سایر منابع:
سایر خبرها
آزادی به وقت سیدالاسراء
العالی) ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید. این خلبان سرافراز سرانجام در روز نوزدهم مرداد سال 1388 بر اثر عارضه های ناشی از دوران اسارت در سال های جنگ تحمیلی به شهادت رسید. شهید حسین لشکری در مصاحبه با رسانه های جمعی در سال 1387 (مقارن با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی) گفته بود: اعتقادات مذهبی و مکتبی سربازان ایرانی ...
این گوشی لعنتی قاتل آرامش من است!
همه دانسته چه باید بکنم؟! تصمیم گرفته ام از فردا عوض شوم چند روزی است کار ها آن طور که باید، پیش نمی رود. از برنامه های شخصی و کاری خودم خیلی عقب مانده ام و هر بار تصمیم می گیرم جدی کار ها را دنبال کنم. به خودم انرژی می دهم و عزمم را جزم می کنم که روز را به جای خوابیدن تا لنگ ظهر با نرمش آغاز کنم و شاید کمی پیاده روی. در رختخواب برای فردا در ذهنم برنامه می چینم. برنامه ای که منجر به ...
راز صلابت شهید حججی هنگام اسارت از زبان خودش
... گریه برای سوریه قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت 11 و نیم شب بود که آمدم خانه مان. رفتم دم در. گفتم: خیر باشه آقا محسن. گفت: آقای رشیدزاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومدم از شما خواهش کنم بگذارید برم. گفتم: کجا؟ گفت: سوریه . عصبانی شدم! صدایم را آوردم بالا و گفتم: این موقع شب وقت گیر آوردی؟! امروز که پادگان بودم. چرا آنجا نگفتی؟ گفت: پیش بقیه نمی شد. آمده ام ...
رضایت خانواده های شهدا، دفاع از ارزش ها و بیعت با مقام معظم رهبری است
زیر یک پرچم برای دفاع از حرم و اسلام جنگیدند. رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در ادامه با بیان اینکه شهدای ما به امام حسین (ع) و آزادگان ما به اسیران کربلا تأسی کردند، خاطراتی از دوران اسارت خود، از ارادت نوجوان شهید مهدی حاج کرمی ، نحوه برخورد سید آزادگان حاج علی اکبر ابوترابی و شهید مدافع حرم عراقی کاظم عبدالامیر ، روایت کرد. اوحدی با اشاره به اینکه خداوند خود فرموده تنها خریدار شهدا ...
نخستین اظهارات ضارب مردم گرگان در نزاع خونین
هم قرص مصرف می کنم. این متهم 51 ساله در خصوص شروع حادثه اضافه کرد: کسبه چهار راه میدان من را اذیت می کردند و آزارم می دادند و آنقدر اذیت شده بودم که چند روز قبل از حادثه تصمیم گرفته بودم خودم را مقابل اتوبوس بیاندازم و خودکشی کنم، اما در لحظه آخر پشیمان شدم و حتی این افراد را به خدا واگذار کردم. محمود که مدعی است، افرادی را که زخمی کرده باعث جداییش از همسرش شده اند، تاکید کرد ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده 8 شهید مدافع حرم
مان شلوغ است و همه همسایه ها و فامیل آن جا هستند. همان جا بود که دیگر چشمانم پر از اشک شده بود و فقط گریه می کردم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم که همه دارند گریه می کنند از شدت گریه افتادم و در حالت بیهوشی بودم. خاطرم هست که مادرم بعد از نمازش به من گفت که گریه نکن، چون که بابا به آرزویش رسیده است. اگر یک بار دیگر ببینمش فقط بغلش می کنم. خاطرم هست روز تولدم عصبانی بودم که چرا کسی تولدم را ...
خیلی دلم می خواهد رو سفید و شهید شوم
انتشار فیلمی که ادعای به اسارت درآوردن محسن حججی را داشت، اعلام کرد که وی را به قتل رسانده است. او دهمین عضو از لشکر زرهی 8 نجف اشرف است که طی جنگ در خاک سوریه به شهادت رسیده اند. این جوان رشید پاسدار در دومین اعزام خود به سوریه در مرز عراق با این کشور در روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت داعش درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در منطقه ای به نام تنفت به شهادت رسید. انتهای پیام/ چاپ نام خود را وارد کنید آدرس پست الکترونیکی را وارد نمایید آدرس پست الکترونیکی وارده صحیح نمی باشد لطفا نظر خود را وارد نمایید نظر شما نظرات کاربران ...
