سایر منابع:
سایر خبرها
شوهری که هیچ کار پنهانی نداشت!
دوستش برود. ماند تا یک سال بعد؛ سال بعد، دوباره بحثش شد و گفت تنهایی می خواهم بروم. چون ما اصلا کسی را نداریم گفتم که ما با بچه ها تنهاییم، تو کجا می خواهی بروی؟ خلاصه بحث روی این بود که نمی خواهد بروی. تا اینکه گفتند می روم چند روزی جایی و برمی گردم. گفتم حتما فکر سوریه از سرشان افتاده. من تقریبا 17 روز از ایشان خبر نداشتم، نه تماسی نه هیچی، زنگ هم می زدم گوشی اش خاموش بود، خیلی نگران شدم و گفتم ...
خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل می گوید/ از آشنایی با مرد سوری در اینستاگرام تا کشته شدن به دست همسر
خیابان اصلی و چند فرعی چند بار سراغ آدرس را رهگذران گرفتم و هر کسی یک طور ترس و وحشت خود را از اتفاقی روز گذشته ابراز می کرد. هیچ کس در خانه مقتول نیست هدف من ابتدا مصاحبه با خانواده مقتول (دختر 17 ساله) بود اما به اذعان اطرافیان مادر خانواده بعد از قتل دخترش خانه را ترک می کند و به منزل پدری می رود، از طرفی بعد از اتفاقی که افتاد معلوم نیست کجا رفته اند و در خانه بسته اس ...
زینب، قربانی توطئه پدر و نامادری اش شد
یک دختر دیگر هم دارد با او شرط گذاشتم که دخترش را به خانه نیاورد چون نمی توانستم همزمان از او و پسرمان مراقبت کنم اما او به قولش عمل نکرد. من هیچ حرفی از سر به نیست کردن دخترش یا سپردن او به خانواده ای دیگر نزده ام و مهدی دروغ می گوید. اشد مجازات برای هر 3 نفر با گذشت بیش از دو سال از این ماجرا برای مهدی به اتهام قتل فرزندش و برای همسر چهارم او به اتهام معاونت در جنایت ...
مقایسه جالب کیک ملکه با کیک بهنوش بختیاری! +عکس
مختلفی به همسر خانم بازیگر نسبت داده شده است مراسم ساده ازدواج بهنوش بختیاری بهنوش بختیاری در یک مصاحبه به مراسم ساده ازدواجش اشاره کرد و گفت:مهریه من 14 سکه بهار آزادای است و من با یک عقد محضری و خرید یک قرآن با جلد چرمی بسیار زیبا بدون خرید حتی یک حلقه، طلا و جواهر و پوشیدن لباس عروس و آرایشگاه رفتن راهی خانه بخت شدم و زندگی مشترکم را آغاز کردم. ماجرای بچه دار نشدن ...
اولین حرفهای مادر سجاد، عامل قتل نوعروس اهوازی: غزل (مونا) در ترکیه از مردی سوری باردار شده بود/ غزل یک ...
دریافت می کردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری می رسید پسرم می مرد و زنده می شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل می گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست. او می گوید:غزل در زمان آشنایی با این مرد سوری باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب ...
روایت مادر قاتل از جنایت هولناک اهواز
شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می کردند. غزل نزدیک به 4ماه در ترکیه زندگی می کرد.ظاهرا مرد سوری وی را فریب داده و همه طلاها و پول هایش را از او دزدیده بود. سرانجام پدرش دنبالش رفت تا او را برگرداند. مادر سجاد (قاتل) می گوید: خود غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت که بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ...
راز ناپدید شدن دختر خردسال سر به مهر ماند
مرد جوانی که متهم است پس از ازدواج چهارمش دختر زن سابقش را با خوراندن قرص بی هوش کرده و پیکر او را در اطراف تهران رها کرده است، ماجرا را در دادگاه شرح داد. به گزارش جوان اواخر خرداد ماه سال 98 زن جوانی با مراجعه به اداره پلیس از شوهر سابقش به نام مهدی شکایت کرد و گفت: مهدی دو بار ازدواج کرده بود که با من آشنا شد. بعد از ازدواج با او صاحب دختری به نام غزاله شدیم، اما من و شوهرم باهم اختلاف ...
