ماجرای ماشین تشریفات فرمانده معروف سپاه پاسداران
سایر منابع:
سایر خبرها
واکنش فرزند علی اکبر محتشمی پور به شایعه قهر وی بعد از حوادث سال 88
پایگاه خبری جماران: یکی از فرزندان مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور با تأکید بر اینکه مقدمات هجرت پدرش به نجف قبل از سال 88 فراهم شده بود، گفت: من بعد از وفات حاج آقا از بعضی موضع گیری هایی که صورت گرفت دلخور شدم. یعنی اینکه بیان کنیم سید علی اکبر محتشمی پور بعد از قضایای 88 قهر کرد و در نجف اشرف در گوشه انزوا به سر برد، در درجه اول بزرگترین ظلم به مقام شامخ امیرالمؤمنین(ع) و ...
هرخانه یک واحد تولیدی
و ضمن درآمدزایی برای خود، اوقات فراغتشان را با پرداختن به کار های مفید و سرگرم کننده پر می کنند. یکی از بانوانی که به بازارچه ی محله اشان آمده، می گوید: قبلا بعد از انجام کار های خانه بیکار بودم و داشتم افسردگی می گرفتم؛ ولی حالا با دوختن دستگیره و درست کردن وسایلی مانند دم کنی، هم سرگرم شده ام و هم منبع درآمدی هرچند کم برای خودم به دست آورده ام. دیگری که با روحیه ای شاداب چند دست لباس ...
ورود قاچاقی خانواده مدافع حرم به ایران! + عکس
گروه جهاد و مقاومت مشرق - همین چند روز پیش، زیر تیغ آفتاب ظهرگاهی تابستان، روبروی دانشگاه آزاد شهر پیشوا ایستاده بودیم که مردی میان سال با قامتی متوسط و نگاهی که برقش از پشت عینک قابل تشخیص بود، ما را از گرمازدگی نجات داد و به خنکای خانه اش در خیابان بالایی برد. حاج خدابخش حیدری، پدر شهید مدافع حرم فاطمیون، عباس حیدری، همراه با همسرش (مادر شهید) بدون فوت وقت، روی مبل های راحتی و ساده ...
ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می داد
. سعودی ها با گلوله و آب جوش و باطوم و سنگ تلاش می کردند ایرانی ها را پراکنده کنند. محل درگیری ما زیر پل حجون بود. از جانم گذشته بودم. حین سنگ اندازی به طرف مأموران آل سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده ای زیر دست و پا افتاده و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی داشت. تلاش کردم هر طوری هست از معرکه فرار کنم. یک وانت در نزدیکی ام بود ...
همیشه سعی کردم با زنان و دختران بدحجاب دوست شوم
باید از لحاظ ریشه قوی باشد من خودم در یک خانوادۀ سنتی، دینی و مذهبی تربیت شده ام و حجاب را به خوبی در خانه برای من تشریح کرده بودند و من با رضایت قلبی و عقلی خودم این مسئله را قبول کرده ام و هیچگاه هم حاضر نمی شوم حجابم را در ایران و خارج از ایران کنار بگذارم. بعد از خانواده معلمان در مدرسه می توانند تأثیرگذار باشند. زمانی که من دانش آموز بودم نقش معلمان مذهبی در مدارس در ترویج حجاب برای دانش ...
آیا مناسکتان را آموختید؟
تنم را به دریای محبان حسین بن علی علیهماالسلام بزنم و حواسم را پرت کنم از این که 29 سال آرزوی کربلا سهم من بوده است و این بار نیت کرده ام مسافر بشوم. میدان امام حسین پر بود از جمعیت و تا میدان شهدا هر چند قدم که می رفتی، عده ای نشسته بودند و دعا می خواندند. محمد گفته بود برویم پای منبر حاج قربان و آنجا دعا بخوانیم و من تا دو سال بعد فکر می کردم سنگ و چوب منبر است که آدم را راهی می کند، تا ...
