سایر منابع:
سایر خبرها
عاشق محمود پلنگ گنده لات محله شدم / با او بودم تا اینکه بی آبرو شدم
آموخته بودم، مخارج زندگی ام را تامین می کردم. فرزندانت را چه کردی؟ من حضانت دختر و پسرم را پذیرفتم و آن ها که دیگر 8 و 9 ساله بودند در کنار من زندگی می کردند. چگونه معتاد شدی؟ بعد از طلاق، در محله ای که زندگی می کردم با پسر جوانی آشنا شدم که به محمود پلنگ معروف بود! او چنین وانمود می کرد که خیلی غیرتی است و از همه زنان و دختران محله در برابر مزاحمان ...
اصرار بر جنایت
فوت مادرم گفت می خواهد زن بگیرد و رفتار بدش با من ادامه داشت تا این که از دست کارها و رفتارش خسته شدم. روز حادثه در سال 96 وقتی خواب بود بالای سرش رفتم و با چوب چند ضربه به سرش زدم. وقتی مطمئن شدم بیهوش شده، دو بار چاقو را در گلویش فروکردم تا بمیرد. بعد از قتل او را در کمد دیواری دفن کردم و رویش را با گچ پوشاندم. صبح عمه ام زنگ زد و سراغ برادرش را گرفت، من هم گفتم رفته کله پاچه بخرد ولی هنوز ...
داستان تکان دهنده/ تصادف ماشین
گرفتم ، نگاهی نفرت انگیز به او انداختم و فرار کردم. روز بعد در مدرسه یکی از همکلاسی های من گفت: "هه هه....، مادر تو فقط یک چشم دارد!" می خواستم بمیرم . همچنین می خواستم مادرم فقط ناپدید شود. بنابراین من آن روز به او گفتم "تو فقط باعث خنده دیگران به من می شوی ،چرا نمیمیری؟ مادرم ساکت ماند. حتی متوقف نشدم که برای یک ثانیه درباره آنچه گفته بودم فکر کنم ، زیرا من پر از ...
عروس 14 ساله مشهدی بیوه شد / فقط محرم ایرج شدم و 4 ماه بعد رهایم کرد !
،ازدواج مان به صورت محضری و رسمی ثبت شود. خلاصه مراسم کوچکی گرفتیم و من و ایرج نامزد شدیم. از آن روز به بعد نامزدم به خانه ما رفت و آمد داشت و ما با هم بیرون می رفتیم. اما چهار ماه بعد ناگهان ورق برگشت و ایرج دیگر به تماس ها و پیام های من جواب نمی داد تا این که پیغام فرستاد قصد ازدواج با مرا ندارد. چند بار به همراه مادر و برادرم به منزل پدر و مادر ایرج رفتیم ولی آن ها پاسخ ...
ماجرای وحشتناک برادرکُشی در مشهد
برادرم زیر بار نمی رفت و همچنان بر خواسته اش تاکید داشت تا این که حدود هشت ماه قبل او به همراه مادرم که در طبقه دوم سکونت داشت، وارد منزل من در طبقه اول شده و اسناد و مدارک را از درون گاوصندوق برداشته بودند. من هرچه برای بازگرداندن مدارک تلاش کردم بی نتیجه ماند و حتی شکایت هایم نیز حاصلی نداشت. متهم 32 ساله که در دو ازدواج خود شکست خورده و از همسر اول خود تنها یک فرزند دختر دارد، درباره ...
شکار بچه پولدارها با کمک شیوا
معتاد و سابقه دار هستم. برخورد تندی با من کرد و دیگر جواب تماس هایم را نداد. بعد از این ماجرا از ازدواج برای همیشه متنفر شدم و به خودم قول دادم دیگر عاشق نشوم. حرفی مانده؟ شاید این مصاحبه را پدر و مادرم بخوانند و امیدوارم یک روز به خاطر بدی هایی که در حقشان انجام دادم مرا ببخشند. من فرزند خلفی برای آنها نبودم و همیشه آبرویشان را برده ام. شاید این بار بتوانم برای همیشه ترک کنم و به زندگی برگردم. می خواهم تلاشم را بکنم و امیدوارم موفق شوم. ضمیمه تپش روزنامه جام جم ...
