احضار روح توسط بازیگر ترسو!
سایر منابع:
سایر خبرها
امیرارسلان نامدار مرا نویسنده کرد
نویسی من بود. اگر نویسنده نمی شدید چه کاره می شدید؟ نمی دانم، خیلی سؤال سختی است. پدران من شغلشان قصابی بود. پدربزرگم چهار مغازه داشت که یک مغازه را پدر من اداره می کرد. من کلاس ششم بودم که پدرم مرا از درس خواندن منع کرد و گفت باید خودم خرج خودم را دربیاورم. مجبور شدم سه ماه قصابی کار کنم بعد پیش مادربزرگم رفتم و گفتم می خواهم درس بخوانم و او واسطه شد که به مدرسه برگردم و ...
واکنش عجیب مردم به بازیگر سریال احضار | مردم از بازیگر سریال احضار چه درخواستی کردند؟
الان باید هر زمان روی نقش و شخصیتی که بازی می کنم متمرکز باشم. *به نظرمن مخاطب باید منتظر یک غافلگیری خیلی جذاب باشد. به خاطر اینکه 99 درصد حدس هایی که مخاطب زده کاملاً اشتباه است. بیشتر راجع به محسن کامرانی همه اشتباه حدس زده اند. مخاطبانی که فکر می کنند روح است یا شیطان؛ اتفاقاً هرچه جلوتر برویم خواهید دید که قصه "احضار" شبیه به سریالی هایی که گفته اند نیست. اجازه نداشته و ندارم چیزی بگویم و اتفاقاً هم درست است مخاطبین باید ببینند و درباره سریال و شخصیت هایش قضاوت کنند؛ اما این را می توانم بگویم که منتظر اتفاق جذاب تری باشند. ...
بازیگر احضار : مردم از من می خواهند از پدر و مادر فوت شده شان برایشان خبر بیاورم!
این کار شدم؟ یکی اینکه اسم افخمی همیشه برای من اسم بزرگی بوده و دوست داشتم با ایشان کار کنم. دوست داشتم در یک سریال مناسبتی مثل ماه رمضان که خیلی برای من ارزشمند است، بازی کنم. در وهله بعدی نقش "محسن کامرانی" متفاوت ترین نقش در کارنامه کاری ام به شمار می رود و از طرفی دوست داشتم بعد از سریال "شرم" نقشی را بپذیرم که مرا به چالش های بیشتری روبرو کند و باعث شد بیشتر تلاش کنم و خودم را به رخ بکشم. ...
شوخی هایی که درخلوت باآن ها گریه می کنم/ماجرای دیدار با حاتمی کیا – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
آنتن زنده در بازه سحرگاهی سخت نیست؟ در ماه رمضان سی شب بدون استراحت برنامه داریم البته من به عنوان مجری باز استراحت دارم ولی گاهی تهیه کننده و باقی تیم باید مواردی را هماهنگ و مدیریت کنند که خیلی کار سختی است. با این حال با این برنامه همه زندگی شما حتی تا بعد از ماه رمضان هم به هم می ریزد و معمولاً با پایان هر ماه قمری و حتی عید فطر برای اجرای برنامه در سال بعد استرس می گیرم (می خندد). ...
پیکر زخمی و لب های ترک خورده شان را هرگز ازیاد نمی برم
آرامش بدهید. شما خودتان در سن 16 سالگی همسر شهید شده و همین روز ها را در دوران دفاع مقدس گذرانده بودید؟ من خودم همسر شهید بودم و شرایط دخترم را به خوبی درک می کردم. خیلی به مریم روحیه می دادم. وقتی همسر مریم شهید شد بعضی ها که به خانه ما می آمدند به مریم می گفتند چرا همسرت را فرستادی؟ من هم می گفتم ممکن بود بماند، اما همان موقع در خیابان تصادف کند و بمیرد. اینکه این اتفاق افتاده و ایشان شهید شده یعنی خدا ما را خیلی دوست دارد. روز هایی که بر دخترم (همسر شهید مهدی نوروزی) گذشت، تکرار روز های بعد از شهادت سلیمان بود. به فاصله چند سال بعد همان احوالات برایم تکرار شد. ...
