کتاب تنها گریه کن چگونه به نگارش درآمد
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان/ بر چشم بد لعنت
...! پیراهن و شورت را با دقت تا کرده ، روی کَتُ و کُرسی گوشه اتاق کوچکمان گذاشته بودم. هر چند دقیقه نگاهش می کردم و قند توی دلم آب می شد. نگاهی به چرخ خیاطی مادر کردم که در کنج اتاق مانند عروسی تور و تاج بر سر نشسته بود. لحظه ای ترس وجودم را گرفت. ترسیدم اگر شماره را ندوزم پیراهن را به کس دیگری بدهند. ننه داشت سفره کوچک شام را جمع می کرد .همان طور که او را زیر نظر داشتم ،سعی ...
فرزند شهیدی که به پدران شهدا خدمت می کند/ چشم هایی که 30 سال است در فراق فرزند می بارد
شان دارند و یک برگ از تاریخ انقلاب اسلامی به نام و نشان آن ها گره خورده که فقط وقتی سر صحبت باز می شود، به گوشه ای از آن پی می بریم. محمود دلاوری یکی از پدران شهید مقیم این مرکز است، اما به افتخار دیگری هم بین خدمه شهرت دارد. او در روزگار نه چندان دور، در زمره کشتی گیران نام آور استان خراسان رضوی بود. در آغاز بازدید حجت الاسلام مروی به سراغ تخت آقای دلاوری می رود، حاج آقای معصومی ...
پرشکسته پریدن هنر ماست...
بود در خصوص سختی های کارش به ایسنا بگوید اما همان ابتدا آب پاکی را روی دست می ریزد و می گوید من با این افراد نه تنها هیچ مشکلی ندارم بلکه اگر یک روز هم نبینم شان مریض می شوم، با خودم گفتم شاید می خواهد کمی اغراق کند آخر مگر می شود با این افراد که نگهداری از آن ها طاقت فرساست، سر کنی بعد بگویی مشکلی نداری سعی کردم سؤالم را به گونه دیگری و اینکه آیا خانواده اش از شغل وی راضی هستند یا نه بپرسم. ...
چرا پدر و مادر غزاله، آرمان را نبخشیدند؟
چون سال های زیادی در زندان بوده به زودی آزاد شود. می ترسم رضایت بدهم و دیگر همه چیز از دستم خارج شود. قاتل دخترم از زندان آزاد شود و پس از آن با هر خبری درباره او، این سئوال مرگبار که آیا تصمیم درستی گرفتم؟ روی سرم آوار شود. می ترسم هر بار با دیدن عکس هایش، مثلا در کنار خانواده اش، هنگام ازدواجش یا در شبکه های اجتماعی- که اتفاقا عاشق این موضوعات هستند- دلم هری بریزد و یاد دخترم بیفتم ...
ناگفته های تلخ زن مشهدی از رفتار شوهر 70 ساله اش / 14 ساله بودم که زن کریم شدم
مجبور شدم از پنج خواهر و برادر کوچک تر از خودم نگهداری کنم چرا که پدرم به دنبال خوش گذرانی های خودش بود و سعی داشت با زن جوان دیگری از اهالی همان روستا ازدواج کند. آن روزها تحمل رفتارهای پدرم را نداشتم و روزگار سختی را می گذراندم تا جایی که می خواستم خواهران و برادرم را رها و از خانه فرار کنم. در همین روزها کریم به خواستگاری ام آمد ولی پدرم مخالف ازدواجم بود چون اعتقاد داشت کریم اهل مشهد ...
تمام جنگ و پس از جنگ در یک عکس
به گزارش بولتن نیوز ، تابستان سال شصت و دو است مادر قاسم وسط نشسته و بچه ها دور و برش ، نوه هایش هم هستند ، عروسی گرفته برای پسربزرگش قاسم ، بزرگ خط ما ، که ننه قاسم اینچنین شاد می خندد ، سمت راست عبدالحسین سلبی جانبازی است که دو ماه پیش در فقر پر کشید و رفت ، و بالای سرش ، سه نوه و بعد حمید برادرم که طبق ازمایش رسمی شیمیایی بیمارستان بیش از پانصد بار در خواب قطع تنفس مسلم دارد و باید نشسته ...