مرگ دختر دزفولی با نیش عقرب / صحنه مرگ زینب جلوی چشمان پدر
عقرب قاتل جان دختر جوان در دزفول شد. زینب دختری 22 ساله اهل روستای سزار دزفول به دلیل عقرب زدگی و اطلاع رسانی دیرهنگام به جان باخت تا بار دیگر توجه ها به بخش محروم شهیون جلب شود. به گزارش رکنا ، ساعت چهار صبح دختر 22 ساله سزاری را نیش می زند؛ پدر معلول این دختر برای اطلاع رسانی موضوع به مراکز بهداشتی درمانی تلاش می کند؛ تلاشی نافرجام چراکه خطوط آنتن نمی دهند. دختر ...
مرد 38 ساله: من قاتل بردار همسرم هستم
از این درگیری خانوادگی نگذشته بود که دو برادر زنم به منزل من آمدند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند، به حدی کتکم زدند که سرم شکست. من در اثنای این درگیری چاقو را به پهلوی برادرزنم فرو و این گونه با قتل او زندگی خودم را تباه کردم. بعد از این حادثه تلخ روانه زندان شدم که در نهایت دادگاه مرا به قصاص نفس محکوم کرد. با آن که اولیای دم باید بیشتر از 100میلیون تومان دیه به من پرداخت می کردند اما من دیه ام را ...
نیش عقرب دختر جوان دزفولی را کُشت
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : زینب دختری 22 ساله اهل روستای سزار دزفول به دلیل عقرب زدگی و اطلاع رسانی دیرهنگام به اورژانس جان باخت تا بار دیگر توجه ها به بخش محروم شهیون جلب شود. عقرب ساعت چهار صبح دختر 22 ساله سزاری را نیش می زند؛ پدر معلول این دختر برای اطلاع رسانی موضوع به مراکز بهداشتی درمانی تلاش می کند؛ تلاشی نافرجام چراکه خطوط آنتن نمی دهند. دختر بی ...
رازی که الهه منصوریان بعد از 10 سال فاش کرد!
ار بود. به هر حال در مسابقات شرکت کردم و بعد از پایان مسابقات دکتر زینعلی قلب مرا عمل کرد. بعد از عمل جراحی یک سال من از مسابقات دور بودم و به همین دلیل فقط در سال 2012 نتوانستم مدال بیاورم. اما بعد از یک سال به مسابقات برگشتم و در سال 2013 طلا گرفتم.دکتر قلب من میگفت :" هیچ وقت نباید به قفسه سینه و قلب تو ضربه ای وارد شود." اما من در همان شرایط وارد مسابقات شدم و توانستم برای کشور ...
مصیبت های یک عادت میان زنان مهاجر
استفاده کنیم، اطلاعی نداشتم. من دختر کوچک تر خانواده بودم و مسوولیت خرید خانه به عهده من بود. یادم است، آن روز وقتی پریود شدم، خانه بودم؛ اما از این که به اعضای خانواده بگویم این اتفاق برایم افتاده، خجالت می کشیدم. از طرفی نمی دانستم باید چه کنم. برای این که لباس هایم کثیف نشود، مدام به دست شویی می رفتم. آن روز چند بار برای خرید به مغازه رفتم و هربار هراس این را داشتم که مبادا لباس هایم خونی شود و ...
همسر شهید مدافع حرم: دعا نمی کنم پیکر همسرم برگردد!