قتل دختر تنها در خانه مجردی
بهمن مهراوه در حالی که صدایش می لرزید با من تماس گرفت و گفت، احتمال می دهد کسی پشت در خانه اش است و صدا هایی می شنود که به او گفتم خیالاتی شده است، اما او ترسیده بود. او را راهنمایی کردم و پنجره و حتی در آکاردئونی آپارتمانش را هم قفل کرد و خوابید تا اینکه جمعه به من زنگ زد و گفت داخل آپارتمانش زندانی شده است، چون قفل در آکاردئونی را از داخل نمی تواند باز کند. به سرعت خودم را به خانه اش رساندم و در ...
خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل می گوید/ از آشنایی با مرد سوری در اینستاگرام تا کشته شدن به دست همسر
خانواده قاتل در حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز که انتشار فیلم آن بازتاب ها مختلفی را داشت از ابعاد تازه ای از این ماجرا می گویند.
اینستاگرام و مرد سوریه ای بهانه ای برای قتل زن جوان اهوازی
مادر سجاد(قاتل) اینگونه داستان را شروع می کند:
ماجرای افتتاح کیلنیک زیبایی پیمان قاسم خانی برای همسر دومش!+ عکس
شما بیشتر خواهد بود. و ادامه می دهد: رییس جمهور هم که باشید، اشتباه است اگر فکر می کنید بت بچه یتان خواهید بود. اصلا اینطور نیست. رقیب من یک دختر 15 ساله است که به او حسادت می کنم. وقتی می بینم پریا ساعت ها با او تلفنی حرف می زند و چیزهایی به او می گوید که به من نمی گوید، وقتی این دختر به خانه ما می آید چپ چپ به او نگاه می کنم و دوست دارم زودتر برود. پریا هیچ وقت از شهرت پدر ...
روایت خانواده قاتل از ماجرای قتل دختر اهوازی
به گزارش صدای ایران از رکنا خانواده قاتل در خصوص این قتل فجیع چنین گفتند: غزل با شخصی اهل سوریه از طرق اینستاگرام آشنا می شود به محض اینکه غزل به ترکیه می رود با هم عقد می کنند. در زمان آشنایی باردار بود چند روز قبل از اینکه خانه را ترک کند بچه سقط شد. 17 سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد طعنه اطرافیان سجاد را غیرتی کرد ...
ماکو گری گوریان: حس اقلیت بودن در تبریز ندارم / استقبال ارامنه از فجر انقلاب / سکینه الهی در اسارت فرزندم
عباداتگاه کرده است. او متولد جلفا بوده با وجود 80 سال سن علاوه بر فعالیت های روزمره در کلیسا، اوقات فراغت و تنهایی خود بعد از فوت همسر را بافتنی بافته و مخارج خود را تامین می کند. مادام مادر آزاده دفاع مقدس نیز است و یکی از سه پسرش در جنگ 8 ساله به اسارت دشمن بعثی درآمد و گفتنی های زیادی در این باره دارد. با حضور در محل زندگی او در کلیسا گفتگوی شیرینی داشته ایم که مشروح ...
روایتی از آخرین ساعات حیات رژیم پهلوی
می دهند؟ تشخیص من این بود که امام حکومت نظامی را قبول نمی کنند! چون مسئولیت تدارکات را داشتم، به بچه ها گفتم بروید و به همه مینی بوس های مدرسه علوی و رفاه، بلندگو ببندید! گفتند برای چه؟ گفتم مطمئن باشید که امام حکومت نظامی را قبول نمی کنند! بروید آماده باشید که هر وقت گفتند، معطل نشویم!... بعضی از آقایان معتقد بودند باید حکومت نظامی را قبول کرد تا کشتار زیاد نشود و فکری بکنیم! امام گفته ...
نقد فیلم علفزار؛ همه آن چه که ندیدیم
ساله را ندیدی؟! چطور بچه شش هفت ساله را جلوی چشممان ندیدیم؟! چطور نمی بینیم؟! در محله قمه به دست هایِ عربده کشِ موبلند، بچه هایی هستند. آرزو هایی دارند برای روزی که شاید از این قسمت شهر و این آدم ها دورشان کند. جایی نزدیک ایستاده اند به تماشا. در دلشان، اما رویای زندگی دیگری است. مامان می خوام وقتی بزرگ بشم ... را بچه ای گفته که کنجکاو روی بام خانه ای با سقف کوتاه ایستاده به تماشای زمانه ...