از ناتوانی حرکتی تا آموزش گلیم بافی
مدت از خانه بیرون نرفته بودم. در کانون زیر نظر مربی عزیزم خانم مختاری به طور کامل بافت گلیم را آموزش دیدم و توانستم مدرک گلیم بافی را دریافت کنم. آشنایی با بچه های کانون و حضور در کلاس های آموزشی و گفتگو باهم کسانی که مانند خودم بودند انگیزه ای مضاعف برای ادامه مسیرم شد. وی بیان کرد: در اوقات فراغت ورزش می کنم یا موسیقی گوش می دهم و به اکثر دخترهای روستا بافت گلیم را آموزش می دهم ...
وجه الگوساز شهدا، ویژگی های فردی متفاوت آن هاست
) دم افطار با خانواده خداحافظی کرد و گفت که راهی عراق است. خواهرش پرسید: بازهم مأموریت یک هفته ای؟ و جواد گفت: نه این بار کمی بیشتر طول می کشد . مادرش با دلخوری گفت: تو قول دادی که عید فطر داماد می شوی و جواد گفت: چشم مادر، حتما. روز اول موفق به سوار شدن به هواپیما نشد و برگشت. مادرش می گفت به خانه که برگشت دستش را روی سینه اش گذاشت و این شعر را خواند که سکه شاه ولایت، هرجا رود پس آید. روز بعد سوار ...
لباسش را به دیگران می داد و خودش سرما را تحمل می کرد
یک شاخصه مشترک بین رزمندگان فاطمیون که بیش از هر ویژگی در بینشان خود را نشان می دهد غیرت دینی شان است که باعث شد لباس رزم برتن کنند و مدافع حرم شوند. رزمندگانی که بار ها و بار ها از حماسه آفرینی ها و دلاوری هایشان صحبت شده و ما هم به سهم خودمان راوی لحظات زندگی تا شهادتشان بوده ایم. این بار به شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون سید اسماعیل حسینی می پردازیم. جوانی رعنا که سختی روزگار خیلی زودتر از آنچه ...
بابا چهاربار ورشکست شد
خودش گفته: پدرم همیشه می گفت جلال، اول شعر را تحویل بده، بعد تحریر بده؛ چون بعضی آوازخوان ها فکر می کنند آواز فقط چه چه زدن است. پدرم می گفت که شعر را فدای آوازت نکن. آن طور که از شواهد و قرائن و گفته های خود تاج برمی آید، او تا هنگام ضبط صفحه معروف همایون، معمم بوده و با لباس روحانیت به آوازخوانی اشتغال داشته است. از این رو تعویض لباس او به سال های پس از 1312 بازمی گردد. ادیب خوانساری، خواننده معروف و مطرح موسیقی ایرانی در مصاحبه ای با رادیو ایران در سال 1355 درباره تغییر موضع تاج نسبت به روضه خوانی و لباس روحانیت ...
مستند ژنرال درباره آزاد سازی اربیل توسط شهید سلیمانی
به آزادی کرکوک می گیرند، ولی شکست می خورند و باز از حاج قاسم کمک می خواهند و حاجی به آن ها می گوید که مگر نگفتم هر کاری می کنید، با من هماهنگ کنید؟! نیرو های اقلیم در مستند ژنرال از شجاعت و روحیه ای که حاج قاسم به آن ها داد، می گویند. کارگردان مستند ژنرال درباره انگیزه شرکت در پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت ، گفت: با توجه به این که جایزه شهید آوینی را در راستای مستندم دیدم، علاقه مند شدم ...
زنی که مردانگی را معنا کرده است/ از کارآفرینی در کودکی تا جهادگری در میانسالی
فعالیت های ایشان آشنا شویم. خانم پورحسین که هم اکنون به مرز 50 سالگی رسیده با روحیه بسیار بالا پذیرای ما می شود و صحبت را از اینجا شروع می کند: زمانی که وارد مدرسه شدم همزمان با پیروزی انقلاب بود و باتوجه به اینکه در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم علاقه مند به فعالیت های مذهبی و انقلابی شدم. از اصرار برای ورود به بسیج تا شست وشوی لباس رزمندگان جبهه وی خاطرنشان کرد: از سن 9 ...