جاهدی: هنوز مردم مرا با برنامه عموپورنگ می شناسند
که آنجا داشتم خاطره دارند. درست می گویید کار های زیادی انجام دادم، اما ماندگار نشدند و در همان زمان خودش دیده شدند، اما این دو کار از کار های ماندگار کارنامه کاریم است. در این مدت سه سال مشغول بازی در سریال سرزمین کهن بودم و به خاطر گریمی که داشتم نمی توانستم در کار دیگری بازی کنم. در فصل دو این سریال نقش پسر کوچک خانواده را بازی می کردم که اتفاق های جذابی برایش می افتاد و در فصل سه نقش دیگری را ...
خاطرات رضا ایرانمنش از حاج قاسم/ چرا آقای بازیگر از سردار سلیمانی ناراحت شد؟
و آن ها پدافند کردند. حاج قاسم گفتند بچه ها من خیلی خسته ام؛ کسی هست مرا ببرد اهواز، ساعت 6 صبح جلسه دارم؛ می خواهم در ماشین استراحت کنم. گفتم حاجی خودم هستم؛ کنار من نشست با شهید دلیجانی، هر 2 آنقدر خسته بودند تا اهواز تکان نخوردند. وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می کردم، دست انداز هایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می خورد، اما آن ها اصلا تکان نمی خوردند ...
عمار تفتی: باید سریال های بیشتری درباره ایدز بسازیم + عکس
علاوه بر آنچه که از مختصات شخصیتی شهرام در فیلمنامه آمده بود، چه تلاشی برای شناخت بیشتر و آشنایی با ویژگی های یک فرد معتاد داشتید؟ برای درست درآوردن نقش شهرام خیلی با خودم کلنجار رفتم و وقت گذاشتم. فیلمنامه را چندین بار خواندم و نقش را در ذهنم مرور کردم. به هر حال، کاراکتر هایی مثل شهرام ما به ازای بیرونی دارند و می توان از آن ها هم برای رسیدن به نقش مدنظر کمک گرفت. خوشبختانه آقای ...
برادرنور خواهر مهر
همیشه دوست داشتم با فردی قد بلند ازدواج کنم. چون خودم قد بلند بودم دوست نداشتم همسرم از من کوتاهتر باشد. 27 اردیبهشت 64 عقد کردیم. در این مدت سید اغلب منطقه بود و ما همدیگر را ندیدیم. سوم تیر همان سال ازدواج کردیم چون جنگ بود معمولا خانواده ها مراسم خاصی برگزار نمی کردند. قرار بود به خاطر اینکه منزل پدریشان کوچک بود مستقل زندگی کنیم ولی چون فاصله عقد و عروسی کم بود و ایشان هم اکثر وقت در ...
خیابانی در تهران که گوشه ای از بهشت است + عکس
داور پهن می کنیم. امسال چند روزی قبل ازشروع ماه مبارک احساس سردرد و ضعف داشتم و بخاطر اوج گیری کرونا گفتم بهتر است خودم را قرنطینه کنم؛ پایان قرنطینه من شد شب نهم ماه رمضان. همان طور که بر همگان واضح و مبرهن است شخص روزه دار به محض شنیدن الف الله اکبر اذان مغرب لیوان آب یا چای را سرمی کشد،خاندان ما هم می دانستند بود که با تمام شدن قرنطینه اول باید من را حوالی چهار راه گلوبندک جستجو کنند ...
