضعیف دفاع می کرد و مواظب آنان بود ...
ولگردی؛ شغل محبوب جناب خان در کودکی!
. من وسط این فرهنگ ها به دنیا آمدم. بهنام رفیق صمیمی ام در کودکی بود. با بهنام بازی می کردیم و من تمام فرهنگ و آوای خوزستان را از بچگی فراگرفتم. همه دوستانی که جناب خان دارد دوستان حقیقی من هستند و در شکل گیری شخصیت او تاثیر داشتند. بحرانی درباره دوران کودکی اش هم گفت: بچه که بودم وقتی می پرسیدند دوست داری چه کاره شوی؟ می گفتم دوست دارم ول بگردم. من از صبح تا شب در کوچه بودم و مدینه ...
وقتی پینوکیو آدم شد ؛ لیدا طرزی؛ کتاب نیستان اندیشه های خوشمزه!
به حال فکر کرده اید بعد از آنکه پینوکیو آدم شد چه شد؟ هر کس می تواند بر حسب فکر خود گمانی داشته باشد. پینوکیوی قصه من چند روز اول مثل بچه آدم از ذوق تجربه های تازه در پوست خودش نگنجید. بعد که کم کم مقتضیات آدم شدن بر دوشش بار گرانی آمد خسته شد. خسته شد و آرزو کرد دوباره عروسک چوبی شود. دیده اید نوجوانانی را که در برزخ میان کودکی و نوجوانی و برای فرار از انتظارات و وظایف تازه آرزو می ...
بازیگر مورد دار و سریالِ ممنوعه؛ تبعات ریحانه
بزرگ خاندان تلاش می کند، بچه های خود را با هم آشتی دهد. روز های اعتراض به کارگردانی حسین سهیلی زاده مجموعه تلویزیونی مناسبتی بود که از شبکه یک سیما پخش شد. داود پس از سال ها زندگی در آمریکا برای عیادت پدر رو به موت خود در مقطع زمانی قبل از انقلاب به ایران می آید، پس از ورود به کشور پدرش می میرد در حالی که وصیت کرده داوود ده روز محرم را در خانه او مراسم عزاداری برگزار کند. ...
داستان انسان هایی که قصد دگرگون کردن زندگی خود را دارند
داشت نامه بدهد. ما دنبال یک مرد رؤیایی می گشتیم که بیست و پنج سال داشته باشد و با ماشین خودش یک شب با خانواده اش بیاید خواستگاری. هنگامه یک روز زیر لب گفت: آزیتا امروز نامه را از دستش بگیر. یعنی یک طوری بگیر که بیفتد. بعد ما به راهمان ادامه می دهیم. بعد او نامه را بر می دارد و دوباره می آید آن را به تو می دهد. نامه را بگیر برویم بخوانیم ببینیم چی تویش نوشته است. از حرف هنگامه ...
تدفین اجساد 4 عضو خانواده پناهجوی ایرانی غرق شده در کانال مانش
اوضاعش خراب است. رسول کارگر بود. برای کارگر یک روز کار هست و یک روز نیست. خواهرزن هایش همین طور قاچاقی رفته بودند. خانواده همسرش پیشنهاد دادند تا رسول جمع کند و برود. یک خانه داشت، انتهای سردشت. فروخت 115 میلیون تومان. ما هم تاجایی که می شد هرچه داشتیم فروختیم و پول کردیم تا رسول برود پی خوشبختی اش و بعد پول هایمان را پس بدهد. جان به لبش رسیده بود. این یکی، دو ساله خیلی از جوان های سردشت دل کندند و ...
مذاکره اصولی علمی است که هنر موفقیت ما را تضمین می کند
خلبان سقوط کرده در یک پرواز هستم که از فاصله چهار هزار متری به آب پرتاب می شود و دست و پاهایش شکسته می شود و آنجا متوجه شدم که دانستن مهم نیست. ما دانش خیلی از کارها را داریم اما درک صحیحی از اون کار را نداریم. من به مدیران و دانشجویانی که این همه سال آموزش داده ام همیشه گفته ام که تجربه کرده را دوباره تجربه نکنیم. تجربه کشورهای پیشرو را بیاموزیم و در سایه مطالعه انتقال دهیم. من از سقوط ...
5-1: بازگشت به وطن در تابوت
، به جمع ملحق می شوند. جنازه ها که به تهران برسد، مستقیم سوار آمبولانس می شوند و به سردشت می روند تا روز بعد، چهار نفری را که به وطن رسیده اند، تحویل خاک دهند. علی عصبی است و مستقیم به چشم هایم نگاه نمی کند.چرا رفتند؟ این سؤال را من می پرسم و او می گوید: کار نبود. شهرهای مرزی وضعیت بدی دارند. سردشت هم سال هاست اوضاعش خراب است. رسول کارگر بود. برای کارگر یک روز کار هست و یک روز نیست. خواهرزن هایش ...
یادی از شهید داود صادقی
حسین (ع) ولی اینک به ندای نایب امام زمان (عج) این حسین زمان پاسخ داده ام و رو به سوی جبهه آوردم تا اعلام کنم. هیهات من ذله ای امام عزیز ای خمینی، ای کاش صدها جان داشتم تا در راهت فدا نمایم زیرا که راه تو راه حسین و راه حسین راه رسول الله است و راه رسول الله همان چیزی است که خداوند می خواهد. از خانواده عزیزم و همه انسان ها می خواهم که همیشه و در هر حال به فکر آخرت باشند. نگذارید دنیا ...