نان، بستنی و شادی های کوچک
هنوز شادی پیروزی در مسابقه فوتبال دستی میان خودم و پسرم ته نشین نشده بود که یک باره غمی آشنا و قدیمی جایش را گرفت. آن قدر گرم بازی شده بودم که تاکید همسرم برای خرید نان را فراموش کرده بودم. به ساعتم نگاه کردم و اضطراب هم به آن غم اضافه شد. بعید می دانستم آن موقع شب دیگر هیچ نانوایی در محله پخت کند. ازآنجایی که همسرم یکی از اعضای اصلی پویش نه به خرید نان از سوپرمارکت است، باید به هر ...
مردی که واقعا جایش خالیست؛ خاطرات خواندنی از مرحوم کافی
، مجانی نمی خواهم، خانه هم دارم رهن می دهم. گفتم: دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض می کنم به تو می دهم. گفت چهار ساله. گفتم چهار ساله. گفتیم بسم الله. به امام حسین علیه السلام قسم، یک ریالش را جایی سراغ نداشتم اما با خودم گفتم خدایا ما روی میخ تو می پریم تا روی عرش. یقین دارم اگر برای تو (خدا) هست درست می کنی. اگر هم که توی بازی هستم بگذار در تهیه پول بمانم. این دیگر مربوط به نیت است ... ...
از دسترسی آسان به مواد مخدر تا قیمت نزولی برخی مواد در اوج گرانی ها!
بخرم که خیالم راحت باشد. فقط کافی بود کمی به دور خودم خوب نگاه کنم با 50 پنجاه قدم پیاده روی شیشه کف دستم بود. برای اثبات بیشتر صحبت های این معتادان تصمیم گرفتم تا خودم مواد مخدر تهیه کنم، فقط کافی بود به مواد فروش زنگ بزنم. علی ساقی مواد مخدر با ظاهری شیک بعد از فقط چند دقیقه ماده مخدر گل را آورد. علی تا من رسید از کیفیت مواد مخدرش گفت و ادامه داد: این گل خیلی خوبه، از یک نژاد خوبه، اگه ...
دوری از حاج قاسم را تاب نیاورد
بعد دو شب به خانه آمده بود. خیلی خسته بود و به من گفت که لباس هایش را بشویم و صبح زود بیدارش کنم. به او گفتم: فردا جمعه است و استراحت کن! اما قبول نکرد. ساعت دو و نیم بامداد بود که گوشی اش زنگ خورد. پس از صحبت، سراسیمه به سمت تلویزیون رفت و شبکه ها را بالا و پایین کرد و در آخر به من گفت: اینترنت گوشیت رو روشن کن. مدام می گفتم: اصغر چه شده؟ و می گفت: میگم! که دوستش عکسی از محل شهادت حاج قاسم فرستاد ...
◄ خاطرات ابوالفضل جمشیدی از کارکنان وزارت امورخارجه دوره پهلوی
جلسات هم دعوت بود و تا زمانی که در ایران بسر می برد بدون غیبت هر هفته در جلسه اقتصادی شرکت می کرد. ایشان در آن محفل موضوعی را تعریف کرد که برای همگان جالب توجه بود .. تعریف می کرد زمینی داشتم درحدود 40 هکتار در آن زمین بادام زمینی کاشته بودم پشت زمینم رودخانه بزرگ و پر آبی جاری بود. روزی در جمعی به مسئولان محلی گفتم اگر اینجا سدی زده شود، در پشت آن سد و دریاچه های انحرافی که از این سد ...
ناکامی در سرقت پس از قتل زن همسایه
.... 4 ماه بعد از جنایت هم بازداشتم کردند و از آذر پارسال تا تیر امسال در بازداشتگاه بودم و مدام بازجویی می شدم تا اینکه در آخرین بازجویی، با خودم گفتم که بهتر است حقیقت را فاش کنم. چون هرچه می گفتم قاتل نیستم مأموران باور نمی کردند. گردآوری: گروه خبر سیمرغ seemorgh.com/news منبع: همشهری ...
