مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می دهد
سایر منابع:
سایر خبرها
فیلم لباس عروس نفیس زن نیکبخت واحدی ! + عکس شیک ترین عروس و داماد ایران !
ناموفق را دارد و حالا وارد سومی شده است. او الان با خانم مونا ازدواج کرده است و علاقه زیادی هم دارد چندین فرزند داشته باشد. ارتباط با خانم 12 سال بزرگتر در سال اول ورودم به استقلال [1378] که اولین بار تهران آمده بودم، تازه فهمیدم دختر و خانم یعنی چی! در اون سال عاشق یک خانمی شدم و با اینکه باهم ازدواج نکرده بودیم 6 سال کنار هم زندگی کردیم.این خانم 12 سال از من بزرگتر بود و ...
موضع احمدشکیب درباره حجاب خواهرش چه بود؟ +عکس
بوکی بود که مادرتان دیدند یا کسی دیگری به شما گفته بود و اینکه بعد از آن چه احساسی داشتید؟ خواهر شهید: آن روز بعد از ظهر که مادرم بیدار شدند گفت برو گوشی من را بیاور. من خودم وارد فیس بوک که شدم صفحه را جلویش گرفته بودم؛ من خودم همان لحظه دیدم، مامان اول عکس برادرم را دیدند و خوشحال شدند که بالاخره احمد، عکس گذاشته، اما من فهمیدم، چون زیرش پستش را دیده بودم که نوشته بود شهید شده. ...
ویدیو دلخراش از لحظه هل دادن ناگهانی دختربچه سه ساله به داخل قفس خرس توسط مادرش!
را بگیرد. به گفته شاهدان، خرس که نامش زوزو است بلافاصله به دختر بچه نزدیک شده و او را بو می کند. تنها چند لحظه بعد، شش نفر از کارکنان باغ وحش وارد قسمت خارجی قفس می شوند و یکی دختر را در آغوش گرفته و نجات می دهد. گزارش ها در تاشکند می گویند که مادر، که به نظر می رسد می ماند و تماشا می کند، بعداً بازداشت شده و با یک پرونده جنایی به اقدام به قتل روبرو شد. او در صورت مجرم شناخته ...
با پیراهن کربلا و مشهد، شهید شد
الله را ببینند و کاری نکنند، پر از ماجراهای عجیب و غریب است. گفتگو با خانم نجیبه آیین مادر شهید احمدشکیب احمدی که زحمت هماهنگی اش با برادر محرم حسین نوری و بروبچه های گروه فرهنگی جهادی فجر اصفهان بود، از همان اول شما را میخکوب می کند. **: تاریخ دقیق شهادتشان کی بود؟ مادر شهید: پسرم 13 خرداد 1397 مصادف با 19 ماه رمضان شهید شد. **: خواهر بزرگوار! اگر توصیه ای به ...
دختر مارکسیستی که مسئول شاخه مذهبی مجاهدین خلق بود
اتاق به آن طرف پرتم می کردند ولی من همچنان خواب آلوده بودم. چند روزی مرا بدون خواب نگه داشتند. در آن وضعیت، بعد از پنج شش ساعت اول، دیگر برایم خواب مانند مردن بود و کنترلی بر اعصاب و روان خود نداشتم. شکنجه های ممتد و خواب - بیداری به کلی اعصاب مرا به هم ریخت و دچار تشنج شدم. نمی دانم چندمین روز بود که برای ساعتی تنهایم گذاشتند. ناگهان فکری خطا، به ذهنم خطور کرد. خودکشی! به خیال خود تنها ...
واکنش رابرت دنیرو به فیلم جدید سورنتینو
.... فابیتو به او می گوید: دیگر واقعیت را دوست ندارم، واقعیت زشته به همین دلیله که می خوام فیلم بسازم . او می خواهد به رم برود تا وارد حرفه فیلمسازی شود. کاپوانو بر سرش داد می زند: فقط احمق ها به رم می روند! می دانی در این شهر چند داستان وجود دارد؟ ... ببین! ... می شود این شهر الهام بخش نباشد؟ ... اگر داستانی برای گفتن داری، جرأت گفتنش را پیدا کن! ... حرفت را بزن! فابیتو به هر حال به رم می رود. فیلم با او که در راه است تمام می شود و اکنون 35 سال بعد سورنتینو با فیلم دست خدا به ناپل بازگشته است. خیلی خوب. خیلی ممنون، پائولو! ...