دنیایم پر از نور؛ اما مات و محو است
به او هیچ چیزی نمی گفتم، وقتی 11 ساله بودم پدرم فوت کرد و مادرم همه این سال ها برای ما تلاش کرد، زمانی که خواهر بزرگ ترم نابینا شد، مادر فشار زیادی را تحمل کرد و همیشه شانه ای بود برای گریه های خواهرم اما من نمی خواستم مادر رنج من را به دوش بکشد خواهر کوچک تر مینا نیز دچار این بیماری شده بود، هرروز بینایی شان را باهم چک می کردند، بیماری مینا 2 سال زودتر خودش را نشان داده بود و خواهرش د ...
رشادت شهید کجباف در نجات اسرای ایرانی/ مصاف نفس گیر با تک تیرانداز داعشی برای دفاع از حرم اهل بیت (ع)
) جاری کرد. در طول جنگ تحمیلی 9 بار مجروح و دو بار دچار موج پس از انفجار شد، وی در سال 62 صاحب فرزندی شده بود. بنا بر گفته همسرش حالت روحی و روانی شهید پس از موج گرفتگی بسیار آشفته بود و لذت پدر بودن و نوزادی فاطمه (فرزند اولش) را درک نکرد. پس از به دنیا آمدن سجاد، در سال 65 سومین فرزند شهید کجباف در حالی به دنیا آمد که خانواده خبری از وی نداشتند، چهار روز پس از به دنیا آمدن محمد، مادر ...
بازگشت کبوتران عاشق به آسمان وطن
خوزستان آورده اند، جرقه ی نوری در دلم روشن شد. دیگر فقط در خوابم نبودی و با هر بار پلک زدن، در قاب در خانه می دیدمت. چفیه ای به گردن، لباس های خاکی به تَن و پوتین های براق. وقتی به محل تشییع رسیدم، هرچه تلاش کردم، جمعیت را کنار بزنم، نشد که نشد. دلم گرفت و با اشک شروع به گلایه کردم. مگر خودت دعوتم نکردی، مگر نگفتی مادر بیا. همراه قطره اشکی، نوری پیدا شد در افق نور؛ جوان رشیدی ایستاده بود ...
ماجرای جنایت در مجلس عروسی
...، که این وسط یکی به رحمت خدا می ره. این یک نفر مقتول چه کسی بوده؟ این یکی از فامیل های دوستام بود. همه از اهالی یه روستا هم بودن. قبلا هم درگیری داشتن. تیر و تیراندازی داشتن. تا اون شب دیگه کار به خون و خونریزی می کشه. چند سال داشته؟ خودش {مقتول}؟ سی و پنج، شش سال داشته. زن و بچه هم داشته بنده خدا، آره دیگه. شب عروسی رو با جزییات تعریف می کنید؟ شب عروسی بعد ...
عاشقانه های جلال
همسرش دارد، جایگزین شود. کاش همه زن و شوهرهایی که این مطلب را می خوانند، مثل جلال آقا و سیمین خانم عزیز ادبیات، عاشق و دوستدار هم باشند. در نقل مطالب به رسم الخط جلال در نامه هایش وفادار مانده ایم. سیمین جان، عزیز دلم، دختر سیاه سوخته شیرازی، چه بگویم؟ عمرم! جان من به لب آمد تا کاغذت رسید... الان ساعت 10 است و من تازه به خانه آمده بودم و دلم آنقدر تنگ بود که همین طور آرزو کردم کاش کاغذی ...
ماجرای عجیب کارت عروسی که به دست رهبر انقلاب رسید
زیر نظر خانواده ها باهم صحبت کنیم. اولین دیدارمان هم در بهشت زهرا بود. دوست داشتم ازدواجم مطابق میل حضرت زهرا باشد بعد از چندین جلسه آشنایی که با هم داشتیم حمید با مادرش برای خواستگاری به خانه ما آمد.در جلسات خواستگاری سعی می کردم تا حدی که می شود همه چیز مطابق میل حضرت زهرا(س) باشد. گرچه من هم مثل همه ی دخترها دلم می خواست در مراسماتم لباس های خاص و چشم گیر بپوشم اما این کار را ...