برگی از زندگی بانوان مبارز انقلابی/یک خانواده که همه دل به آرمان امام امت دادند
پرونده اش تصادف ساختگی قید شد بود. به اصفهان که آمدم دیگر حول و حوش انقلاب بود بعد از عید 57 بود که مدتی در خانه برادرم مخفی بودم و در آبان 57 هم فرزندم به دنیا آمد؛ خیلی سخت بود و حتی گریه بچه را هم باید ساکت می کردم چون کسی نباید می فهمید من آن جا هستم، چون ساواک دستگیرم می کرد؛ یک بار هم ساواک به خانه برادرم ریخت و خواهرم را دستگیر کرد و کار خدا بود که من را نشناختند، گفتم دخترخاله ...
عکس شیک از سام و همسر زیبا و کوچولوهای جذابش / برف بازی در دیزین
دارید ولی بد نیست درباره همسر او بدانید که عسل امیرپور نام دارد و متولد سال 1362 است؛ او به عنوان مربی بدنسازی مشغول به کار است ولی تحصیلاتش را در رشته نقاشی تا مقطع لیسانس پشت سر گذاشته؛ بنابراین نقاشی می کند و اتفاقا جالب است بدانید که خواهر سام درخشانی هم نقاش است و به گفته سام، حالا خانه آنها تبدیل به یک گالری نقاشی شده است. زنگ آشنایی من و عسل سام درخشانی :من و عسل یک دوست ...
مادرم می گفت کاش پسر بیشتر داشتم تا برای دفاع از حرم می فرستادم
بعد از تماس حال پدرم خیلی بد شد و در همین گیرو دار که در حال جیغ زدن و گریه کردن بودیم دوباره مادرمان زنگ زد و گفت نمی دانم همه اش دلم شور پدرتان را می زند. مادرتان در این سال ها دلتنگی شان را چطور ابراز می کردند؟ اکثر وقت ها با عکس بچه هایش بود. عکس بچه ها را داشت و به عکس هایشان دلخوش بود. پس از شهادت برادرانم فضای خانه مان خیلی تغییر کرد. خیلی سخت گذشت. برای خودم هم سخت بود ...
دعوای زن و شوهری به پرونده قتل گره خورد
...، بنابراین جسد را دفن کردیم. من ابتدا فکر کردم بچه ام به خاطر بیماری فوت کرده است، اما مدتی بعد همسرم به محل کارم آمد و روبه روی حسابدارم که زن جوانی به نام مهتاب است، گفت: کاش به جای بچه تو را می کشتم. آن روز با همسرم درگیر شده بودم، او عصبانی بود و در محل کارم راز قتل پسرم را برملا کرد و حتی گفت مقابل چشمان دختر مان دست به این جنایت زده است. آن زمان به خاطر اینکه زندگی ام از هم نپاشد و ...
علی اکبر مهربان، مردم دار و یتیم نواز بود
...! گفت: به هر حال کارم سخت است، شاید دیگر برنگردم. همیشه نگرانش بودم و هر وقت سر کار می رفت پشت سرش آب می ریختم و داخل جیب لباسش دعای سلامتی گذاشته بودم. خبر شهادت چگونه به شما رسید؟ وقتی شوهرم به مأموریت می رفت، خودم بچه ها را کلاس یا باشگاه می بردم. آن روز وقتی با بچه ها به خانه برگشتیم، اقوام و خانواده ها تماس می گرفتند و حال شوهرم را می پرسیدند. به آن ها گفتم چرا حال علی اکبر را ...
دعوت ایرانیان خارج از کشور
: ممل جان! مامان ! بیا کارت دارم! بیا شیرینی شربتی که درست کرده ام را مزه کن (به قول یزدی ها بچش) من هم می گفتم: چشم صبر کنید می آیم ولی جان خودم نمی رفتم چون از روی همان تجربه گذشته می دانستم دم پایی یا ملاقه ای که زیر چادر مخفی شده بود را باید به جای شربت، مزه می کردم. خدا اموات همه را بیامرزد. این هم دعوت زبان دراز که بیایند و بمانند! زبان دراز لینک کوتاه: http://ayenehyazd.ir/z10JM نویسنده : زبان دراز منبع خبر : خبرگزاری فردا ...
به نام غیرت...