آیا بازیگر نقش بیرانوند در هنر باقی می ماند؟/ گپ و گفتی خواندنی و جذاب با بیرو
تست گرفتند و بعد از دو روز مجدد با من تماس گرفته شد تا برای تست دیگری بروم که این بار خود کارگردان آقای عباس میرزایی از من تست گرفت و من در تست قبول شدم و به من عنوان کردند که بعد از مدتی به من اطلاع خواهند داد تا به تهران بروم بعد از تقریبا دو هفته به تهران آمدم و من بعد از خواندن فیلمنامه بسیار به فیلم علاقمند شدم و دلم می خواست هر طور که شده در آن نقش بازی کنم، ولی بسیار برایم دشوار بود چرا که ...
محاکمه پدری که سر فرزندش را برید
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایلنا، متهم که مردی 80 ساله است، به دلیل بی کاری پسرش، دست به این جنایت هولناک زده است. یک سال قبل مرد جوانی به مأموران خبر داد برادرش گم شده است. او گفت: من اعتیاد دارم و برای ترک اعتیاد به یک کمپ رفته بودم. وقتی از کمپ مرخص شدم و به خانه آمدم، دیدم برادر کوچکم یوسف در خانه نیست. از پدرم پرسیدم کجاست که پدرم گفت برای کار به دوبی رفته است، درحالی که حس ...
ابهام در قتل پسر نوجوان تهرانی؛ چه کسی سینا را کشت؟
متواری است و امکان دفاع از خودش را ندارد می گویی قتل کار او بوده؟ متهم گفت: من از همان ابتدا که بازداشت شدم منکر قتل شدم و عنوان کردم که بی گناه بازداشت شده ام. اگر میلاد کاری نکرده چرا متواری است؟ چرا خودش را معرفی نمی کند؟ قاضی سؤال کرد: اگر میلاد و سینا باهم درگیر شدند چرا مانع زدن ضربه چاقو نشدی؟ – میلاد آنقدر سریع ضربه زد که نتوانستم کاری بکنم. حالا زندگی ام نابود شده و متهم ...
عکس منتشر شده از نوید محمد زاده و همسرش
. عاشق فوتبال بودم. حتی قرار شده بود بروم تیم نوجوانان سایپا. تا اینکه یک روز فکر می کنم دوم دبیرستان بودم. فیلم سوته دلان علی حاتمی را با بازی فوق العاده بهروز وثوقی و همان شب فیلم قیصر را دیدم. روز بعد رفتم ویدئو کلوپ و فیلم صورت زخمی پاچینو را گرفتم. دیگر من دچار جنون شده بودم. مثل قیصر زندگی می کردم. آن موقع تمام سر و شکلم شده بود بهروز وثوقی. هنوز هم می گویم بازی وثوقی در فیلم کندو ...
بیکار بودیم؛ معتاد شدیم/ ماندگاریِ ترک اعتیاد، بدون شغل محال است
نام دارد و 52 ساله است، پاسخ می دهد: 4 ماه است که به این مرکز آمده ام. بعد از درمان در این کارگاه مشغول به کار شدم. 25 سال مصرف کننده بودم و حدود یکسالی را کارتن خوابی کردم. وی ادامه می دهد: همسرم وقتی دید که من اصلاح نمی شوم طلاق گرفت. من که کار درست و حسابی نداشتم و نتواستم پسرم را پیش خودم نگه دارم او را به خانواده ام سپردم که آن ها هم پسرم را به بهزیستی دادند. چند وقت پیش با همسرم ...
الهام چرخنده باز سر زبان ها افتاد ! + عکس خانم بازیگر توبه کرده و سوپرایز آقای دکتر !
براشون انجام میدیم، هزار بار قدردانی میکنن . مادرا شبیه مامانشون میشن قشنگ یادمه مادربزرگم هم همین مدلی بودن! منم عجیب دلم میخواد شبیه عزیز خانوم بشم . واقعیت حس میکنم این دنیا محل کاشت و برداشته ! دونه گندم بکاری گندم درو میکنی .. همیشه در پی غافلگیر کردن مادرم بودم هنوزم هستم! دلم میخواد وقتی اشکش از ذوق میچکه رو گونه های برجسته شو ببینم!! انگار یه چیزی شبیه مریضیه! اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
7 سال قبل انقلاب با داماد حداد عادل دعوای ساختگی راه انداختیم | ماجرای صبحانه محرمانه رهبری، بهشتی، ...
