عشق بازی های حاج قاسم در نماز شب دیدنی بود
سایر منابع:
سایر خبرها
حلب به فرماندهی شهید حاج قاسم چگونه فتح شد؟
توانی چهره حاج قاسم را در آن کاغذ ببینی. واقعا این گونه است. بله بعضی مواقع عصبانی هم می شد، تَشَر هم می زد، اما به موقع و بعد هم می آمد از دل بچه ها در می آورد. شما نگاه کنید به منطقه بوکمال می رود، خانه ای را به عنوان پایگاه فرماندهی انتخاب می کند. خودش چند شب در آنجا می ماند، عملیات را هدایت می کند، بعد به صاحبخانه نامه می نویسد که آقای صاحبخانه هرکسی هستی راضی باش من چند روز اینجا بودم ...
حاج قاسم نهیب زد: فرزند شهید را از جایش بلند نکن!
خانواده شهدا سخنرانی کنند. مراسم با حضور حاج قاسم شروع شد. دخترم ریحانه برای اینکه بتواند حاج قاسم را از نزدیک زیارت کند هر طور بود خودش را به صندلی های ردیف اول رسانده و روی یکی از صندلی ها نشسته بود که در میان سخنرانی حاج قاسم گویا یکی می خواست ریحانه را از جایش بلند کند تا یکی از مسئولان بنشیند. حاج قاسم تا این صحنه را دید صحبت هایش را ناتمام گذاشت و خطاب به آن بنده خدا گفت برادر، بچه شهید را بلند ...
حکایت گزارش اختصاصی فرمانده 25 کربلا به حاج قاسم / سردار سلیمانی با شهید رادمهر ویژه دیدار کرد
، عبدالرحیم فیروزآبادی ، روح الله صحرایی ، مصطفی شیخ الاسلامی ، اسماعیل خانزاده و جانبازی و ایثارگری سایر رزمندگان یگان بوقوع پیوست، رقم خورده بود. نماز جماعت پشت سر فرمانده دلها صفا و لذت بیشتری داشت وی به ذکر خاطره ای از حاج قاسم پرداخت و ادامه داد: در آخرین روز های حضور رزمندگان مازندران قهرمان در جنوب غربی حلب سوریه، تلفن همراهم بصدا درآمد. با خودم گفتم: خدا این کیه که با ما ک ...
ماجرای توصیه دوستان شهید سلیمانی به او پیش از سفر به عراق / حاج قاسم فراجناحی بود، ولی خط قرمز او ولایت ...
حاج قاسم را ببخش اگر نسبت به شما کوتاهی می کرد. از بچه ها و خانواده او طلب عفو می کرد. بعد از دو روز به دیدار والدین خودش می رفت. حاج قاسم با جانبازان اینجور بود. من قصه ای را از شهید پورجعفری بیان کنم که برای خودم تعریف کرد. در ایامی که مادر حاج قاسم بیمار و در بیمارستان کرمان بستری بودند. شهید پورجعفری هم می دانید که یار همیشه همراه حاج قاسم بود. چند روزی در خانه نشست که بازنشسته شود ...
خوان هشتم؛ رستم ایران همچنان زنده است
تماس کردها را بی پاسخ نگذاشت او بود که گفت: کاکا مسعود! تا فردا مقاومت کنید، بعد از نماز صبح در اربیل خواهم بود. امشب استان را حفظ کنید. حرفش را عملی کرد و خودش را رساند به آنها. ظرف 24ساعت همه مشکل را حل کرد و داعش را از اربیل عراق دور کرد. روایت چهاردم: مثل همه مردم خدا به حاج قاسم، دو نوه دوقلو داد اما باید در دستگاه می ماندند. چند روزی... اتاق ایزوله تا سه ساعت دیگر پر ...