و قرار شد برای آشنایی به منزل ما بیایند. سال 68 بود و من 23 ساله بودم. خانواده حسن آقا در محله هاشمی ساکن بودند و تقریبا همسایه بودیم. روز خواستگاری قرار شد با هماهنگی پدر و مادرها چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم. تبعاً موضوع صحبت ما حول و حوش فعالیت های سپاه و بسیج و این دست از مباحث بود. اینکه تشریفات چطور برگزار شود، عروسی کجا باشد و ... اصلا برایمان اهمیت نداشت. همه فکر و ذکرمان این بود چطور ...
مرد رؤیا های دختر پولدار قاتل زندانی از آب درآمد
بگیرند و با تصادف ساختگی مرا بکشند. اقدام به قتل ابتدا به تهدید های او توجهی نکردم و فکر می کردم که یک زندانی چطور می تواند مرا بیرون از زندان به قتل برساند به همین خاطر سعی کردم او را فراموش کنم. پیامک های تهدید آمیز او هر روز ادامه داشت، اما این پایان ماجرا نبود تا اینکه چند روز قبل وقتی از خانه مان بیرون آمدم داخل خیابان متوجه شدم خودرویی که راننده آن مرد جوانی است مرا تعقیب می کند ...
دو کارمند هتل طعمه هایشان را از بین مهاجران انتخاب می کردند
کارکنان هتلی در تهران بودیم اما به خاطر کرونا، هتل تعطیل و ما بیکار شدیم. قرار بود به خواستگاری شهرزاد بروم اما کار مناسبی گیر نمی آوردم و از طرفی شهرزاد خواستگار دیگری هم داشت و از سوی خانواده اش تحت فشار بود. یک روز که در خانه بودم و به شدت فکرم درگیر بود تلفن خانه ام زنگ خورد. مادرم آن را جواب داد و بعد از چند دقیقه متوجه شدم که ظاهرا فردی قصد کلاهبرداری داشته و به بهانه این که مادرم در مسابقه ...
هشت عضو یک خانواده در زاهدان با شلیک گلوله به قتل رسیده اند
...: فرمانده انتظامی زاهدان اعلام کرد "هشت عضو یک خانواده زاهدانی در یک جنایت به قتل رسیدند". سرهنگ محمود سعادتی فرمانده انتظامی زاهدان پلیس در ساعت 12 و 30 دقیقه ظهر امروز "در پی اعلام خبر وقوع قتل از سوی یکی از شهروندان" در جریان این جنایت قرار گرفت. بر اساس این گزارش، در این جنایت دو زن، سه پسر و سه دختر کشته شدند. بنابر تحقیقات پلیس، اعضای این خانواده احتمالا ...
میجر دکوپاژ به غایت ساده ای دارد
فیلم است، به جغرافیای بوشهر و ویژگی های آن برمی گردد. فروغ قجابگلی، بازیگر میجر نیز توضیح داد: وقتی فیلم نامه را خواندم، نقشم را بسیار دوست داشتم. از تهیه کنندگی حمید فرخ نژاد و محمود کلاری، به عنوان مدیر فیلمبرداری در این کار بسیار خوشحال بودم. همه عوامل پشت صحنه دست به دست هم دادند تا کار خوبی شکل بگیرد. حمید فرخ نژاد بیان کرد: این سومین فیلم من به عنوان تهیه کننده است ...
زیارت امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام در روز سه شنبه
شناسا و معترفم و به شأن و مقام شما بصیرم با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوستم پدر و مادرم فدای شما درود خدا بر شما باد اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَی آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ خدایا من چنانکه اول آن ها (پیغمبر) را دوست می دارم محققا آخر آن ها (اهل بیت او) را دوست می دارم وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ ...
