ناگفته ها و حسرت های مهوش وقاری از مرگ محسن قاضی مرادی
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های زندگی عاشقانه دو بازیگر
گاهی که تلویزیون روشن بود، چون می دانستم نمی تواند زیرنویس ها را با دقت بخواند خودم تندتند برایش می خواندم و حرف می زدم و تفسیر می کردم. دوست نداشتم متوجه شود که سرعت عمل قبل را ندارد و از این بابت خیلی خوشحالم که شاید خودش به آن شدت و حدت بیماری اش آگاهی پیدا نکرد. وی ادامه می دهد: البته همان طور که پزشکانش قبلا گفته بودند و سعی می کردند به من آمادگی بدهند، مطمئن بودم که شرایط بیماری اش به اینجا منتهی می شود؛ چون بیماری پارکینسون این طور نیست که ناگهان باعث از بین رفتن شخص شود، بلکه به تدریج توانایی های فرد را می گیرد؛ ولی باز، آدم به خودش ...
مردی بخاطر مواد مخدر کلیه اش را فروخت
برخورد کرد. او به هیچ عنوان مرا در خانه اش نپذیرفت و در حالی که شناسنامه اش را در مقابل چشمانم پاره می کرد، گفت: همه چیز تمام شده است من فراموش کردم که چنین پسری دارم، تو هم مرا فراموش کن و از زندگی ام بیرون برو. نمی خواهم با وجود تو، زندگی من و همسر و فرزندانم خراب شود . من نیز با دلی شکسته در حالی که حسرت در آغوش کشیدن مادرم را در دل داشتم از او برای همیشه خداحافظی کردم. آن روز وقتی به ...
دنبال بهترین قبر برای خودم بودم؛ 27 بار به اتاق عمل رفتم
کاری دوست داری بکن یک ماه بیشتر زنده نیستی؛ برای کسی که در اوج شادی و رفاه بود این اتفاق بسیار سخت است آن موقع با خدا قهر کردم به خدا گفتم مگر من برای بنده هایت کار نکرده ام پس چرا من؟ یک ماه کارهای خیریه را کنار گذاشتم. دنبال بهترین قبر برای خودم می گشتم همه چیز را تمام شده می دیدم در همان زمان پدر معنوی من علی حاج کاظم گفت اگر می خواهی بمیری بلند شو برو کف خیابان بمیر هر جا بمیری شهرداری تو را ...
اسیدپاشی زن روی شوهر سرایدار بخاطر مخالفت با مهاجرت!
جوان ادامه داد: چند روز قبل در خانه خوابیده بودم که یک دفعه جسمی سخت به سرم خورد وقتی چشم هایم را باز کردم، شادی را دیدم که چکش به دست دارد و به من حمله کرده است. هنوز گیج ضربات چکش بودم که یک دفعه شادی مایع داخل ظرفی را روی من ریخت. ناگهان سر و صورتم آتش گرفت وتمام صورتم می سوخت. فریاد زدم و کمک خواستم، با صدای من همسایه ها به خانه مان آمدند و به اورژانس زنگ زدند اما همسرم در ...
گپ و گفت با محمد بیات، صحاف دوره گرد محله پنجتن | شیرازه خدمت بر کتاب زندگی آقا محمد
این ماجرا به 2 سال قبل برمی گردد. همه شب های قدر مأمور توزیع کتاب دعای جوشن کبیر بین زائران بودیم. آن شب من افطار کرده بودم و غذای حضرت در کیف وسایلم بود. برای اولین بار به کسی زنگ نزدم. گفتم این غذا قسمت هر کسی باشد، خودش به سراغش می آید. بیرون یکی از صحن ها در رواقی ایستاده بود م. مرد بلندقامتی همراه با بچه ای به سمتم آمد و با لهجه ای که نشان می داد شهرستانی است، گفت: اینجا غذای حضرت ...