توضیح منیژه محامدی درباره یک ادعا/ حقیقت همیشه حقیقت است
تمرین ها حضور داشتند نمایش پرواز بر فراز آشیانه فاخته سال 1364 و دادگاه نورنبرگ سال 1377 بود و من بسیار متعجب شدم که چگونه می شود اینقدر دروغ گفت وقتی بیشتر هنرمندان این 2 نمایش زنده هستند. آقای شهرستانی از نمایش پرواز بر فراز آشیانه فاخته اخراج شدند چون به پیشکسوت و بزرگ تر خود بی احترامی کرده بودند. زنده یاد خسرو شکیبایی با توافق هردویمان از نقش اصلی نمایش کناره گرفت و تا روز آخر ...
تنزل موسیقی و محتوای سریال های مناسبتی در تلویزیون/ جای خالی کارن همایونفر ، فردین خلعتبری و دیگر ...
تهیه کنندگی داوود هاشمی قرار بود ماه رمضان امسال روی آنتن شبکه پنج سیما برود که این اتفاق مسیر نشد. گفته می شود این مجموعه تلویزیونی که بازیگرانی چون مهران رجبی، محمد فیلی، شهرام قائدی، مختار سائقی، شهین تسلیمی در آن ایفای نقش می کنند به دلیل سنگینی پس تولید، از کنداکتور تلویزیون حذف شده و شبکه پنج سیما ضمن عذرخواهی از مخاطبان یک سریال چینی را جایگزین آن کرده است. مشخص نیست که آهنگساز و خواننده ...
اصغر همت: مادرم گفت مروان نشو + عکس
هم دوست یا دشمن اند همگی از طایفه قریش و پسرعمو و پسرعموزاده هستند و خلاصه این که تمام مطالعات و تحقیقاتی که داشتم، شد مروان بن حکم که شما در سریال امام علی (ع) دیدید. از قبول این نقش منفی هراس نداشتید؟ فکر نکردید شاید همیشه مردم شما را به نام مروان بشناسند؟ به هیچ وجه. من اصلا به نقش منفی اعتقاد ندارم. چون فکر می کنم آدم منفی اصلا وجود ندارد. قطعا منفی ترین انسان در زندگی ...
خاطرات رضا ایرانمنش از سالیان همراهی با "شهید سلیمانی"+ فیلم
هست مرا ببرد اهواز، ساعت 6 صبح جلسه دارم؛ می خواهم در ماشین استراحت کنم. گفتم حاجی خودم هستم؛ کنار من نشست با شهید دلیجانی، هر دو آن قدر خسته بودند تا اهواز تکان نخوردند. وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می کردم دست اندازهایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می خورد اما آن ها اصلاً تکان نمی خوردند. حدوداً ساعت 5 و نیم صبح بود که آفتاب می خواست طلوع کند حاجی را ...
گره به گره تا عشق
پرستاری و پس از آن کار در بیمارستان اجازه ورود حرفه ای به یک شاخه هنری را به من نمی داد. با وجود این وقتی به صورت اتفاقی در فضای مجازی با تاپستری و سازگاری این هنر با طبیعت و محیط زیست آشنا شدم، بدون درنگ در دوره های آموزشی آن شرکت کردم. شوق و علاقه فراوان این پرستار هنرمند به تاپستری مشکل کمبود وقت و خستگی بعد از شیفت های سخت کاری را هم برطرف کرده است. عسگری ادامه می دهد: تاپستری هنری ...
حاجی حس مارادونا و مسی را داشت
: من از دهه هفتاد با فرهاد و فراز ارتباط گرمی داشتم یادم هست در آن تایم فراز نویسنده یکی از روزنامه های خوب کشور بود بعد از آن هم روزهای بسیار خوبی را با فرهاد در استقلال داشتیم. در ادامه حدود 6 ماه با فراز در تیم برق تهران کار کردم و شناخت کافی از هر دو دوست قدیمی هم دارم. روزی که اعلام شد فرهاد و فراز در کادر فنی استقلال همکار یکدیگر شده اند می دانستم این همکاری خیلی طولانی نخواهد بود چون هر دو نفر ...