خرده روایت هایی ازچندبانوی سرپرست خانوار | قامت خمیده، اما ایستاده در مسیر تندباد
زندگی عادت کرده بودیم که شوهرم اعتیاد دارد. من هم خودم را سرگرم دخترم می کردم تا اینکه برای بار دوم باردار شدم. شوهرم نظرش عوض نشده بود و بازهم بچه نمی خواست. از ترس آبرویم به خانواده ام حرفی نزدم بعد از اینکه بچه دوم آن ها به دنیا می آید، شوهر مهدیه تصمیم می گیرد به شهر دیگری سفر کند، نه برای تفریح که برای کار. اما اصل ماجرا این بود که شوهرش زن و بچه هایش را رها می کند و سوار قطار ...
قرار مرگ در اینستاگرام
را قطع کردیم تا کسی به ما مظنون نشود. تصمیم گرفتیم تا عادی شدن شرایط با هم تماس نداشته باشیم. از طرف دیگر من به خانواده خودم و شوهرم گفتم که مهدی برای انجام کار به امارات رفته و فقط از طریق چت واتساپ با هم ارتباط داریم. من با گوشی تلفن همراه شوهرم از طریق چت واتساپ با خانواده اش تماس داشتم و برای اینکه کسی به ماجرا مظنون نشود از این طریق با خودم هم ارتباط داشتم. بازداشت همدست بعد از ...
با افتخار لهجه دارم
/ شاعر و نویسنده اوایلی که از بم آمده بودم تهران خجالت می کشیدم توی جمع های بیش از سه نفر حرفی بزنم. یک بار به همکلاسی ام توی حیاط دانشکده گفتم: اگر کاری نداری بیا بریم نون بخوریم مهمون من... او خندید و فکر کرد تیکه می اندازم و گفت نه داداش اذیت میشی. یه نون خودم می خرم... ما بمی ها به ناهار و کلا غذا می گوییم نون و او فکر کرده بود واقعا می خواهم به خوردن نان دعوتش کنم. لهجه من ابتدا ...
43 سال زندان برای چشم و هم چشمی!
همیشه دلم می خواست از بقیه همسالانم کم نیاورم! پدر یکی از دوستانم نمایشگاه ماشین داشت و من هم دلم می خواست ماشین های آخرین مدل سوار شوم و ویراژ دهم.دلم می خواست عینک خارجی به چشمم بزنم و ساعت گران نرخ به دستم ببندم. پدرم می توانست زندگی آبرومندی برای ما تهیه کند اما نمی توانست این چیزهایی که گفتم برایم بخرد.برای همین تصمیم گرفتم کاری کنم که بتوانم زود به ثروت دست پیدا کنم. چند خواهر و برادر ...
ساعت 16 به وقت حلب
... هرگز فراموش نمی کنم زمانی را که ایشان را دعوت کردم به ماموریت سوریه. به بعضی ها گفتیم بیایند و مسئولیت مستشاری سوریه را بپذیرند. ولی آنها شرط هایی برای این کار می گذاشتند که اجرا کردنش ممکن نبود. وقتی این ماموریت را به حاج حسین پیشنهاد کردیم، بدون هیچ عذری و بهانه ای با آغوش باز این ماموریت را پذیرفت. به ایشان گفتم: آنجا مشکل پیدا می کنید و یار و یاوری ندارید. به طور کلی کارکردن در سوریه ...
کمیته انضباطی مرا جریمه کرده است!
به گزارش خبرگزاری حوزه ، در کتاب هشت گام تا حضور قلب آمده است: گفتم: امروز دربی پایتخت است بیا خانه ما تا با هم تماشا کنیم خندید و گفت: کمیته انضباطی مرا از دیدن این بازی محروم کرده است! با تعجب پرسیدم: کمیته انضباطی؟ گفت: پریروز که نماز می خواندم در نماز مدام به فکر بازی دربی بودم بعد از نماز خیلی خجالت کشیدم و با خودم گفتم این نماز بود یا فوتبال؟ برای اینکه دیگر ...
فرهنگ اصطلاحات طلاب
اینقدر بلند و کشیده جمله تقبّل الله... را گفت که چند نفر که اون اطراف بودند، چرخیدن و به من نگاه کردند. دستم رو بالا بردم و براش تکون دادم. دو ترکه با دوستش سوار موتور 125 هوندای سیاهی بودند. دوستش دسته گاز موتورسیکلت را تا آخر پیچوند، موتور غرشی کرد و سرعت گرفت و هر دو ازم دور شدند. همونطور کنار ماشین ایستاده بودم و به این فکر می کردم که متوجه معنای چیزی که گفته بود، شد یا نه ...
