سایر منابع:
سایر خبرها
بهترین و گران ترین هدیه ارژنگ امیرفضلی+عکس
سخت است چون من دنیایی خاطره و آموزه از پدرم به یاد دارم و انتخاب یکی از آنها و بیانش دشوار است فقط می توانم بگویم که از نظر روحیات فردی جا پای پدرم گذاشته ام .اما از نظر اخلاقی پدرم خیلی بهتر از من بود. جزئیات زندگی ارژنگ امیر فضلی جزئیات زندگی من مثل یک مجموعه موسیقی است که در آن همه جور آهنگ و ترانه ای پیدا می شود و من بنا به حس و حالی که دارم برخی از این آهنگ ها را گوش می ...
مهاجرت عجیب الیزابت به پایتخت / رکورد فالورگیری فقط در 3 روز ! + عکس
.... من با این که خانواده خیلی وسیعی ندارم و چنین تعلق خاطری وجود ندارد، اما این جا آرام ترم. ممکن است تصمیم نگار برای ماندن در ایران برای عده ای از مخاطبان باورپذیر نباشد، درباره این موضوع نگرانی نداشتید؟ نه به هیچ وجه. نمی دانم چرا، شاید چون آدم همه چیز را از دریچه نگاه خودش می بیند. من حتی یک لحظه هم روی این مسئله که برای مخاطب باورپذیر است یا نیست، تامل نکردم اما روز اول ...
چالش های زندگی نومسلمانان روس
ای در یک خانواده مسلمان به دنیا بیاید، خود به خود بدون هیچ تشریفاتی مسلمان می شود. هر دینی که دخترم در آینده انتخاب کند، واکنش من به او مثبت خواهد بود. نکته اصلی شاد بودن است. در همه ادیان یک چیز را آموزش می دهند: نیکی. ولادیسلاو، 30 ساله، صندوقدار سابق، اسمولنسک من ولادیسلاو 30 سال دارم .کلاس پنجم که بودم سیگارکشیدنم شروع شد. در حیاط گیتار می زدیم. سال 2009 تصمیم گرفتم برای ...
حاج قاسم با غسل شهادت کار در سپاه قدس را آغاز کرد/ نامه ای که سردار وصیت کرد با من دفن کنید
علی مهاجری صورت گرفت که حاج قاسم هم با آنها در عملیات شرکت کرد و در همان عملیات دست راستش مجروح شده بود. نیروهای کرمان که وارد جبهه می شدند، فرماندهان همه دوست داشتند که بچه های کرمان با آنها باشند. من همان جا با سردار سلیمانی آنجا شدم. جوانی متین و کم حرف. در زمان بازگشت از عملیات، در مسجدجامع کرمان باهم صحبت کردیم. پس از مدتی آبان سال 60 در عملیات بستان او را مجدد ملاقات کردم. بعد هم در عملیات ...
دلیل زن جوان برای درخواست طلاق : مادرشوهرم در خانه ما کاغذهایی قرار داده که روی آنها جادو نوشته شده
نداشت و صدایش می لرزید با نگرانی گفت: آقای قاضی حدود یک سال قبل این خانم را در مراسم عروسی یکی از بستگانمان دیدم و با هم آشنا شدیم، بعد از چند هفته هم از او خواستگاری کردم که قبول کرد و خیلی زود نامزد کردیم، کل زمان آشنایی تا ازدواجمان دو ماه طول کشید. چند ماه اول زندگی خوبی داشتیم تا اینکه یک روز که سرکار بودم همسرم تماس گرفت و در حالی که از ناراحتی فریاد می کشید، گفت در خانه چند تکه کاغذ پیدا کرده ...
روی آوارهای زلزله بم جشن قهرمانی گرفتیم
. به هر حال شرایط طوری بود که کسی حوصله فوتبال را نداشت چون همه آنها پدر و مادر یا خواهر و برادرشان را از دست داده بودند. بنابراین مجبور بودم بالای سر این بچه ها بروم و دستشان را بگیرم تا بلند شوند. خیلی سخت است که یک مربی کارش را از صفر شروع کند. چقدر طول کشید تا تیم جدید ساخته شود؟ اواسط سال1383 بود که تیم فوتسال بانوان بم را راه انداختیم و یک سال بعد در مسابقات استانی قهرمان شدیم. بعد ...