گفت وگوی متفاوت با مرد متفاوت عرصه مذاکره و زبان بدن:
از همان جا بود که من با علم مذاکره آشنا شدم و پس از او افتخار آشنایی با پدر علم مذاکره ایران مرحوم پروفسور مسعود حیدری را پیدا نمودم در این راستا چقدر آموزش دیدید؟ در سال 76 شرکتی را به همراه مرحوم پدرم ثبت کردیم و پرسنلی که باید استخدام می کردیم نیازمند این بودند که آموزش ببینند و من هم باید به مثابه بهتر شدنم آموزش می دیدم به همین خاطر نزد اساتیدی دوره دیدم و بعد به پرسنل ...
بدون تعارف با یادگاران پدر موشکی ایران
که پیچید صدای چی بود؟ حضرت آقا خیلی نارات بودند و ایشون فرمودند که من یکی از عزیزترین افرادم رو از دست دادم. مجری: اتفاقا داشتم با سدار حاجی زاده صحبت می کردم می گفتند که راه حاج حسن متوقف نشد اومدیم جلو و امروز می بینید دیگه در بحث موشکی به کجا رسیدیم. دختر شهید: واقعا اینقدر خدا رو شکر می کنم و دعا می کنم که کاش ما تو همه چی مون اینقدر پرتلاش باشیم اینقدر با اخلاص باشیم اینقدر به ...
برادرانم طعم جانبازی، مفقودالاثری و شهادت را چشیدند
تکلیفی داریم. یک موقع جنگ تمام می شود و پشیمانی برایمان می ماند. بالاخره پدرم را راضی کرد و رفت خدمت. بعد از اردشیر به جبهه رفت، اما قبل از او شهید شد. در کدام منطقه به شهادت رسید؟ زمان با اصرار خودش به سربازی رفت و هنگام تقسیم، سهمیه ارتش شد. در لشکر 16 زرهی قزوین خدمت می کرد. به منطقه مهران اعزام شد و در روز 24 تیر 1367 با تیر و ترکش مجروح شد و به بیمارستان ایلام انتقال ...
توجه به نیازهای اساسی در خانه
؟ گفتم: بله حرام است. فرمود: پس حلالش هم پاداش و ثواب خواهد داشت. (ازدواج در اسلام، علی مشکینی، ص 122 و 123) 3- زنی به نام حولاء(عطرفروش) به پیامبر(ص) گفت: پدر و مادرم به فدایت، شوهرم از من دوری می کند. حضرت فرمود: بر عطر و خوشبویی خود برای شوهرت بیفزا. زن گفت: این کارها را کرده ام ولی باز دوری می کند. پیامبر(ص) فرمود: اگر شوهرت می دانست که توجه به همسرش چقدر پاداش دارد، هیچ گاه به تو بی ...
# پرسه در فضای مجازی
ای را که پر از سجیل است- شک ندارم که پس از مرگ هنوز- فکر نابودی اسرائیل است. سالگرد شهادت حاج حسن مقدم بر ایشان تبریک و بر خانواده و رهبر انقلاب تسلیت باد شهید تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران بخشی از کتاب خط مقدم : دست هایش را دور موشک حلقه کرد و صورتش را چسباند به سردی موشک. خدایا تو شاهدی که ما نمی خواهیم مردم عراق رو بکشیم. ما می خواهیم شقی ترین مردی که روی زمینِ تو می شناسیم رو ...
پریشانی برای یک بچه گربه / هجرت عاشقانه در سرمای سوزان تبریز
بقیه قرآن را آن جوری که بچه ها هم بشنوند زمزمه می کرد. ماه رمضان خانه اش خیلی باصفا می شد. برنامه مناجات خانوادگی می گذاشت. اعتقاد داشت عبادت و مناجات همراه با خانواده اش زودتر مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد. همه اهل خانه را جمع می کرد تا دعای سحر را با هم بخوانند. خودش بلند بلند می خواند و همسر و بچه هایش هم پشت سرش تکرار می کردند. هر سال ایام فاطمیه خانه اش را 10 روز محل روضه می کرد و همه اعضای ...
حکایت هایی از سیره خانوادگی علامه طباطبایی
می گفت آدم خودش باید حواسش جمع باشد و نظافت را رعایت کند تا سوسک و پشه به خانه اش راه پیدا نکنند. دخترش می گوید: یک روز به دیدنشان رفتم. دیدم خیلی ناراحت اند. علت را پرسیدم. خانمشان گفتند بچه گربه ای افتاده توی چاهک حیاط خلوت. ایشان از دیروز تا حالا پریشان اند و همین طور راه می روند. نه غذا می خورند و نه استراحت می کنند. من خندیدم و گفتم برای بچه گربه ناراحتید؟ ایشان به گفتند بشر باید ...
احمد دادبین فرمانده ارشد نیروی زمینی ارتش کیست؟
فرادید | روز گذشته بود که کلیپی از حضور یکی از فرماندهان اسبق ارتش در بنگاه املاک، در فضای مجازی منتشر شد. در این کلیپ امیر سرتیپ "احمد دادبین" از فرماندهان 8 سال دفاع مقدس، فرمانده لشکر 28 پیاده کردستان و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش حضور دارد. این ویدیو حالا واکنش های متفاوت کاربران را در شبکه های اجتماعی به دنبال داشته است. به گزارش فرادید، در این ویدیو نشان می دهد که تیمسار "احم ...
جشن حنابندان عجیب یک شهید پیش از شهادت!
، من پول خرید انگشتر را به او دادم تا هرچه زودتر مادرش را مداوا کند، امیدوارم ناراحت نشده باشی . به خاطر این که او احساس شرمندگی نکند، گفتم: چرا ناراحت باشم؟! خیلی هم خوشحالم که تو این قدر خوبی! شهید محمدمهدی تحویلداری ساری راوی: نوشین عامری همسر شهید * مسؤولین بخوانند و عمل کنند هر شب برای تقویت روحیه در لشکر ویژه 25 کربلا دسته های عزاداری راه ...