خاطره هایی از سریال قدیمی آئینه
...> مهیمن افزود: من خیلی به بازیگری علاقه مند بودم. در زندگی دیگران خیلی دقت می کردم و به رفتارهایشان توجه می کردم و این به ایفای نقش هایم کمک می کرد. در پشت صحنه ی سریال آئینه فضای خوب و آرامی داشتیم تا روی نقش هایمان کار کنیم. هر قسمت که کار می شد از آن استقبال می شد. ما در این سریال مشکلات مردم را به تصویر می کشیدیم. او با یادآوری خاطره ای از این سریال عنوان کرد: من در یک قسمت از سریال ...
ماجرای خداحافظی زودهنگام خانم بازیگر با معلمی | مدرسه مادربزرگ ها مرا یاد دوران معلمی ام می انداخت
...: این اقدامم برای بازنشستگی شاید نوعی اعتراض بود به آن سیستم که به نظرم حمایتی از من نکرد. وقتی رفتم اداره آموزش و پرورش و اعلام کردم تنها چیزی که به من گفتند این بود که از آن مدرسه برو! من خیلی آن زمان حالم بد شده بود و حتی رفتم شکایت کنم. منتها بی حوصله و عصبانی بودم؛ نهایتاً خودم را بازنشسته کردم. وی در خصوص علاقه به معلمی، گفت: کار معلمی را دوست داشتم مثل بازیگری؛ چون آنجا ...
این زن تهرانی با جنازه ها حرف می زند / دخترک دست تپلی فرشته بود + فیلم و عکس
لاک دارد و بعد از پاک کردن لاکش از من خواستند یک بار دیگر چک کنم. وقتی بالای سرش رفتم دیدم یک دختر بچه حدودا شش ساله است و شوکه شدم.فرشته کوچکی دیدم که سفید و تپلی بود.دستش را که در دستم گرفتم ناخواآگاه یاد بچه خودم افتادم و حس مادرانه ام زنده شد. گاهی عده ای فکر می کنند که آدم ها در این شغل قصی القلب می شوند اما حس مادرانه یک زن همیشه زنده است.دستانش را نوازش می کردم و ...
خدا می داند؛ پدر چطور بدون درختان زیتون جان داد
کردی؟ چرا؟ چرا شش تا بچه مون رو ترک کردی؟ برگرد . به آرامی صورت او را لمس کرد بیدار شو! برگرد! همۀ ما نوبتی وارد شدیم تا برای آخرین بار چهرۀ بابا را ببینیم. قوی ترین مردی که سراغ داشتم، آنجا روی تخت بیمارستان افتاده بود و تکان نمی خورد. چشمانش بسته بود و لباس کار تنش بود. لباس هایش کثیف و خون آلود بود. کفش هایش هنوز پایش بود. بوی سیب زمینی سرخ کرده و همبرگر و روغن سرخ کردنی می داد. لب هایش بی حرکت ...
با شاهدان قرآنی (20)
شد باید خود شاه تأیید حضور آن فرد را صادر می کرد. سرلشکر شهید عباس بابایی در حال تلاوت قرآن کریم شهید عباس بابایی بر اساس آیات قرآن کریم به برپایی نماز پایبند بود و هیچگاه نمازاول وقت او ترک نشد . دراین باره خودش تعریف می کرد : دوره خلبانی من درامریکا تمام شده بود و بهترین نمرات را درامتحانات پروازی به دست آورده بودم ،ولی به دلیل گزارش هایی که درپرونده ام وجود داشت ...
خواهیم دید شیطان چه بلاهایی سر انسان می آورد / به خاطر احضار پیشنهاد کیمیایی را رد کردم
توانستم بروم فیلم آقای کیمیایی را بازی کنم، اما نرفتم. چون باید گریمم را تغییر می دادم. جدای از این برای ایفای نقش اول دو سریال با من تماس گرفتند که به دلیل تعهداتی که برای احضار داشتم به هر دو جواب منفی دادم. فقط و فقط به دلیل سریال احضار و مفاهیمی که در این سریال نهفته است و نگاهی که کارگردان به مسئله مهمی چون احضار روح دارد. افخمی جنس بازی من را می شناسد و متقابلا من هم قلم و خواسته او را از ...
