سایر منابع:
سایر خبرها
اندیشه و تاریخ من و حاج آقا روح الله خمینی
شدم چون راه بازگشت مرا خراب خراب کردید. امام خمینی در سنین جوانی گفتند: چی بود؟ گفتم: اولش این بود که دنبال کار وکالت بروم دومش این بود که دنبال کار دادگستری بروم و خدمتم را آنجا ادامه دهم که این دومی بد آمد. گفتند: اولی سوره یوسف بود زحمت و مشقت دارد اما غنیمت هم دارد. آمدم تقاضای جواز وکالت کردم البته خیلی هم اولش واقعا دچار سختی شدم چون خوب ...
شکاری: از جهنم تراکتور نجات پیدا کردم/ اسکوچیچ توجه ویژه ای به تیم های شهرستانی داشته باشد/ از تمرین در ...
موضوعی است که تمامی بازیکنان و حتی آقای قلعه نویی نیز در کنفرانس خبری به آن اشاره داشتند. وی ادامه داد: زمانیکه برگشتم دلم می خواست که به پرسپولیس بروم، حتی چندین بار به دفتر باشگاه هم رفتم اما آقای عرب خیلی از چند مدیربرنامه که شیطنت می کردند، حرف شنوی داشت. آنها مدام به باشگاه می گفتند، که با شکاری قرارداد نبندید برایتان مشکل ساز می شود. البته باشگاه پرسپولیس هم حق داشت، چرا که آن ها ...
ادعای تجاوز به بیمار اتیسم در یکی از مراکز نگهداری! و لزوم پاسخ سازمان بهزیستی
شعار سال: پس از سه ماه وقتی پسرم را از مرکز نگهداری از کودکان اتیسم کرج ترخیص کردیم متوجه شدیم در این مدت به پسرم تجاوز می شده. آثار کبودی روی دست های فرزندم گواه بسته شدن او به تخت بود و زخم های بدنش نشان می داد افشین در اثر دریافت دارو های خواب آور و خوابیدن های طولانی مدت در آستانه ابتلا به زخم بستر قرار دارد. به جز این، تاول هایی روی پاشنه پا هایش وجود داشت که نشان می داد بچه ها را به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار داده اند تا در نتیجه درد، راه نرود و یک ...
قتل سریالی 16 زن در مشهد/ قاتل چگونه به دام افتاد؟
با برادرم کاری داشتم، وقتی به خانه آن مرد رفتم دختری آمد و چای آورد و من دیدم همان دختری است که می خواهم. بعد با هم ازدواج کردیم. از زمانی که تصمیم قطعی گرفتم تا زمانی که ازدواج کردم یک هفته طول کشید. یک روز وقتی همسر سعید به مدرسه پسرش رفته بود تا درباره اوضاع تحصیلی او پرس وجو کند، واقعه ای رخ داد که شوهرش را به جنایتکاری مخوف تبدیل کرد. آن شب وقتی سعید از محل کارش که کارگاهی ساختمانی ...
جنایت هولناک پسر عصبانی در تعطیلات
تعطیلات نوروز من به خانه مادرم که سالخورده بود بروم و از او مراقبت کنم. از زن و بچه ام دور بودم و مادرم نیز به حرف های من اهمیت نمی داد. روز حادثه از او خواستم تا به حمام برود اما توجهی به حرفم نکرد. باردیگر به او گوشزد کردم که باید به حمام برود اما او جواب سر بالا داد و گفت ساعتی دیگر می رود. نفهمیدم چطور شد که به شدت از جواب سر بالای او عصبانی شدم. چاقویی برداشتم و او را زدم که دستش ...
گفت وگو با بانوی جانباز 70 درصد(بخش دوم و پایانی) بانویی با دو تاریخ تولد!
دوست داشتم با درس خواندن موفق باشم و هدفم رفتن به دانشگاه بود. بعد از دوران ابتدایی و گذراندن دوره راهنمایی، کم کم شروع به ورزش کردم. البته معلم ورزش این اجازه را نمی داد؛ چرا که از آسیب دیدگی بیشترم می ترسید. در دبیرستان به خاطر علاقه ای که به رشته ی ریاضی داشتم ، این رشته را انتخاب کردم. اما از آنجایی که تا حدودی تابع خانواده هستم، با صلاحدید خانواده، رشته تجربی را انتخاب کردم و سپس ...
مسجدمحوری با نگاه محرومیت زدایی/ نیتی که بانی خیر یک طرح شد+عکس و فیلم
ویزیت را به داروخانه سیاری که در کنار درب مسجد مستقر بودند ارائه دادم تا خیالش راحت شود کربلایی محمد هم می گوید خیلی خوشحال هست که توانست گوشش را نشان دهد می گوید چند روز است که گوشش سنگین شده و وزوز می کرد که امشب متوجه شد پرده گوشش ضربه خورده است و باید آب وارد گوشش نشود وی هم پزشکان را دعا می کند وبرایشان آرزوی موفقیت می کند. درحال پیدا کردن سوژه بعدی بودم که پیرزن خمیده ای چادرم را می ...