ت مورس بگویم یا اسم زندانی سلول مجاور را متوجه شوم. وقتی آزاد شدم، به خانه برادرم رفتم، اما خانه نبودند. متوجه شدم چند روزی به روستای دربندسر رفته اند. من هم ماشین گرفتم و رفتم دربندسر. چون چند ماه بود که رنگ حمام را ندیده بودم، سر و وضعم خیلی نامرتب و کثیف بود. در روستا یک رودخانه پرآب دیدم. من که مدت ها بود نه آب دیده بودم و نه آفتاب، از هول نمی دانستم چه کار می کنم. رفتم داخل رودخانه و حسابی خو ...
از شکنجه در زندان های ساواک تا خدمت به امام خمینی
فعالیت های سیاسی گسترده بودم، حساسیت شان را بیشتر برمی انگیخت. شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژ های متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی ...
زندگی ساده و چهره معصومانه بروجردی را نمایش دهید
خوشحال شدم، چون خیلی خسته بودم و آنقدر مشهد من کار داشتم و آنقدر سخنرانی و نوشتن و بحث و گپ با دانشجوها و جوان ها داشتم که واقعاً از حال می رفتم و دیگر حالا پاشم بیایم تهران و سخنرانی کنم برایم خیلی سخت بود خیلی خوشحال شدم و کارهایم را روبه راه کردم برای اینکه برنامه عادی خودم را ادامه بدهم. مرحوم مفتح بلافاصله شاید چند ساعت بعدش با یک روز بعدش تلفن کردند که دوباره ما اجازه گرفتیم برای مثلاً شب بعد و ...
چرا این قدر از عادی بودن بیزار شده ایم؟
جاش کوهن ترجمۀ: نسیم حسینی / ترجمان مرجع: Economist جاش کوهن، اکونومیست 1843 - بیست سال پیش که استاد جوانی بودم، کلاسی داشتم دربارۀ ادبیات قرن نوزدهم آمریکا. بااینکه خودم آن درس را خیلی دوست داشتم، دانشجویانم چندان شیفته اش نبودند. بیشترشان همین که چند صفحه ای از موبی دیک یا جستارهای رالف والدو امرسون می خواندند خسته می شدند، بعد ساکت در بحث های کلاسی کز می کردند ...
پای صحبتِ پدیده فوتبال زنان در آسیا
سوم از خودم راضی بودم، حالا بازی دوم نه زیاد ولی تا جایی که شد در اختیار تیم بودم و همه تلاش خودم را کردم. * هر جا به من فرصت رسید، بهترین عملکرد را داشتم کنفدراسیون فوتبال آسیا هم قبل و هم بعد از جام ملت ها از من تعریف کرد؛ حس خوبی بود، همان طور هم که AFC نوشته بود من از تیم های پایه آغاز کردم و گل های زیادی را در این چند وقت زدم و هر جا فرصت نصیب شده، بهترین عملکرد را داشته ام و فکر ...
عاقبت دست درازی مرد فامیل به زن یک زندانی ! / قتل 4 میلیاردتومانی !
.... من هم قبول نکردم اما او اصرار داشت که جلوی کار آقای الف را بگیرم. بعد از مدتی هم شب حادثه این خانم 20 مرتبه با گوشی من تماس گرفت ولی من جواب نمی دادم تا آخرین تماس که از خواب بیدار شدم و گوشی را جواب دادم. خانم ز گفت همین حالا اینجا بیا و هرچه به او گفتم چه کار داری انکار می کرد و فقط می گفت اینجا بیا. وقتی به خانه خانم ز رفتم مرا به اتاق بالا برد و دیدم شخصی با لباس زیر در اتاق خوابیده است. به این خانم گفتم او چه کسی است خانم ز هم گفت این همان آقایی است که مرا اذیت می کرد. مُرده و تمام کرده است. روزنامه اعتماد اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
چادر، سر دختر بچه؟
. نمیشود، ما یک بعد را ببینیم و برداشت ده ها بعد را بکنیم.همه این ابعاد را باید باهم داشت. نمیشود، ما حرف از این بزنیم که آنقدر چادر سرش بکند از کودکی تا عادت کند... و دیگر هیچ پیش نیاز دیگری را مورد توجه قرار ندهیم. حتی نمیشود، هر روز موزیک ملایم در خانه پخش کنیم تا روح کودک آرام بار بیاید. و دیگر هیچ یک از عوامل تاثیر گذار دیگر را در نظر نگیریم. رفتار و ...