سوشا مکانی:وحید امیری سانتر کردن بلد نبود از اول استقلالی بودم اما به پرسپولیس رفتم!
پیش جلسه داشتم. همین مربی که مرا کنار گذاشت، در این جلسه گفت که تو بهترین گلر لیگ هستی و ما به تو نیاز داریم. او از من خواست که بمانم. من با اینکه قرارداد دارم ولی چند پیشنهاد خوب هم از لیگ برتر به دستم رسیده و جدایی از میوندالن دست خودم نیست. بعید می دانم با صحبتی که سرمربی با من داشت اجازه جدایی بدهند. از اول استقلالی بودم اما به پرسپولیس رفتم! بند آزادسازی در قراردادت ...
گردش در تاریخ با جناب سرهنگ/ مناجاتی: قدیمی های فوتبال دل شکسته هستند
می شد. چه زمانی که بازی می کردم و چه زمانی که سرمربی این تیم بودم، قهرمانی این رقابت ها را به دست می آوردیم. با پاس یک بار هم به لبنان رفتیم و در جام باشگاه های آسیا شرکت کردیم. یک بار هم در جام بین المللی دوستی به میزبانی تهران شرکت کردیم که در آن زمان تیم هایی مثل شاهین، تاج، دارایی حضور داشتند و تیم پاس هم از ارکان مهم این جام بود. *خاطره ای از آن سال ها در ذهن دارید. چیزی ...
فرزندم نذر امام زمان(عج) بود و تقدیم انقلاب شد
در پایگاه را می بندد. در روزهای انتخابات در مسجد کفش جفت می کرد و چایی می داد؛ شب انتخابات به خانه آمد و تا ظهر روز بعد خوابید، بعد از ظهر یک ماموریت در سعادت آباد به او دادند، من اطلاع نداشتم اما به خواهرش گفته بود که کجا می رود. در همان جا یک خودروی سواری با سرعت به دسته بسیجی ها که حسین هم جلو ایستاده بوده، حمله ور می شود و او را به روی یک خودروی دیگر پرت می کند و ریه هایش دچار خون ریزی می شود ...
انتقادهای زهتاب به انتخاب بازیگرانِ چشم آبی و قد بلند/ همبازی شدن با عزت الله انتظامی قسمت نشد!
به گونه ای ساخته شده بود که پشت بام هایشان به یکدیگر راه داشت و خیلی راحت می توانستید از یک پشت بام به پشت بام خانه دیگری بروید. من فرزند ششم خانواده بودم. دو تا از برادرانم در کودکی فوت می کنند و 5 تای دیگر علیرغم تمام سختی ها زنده ماندند. البته یکی از برادرانم مدتی پیش به دلیل کرونا فوت کرد و از دست دادنش برایم بسیار غم انگیز بود. وی ادامه داد: مادرم قصه گوی دوران بچگی ام بود؛ او را ...
روزی که مشهد، دست از جان خود شست | 9 و 10 دی 57 در خاطرات علی اصغر نعیم آبادی
مردم روی یک نفربر ارتشی هستند. جلوتر که رفتم، مردم روی یک تانک بودند. جوانی روی لوله تانک نشسته بود و عکس امام را به لوله تانک می چسباند؛ ارتشی ها به مردم پیوسته بودند. مردم شعار می دادند: سپاس سپاس، ارتشی سپاس. شعار ها کم کم خوابید. هنوز زمانی نگذشته بود که هلیکوپتری از بالای سرمان گذشت. من روی خودرو بودم و فیلم می گرفتم که متوجه شدم چند تانک از سمت میدان تقی آباد به سمت ما می آیند. ...