ناگفته هایی از شهید مدافع حرم دزفول
وضوح در شخصیت او خودنمایی می کند حال پس از چند سال از رفتنش رفتار و سکانش گرمی بخش محفل ها است و آنچه می خوانید تنها مختصری از شرح سیره شهید مدافع حرم شهیدسیدمجتبی ابوالقاسمی است. در ادامه بخشی از سجایای اخلاقی، رشادت و بزرگی این شهید و الامقام را از زبان دوستان شهید ابوالقاسمی را ملاحظه می کنید. علی قاسمی دوست شهید ابوالقاسمی می گوید: دست بردار نبود. عادتش شده بود که هر شب، سر راه بچه ...
آبنبات هل دار طنزی برای دهه شصتی ها
ها می گذرد. راوی داستان پسربچه ای به نام محسن است که دیگران و حتّی خودش از شَرِ شیطنت هایش در امان نیستند. هرشب وقت خواب، به کار ها و شیطنت هایش فکر می کند و تصمیم می گیرد از فردا کار ها بد و ناپسندش را تکرار نکند تا دیگران دوستش داشته باشند. می خواهد مانند داداش محمّدش باشد. آقا و خوش اخلاق و دوست داشتنی ، اما فردا که از راه می رسد، قول و قرارهایش را فراموش می کند و گاهی حتی چُغُلی همکلاس هایش را ...
آیا فکر تنها بودن وحشت زده تان می کند یا حس خاص بودن به شما می دهد؟
.... فکر می کنم در تنهایی خودم خیلی احساس خوشحالی می کنم، چون با فاصلۀ چهار سال کوچک ترین فرزند خانواده بودم و بیشتر اوقات مرا با وسایلم تنها می گذاشتند. من خوی اجتماعی و خوشرویی را از پدرم ارث برده ام، اما همیشه فهمیده ام که خلوت انسان را طوری محروم می کند که خلاق تر می شود. گاهی ممکن است در کنار دیگران بیشتر از وقتی که تنهایید احساس انزوا کنید. یکی از تنهاترین موقعیت هایی که در کارم ...
کانتونا: پشیمانم که به آن هوادار محکم تر لگد نزدم
." دیوید بکام، کاپیتان سابق یونایتد و تیم ملی انگلیس، نیز در این فیلم می گوید که از تصمیم کانتونا به خداحافظی بسیار ناراحت شده بود. کانتونا در این باره گفت: "من عاشق فوتبال بودم. عاشق این آتشی بودم که در درونم شعله ور بود. عاشق آدرنالین بودم. بازی می کردم چون از بچگی این رویای من بود. وقتی این رویا تبدیل به عادت و روتین شد، دیگر بازی نکردم. می خواستم که به خودم، به هواداران و به همه وفادار باشم. و خیلی کارها برای انجام دادن در زندگی وجود دارد. من وقتی برای تلف کردن نداشتم. وقتش رسیده بود که توپ را به نسل بعد بسپاریم. ...
زندگی به سبک فرنگیس قهرمان
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: وقتی قرار شد به سفارش شبکه زاگرس که همان استان کرمانشاه خودمان است نمایشنامه زندگی فرنگیس حیدرپور را بنویسم، جز تندیس یک زن تبر به دست و چند تا قصه و داستان چیزی از او نمی دانستم. برایم یک کار سفارشی بود مثل همه کار هایی که می نوشتم. ولی خیلی زود ورق برگشت و من با یک خاطره نگاری عجیب مواجه شدم. کتاب فرنگیس را که نوشته مهناز فتاحی بود، خواندم و حالا دلم می خواهد ساعت ...
بساط جایزه دادن به تیم نایب قهرمان را جمع کنید!
، الان در هتل بودیم و داشتیم خودمان را برای بازی پنجم آماده می کردیم. هر کسی باید اشتباهش را بپذیرد. خودم را هم در این باخت مقصر می دانم چون باید چیزی روی آن مطمئن بودم را با اصرار انجام می دادم. فقط مانده بود وارد زمین شوم و توپ را از متین بگیرم و نگذارم آن را گل کند، اما واقعا باید پای حرفم می ایستادم. به خاطر برخی ملاحاظات کوتاه آمدم و به همین خاطر خودم را نمی بخشم. البته درصد اینکه آن توپ هم گل ...
کیارستمی در گور می لرزد!