قتل ناخواسته به خاطر طلب 2.5 میلیونی/ قاتل: 6ساعت پشت سرهم مشروب خورده بودم
: من از ساعت چهار بعدازظهر تا 10 شب مشروب خوردم. با دوستانم مشروب می خوردم. ما مدام خارج از مغازه در ماشین یکی از دوستانم مشروب می خوردیم. قاضی گفت: چطور این کار را کردی درحالی که سوپرمارکت شغلی نیست که بشود رهایش کرد و مدام مشتری در آن رفت وآمد دارد. متهم در پاسخ گفت: من مغازه را به یکی از اقوامم سپرده بودم و خودم با دوستانم برای ساعت ها مشروب خوردیم. وقتی با مقتول درگیر شدم حال درستی نداشتم. بعد ...
چندساعت فریاد دخترانه برای ایران/ نه فحش شنیدیم نه چیز بدی دیدیم!
انگار وارد منطقه حفاظت شده ای می شویم که پیش از این نمی توانستیم به آن ورود کنیم. در ورودی شرقی پارکینگ 20 شلوغ ترین پارکینگ استادیوم است که برای خانم ها آماده شده است. دخترها در همان بدو ورود بوق هایشان را بیرون کشیده اند و پرچم ها را بالا گرفتند و دارند لحظه لحظه ورودشان را با عکس ثبت می کنند. هوا خیلی سرد است . از قبل با چند استادیوم رفته حرفه ای چک کرده ایم که چه چیزهایی را باید ببریم و چه ...
8 واحد درس در تاکسی!
نسبتاً طولانی که ناشی از بعد فاصله راننده تا من بود. بالاخره آن 6 دقیقه گذشت و اسنپ رسید، راننده عاقله مرد میانسالی بود، نشستم سلام و صبح بخیری گفتم، دیر رسیدنش سوژه مکالمه شد و سر صحبت باز شد، گفتم عجله داشتم ولی باطری ماشینم از کار افتاد و روشن نشد، این را با ناراحتی گفتم، منتظر بودم همدردی بشنوم ولی با آرامش گفت: خانم باطری مصرفیه دیگه چند وقته عوضش کردین؟ گفتم حدوداً دو سال ...
با این روش قیمت گذاری سیم کارت 0912، خط خود را ارزان نفروشید
.... کم کم ناامید شدم و حس کردم چاره ای جز بیرون رفتن و از این مغازه به آن مغازه رفتن برای قیمت گرفتن ندارم. لحظات این حرکتِ خسته کننده همه انرژی من را گرفت اما همین کار از دستم برمی آمد. در همین فکروخیال ها بودم که چشمانم به یک تیتر جذاب خورد و نظرم را جلب کرد؛ برای همین تصمیم گرفتم آخرین شانس را امتحان کنم. تیترِ جذاب شامل این جمله بود: در لحظه قیمت سیم کارتت رو بگیر، در لحظه بفروشش ...
شاعری که با عنایات و کرامات شهدا شعر می گوید
انتشارات قدرولایت از بنده منتشر نمود. بعد از آن هم با دفاتر ایرانی اسلامی فعالیت داشتم. در چند همایش هم از بنده دعوت شد تا پیرامون شهید مورد نظر با شهدای شاخص شعر سروده و قرائت کنم که الحمدلله با استقبال رو به رو شد، چون مختص همان شهیدی بود که همایش به نامش بود. آخرین کار چاپ شده من، کتاب لالایی چفیه هاست.کتاب لالایی چفیه ها درددل یک مادر چشم انتظار شهید گمنام است که از روی واقعیت ...
دو برادر؛ دو مجاهد عاشق
برایش آورده بودند. چنان آرامشی در جان کلامش بود که همه را مجذوب و میخکوب نگاهش کرده بود. صغری خانم گفت: از وقتی پسرم را راهی جبهه کرده بودم منتظر خبر شهادتش بودم. یک روز مسئول بنیاد شهید آمد منزل ما و سراغ پدر عادل را گرفت. ایشان سر کار بودند. بلافاصله به مسئول بنیاد و همراهانش گفتم خبر شهادت عادلم را آورده اید؟ آن ها اول اعلام کردند برای دیدار آمده اند اما وقتی محکم به آن ها گفتم می دانم عادلم شهید ...
پای خاطرات تابوشکن ورزش زنان ایران: هنوز حسرت می خورم
بود ولی بعد ها از بین رفت. حیف هم شد چون خیلی از زنانی که بعدا عضو تیم ملی شدند از همین دبیرستان بیرون آمده بودند. زنان در اولین اعزام به بازی های آسیایی در دبیرستان ورزش در تیم هندبال و دوومیدانی فعال تر بودم. در همان سالها (دهه اول سال 1370) یک مربی از کشور چین به نام گان به ایران آمده بود. خانم طاهریان رییس ورزش زنان در آن سالها پیشنهاد کرده بود که برای تیراندازی یک تیم ...