گریه پشیمانی مهماندار قاتل در جلسه بازپرسی
گرفتم و اخراج شدم و این در حالی بود که از شرکت حدود 12میلیون تومان طلبکار بودم. متهم گفت: شب قبل از حادثه به سراغ مدیر شرکت رفتم و درباره طلبم صحبت کردم اما بی فایده بود و او گفت باید صبر کنم. اما من تحمل نداشتم و روز حادثه اسلحه ای که چند ماه پیش در یکی از شهرهای مرزی خریده بودم را داخل جیبم گذاشتم و به سراغ مقتول رفتم. البته قبل از آن با دوستانم صحبت کردم و به آنها گفتم که قصد تهدید مدیر ...
قاتل: از قصاص نمی ترسم
دختری شدم، اما به خاطر مشکلات خانوادگی نتوانستم با او ازدواج کنم و شکست عشقی خوردم و بعد از آن مهر هیچ دختر دیگری به دلم راه پیدا نکرد و تصمیم گرفتم اصلاً ازدواج نکنم. پس از این تحصیلاتم را رها کردم و چند سال بعد هم که از محل کارم اخراج شدم. من همه اش بد آوردم و حتی در بورس هم موفق نشدم که از پدرم خواستم به من کمک مالی کند، اما نامادری ام مخالف بود که از او کینه به دل گرفتم. روز حادثه پس از شلیک به ...
صحبت های عجیب ملی پوش وزنه برداری: ورزشکار باید نان و پنیر بخورد؟/ از خانه غذا می آوردیم!
بودم و هم تمرینات آماده سازی نداشتم و وقتی به اردو آمدم بدنم برای مسابقه آماده نبود. او در خصوص کاهش وزن خود تصریح کرد: کاهش وزنم یک ریسک بود. قبل از مسابقه که در دسته 96 کیلو وزنه می زدم در اصل 93 کیلو بودم و وزنم آن قدر زیاد نبود و دیدم با این شرایط رکوردی، در دسته 96 کیلو نمی توانم هیچ مقامی کسب کنم و تصمیم گرفتم وزنم را کاهش بدهم تا شاید بتوانم در دسته 89 کیلو مقام به دست بیاورم ...
جزئیاتی تلخ از مهمانداری که مدیر و نامادری اش را کشت
و شکست خورده بودم. این همه سال کار کرده بودم و هیچی نداشتم. به همین دلیل می خواستم با پول ارثیه کاری برای خودم دست و پا کنم. نامادری ام اما اجازه فروش خانه را نمی داد. از سوی دیگر به پدرم گفتم یا 300میلیون تومان به من پول بده یا خانه را بفروش اما نامادری ام عصبانی شد و به پدرم گفت حق فروش خانه را ندارد. همین موجب عصبانیتم شد و دست به قتل دوم زدم. پس از قتل چه کردی؟ در خیابان ها پرسه می زدم که در نهایت تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. همشهری ...
عامل قتل نامادری و کارمند شرکت راه آهن: در دادسرا فهمیدم 2 نفر را کشته ام
داشت ازدواج کرد. در این مدت با نامادری ام اختلاف داشتم. وقتی وارد خانه شدم نامادری ام با دیدن من دوباره شروع به غر زدن کرد و من که خیلی ناراحت و عصبانی بودم دست به اسلحه شدم. بعد از شلیک به او بی هدف در شهر پرسه می زدم تا اینکه صبح روز بعد پدرم به من زنگ زد و گفت برو خودت را معرفی کن، من که تصور نمی کردم دست به دو قتل زده باشم خودم را به پلیس معرفی کردم. من واقعاً پشیمانم از همه بیشتر برای پدرم نگران و ناراحت هستم. از اعدام و مجازت نمی ترسم و از این ناراحتم که با این کار آبروی پدرم رفت و عذاب وجدان این کار مرا دیوانه کرده است. ...
این زن هم کلیددار مسجد است هم کلیسا
عیسی مسیح و حضرت مریم و جایی برای روشن کردن شمع، کنار در آبی کوچکش. ماه لرزان از لا به لای درختان بالا می آید و شب نشینی و دورهمی اهالی شروع می شود. ایران خانم می گفت عزا و عروسی ما یکی است، به قول خودش خیر و شر. به زور از دست عصمت درمی روم؛ دستم را گرفته و سمت خانه می کشد. می گوید شام نخورده بروید عیب است بخدا. نمی گویم شب را همین جا میهمانم که ناراحت نشود. اما همین چند دقیقه پیش می فهمم که دو ...