همسرت تو را مهم ترین پناه زندگی خود بداند نه اینکه از ترس تو زندگی نکند و خانه نشین شود. پدر یا همسر باید به گونه ای رفتار کند که وقتی دختر یا همسر از همه جا برید و تنها میان دنیا ماند، به سمت او بیاید و آغوشش را امن ترین جای دنیا بداند. + بیشتر بخوانید؛ مردی در اهواز سر بریده همسر 17 ساله اش را در خیابان چرخاند بعضی از دخترها از اینکه به خانه برگردند می ترسند. می ...
خون پسرم پایمال نشود
او می گفتم، مادر کمی هم به خودت برس و استراحت کن، با خنده می گفت شب ها که شما با آرامش می خوابید پلیس همیشه بیدار است تا شما راحت باشید. مادر شهید رنجبر گفت: خیلی ها می گفتند علی اکبر ما را از رفتار و کارهای بد دور کرد و باعث شد که ما از کار خلاف دوری کنیم.
7ماه شهادت شوهرم را مخفی کردم! +عکس
داد و زیپ را خودش بست. بعد از خواب پریدم، دیدم در خانه همچین خوابی دیدم. دیگر کلا دیدم صبر کردم از گریه کردن، بر همه چیز صبر کردم. **: نحوه خبر دادن اینکه شهید سیفی شهید شده به فرزندانتان چطور بود؟ همسر شهید: تا 7 ماه اصلا به اینها نگفتم، می گفتند مامان! بابا کجاست؟ می گفتم الان زنگ زده، یا صبح زنگ زده، یا مدرسه بودید زنگ زده، بهشان خبر ندادم تا 7 ماه طول کشید؛ دیگر خیلی ...
روایتی از خیرانی که شیرخشک نوزادان حاشیه شهر مشهد را تأمین می کنند
دیده است: سلام مامان جان، خوبی؟ بچه ت چطوره؟ وقتی شیر نیست خانه این زوج معلول خلاصه شده به اتاقی که گوشه ای از آن چند کابینت و گاز رومیزی گذاشته شده است. نوزادی کنار دیوار با دورپیچ آبی رنگ روی تشک کوچکی خوابیده است. خانم خانه با عجله به سمت کتری روی گاز رو میزی می رود که بخارش سراسر اتاق را گرفته است. هم زمان تعارف می کند که بفرمایید داخل. هوا خیلی سرده. الان چای دم می کنم ...
مرد شکنجه گر: اعدامم کنید تا خانواده ام راضی شوند
طلاق داده بود. درباره اتهام توهین به مقدسات، شهادت شهود به درستی دریافت نشده و در این باره ایراداتی وارد است. چطور کسی که هیاتی است، می تواند مرتکب این جرم شود؟ مشکلات از بعد انتقال ملک به پسر موکلم شروع می شود به طوری که با دو پتو مجبور به ترک خانه می شود. روز حادثه اتفاقاتی باعث می شود او سراغ همسرش برود. خودش در تحقیقات گفته با حالت عصبی که داشتم، کارهای خانواده جلوی نظرم آمد. 10 قرص هم خورده ...
خواست شهید کوشکیان از مادرش
حقوق خود برای من و خواهرش وسیله می خرید. با من و پدرش خیلی مهربان بود و خواهر کوچکش را خیلی دوست داشت. به جبهه که رفته بود، نامه می نوشت. به پدرش سفارش من را می کرد و به برادرهایش سفارش پدرشان را می کرد. محمد علاقه به درس خواندن داشت پسرم خیلی به درس خواندن علاقه داشت و به همین خاطر همیشه از من می خواست که درس بخوانم و من بعد از شهادت محمد، به نهضت سوادآموزی رفتم و ...
مهمترین نگرانی همسر شهید رنجبر از آینده بچه هایش / انگیزه قاتل چه بود؟ / گفتگوی اختصاصی
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، هفته قبل یکی از ماموران نیروی انتظامی استان فارس به دست یکی از اشرار منطقه با ضربات قمه به شهادت رسید و 48 ساعت بعد از ، به دام افتاد. خانواده شهید رنجبر در سوگ و ماتم از دست دادن او رخت سیاه بر تن دارند و ناگهانی و بی رحمانه این پلیس جوان قلب همه اهالی شهر را به درد آورده است. پسرعموی شهید در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت:" علی اکبر 42 ساله بود و ...