به هدف اثبات هنوز مرد بودن محمدرضا فروتن به اکران درآمده است، حالا اکران آنلاین خنده در تاریکی جشن گرفتن و قدر دانستن دارد. چند روز پیش طی گشت و گذار شبانه در سایت های اکران و نمایش فیلم، به آقای سانسور برخوردم؛ فیلمی با بازی بازیگران شناخته شده که البته از حضور نام هایی چون بهنوش بختیاری در لیستش باید به عواقب تماشایش فکر می کردم. فیلمی به تمامی پوچ و حتی نه چندان بامزه که یک لحظه به ذهنم ...
تصویرگر کتاب یادش به خیر : نباید در گذشته گیر کنیم
همراه با حسرت و لبخند و گاهی هم پیشمانی. در میان آثار هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال خراسان رضوی که اسفندماه 1399 معرفی شدند، اثری در حوزه فرهنگ و هنر موفق به دریافت عنوان برگزیده شد که بدون تردید برای همه دهه شصت و پنجاه و قبل از آن و تا حدودی هم هفتادی ها سرشار از خاطره است. داوران هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال خراسان رضوی عنوان برگزیده کتاب سال استان در بخش فرهنگ و هنر را به ...
دیجی کالا و 40 خاطره بد مخاطبان از خریدهای آنلاین
قابل خریداری بود. 34 از سال ها قبل مشتری دیجی کالا بودم .ولی فقط تا زمانی خوب بود که کالای دیجیتال می فروخت. از وقتی در کنار دوربین و لپ تاپ و موبایل همه چیز فروش شد، مدیریتش بهم ریخت. 35 ماشین کنترلی برای پسرم خریدم اما چیزی که آوردند بر خلاف تصاویر زیبایی که از محصول نشان داده بودند، بسیار بی کیفیت و زشت بود. 3 ماه بعد هم کاملا خراب شد. 36 چند سال قبل یک سرسره برای ...
گاهی هیئتی ها خودی ها را بیشتر می زنند / رمز ظهور حضرت مهدی(عج)؛ نزدیکی قلوب
گذاشتن بوده است، اظهار کرد: با این حال طلبه شدم و عمامه گذاشتم. من هیئتی بودم اما همیشه بعد از سخنرانی به هیئت می رفتم. ولی الان خودم سخنران شدم و به کسی هم گیر نمی دهم. فقط می گویم شاید یکی از شما مثل من سخنران شد، اشتباه مرا تکرار نکنید. خدا را بابت این توفیق، خیلی شکر می کنم و همیشه از حضرت معصومه(س) می خواهم که این نعمت را از ما نگیرید، دلمان به همین خوش است. وی تشریح کرد: استادی داشتیم که ...
طولانی ترین رابطه های هالیوودی؛ اسطوره های عاشقی!
کمک گرفت و قبل از اینکه این دو با هم قرار بگذارند، جیمز ساعاتی را با هر دویشان گذراند و با آن ها صحبت کرد. طولی نکشید که هریسون کاملا دلباخته ی کالیستا شد. فورد در مصاحبه اش با مجله ی Hello! در سال 2003 گفت: عاشق شده ام! رابطه ی عاشقانه یکی از بهترین و هیجان انگیزترین تجربه هایی است که می توانید داشته باشید و من فکر می کنم همه کس و در هر سنی می تواند آن را تجربه کند. خودم هم در سن بالایی عاشق شدم ...
پاکبانی که عاشقانه پای شغلش ایستاد
پرونده را پاره کنم؛ گفتم من برمی گردم و به حمید می گویم یک فرصت دیگر به زندگی مان بدهیم. بعد از این اتفاق به مشاوره مراجعه کردیم و تقریباً نزدیک به چهار سال است که کوچکترین بحثی باهم نکرده ایم؛ همین جا و در همین برنامه به خاطر تمام اتفاقات از حمید عذرخواهی می کنم. آمنه در پایان تاکید کرد: مشکلات مالی در زندگی همه وجود دارد، اما با قضاوت ها و حرف هایی که از روی دل سوزی به ما می زنید زندگی ...