فرزندکشی در تبریز ؛ تراژدی جدید این روز ها
، حتی به خاطر ترس از یاشار برای مدتی کوتاه خانه ام را عوض کردم و در گوشه ای از این کلانشهر ساکن شدم، اما به دلیل بیماری سرطان و شیمی درمانی و نیازمند مراقبت، با پیشنهاد خواهرم (که به غیر از یاشار در این دنیا تنها کسم بود، چرا که پدر و مادر و برادرم را سال ها پیش از دست داده بودم)، به همان خانه قبلی که نزدیک منزل خواهرم بود، برگشتم؛ تا وی بتواند از من ...
گزارشی از نجات یک اعدامی محکوم به قصاص روایت 25 سال کما
خانه دختر به قتل رسیده بود. به قول ما زندانی ها پسرعمویم آدم فروش بود. خنده تلخی فضای خالی کلماتش را پر می کند. به خاطر مشکلی که با هم داشتیم، بعد از خبر به قتل رسیدن دختر همسایه، به اداره آگاهی رفت. همان جا ادعا کرد قاتل را می شناسد. این شد که مرا به مأموران آگاهی نشان داد. هیچ ربطی به این قتل نداشتم. مرا بردند، زدند و آویزان کردند، ولی کار من نبود. به کار نکرده، باید اعتراف می کردم. یک ...
همخانه ام روی مخم بود و او را زنده زنده سوزاندم! / فیلم اعترافات
....عصبانی بودم و رفتم نوشابه خریدم.نوشابه اش را خالی کردم و در بطری بنزین ریختم.دوباره به خانه آمدم و دم اتاقش رفتم و صدایش زدم. زنده زنده می سوخت و در آتش فریاد می زد پیمان در ادامه گفت: به محض اینکه همسایه ام در اتاقش بیرون آمد بنزین را روی او پاشیدم و فندک زدم.دور خودش در حیاط می چرخید و آتش روی او گر گرفته بود.می خواست با شلنگ آب، آتش را خاموش کند اما فایده نداشت.من ترسیدم و رفتم پتو آوردم که دیدم خاموش شده.بعد فرار کردم. بعد از اعترافات متهم رسیدگی به این پرونده در جریان قضایی قرار گرفت. منبع: رکنا ...
فعالیت های جهادی مهد قرآن شوش از جنگ سخت تا ایجاد قرارگاه فرهنگی
...، بدون برداشتن وسایلی همراه مادرم، که در آن زمان باردار بود، با پای پیاده از شهر خارج شدیم و به اهواز رفتیم و بعد از یک ماه روانه شهر اراک شدیم و به مدت شش ماه در یک اردوگاه زیارتی و بعد از آن در شهر صنعتی اراک سکونت داشتیم. در اردوگاه نیز دست از آموزش قرآن برنداشتم و در طول ماه رمضان در آنجا مشغول فعالیت فرهنگی و تدریس قرآن به نونهالان بودم. با پیروزی عملیات فتح المبین باز به شهرمان برگشتیم ...
قتل عجیب؛ دختر خردسال پدر دروغگو را لو داد!
تابستان سال 94 بود که سمیه 30 ساله ناگهان ناپدید شد.در حالی که پدر و مادر زن جوان در جست وجوی دختر خود بودند، همسر او ماجرای گم شدن سمیه را اینطور شرح داده بود: یک روز صبح زمانی که از خواب بیدار شدم، متوجه شدم همسرم تمام مدارکش را برداشته و از خانه فرار کرده است و به خارج از کشور سفر کرده است. تحقیقات پلیسی برای یافتن ردی از سمیه بی نتیجه ماند تا اینکه چند سال بعد از ناپدید شدن سمیه ...
بی آبرویی 3 خواهر در بوتیک های تهران
3 خواهر که از های تهران دزدی می کردند به دام افتاده و اعتراف کردند. به گزارش رکنا، چند روز قبل مرد جوانی با تماس گرفت و از سرقت اموال مغازه اش خبر داد و گفت: من بوتیک دارم و لباس زنانه می فروشم. دیشب که داشتم حساب و کتاب فروش های روزانه ام را بررسی می کردم متوجه شدم دو دست از لباس های مغازه ام نیست. ابتدا تصور کردم که آنها را فروخته ام اما در دفتر ثبت نکرده بودم. به سراغ دوربین های ...