علت رفتار وحشیانه تکفیری ها با شهید حججی از زبان یک داعشی
راهی به روزنه های غیب عالم یافت و خود را به آسمان رساند. این کتاب پیشکش به آستانِ آن شهید که در جوانی اش نشانه شد! در برشی از کتاب سربلند می خوانیم: برگشتم به حاج سعید گفتم: آخه من چطور این بدن ارباً اربا را شناسایی کنم؟ خیلی به هم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر عقب رفت و اسلحه اش را کشید طرفم. سرش داد زدم: شما مگر مسلمان نیستید؟ به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس ...
یادداشتی به یاد آقا نیکی و کیفش
، مثل نوع دست دادن را خودم اضافه کردم. صدایی که برای آقا نیکی در نظر گرفتم صدایی از ته گلو بود و دستم را هم در هوا تکان می دادم، فی البداهه شد. می گفتند حاج آقای دعایی (مدیرمسوول روزنامه اطلاعات) دوست دارد شما را ببیند. یک بار که از جلوی اطلاعات رد می شدم، رفتم و با ایشان ملاقاتی داشتم. حاج آقا دعایی گفت: وقتی من و آقای لاریجانی در مجلس به هم می رسیم، مانند شما دست می دهیم! کم ...
وقتی مجوز شهادت شب قدر در حرم رضوی امضا شد/ محسن از کودکی دهه اول محرم سیاهپوش بود
قطار مشهد گرفتم و باید بار سفر را ببندید تا به زیارت امام رضا (ع) برویم. ماه مبارک رمضان سال 96 بود و برای اینکه روزه هایمان هم قضا نشود، قرار شد 10 روز در مشهد بمانیم. شب های قدر شد و شب 21 ماه رمضان و شبی که تقدیبر و سرنوشت همه افراد نوشته می شود، در گوشه ای از حرم امام رضا (ع) نشسته بودیم که بعد از مدتی از آقا محسن جدا شدم و به صحنی دیگر رفتم تا بتوانم در جایی تکیه دهم. قبل از اینکه مراسم قرآن به ...
یک لحظه با من زندگی کن!
...: سه سال بیشتر نداشتم، تازه یاد گرفته بودم بدون کمک دیگران به دنبال توپ کوچک پلاستیکی رنگ و رو رفته برادرم بدوم و گاه آن را چون گنجی در پستو مخفی کنم که به دلیل بیماری و تشنج ،پاهایم دچار معلولیت شد !از آن روز به بعد پاییز میهمان همیشگی چشمان مادرم شد و شکوفه های قلب پدرم هر روز به دست سرنوشت پژمرده. دوران کودکی یکی از معجزات بزرگ پروردگار است چرا که تو بدون توجه به مشکلات اطرافت ...
علیپور: الیاسی در تراکتور مسئول تشریفات است، نه رئیس هیات مدیره
کنار بروند را مطرح کرد . * نمی خواستم تراکتور را به حاشیه ببرم با سلام خدمت شما و خدمت هواداران محترم تراکتور و همچنین مالک باشگاه تراکتور که خبردار شدم همسر ایشان در بستر بیماری است و همین جا برای ایشان آرزوی سلامتی دارم. من پیش از این قصد داشتم مطالبی را در خصوص باشگاه تراکتور و دوران حضور خودم در این باشگاه عنوان کنم و برای اینکه خدای نکرده تیم در شرایط حساس دچار آسیب نشود ...
حاج قاسم چگونه آمریکا را ذلیل کرد؟
بودم اما حاج قاسم اونجا کفش را از پا در آورد و پا برهنه پرید توی قبر و گفت من خودم خاکشان می کنم. یکی از بچه های لشکر که اونجا بود (آقای حسین محمودی ) هم صدا زد که کمکشان کند و گفت من سر شهید رو می گیرم و شما پاهایشان را بگیر و گفت کمک بده به خاک بسپاریم و آرام آرام سر شهید رو در قبر گذاشت و حاج قاسم یک متکا هم با خاک برایش آماده کرد زیر سرش. و وقتی بدن در قبر مستقر شد حاج قاسم رفت پایین پای حاج ...
سید احمد سلاح برادر شهیدش را برداشت و رفت + عکس
می رود دکتر و شکر خدا خوب می شود. **: حاج خانم؛ شما چطور آمدید به ایران؟ همسر شهید: آن موقع که با سید احمد ازدواج کردم، سید احمد 20 ساله بود و من 13 ساله. یعنی سال 67 ما با هم ازدواج کردیم. چون زندگی خودم است، بهتر یادم هست. من بچه تر بودم از سید. **: شما چطور با خانواده از افغانستان آمدید؟ یا اینکه اساسا اینجا به دنیا آمدید؟ همسر شهید: من متولد ایران ...
محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست
...، روی زمین بود و من وسط این ها نشسته بودم. جالب اینجا بود که حرف زدن خودم را هم نمی شنیدم. این برایم خیلی سخت و خیلی بد بود. از لب خوانی بچه ها متوجه شدم که می گفتند برایمان بخوان. من شروع کردم به دشتی خواندن. خیلی از بچه ها گریه کردند تا اینکه آمدند و به من حالی کردند که حاج علی سراج صدایم می کند. گفتیم در این اوضاع و احوال؟! حاج علی سراج هم اینجا بیاید. گفتند نه شما بروید. رفتم و ...
مسئولیت پذیری شهید پاشاپور الگوی مناسبی برای دولتمردان/ دفاع از حرم اولویت اول بود
جنگ سوریه شروع شد، برادرم برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی شد. وقتی آتش جنگ بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریست ها به آنجا اعزام شدند، برادرم نیز مدت مرخصی هایی را که توسط آن به تهران می آمد، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند. حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار دو سال پیش بود که وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم، برادرم را آنجا دیدم. خود حاج اصغر هم آخرین بار عید ...
آنچه بین شهید حججی و همسرش گذشت+عکس
جنگ با داعش یعنی چی. نمی دونستم به شهادت رسیدن چقدر آسونه. شهادت در یک قدمی ام بود و گیرم نیومد. خوش به حال کمیل قربانی و حسن احمدی و اون چند نفری که لابد توی تشییع جنازه شون بودی و دیدی که چه عزتی پیدا کرده بودن پیش مردم. حیف... حیف... چند آه بلند کشیدم. زهرا، بی کلامی حرف، راهش را کشید و رفت به طرف آشپزخانه. فهمیدم نمی بایست این حرف ها را می زدم. بلند شدم و کنارش ایستادم. دستم را گذاشتم ...
حمیده عباسعلی: هیچ کسی به اندازه خودم از من توقع مدال نداشت / هنوز نمی دانم آسیب دیدگی ام چقدر است
خودم از من توقع مدال نداشت. عباسعلی ادامه می دهد: خیلی خوب می دانستم که کلکسیون مدال هایم فقط مدال المپیک را کم دارد و به همین خاطر در این چند سال اخیر از همه چیز زده تا مدال المپیک را به مدال هایم اضافه کنم. مصدومیتی که یک سال و چند ماه قبل برای من اتفاق افتاد، مصدومیت ساده ای نبود بنابراین خیلی تلاش کردم تا بتوانم دوباره به شرایط مسابقه برگردم و آماده شوم. شما می دانید که چقدر یک سال ...
حکایت محمود صارمی و رفقای از یاد رفته اش
.... حاج حیدر باقری راننده بود. گاهی سفره دلش را باز می کرد. همه کار ازش می آمد. حتی ستلایت محمودم یک بار تعمیر کرد! آقای نوروزی هم خیلی دقیق و حرفه ای بود. آقای حیدریان هم بود. او از این که نماز جماعت صبح خلوت تر از نماز جماعت ظهر و شب است همیشه گله داشت. ظهر 17مرداد 1377 همه این بچه ها در یکی از اتاق های همان ساختمان به شهادت رسیدند. ظهر 17مرداد یک عنوان شهید آمد جلوی اسم ...
حاج قاسم گفت تو با این قد و قواره راننده تانکی؟!
را باز کردم؛ بچه ها باورشان نمی شد با این وضعیت توانستم به عقب برگردم؛ دستم تقریباً قطع شده بود که پزشکان مجبور شدند دوباره دستم را پیوند بزنند. وقتی دکتر دست من را دید، آن را بالا گرفتم و گفتم: دکتر بیایید پیوند بزنید. من می خندیدم و دکتر گفت اولین بار است مجروحی را می بینم با این شرایط سخت بخندد. من را به بیمارستان بردند و سپس به ایران منتقل شدم؛ تا مرداد ماه در بیمارستان بستری بودم ...
اسارت زمینه ای برای خودسازی افراد در محیطی دور از تجملات زندگی ایجاد کرده بود
صلیب را برای کتاب انتخاب کردند. مطالب این کتاب در سه بخش ارائه شده است. یک بخش مربوط به دوران کودکی و نوجوانی خودم است در ادامه مطالب مربوط به جنگ و جبهه است و بخش بعدی به مسأله اسارت می پردازد که 2 سال و سه ماه در اسارت دولت بعثی عراق بودم که خاطرات آن در کتاب درج شده است. این کتاب چه ویژگی بارزی نسبت به دیگر کتاب ها که در حوزه دفاع مقدس نوشته شده، دارد؟ نمایش حضور ...