شهیدی که همزمان با حاج قاسم به شهادت رسید
مهمانی که برادرها و خواهرش آمده بودند، این عکس را به من داد. یک عکس سه در چهار بود. گفت مامان هر وقت شهید شدم زیر این عکس اسمم را بنویس. بهش گفتم مامان جان این چه حرفیه می زنی، می خواهم عکس عروسیت رو بندازم . یک هفته بعد رفتیم فرودگاه .خودش خواست که من برسانمش فرودگاه .هیچ وقت دنبالش تا فرودگاه نرفته بود. آن روز اینقدر زیبا لباس پوشیده بود که هنوز دلِ من در آن روز مانده است. یکی از ...
عیدی حاج قاسم سلیمانی به کودکان شهید نعمایی چه بود؟ + فیلم
...> او افزود: بعد از این ماجرا تا 7 فروردین به مسافرت رفتیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود و همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد که سردار سلیمانی قرار است فردا به دیدن خانواده شهدای ساکن در البرز بیایند، البته اگر آمدن شان قطعی شد، فردا به شما اطلاع می دهیم. ردایی گفت: صبح روز 8 فروردین منتظر تماس بودم که با من تماس گرفته شد و گفتند سردار سلیمانی حدود ساعت 10 به منزل ...
روایت یکی از رزمندگان فاطمیون از لحظه شنیدن خبر شهادت حاج قاسم: حبیب با عجله می دوید؛ بریده بریده سخن می ...
. پایتخت سوریه سردتر از هر سال دیگر است، حتی سه پتو هم نمی تواند خواب گرمی به شما هدیه کند. پنجشنبه 12 دیماه سال 98...ماموریتی برای شهر حلب دارم. سریع آماده می شوم و با اولین خودرو راهی می شوم. ساعتی از ظهر گذشته، سیدحسین (راننده) در اولین ایست و بازرسی توقف می کند، از ارتشی ها اجازه می گیریم و در اتاق شان نماز می خوانیم... دوباره به راه می زنیم و قبل از غروب به مقر بچه های فاطمی در حلب می ...
خوشحالی حاج قاسم از ازدواج مجدد همسران شهدا
نداشته باشند و یا اگر دارند باید به هر طریقی می شد حل شود. همسر شهید رضا حاجی زاده که زمان شهادت رضا تنها 23 سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت می کند: حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده ها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند ...
شهیدی که در سوریه انتخاب شد/ حاج قاسم گفت وحید بیاید
؟ گفتیم سوریه. حضرت آقا اینجا به همان سوالی که همه از ما می پرسیدند و ما هم جواب دقیقش را نمی دانستیم جواب دادند. بعد از اینکه ما جواب دادیم سوریه، آقا تأملی کردند و گفتند: پس حاج قاسم این شهید را توی سوریه انتخاب کرده است. همینجا بود که ما هم متوجه شدیم حاجی خودش وحید را انتخاب کرده بود. بعداً هم ما از خانواده شهید مظفری نیا شنیدیم که گویا برای یکی از محافظ های سردار مشکلی پیش می آید و توی این مأموریت نمیتوانسته همراه سردار باشد که حاج قاسم باز اینجا می گوید: بگید وحید بیاد. در آن دیدار دو ساعته آقا به مادرم گفتند: به برکت این شهید چشم شما هم در این دنیا و هم در آخرت روشن بشه.... ...
ناگفته هایی از حبیبی که سردار دل ها شد/ وفای به عهد و شیوه مذاکره را از شهید سلیمانی بیاموزیم
...> حاج قاسم؛ از کارگری تا فرمانده سپاه قدس این همرزم شهید سلیمانی افزود: سردار سلیمانی گفتند دلیل اول این بود که بدانی ما نیز در کرمان این طور جاهای خوش آب و هوا و سنتی داریم و شما تنها شاندیز و ... ندارید. بعد از آن خدمتکاری که در رستوران کار می کرد را صدا زدند و از او سوال کردند که شغل تو چیست؟ خدمتکار گفت: افسر هوانیروز هستم و شب ها در این رستوران کار می کنم. سردار سلیمانی به این پیش ...