روایت مرد میدان از جنوب شرق ایران تا کرملین/ رویش یک قاسم آباد از دل شرارت!
روستای قاسم آباد ثبت است، اکنون خیلی از افراد از همان منطقه داریم که تحصیلکرده شدند. از همان روزهای اول مطرح بود که این منطقه به اسم قاسم آباد نامگذاری شود و الان به این نام ثبت شده است برای آنها باورنکردنی بود که در آن منطقه حاج قاسم بیاید و به قولش عمل کند و به آنها جا و مکان و زمین کشاورزی بدهد. این ماموریت از سال 70 شروع شد و من از صفر تا صد همراهشان بودم، از جنوب استان ...
قرائت قرآن به سه روایت توسط بانو قاری حرم مطهر رضوی
در پایان مصاحبه بفرمایید زمینه این همه توفیقات از چه جایی نشأت گرفته است؟ دختربچه 10 ساله ای بودم که در شهر خودمان سبزوار به همراه مادرم جلسات قرآن می رفتم. استاد جلسه هیچ وقت این اجازه را به من نداد که قرآن بخوانم. یک روز که نوبت من رسید، به نفر بعدی گفت: شما قرآن بخوان. من با حالت قهر و ناراحتی جلسه را ترک کردم و با خودم گفتم باید بروم و قرآن را یاد بگیرم تا در جلسات اولین نفری باشم ...
خانه ای با سفال شکسته/ تصاویر
همه ذوق و شوق به چرخش درآمده، از پله های خانه بالا می روم، برای ورود به اتاق باید کفش ها را درآورم، وارد می شوم زیر پایم نه فرشی هست، نه زیراندازی! تمام خانه از در و دیوار و سقف و کف، همه مورد لطف هنر آقای آصفی قرار گرفته، نمی دانی کف را نگاه کنی یا سقف را! دیوار را ببینی یا طراحی روی آن را! سمت راست خانه یک آشپزخانه نقلی جا خوش کرده، دو کابینت و سینک ظرفشویی و چند قطعه از ملزومات ...
دو قتل فقط در 60دقیقه/ قاتل هم صاحبکارش را کشت، هم نامادری اش را
. مگر میهماندار قطار نیستی؟ میهماندار قطار بودم، اما خرداد سال 99 به دلیل تعدیل نیرو من بیکار شدم. این در حالی بود که باید 12 میلیون تومان به من می دادند تا تسویه حساب کنند اما هر بار که برای تسویه به سراغ مقتول که صاحبکار من بود می رفتم جواب درستی به من نمی داد. بعد از بیکاری تصمیم گرفتم مبلغی پول را در بورس سرمایه گذاری کنم چون همه می گفتند سود خواهی کرد اما از بدشانسی من بعد از سرمایه ...
قتل عمه به خاطر طلا
پزشکی قانونی انتقال یافت و پسر گلی در جریان تحقیقات به مأموران گفت: مادرم به تنهایی در خانه اش زندگی می کرد و چون بیماری قلبی داشت من در خانه اش دوربین مداربسته گذاشته بودم تا همیشه او را ببینم و مراقبش باشم. بار آخر مادرم را دیدم که وضو گرفته بود و می خواست نماز بخواند؛ اما چند دقیقه بعد متوجه شدم دوربین مداربسته خاموش شده است. من که نگران شده بودم با مادرم تماس گرفتم؛ اما جواب نداد. به همین ...
جزییات قتل هولناک زن ایرانی به دست مرد افغانستانی
اش رفتم و زنگ زدم. کسی در را باز نکرد. برایم عجیب بود که او در آن ساعت خانه نباشد. از یکی از همسایه ها خواستم در ورودی را باز کند و وقتی وارد ساختمان شدم دیدم درِ خانه خاله ام نیمه باز است. داخل رفتم و بعد با جسد خاله ام روبه رو شدم. با توجه به مدارک به دست آمده، مأموران ردیابی سه گوشی تلفن همراه را که سرقت شده بود، در دستور کار خود قرار دادند. سه ماه بعد یکی از تلفن ها روشن شد و با ...