مهربانی را از خودمان دریغ نکنیم
را پوست می کندم تا برای امشب سیب زمینی درست کنیم. بسته مواد غذایی را گذاشتم وسط پذیرایی. قبل از همه، دختر کوچک خانواده با کمی خجالت به سمت بسته مواد غذایی رفت و آن را وارسی کرد و بعد با هیجانی خاص، خودش را به مادرش رساند و گفت: ماکارونی هم دارد. و من مانده بودم که در مقابل این نیاز و این هیجان چه باید بگویم جز اینکه لبخندی بزنم و بگذرم. بعد از چند دقیقه خواستیم از خانه خارج شویم که دوستم ...
جامعه موسیقی ما در مسائل اعتقادی مثل گذشته ورود نمی کند
و یک فرم در آوازخوانی بوده که متأسفانه طی دهه های اخیر از بین رفته است. در گذشته که نگاه می کنیم همه ی خواننده های قدیمی حتی کسانی که صفحه ضبط کرده اند، یک صفحه هم مناجات خوانی داشته اند. برای اولین بار مناجاتی را همان سال ها در حال و هوای خودم به صورت دلی خواندم واقعاً خیلی خوب شد و در فضای اینترنت به اشتراک گذاشتم که با بازخوردهای خوبی مواجهه شدم. مخاطبان سال های بعد نیز درخواست های تکرار ...
دختر جوان: فریب پسر کوچه و خیابانی شدم
دختر جوان که به سبب مصرف مواد مخدر کاملا افتاده و فرسوده تر از سن و سال کنونی اش نشان می داد اوضاع و احوال زندگی خود را این گونه به کارشناس مشاوره پلیس شرح داد و گفت 15 ساله که بودم یکی از پسرهای محله پدری ام به نام محسن که گاه و بیگاه سر راه هم قرار می گرفتیم با ظاهرسازی های فریبنده و حرف های قشنگی که از آینده و خوشبختی می زد به دور از نگاه و نظارت والدین به من ابراز علاقه کرد و خیلی زود عقل و ...
سرنوشت عجیب مادر و پسر تهرانی
مرگ مشکوک پسر جوان عصر پنجشنبه گذشته مردی جوان نزد ماموران پلیس تهران رفت و گفت که خواهر و خواهرزاده اش به دردسر افتاده اند. او توضیح داد: چند ساعت قبل خواهرم به من زنگ زد و گفت حال پسرش اصلا خوب نیست. او درحالی که گریه می کرد تلفن را قطع کرد و هر چه به او زنگ زدم پاسخ نداد. نگران شدم و از شهرستان به سمت تهران حرکت کردم و خودم را به مقابل ساختمان محل زندگی خواهرم رساندم اما هرچه در زدم ...
فرق داره که علی اکبری شهید بشی یا حبیبی!
آقا مهدی می گفت: زهرا جان فقط به خاطر شما این کار را می کنم یا می گفت چون شما دوست دارید این کار را انجام می دهم. یادم می آید که قبل از انجام هر کاری این کلمات خیلی زیاد بین مان رد و بدل می شد. *مهدی هفت هفته نیامد اولین باری که آقا مهدی درباره جنگ سوریه با من صحبت کرد مرداد سال 1393 یعنی اوایل دوران عقدمان بود که گفت احتمال دارد عازم سوریه بشود. سه ماه بعد از عقدمان هم برای ...
هنگام گوش دادن به برنامه صدای قاشق و چنگال هم شنیده نمی شد
مدرسه هفته ای دو تا سه روز برای ضبط برنامه می رفتم. این ماجرا تا دبیرستان ادامه داشت، تا این که 19 ساله شدم و به عنوان کسی انتخاب شدم که در نمایش های رادیویی به صورت دائم همکاری داشته باشد. بعد از آن چون علاقه مند به تهیه کنندگی بودم دوره های تهیه کنندگی را گذراندم و وارد این عرصه شدم. وقتی اولین بار پشت میکروفن نشستید، نگران نبودید؟ اولین بار خیلی اضطراب داشتم. البته غیر از من چند ...