توصیه های شهید سلیمانی به عکاس کرمانی/ آرزوها و حسرت های عکاس شهید سلیمانی
ولی ما به کار خودمان ادامه دادیم. وی خاطر نشان کرد: بعد از مراسم همه ما را جمع کرد و پیشانی همه را بوسید و دلجویی کرد و با خنده گفت هرچند کار خودتان را انجام دادید ولی کمتر اذیت کنید! این عکاس کرمانی در پاسخ به سئوال خبرنگار ما که چرا تعداد تصاویر شهید سلیمانی در عراق و سوریه از تصاویر او در ایران بیشتر است، بیان کرد: یک بار به حاج قاسم گفتم چرا در عراق و سوریه اجازه می دهید ...
ناگفته هایی درباره شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
...: مدیرکل سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان به بیان ناگفته هایی درباره شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی پرداخت. به گزارش فکرشهر، گزیده اظهارات سردار محمدرضا حسنی سعدی در گفت وگو با روزنامه کیهان را در ادامه می خوانید: * در عملیات کربلای 4 که لشکر قهرمان 41 ثارالله 500 شهید داد، حاج قاسم 20 روز خط مقدم در فاصله نزدیک بندر بصره بود و فقط برای نماز پوتین را از پایش در می ...
ماجرای تعبیر خواب فرزند شهید با حضور حاج قاسم در مراسم خواستگاریش
باز شد، حاج قاسم سلیمانی آمد داخل. مادر عروس با اسپند به استقبال آمد، عروس گریه کرد، یکی عکس سلفی انداخت،یکی زنگ زد خبر داد که فلانی! تو که دوست داشتی با حاج قاسم عکس یادی بگیری، بیا اینجا. شور و شوق فامیل که خوابید، حاجی رو به عروس گفت: دخترم! مهریه چقدر؟ خودش همه مراسم را مدیریت کرد. همانطور که بابا گفته بود. به مادرم گفتم: اون پاکت رو بده حاجی. حاج قاسم میخواست نامه را بگذارد تو ...
حجت الاسلام شیرازی: سردار سلیمانی خودبینی نداشت / صفار هرندی: سردار سلیمانی الگوی جوانان شد
قاسم عاشق مردم بود، دلسوزی حاج قاسم برای مردم مثل دلسوزی یک پدر بود افزود: حاج قاسم حاضر بود جان خودش را برای هم نوعان خود عاشقانه بدهد، سردار سلیمانی در وصیت نامه خود به نکات بسیار زیبایی اشاره داشت. او با اشاره به اینکه گفتار و عمل ایشان یکی بود و مردم بار ها دیدند که او در میدان حاضر است کشته شود، اما فرمانده اش در سلامت باشد افزود: وقتی فرزند شهید به بیمارستان برای عمل می رفت، سردار ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
را رد کند. حاج خانم هدیه را با این حرف قبول کرد. بعد شیرینی و شکلات تعارف کردیم. خانمم گفت برای خانواده هم شیرینی بردارید اما سردار قبول نکرد، گفت از شکلات ها بر می دارم. یک پلاستیک بیاورید. پلاستیک آوردیم و حاج قاسم چند شکلات ریخت داخل آن و برای همراهان و خانواده اش برد. موقع رفتن سردار از یکی از پسران من پرسید شهیدتان کجا دفن است؟ پسرم گفت بهشت سکینه بنا به وصیت خودش کنار مزار مادر ...
ماجرای درگذشت فرزند سردار حاج قاسم سلیمانی در غیاب او!
.... من و شهید پورجعفری که یار و همراه حاجی بود و با او شهید شد بیشترین مدت را با حاجی بودیم. حاج قاسم شما را به چه اسمی صدا می زد؟ جهانشاهی، نصرالله و... فرقی نداشت، ولی با احترام و رفاقت. به بچه هایش هم از همان اول تأکید کرده بود به من بگویند عمو، چون من از وقتی بچه ها کوچک بودند، وقت هایی که سردار مأموریت بود کارهای خانواده حاجی را انجام می دادم و خانواده من و خانواده حاجی ...