طلاق زن اول و دوم بخاطر عضویت آن ها در اینستاگرام
گوشی دوستم را قرض گرفتم و با پیج اینستاگرام او، اسمش را جست وجو کردم. بعد از یک جست وجوی ساده صفحه اش را دیدم، خیلی شوکه شده بودم. باورم نمی شد او خواسته من را زیر پا گذاشته باشد و برای خودش صفحه شخصی داشته باشد. ما مشکل جدی با هم نداشتیم، اما با این کار، من را نسبت به خودش بی اعتماد کرد و برای همین تصمیم به جدایی از او را دارم. من در زندگی مشترک با همسر اولم به اندازه کافی عذاب کشیدم و نمی خواهم ...
به یاد اولین بانوی مدیر در جنوب کرمان/ آخرِ سعه صدر
عصبانی بشود در تشییع جنازه دیدم، بسیار ناراحت بود و گفت، فلانی از این ناراحتم که هرچه گفتم یک کلام جوابم را نداد، این عذابم می دهد، خدا کند مرا عفو کند. زنده یاد خالصی مدیری نجیب و سیاستمداری با دیانتی بود "بهرام مسلمی مهنی" از فرهنگیان جیرفت نیز از نحوه مدیریتی اولین بانوی مدیر در جنوب کرمان به نیکی یاد کرد و گفت: زنده یاد کلثوم خالصی برخلاف بسیاری از مدیران حرف منتقدان را دشمنی ...
از خداوند شهادت خواست و به او هدیه شد
ایرانی است. ما گروه هایی را تشکیل دادیم از آنجایی که این گروه ها آموزش ندیده بودند شروع به آموزش سلاح کردیم. وقتی داشتیم یکی از سلاح ها را آموزش می دادیم متوجه شدم که حسن آقا خیلی راحت سلاح را باز می کند و مجدداً او را می بندد، بعد از آموزش او را کنار کشیدم و گفتم من میدانم تو ایرانی هستی، تا این حرف را شنید شروع کرد به گریه و خواهش که لطفاً به کسی نگو وگرنه مرا برمی گردانند. بعد از آن ...
به مردم می گفتم یک تلفن از یک پیکان بهتر است/ حقوق کارگر را 10 میلیون می کنم/ خدا لعنت کند رضاخان را که ...
از صندوق دولت می خواهند؛ زیرا در آن زمان پول نفت به خزانه می رفت. گفتم که آقای مهندس شما نیاز نیست پرداخت کنید و من خودم این پول را در می آورم. این چهار سالی که وزیر نفت بودم، همه طرح ها به شدت رو به توسعه رفت. آنقدر پول جمع شد که ظرف آن چهار سال، تعداد مشترکین گاز 100 هزار نفر بود و 276 شهر با هر انشعاب به قیمت پنج هزار تومان، گاز کشی شد. صندوق دولت متعلق به فقراست و هر کسی در این کار ...
گردشگری باید از میراث فرهنگی جدا شود/پل صدر عجولانه ساخته شد
10 سال ریاست کردم. این بچه من بودم. ایشان گفت من می خواهم به آنجا بروم و من هم گفتم به آنجا می روم. گفتم شورای شهر را کس دیگری برود و من می توانم به بچه خودم برسم. بعداز آن که به آنجا رفتم و شروع بکار کردیم، بعد از این که ایشان از آنجا به دلایلی بیرون رفتند، احساس کردم بهترین راه این است که از این قضایا جدا شوم و بی خودی نه برای مملکت و نه برای خودم دردسر درست نکنم. *فکر می کردید آقای ...