رادیو کادرساز است
اقتصاد فعلی) و رادیو ورزش هم داشتم. سال 1390 از رادیو استعفا دادید. چطور شد که با رادیو خداحافظی کردید؟ از اواسط دهه 80 در رادیو چهره شده بودم و پیشنهادهای خوب تلویزیونی داشتم، اما مدیران وقت رادیو اجازه نمی دادند به تلویزیون بروم. از طرفی خودم حس می کردم که رادیو اشباعم کرده بود، چون برنامه های پرمخاطبی را اجرا کرده بودم و به انجام گفت وگوهای صریح شهرت داشتم. بعد از ...
دانشگاه، پشتِ پرده کرونا
.... زهرا می گوید از ابتدای دوره کارشناسی اش اوضاع همین بوده، چون او از کاردانی به کارشناسی آمده: اینکه کلاس بروی بعد هم با دوستانت بروی بیرون، انگار دیگر قرار نیست برای ما تکرار شود. کرونا خیلی چیز ها را تغییر داده شاید اگر تا همین چند سال پیش می گفتند روزی می رسد که دانشجویی دانشگاه قبول شود، اما هرگز رنگ دانشگاهش را نبیند حرف هایش را باور نمی کردیم یا باور نمی کردیم کسی همانجا پای سیستم کامپیوترش بتواند مدرک شیمی یا تربیت بدنی بگیرد، اما همه این ها اتفاق افتاده و ملالش غیر قابل تحمل شده. چه کسی می داند در آینده چه اتفاق دیگری خواهد افتاد. منبع: روزنامه ایران ...
روایت مجاهدت ها و ایثارگری های اژدر محمدی دوست + عکس
.... من قبول نکردم و گفتم: آمده ام فقط در عملیات شرکت کنم. مسئولیت قبول نمیکنم. اواخر پاییز سال 1362 بود. آن موقع من کارمند شهرداری بودم. به خاطر بیت المال با مسئولان خودم در کشمکش بودم. نمی توانستم بعضی مسائل را قبول کنم و از آن چشم پوشی کنم. با شهردار وقت مشکل داشتم و او هم با من مشکل داشت. وقتی فهمیده بود که من به جبهه رفته ام؛ حقوقم را قطع کرده بود و من از این بابت به مضیقه افتاده ...
اولین و آخرین دیدار من و پسرم عید قربان بود
...، صبح زود وقت اذان بود، خودم در را برایش باز کردم و با آنکه چند کوله پشتی روی دوشش بود با آن سنگینی بارش اول با دیدن من خودش را انداخت تا دست من را ببوسد و بعد به خودش اجازه داد که وارد خانه شود. به مادرش هم الی ماشاءالله احترام می گذاشت و همیشه به ایشان می گفت برای شهادتم دعا کنید. حتی روز پدر سال قبل از شهادتش برای من کیک گرفته بود. جشن روز پدر برایم برگزار کرد. بعد از جشن برگشت به من گفت ...
آنک آن یتیم نظرکرده چاپ شد
سال 1358 در من به وجود آمد. چندین علت هم داشت، که مهمترین آنها رمانی بود که من در دوره ی نوجوانی درباره ی زندگی رسول اکرم(ص) خوانده بودم. البته این کتاب به لحاظ سندیت چندان مورد قبول علمای شیعه نبوده؛ ولی به این دلیل که خیلی به شخصیت پیامبر نزدیک شده بود، روی من اثر گذاشت. نتیجه ی این مطالعه، احساس قرابت و عشق عمیق تر به پیامبر اکرم (ص) بود. بعدها هر داستانی را تجزیه و تحلیل کردم. دیدم ...
سیل خروشان احمدی نژادی ها برای رسیدن به پاستور
احمدی نژاد بود که در سال 1385 کنار گذاشته شده و محمد عباسی جایگزین وی شد. صادق محصولی وزیر کشور احمدی نژاد در سال 88 و بعد هم وزیر رفاه و تأمین اجتماعی یکی دیگر از گزینه های انتخاباتی 1400 است. علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی احمدی نژاد هم گرچه شخصا و رسما خودش هنوز اعلام نامزدی نکرده؛ با این حال نامش در رسانه ها در فهرست نامزدهای انتخاباتی اصولگرایان به عنوان گمانه زنی همواره ...