واکنش عجیب احسان حدادی به نتیجه ضعیفش در آستانه المپیک: دومی لیگ را نداشتم که آن را هم تجربه کردم!
سختی داشتم؛ اول از همه خدا را شکر می کنم سالم هستم چون خودم هم به این ویروس مبتلا شدم و تمام تلاشم این بود که از این اتفاق جان سالم به در ببرم و فدراسیون دوومیدانی و فدراسیون پزشکی کمک کردند زود جلوی پیشرفت بیماری را بگیریم؛ یک ماه کامل قرنطینه و روی تخت بودم که همین باعث زیادتر شدن درد کمرم شد و بعد هم که جراحی کردم. المپیک که به تعویق افتاد اصلا انگار همه چیز خراب شد؛ این رقابت باید سال گذشته ...
ذکاوت شهید پوراسماعیلی برای روحیه بخشی به رزمندگان/ شوخی دوستانه با شهید احمد کاظمی
مجروح برخوردیم. پیش خودم گفتم: نیرو ها تا اینجا پیش روی کرده اند! کمی جلوتر رفتیم تا رسیدیم به یک سو. از ماشین پیاده شده وارد یکی از سنگر ها شدم. ناگهان دو عراقی را در سنگر دیدم، معطل نکردم و هر دو را به هلاکت رساندم. کم کم بقیه عراقی ها در سنگر های دیگر متوجه قضیه شدند. سرم را از سنگر بیرون آوردم تا موقعیت را برای دور زدن ماشین بسنجم، بعد سریع سوار ماشین شده و دور زدم. عراقی ها مرا به ...
روایتی از شهادت مظلومانه کودکان در بمباران تهران
. فکر کردم زلزله است. متوجه نشدم که موشک خورده توی کوچه مان. آمدم کوچه، دیدم کوچه کوچه نیست. دیوار خانه ها همه صاف شده بود. نگاه کردم دیدم یک بچه شبیه بچه خودم است. پسر بزرگم را خونی داشتند می بردند. آن قدر گیج بودم که نمی شناختم بچه خودم را. همسایه مان من را صدا زد گفت بچه ات را بردند. باز نفهمیدم چه شده. جمعیت هم زیاد بود. من بی چادر و روسری رفتم بیرون. نگاه کردم مادرم داد می زند: بدو ...
پیمانه ای که سرریز شد
اسمش را نشنیده بودم. یک روز با یکی از دوستانم در اداره حفظ آثار قم کار داشتم. با این که تجربه ای در کار ثبت و ضبط خاطرات شفاهی نداشتم، خیلی بی مقدمه گفت: رزمنده ای هست به نام حاج آقای اقبالیان؛ خاطرات خوبی دارد. وقت داری خاطراتش را ثبت کنی؟ نمی دانم چرا بدون اما و اگر قبول کردم و قرار جلسه اول مصاحبه را برای دو سه روز بعد گذاشتیم. عصرهای تابستان1397 به خانه اش می رفتم. از آشنایی اش با شهید ...
هنگام نوشتن عشق در عصر کودتا کارهایی کردم که در خودم نمی دیدم
آمریکا با بیان این که دوست داشتم داستانی بنویسم که تجربه ایرانی آمریکایی باشد، درمورد نوشتن رمان چای دورهمی گفت: نخستین رمانم با نام چای دورهمی را تحت تاثیر کتاب هایی که خوانده بودم و تجربیات چندفرهنگی، زندگی خانوادگی و مهاجرت به آمریکا نوشتم. با خودم گفتم حالا که کتابی با این موضوع در اختیارم نیست خودم اقدام به نوشتن آن کنم. او با اشاره به اینکه بسیاری از نویسندگان زمانی کم می آورند و ...