روایتی از مرکز ترک اعتیاد اجباری بانوان | ما فقط برای مرگ خوبیم، خاله جان!
در زندگی اش هدف دارد. مادرم بعد از طلاق به مشهد آمده بود و وقتی در نوجوانی متوجه شدم که مادر واقعی ام کسی دیگر است، به مشهد آمدم. ملاقات خوبی نداشتیم. مادرم اوضاع خوبی نداشت و کریستال و شیشه مصرف می کرد. به همین دلیل، پیش پدرم برگشتم. بیا بکش، مورفین ندارد پدر او که فوت می کند، راهی مشهد می شود. حقوق پدر به او تعلق می گرفت، به این دلیل که خواهر و برادران دیگرش ازدواج کرده بودند. می ...
ماجرای انهدام باند مخوف مشهد؛ مهناز کماندو بازداشت شد
و محمد، مجرمان متواری پرونده سرقت و آدم ربایی، درحالی که قصد فرار از دست ماموران را داشتند، به دام افتادند. پس از بررسی نیروی انتظامی مشخص شد که محمد همان همدست رسول_گ در پرونده آدم ربایی است. درواقع هنگامی که پناهگاه رسول مورد محاصره ماموران قرار گرفته بود، او دستگیر، اما همدستش متواری می شود. در رابطه با پرونده آدم ربایی ادعا های مردی درباره ربایش پسر 16 ساله اش توسط رسول_گ و دوستانش ...
بازیگر سریال پایتخت واکسن ایرانی زد + عکس
مان هم دخترم باید به دبستان می رفت به همین خاطر دوست نداشتم دوباره به او شوکی وارد کنم و با تغییر محل زندگی کنونی اش باعث به هم ریختگی روحیه اش در ابتدای ورود به مدرسه شوم. ترجیح می دادم همه چیز در کمال آرامش رخ دهد از طرفی دخترم اِما از دوران کودکی با پدر و مادرم ارتباط نزدیکی داشت و حضور در کنار آنها برای هر دوی ما آرامبخش است. هدایت هاشمی چند سال بعد از جدایی در سال 94 مجدد ازدواج کرد . همسر دوم او مهشید ناصری است که او هم از بازیگران تئاتر است . این زوج در سال 96 صاحب فرزند دختری به نام جانا شدند. ...
5 زن تهرانی تن به خواسته سارقان مسلح دادند
جرمی دستگیر شدی؟ سرقت مسلحانه. چرا؟ باور کنید کار من دزدی نیست، خانه دوستانم بودم گفتن بریم بیرون که ناگهان وارد خانه شدند و من همه همراه آنها رفتم و فقط جلوی در ورودی ایستادم و کاری نداشتم که بعد از 2 دقیقه دوستانم گفتند برویم که فرار کردیم. اما صاحبخانه دیدند که شما اسلحه داشتی و داخل خانه بودی؟ شاید اشتباه می کنند. اسلحه در دست ...
سیره و منش شهید ابوترابی فرد از نگاه نزدیکان/سید آزادگان مظهر صبر و تقوا
در یکی از حجره ها نماز می خواندند، خدمت ایشان رسیدم و علی رغم اینکه بنده سن کمی داشتم، ایشان مرا پذیرفت و موضوع را در میان گذاشتم. حاج آقا فرمود: فردا ساعت هفت ونیم صبح ایشان را دعوت کنید من هم می آیم. قرار را گذاشتیم منزل ما، ایشان هم قبول کرد، من بلافاصله رفتم منزل و به پدر و مادرم اطلاع دادم، آنها هم خیلی خوشحال شدند از اینکه حاج آقا به منزل ما می آیند، صبحانه ای هم فراهم کردند. حاج آقا سر ...