اعترافات جدید قاتل مدیر راه آهن و نامادری اش در دادسرا / او میهماندار قطار بود + عکس
...، به مرگبار اعتراف کرد و جزئیات ماجرا را شرح داد. چند سال داری؟ متولد سال 60 هستم. چرا نقشه قتل مدیر راه آهن را کشیدی؟ تو رو خدا این حرف را نزنید.من هیچ نقشه ای نکشیده بودم.راضی به مرگ کسی نبودم. پس چرا روز حادثه اسلحه کشیدی؟ اسلحه برای ترساندن آقای احمدی برده بودم.از وقتی که از راه آهن بیرون آمدم،بارها به او مراجعه کرده بودم که ...
طعم چای من را هیچ جای دنیا پیدا نمی کنید!
رستوارن مشغول به کار شدم. هفت هشت سال در این رستوران بودم و کارم را از میزبانی شروع کردم و با صندوق داری و دفتر رستوران ادامه دادم. وقتی رستوران تعطیل شد دنبال کار بودم ولی هیچکدام از گزینه ها مناسب من نبودند؛ یا حقوق کمی داشتند یا مناسب حال و هوای شخصی من نبودند. بعد از این بود که نگهبانی یک مدرسه را قبول کردم و چندسال آنجا مشغول بودم. روزی 12 ساعت نگهبان بودم و 12 ساعت وقت آزاد داشتم. شیفت من از ...
عکس هایی از جلوه های مردمی محبوبیت حاج قاسم
خانه عکاسان حوزه هنری که برای برگزاری این نمایشگاه تلاش کردند، تبریک می گویم. زارعی از حال و هوای نمایشگاه گفت: من ارتباط خوبی با عکس ها گرفتم. این نکته جالبی بود که به لحاظ حسی و عاطفی می توان به آن اشاره کرد. امیدوارم در دوره های بعد با عکس های خلاقانه تری روبه رو شویم. شخصیت حاج قاسم مانا و فراموش نشدنی است. او نه تنها در ایران بلکه در منطقه از شهرت و اعتبار خاصی برخوردار است. دلیل ...
مهاجر افغان آرزوی شهادت در دفاع مقدس داشت
را آورده ایران؛ آن زمان من در افغانستان بودم. قبل از سال 72 با پدرش آمد افغانستان و از من خواستگاری کرد. من هم قبول کردم و عروسی کردیم؛ سه سال هم بعد از عروسی ماندم آنجا؛ خود شهید رحیمی، ایران بود. بعد از سه سال که عروسی کردم دیگه شرایط خراب بود؛ طالبان جنگش سخت شده بود؛ بابایم نامه فرستاد برایش که بیا زنت را بردار و برو. دادمحمد از اینجا نامه را گرفته بود. آمد افغانستان یک ماه یا بیست روز ماند و ...
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
فروغ در جوانی با پرویز شاپور ازدواج کرد و سرانجام از او جدا شد. بعدها او بیشتر با ابراهیم گلستان، سیمین بهبهانی، سهراب سپهری و طیفی از شاعران و هنرمندان مطرح آن زمان رفت و آمد داشت. او در 24بهمن سال 1345 زمانی که 32سال سن داشت در یک سانحه تصادف که بعدها با حاشیه های زیادی روبرو شد درگذشت. ابراهیم گلستان گفته: من در سال 1323 به قائم شهر (شاهی) رفتم. در آنجا فردی را دیدم که رئیس املاک سلطنتی بود. او کارگران را شلاق می ز ...
روزها روزه استیجاری می گرفتم و شبها نماز استیجاری می خواندم تا با پولش کتاب بخرم
رواج دادم و از 60 سال پیش به این طرف، صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زودتر از دیگران می رفتم و منتظر می ایستادم . حضرت آیت الله مرعشی نجفی در ادامه انتظارشان و اقامه نماز جماعیت را اینگونه توضیح می دهند: این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدام درها را باز کنند، زمستان و تابستان نداشت. در زمستان ها هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای کوچک به دست می گرفتم و ...