شکرانه رهایی
خوش کرده اند. بی هیچ مقدمه ای سر صحبت را باز می کند و از خودش می گوید که چه روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. تعریف می کند: خیلی زود ازدواج کردم. 14 15 ساله بودم. با همسرم نسبت فامیلی داشتیم. پسر خوبی بود. دوستش داشتم. خانه مادر همسرم زندگی می کردیم. کم کم با افراد ناباب نشست و برخاست کرد که متأسفانه فامیل هم بودند. آلوده به موادمخدر شد و هر روز دوستانش را به خانه می آورد و با هم بساط می کردند ...
آغاز زندگی مشترک دانشمند ایرانی در خوابگاه دانشجویی
ما مراجعه کند که واقعا زندگیم اینطور بود. نمی گویم مشکل نداشتیم، قطعا مسائلی پیش آمده، چون از فرهنگ و زبان و در مجموع دو انسان متفاوت بودیم، اما پیش نیامد بخواهیم به شخص ثالثی مراجعه کنیم. در آن دو ساعت همه چیز تمام شد و جوابم مشخص بود. قرار شد با خانواده به منزل ما بیایند که با مادرشان آمدند و در خانه بنایی داشتیم به خانه خواهرم رفتیم. از خانواده من هم مادر و خواهر و برادر بزرگم بودند. ...
مدل موهای عجیب “لیلا بلوکات” در جشن تولدش/ عکس
گفتند که کرونای شما مثبت است، باورم نمی شد، اما نترسیدم. زمانی ترسیدم که بینایی ام را از دست دادم. من هنوز هم حالم خیلی مطلوب نیست. سرفه های پیاپی که امان بلوکات را بریده بود، از عوارض این بیماری است. او یکبار پس از سرفه های شدید به مدت کوتاهی بینایی اش را از دست می دهد! بلوکات در این باره گفت: یک هفته بود که بیمار بودم اما خبر را عمومی نکردم. زیر نظر دکتر بودم در خانه. اول فکر ...
تقریظ رهبری شایسته مادر شهید معماریان است
، بعد مادر شهید خودش راه می افتد و به بسیج محله می رود تا پسرش را ثبت نام کند و خود این مادر به محمد دلگرمی و دلداری می دهد، بارها به محمد می گوید من کنارتم و روی کمک و حمایت من برای رفتن به جبهه می توانی حساب کنی، خودش برای اولین بار به همسرش پیشنهاد می دهد محمد را با خودت به جبهه ببر و معتقد بود محمد می تواند در پشت جبهه ها کمک رسان رزمندگان باشد. همین محمدی که وقتی برای اولین بار بوی باروت به ...
پنج شنبه های شهدایی| روایت سرداری که با زبان روزه به شهادت رسید
: در منطقه هر چه گشتم ایشان را پیدا نکردم و به پادگان امام خمینی اهواز رفتم و سراغ پدرم را گرفتم که او نیست و کجا رفته؟ حدود یک هفته ای از ایشان خبری نداشتیم و بعد از یک هفته آمبولانسی به در خانه آمد تا ایشان ترکش خورده اند و بعد از چند روز استراحت، باز به خط مقدم برگشتند. فرزند سردار شهید حاج موسی رضازاده از همرزمان وی گفت: حاج قاسم سلیمانی و سردار اسدی از جمله همرزمان وی بودند و از ...
حدیث عشق به روایت مادر / دو فرزندم به فاصله کمی از یکدیگر شهید شدند
درابتدا سخنان خود را با سید جمال که در زمستان 43 متولد شده بود آغاز کرد وگفت: سید جمال و سید جلال باهم به جبهه می رفتند و با وجود مجروحیت های فراوان اما بازهم اعزام می شدند. این مادر شهید در ادامه افزود: سید جلال بعد از4سال حضور مستمر در جبهه و در لباس سبز پاسداری سرانجام در سن 22 سالگی به شهادت رسید و بعد از شهادتش به فاصله 4 ماه سید مهدی هم گویی تاب جدایی از برادر را نداشت و شهید شد. ...