مهمان عزیز خانواده شهید مهدی نعمایی در سال 98+ فیلم
ده بود، نشان دادم. دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مهردرست کرده بودند؛ من این مهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند من می خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم. سردار اجازه ندادند برایشان سجاده بگذارم و با همان مهر تربت نماز خواندند. بعد از اینکه نماز سردار تمام شد، مهرانه و ریحانه کنار ایشان ایستادند تا عکس یادگاری بگیرند؛ سردار به من گفتند دخترم خودت هم بیا یک ع ...
عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد
.... تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من ...
ماجرای 18 روز محاصره حاج قاسم در حلب
...> حاج قاسم خودش می رفت و همه جا را کنترل می کرد. شب عملیات به محل فرماندهی رسید تا عملیات را هدایت کند. نگاه کردم دیدم چشمانش قرمز شده است. دو سه روز بود که مرتباً برای شناسایی می رفت و کم خوابیده بود. به او گفتم چشمانت قرمز شده؛ گفت طوری نیست بعدا وقت برای خواب داریم. بعد پرسید کی می خواهی عملیات را شروع کنی؟ گفتم نیم ساعت دیگه. گفت آماده شو. گفتم نیم ساعت برو در اتاق بغلی بخواب؛ نگاهی ...
حاج قاسم معمار حرم و سردار حریم بود
منشی که اخوی من در پیش گرفته بود برای بیدار کردن ما برای نماز صبح باعث شد که خیلی در من اثر بگذارد و همین موضوع باعث شد که من از آن زمان به بعد نمازم را سر وقت بخوانم. یعنی می خواهم عرض کنم که نوع رفتار حاج قاسم حتی در اخوی خودش هم واقعاً اثرگذار بود، در حالی که می توانست برای نماز خواندن برادرش به شیوه دیگری برخورد کند یا خیلی تند برخورد کند، یا اصلاً ساعت مچی نخرد و دستوری به ایشان بدهد که برای ...
روایت نگرانی سیدحسن نصرالله از چهره سردار سلیمانی
هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده ام خودت را ببینم. کاری ...
ناگفته های رئیس ستاد بازسازی عتبات از حاج قاسم
بود که حاج قاسم وقتی باصدای زنگ ساعت بیدار می شد خطاب به سهراب می گفت خوب حالا شما که با صدای زنگ این ساعت بیدار شده اید بلند شوید و نماز صبحتان را بخوانید. خود سهراب می گفت که این رفتار و منشی که اخوی من در پیش گرفته بود برای بیدار کردن ما برای نماز صبح باعث شد که خیلی در من اثر بگذارد و همین موضوع باعث شد که من از آن زمان به بعد نمازم را سر وقت بخوانم. یعنی می خواهم عرض کنم که نوع ...
بوسیدن هر روزه ی پیشانی حاج قاسم، قرار روضه خوان هیئت هفتگی سردار
سپاه مستقر شدم، عموم فرماندهان لشکر باید در جلسات حاضر می شدند و شرکت می کردند. یک روز بعد از نماز ظهر و عصر وقتی فیش های غذا را به دست گرفتیم تا غذا بگیریم با حاج قاسم در داخل صف قرار گرفتم، احوالپرسی کردیم تا اینکه رسیدیم به پیشخوان تحویل غذا، مسوول توزیع غذا که سردار را نمی شناخت از او فیش خواست، سردار گفت من فیشی ندارم، مسوول هم از دادن غذا امتناع کرد، سردار بی آنکه حرفی بزند رفت، به مسوول ...
هشدار حاج قاسم سلیمانی به پوتین چه بود؟
هماهنگی مسلحین آمد و جاده خناصر به اثریا را بست. معنی این حرف این است که همه ما و حاج قاسم و نیروها کامل در محاصره افتادیم. حاج قاسم خودش فرماندهی حلب را به عهده گرفت. ابو احمد هم به حماه رفت. او از آنجا و حاج قاسم در اینجا فرماندهی می کردند. 18 روز این محاصره طول کشید. نه مهمات بود، نه سوخت و نه هیچ چیز دیگری می آمد. در محاصره باید می جنگیدیم و طراحی می کردیم و حمله می کردیم و خط را هم ...