عباسعلی: هیچ کسی به اندازه خودم از من توقع مدال نداشت/ توان برد مقابل حریفم را داشتم
به گزارش پایگاه خبری وزارت ورزش و جوانان، حمیده عباسعلی کاراته کای کشورمان درخصوص عملکردش در مسابقات المپیک اظهار داشت: در روز مسابقه بسیار آماده بودم و از مصدومیت قبلی ام هیچ خبری نبود. حتما در عکس ها دیده اید که پیش از شروع یکی از مسابقه هایم ، چقدر بالا پریده ام و اگر ورزشکاری مصدومیت داشته باشد، حتما قادر به این کار نیست. من آمده بودم که مدال المپیک را بگیرم و هیچ کسی به اندازه خودم از من ...
سرنوشت یک پارچه گلدوزی شده یک اسیر جنگی
به گزارش ایسنا، آزاده سرافراز هوشنگ پایدار از جمله آزادگان اردوگاه 20 تکریت است. او درباره روزهای پایانی اسارتش روایت می کند: روز چهارشنبه 24 آذرماه 1369 خبر تبادل را شنیدیم. از شدت خوشحالی اردوگاه روی هوا رفت.چند روز قبل از آزادی با خطی که یکی از بچه ها نوشته بود، روی پارچه ای که تهیه کرده بودم، گلدوزی کردم. چون قشنگ شده بود، می دانستم اگر عراقی ها این پارچه را ببینند از من می گیرند! صبح وقتی در ...
فیلم| سارا بهمنیار: خوشحالم اولین برد کاراته ایران را کسب کردم / امیدوارم محبت مردم را با کسب مدال ...
گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، سارا بهمنیار، کاراته کای وزن منفی 55 کیلوگرم کشورمان در مسابقات المپیک 2020 بود که با کسب یک برد و دو شکست موفق به صعود از مرحله گروهی نشد و بدون مدال به کار خود پایان داد. بانوی کاراته کای کشورمان در گفتگو با خبرگزاری دانشجو درخصوص پیروزی مقابل حریف ترک در مبارزه اول گفت: از وقتی وارد بزرگسالان شدم در رقابت های کسب سهمیه المپیک بار ها مقابل سراب اوزچلیک که رنکینگ اول ...
قتل وحشتناک زنی به دست هوویش/ درخواست رئیس قوه قضائیه برای محکومیت قاتل به دیه و زندان
اولم بود و فریبا همسر دومم. بعد از عقد با فریبا او را به خانه ام آوردم و از همسر اولم خواستم با هم در یک خانه زندگی کنند. روز های اول همه چیز خوب بود، اما کم کم آن ها به اختلاف خوردند و چند بار با هم درگیر شدند. مرد جوان ادامه داد: روز حادثه چند بار با فریبا تماس گرفتم، اما جواب نمی داد. نگران شدم مبادا آن ها دوباره درگیر شده باشند این شد که به خانه آمدم، اما هرچه در زدم کسی در را باز نکرد ...
سوتی مجری سرشناس و زنش روی آنتن زنده صدا و سیما ! +فیلم جنجالی
صحبتی کنم چون خیلی ها به من متلک می انداختند. من دوران بیماری داشتم که خواست خدا باعث شد متوقف شود. 5 سال دچار بیماری بودم. اگر پیشانی من دچار حفره شده ، در ریه ام چند حفره بود و می ترسیدم یک صبح بیدار شوم و همه صورتم لک شده باشد. من دچار بیماری شدم که طی آن سیستم بدنی انسان دچار مشکل می شود و خودزنی می کند و حتی ممکن است به ام اس برسد. دوست داشتم بر اثر عبادت پیشانی ام پینه ...
شهردار دهه 60 بوکان فوت کرد / موسوی که بود؟
اسماعیل نیا، درست سر ساعت رسید. هنوز چیزی نپرسیده بودم که پیمانکار شصت و هفت ساله ی همشهری، شروع به گفتن از شهرداری آن سال ها کرد، او می گفت و من می نوشتم. حافظه ی قابل تحسینی داشت می گفت: روز اولی که موسوی من را دید به معاونش آقای بابامیری زیر لب گفته بود: از این فردی که من می بینم پیمانکار درست نمی شود! چند بار این جمله را تکرار کرد و هربار هم می خندید، انگار از این که شاگرد زرنگ کلاس ، چیزی را به ...
مشکلات تراکتور را همه تیم ها دارند
...> هافبک تراکتور در مورد انتصاب مدیرعامل جدید این باشگاه گفت: من قبلاً با آقای نظمی هم کار کردم و به نظر من خیلی مدیرعامل خوبی است و 6 سال پیش هم که اینجا بودم واقعا دیدم که یک مدیر دلسوز و پیگیر است و شب و روز فقط به این فکر می کند که نیاز بچه ها را برطرف کند و از موقعی که آمده تاثیراتش حس شده و انشاالله ادامه داشته باشد. آمدن ایشان برای کادرفنی و بازیکنان قوت قلب است و می تواند خیالمان راحت باشد ...