تکریم و اعتلای جایگاه مادر در خانواده از ویژگی های بارز آیت الله یزدی بود
رسید آقای یزدی، اینجا موقتاً دست توست امانت است که بتوانی کار بکنی، به هیچ دلبستگی به پست شان نداشتند به میزشان، به مقام شان، به جایگاه شان، هیچ دلبستگی نداشتند به تعبیر حضرت همان طور که بچه ها خانه می سازند ولی به آن دلبستگی ندارند خراب می کنند و می گذارند می روند اگر یک مسئولیتی از شان گرفته می شد من می دیدم البته خوشحال می شوند من یک روزی در منزل بودم در ایامی بود که عده ای تلاش زیادی کردند که حاج ...
معلمی که هم سفره ی کودکان نیازمند شهر است
ایتام و کودکان بدسرپرست نموده است، مادری که هر ساله قبل از اینکه فرزندان خودش را با لباس نوی عید به استقبال تحویل سال ببرد، ابتدا لباس این کودکان نیازمند را تامین می کرده است. اما فوت زودهنگام و ناباورانه مادر محمد، برای این کودکان خبر از روزهای سختِ بدون معلم مهربانشان را می داد.و به مدت یکسال این کودکان با نقاشی های خود بر مزار معلمشان یادش را زنده نگه می داشتند و از یتیم شدن مجدد خود پس ...
روایت هادی عامل از گزارش کشتی در سریال پایتخت!
استراحت مربی آمده بود و با حوله من را خشک می کرد و می گفت که عامل جان سگکش کن! به مربی گفتم آقا به خدا من هنوز خاکش نکرده ام که سگکش کنم. چهارمین کشتی یزدانی و تیلور در همین مسابقات جهانیِ نروژ، حدود 15 ثانیه داور دیر روی تُشک آمد. همین چند ثانیه برای من مانند چند سال گذشت. روز بعد به رئیس کمیته داوران اعتراض کردم که شما خودتان کشتی گیر نبوده اید و نمی دانید 15 ثانیه دو قهرمان را معطل نگه داشتن ...
روزنامه شهروند: مقصران اصلی حادثه اتوبوس خبرنگاران محیط زیست را معرفی کنید
شفقنا رسانه- روزنامه شهروند با خانواده 2 خبرنگار محیط زیست که در حادثه اتوبوس جان باختند گفتگویی انجام داده است. این روزنامه نوشت: داغ شان هنوز تازه است. 21 هفته از آن روز تلخ گذشته ولی هنوز هم درست مثل روز اول عزادارند. داغ ریحانه و مهشاد خانواده های آنها را از پا درآورده؛ دو خبرنگار محیط زیستی که روز دوم تیرماه بر اثر تصادف اتوبوس جان خود را از دست دادند. پرونده پیگیری شد و فرازونشیب ...
محمد احمدی، کارگردان و تهیه کننده سینما از سال های همکاری اش با مخملباف می گوید
آنجا عکاسی را به بچه ها یاد می دادم و در بقیه کلاس ها به عنوان شاگرد حضور داشتم. کسانی دیگر هم غیر از مخملباف در آن کلاس ها تدریس می کردند؟ بله. اعضای خانواده شان بودند و برادر خانم ایشان مشکینی که دستیار اول کارگردان بود. من بودم و چند نفر دیگر. به 10 نفر نمی رسیدیم. بیشتر دروس، تخصصی بود. برای مثال قرار می شد بحث روانشناسی یا جامعه شناسی در سینما را یاد بگیریم، یک ماه فقط ...
ماجرای الگوبرداری خسرو شکیبایی از آیت الله خامنه ای
... کارگردان سریال مدرس درباره واکنش های منفی و مثبت به این سریال در دهه 60 اشاره می کند و می گوید: تئاتر هنر فاخری است و هنر مردم عوام به شمار نمی رود. مشخصاً خانواده شهید مدرس هم عوام بودند و در آن زمان علیه سریال موضع گرفتند. نه تنها آن ها بلکه دیگر شخصیت ها از جمله مرحوم مهدوی کنی که خیلی به اینکه چرا یک نفر لباس روحانیت پوشیده و دارد ادای روحانیت را درمی آورد اعتراض کردند، البته چند بار ...