تهمت دزدی اسلحه و قتل به مدافع حرم! + عکس
...؛ من خودم بعد از آن سه چهار ماهی در ایران ماندم. **: این سه چهار ماه که تنها بودید چطور گذشت؟ پدر شهید: سخت گذشت اما چاره ای نبود دیگر. خانه خواهرم اینجا بودم می رفتم بیشتر آنها؛ خانه برادرم بود که پیش آن ها هم می رفتم. خلاصه سه چهار ماه بعد من رفتم خودم را معرفی کردم به اردوگاه عسکرآباد و گفتم من مدرک ندارم تا من را هم رد مرز کنند. بعد، ما را فرستادند. رفتیم. من آنجا دو تا ...
اولین واکنش دروازه بان شاکی پرسپولیس پس از بازگشت به ایران/ آقا یحیی؛ تشکر!
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، بوژیدار رادوشوویچ که به دلیل عدم پرداخت مطالباتش راهی کشورش شده بود با انجام این تعهدات از سوی باشگاه بار دیگر به ایران بازگشته و در جمع شاگردان یحیی گل محمدی کار را دنبال می کند. گلر کروات سرخ ها درباره بازگشت به تهران و پرسپولیس بعد از غیبتی طولانی مدت گفت: اول از همه باید بگویم خوشحالم از اینکه به خانه دوم خودم برگشتم. امیدوارم دوباره بتوانم شروع ...
شرط حاج قاسم برای عکس یادگاری
به گزارش وب گردی خبرگزاری صداوسیما ؛ دو سال قبل سردار سلیمانی صاحب نوه های دوقلو شدند. نوزادان در بیمارستانی که من یکی از پزشکان اطفالش بودم، زودتر از موعد به دنیا آمدند. نارس بودند و وزن بسیار کمی داشتند. باید مدتی بستری می شدند. این افتخار نصیب من شد که پزشک نوزادان شوم.این چند روز کافی بود برای گذراندن یک ترم فشرده اخلاق در کلاس درس سردار حاج قاسم سلیمانی. راستش تا آن زمان فقط از رشادت سردار و ...
ملی پوش دوچرخه سواری: انتظار کسب مدال المپیک غیرمنطقی است
یادآور شد: با برنامه و آرام آرام به فرم لازم نزدیک می شدم که متاسفانه در حین تمرینات اردوی سوم به کرونا مبتلا و مجبور شدم اردو را ترک کنم. 11 روز استراحت مطلق داشتم و سپس با 5 روز تمرین به اردوی چهارم ملحق شدم. در این مدت، کمی افت کرده بودم اما باز هم از رقبای خودم بهتر بودم. بعد از تمرینات مداوم و حضور در اردوهای آماده سازی در اردوی آخر در چالوس حضور یافتم. بین دو اردو 2 هفته زمان برای استراحت داشتیم ...
سارق مشهدی برای دزدی از منازل شگرد خود را لو داد
گاوصندوق را به سرقت می بردیم. البته من از ترس داخل منازل نمی رفتم و چون در رانندگی مهارت داشتم، در بیرون منتظر همدستانم می ماندم. بعد از سرقت اموال را تقسیم می کردیم ولی همه پول ها را خرج مواد مخدر یا خانم هایی می کردیم که با آن ها رابطه غیراخلاقی داشتیم. اگرچه شنیده بودم پلیس مشهد تشکیلات قوی دارد و باندهای سرقت نمی توانند از چنگ آن ها بگریزند اما همواره می گفتم من شانس خوبی دارم و در سرقت ...
دختر پاراگلایدر سوار تهرانی که در آسمان ها ازدواج کرد
...> پاراگلایدر سوار ایرانی درباره پیشینه علاقه مندی اش به این رشته ورزشی افزود: از سال 64 اتوماتیک پریدم وقتی 16 ساله بودم. با چترهای دایره ای از داخل هواپیما پریدم. نظامی بازنشسته و غواص هستم؛ چون خودم دوست داشتم این رشته های ورزشی را آموختم و اجباری برایم وجود نداشته است. خورسند علت بسیاری از مشکلات روحی را اینگونه عنوان کرد: این روزها بچه های ما بچگی نمی کنند نوجوانان نوجوانی نمی کنند، جوانان ...