میثم حیدر؛ فالکائوی لبنانی در مشهد پزشکی می خواند!
در فینال لیگ لبنان روی نیمکت نشسته بودم. تیم ملی لبنان هم دعوت شدم ولی ACL پاره کردم و موفق به حضور نشدم و بعد از آن هم که به ایران آمدم چون از فوتبال خیلی در لبنان کسب درآمد ممکن نبود. * پزشکی خواندن در ایران نیاز به سطح زیادی از مطالعه دارد. تو از اول در لبنان درس و ورزش را با هم پیگیری می کردی؟ - من از سن خیلی پایین پیشنهاد داشتم ولی پدرم اجازه نمی داد در نهایت به شرط معدل بالا ...
اورژنسی هایی که مرگ مغزی راغافلگیر کردند
خدا مریض برگشت. اگر ماساژ قلبی را دیرتر شروع کرده بودیم یا لحظه ای دست از ماساژ دادن کشیده بودیم قطعاً مریض دچار مشکلات شدیدی می شد چراکه بلافاصله به دستگاه شوک وصل شد و حتی نبض هم نداشت؛ بعد از اینکه نبض مریض برگشت، عملیات لوله گذاری انجام شد و بیمار را به بیمارستان بهارلو انتقال دادیم. روز بعد برای پیگیری وضعیتش مجدد به بیمارستان مراجعه کردم و متوجه شدم که بیمار در CCU ...
فیلم های دانیل دی لوئیس : معرفی – بررسی و تحلیل از زبان خودش
او [مارتی] در عصر معصومیت در منطهٔ اعیانی نیویورک گذرانده بودم، این ایده که همراهش با شخصیت بیل به منطقهٔ فقیرنشین نیویورک بروم وسوسه کننده بود. بیل را دوست داشتم گرچه این قدر ضدایرلندی بود-گرچه خودم آن جا زندگی کرده بودم-بلکه احساسات شان را نیز درک می کردم. اما ایفای بیل چندان برای سلامتی فیزیکی و روحی روانی ام خوب نبود، که این طور خودم را توی خیابان ها رها کنم. البته چند بار توی رم بابت پارک ...
پشت پرده استعفا از ریاست فدراسیون فوتبال پس از 4 دهه/ چرا آن 3 نفر خط خوردند!
دیگری به تیم ملی خدمت کرده است و بسیاری از بازیکنان از مسیر راه آهن به تیم های بزرگ تاج و شاهین می پیوستند و عموما بازیکنان مطرح در رده جوانان عضو این تیم بوده اند. باشگاه راه آهن در حوزه استعدادیابی به خوبی فعالیت می کرد و تیم شهرآرا چند مرتبه به باشگاه راه آهن رفت و بنده را در 15 سالگی انتخاب کردند تا در تیم جوانان راه آهن بازی کنم. 16 ساله بودم که عضو تیم بزرگسالان راه آهن شدم و در عین ...
قتل فجیع دو کودک توسط پدر 32ساله؛ می خواستم ادبشان کنم!
لنگرود بود، ولی در مشهد زندگی می کرد تماس گرفتم و او را به بهانه نقص فنی موتورسیکلت به خانه کشاندم او قصد داشت مرا متقاعد کند که خودم را معرفی کنم، ولی من از او خواستم در دفن جسد دخترم مرا یاری دهد او هم در بیابان دخترم را در حالی دفن کرد که پسر کوچکم در آغوش من بود و همه این صحنه ها را می دید چند ماه بعد در اسفند همان سال زمانی که پسرم مدام می گفت تو خواهرم را زیر خاک کردی! وی گفت: من ...
روایت دختر دهه هشتادی که شب قدر محجبه شد/ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده!
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: از افراد مذهبی خوشم نمی آمد. احساس می کردم اصلا اهل حرف زدن و خندیدن و خوشگذرانی نیستند. تصور می کردم آدم های افسرده و بد اخلاقی هستند که هیچ طور نمی توانم با آنها کنار بیایم. این ها را رقیه 18 ساله می گوید. دختری که به گفته خودش تا دو سال پیش دلش می خواست طوری لباس بپوشد که همه نگاه ها را به سوی خودش جلب کند. حالا رو به روی ام نشسته و طوری چادر سر کرده که نکند یک تار مو از روسری اش بیرون بیاید. رقیه این عنایت ها را از شب قدر می داند. می گوید پس از شب های قدر مسیر زندگی اش ت ...
حمید درخشان: از استقلال پیشنهاد داشتم / برای استعفا از تیم ملی پشیمان نیستم
هم در دانشگاه به تحصیل ادامه بدهم؟ خاطرم هست زمانی که برای مزدا بازی می کردم بازی های ما در زمین راه آهن برگزار می شد. در آن مقطع من در رده جوانان بازی می کردم. بعد از چند بازی که برای مزدا گل زنی کرده بودم برادر آقای کیان پور همسایه ما به ورزشگاه رفته بود تا بازی استقلال را تماشا کند. گویا در آن بازی اسامی بازیکنان تیم ملی جوانان را معرفی می کنند. برادر آقای کیان پور هم در خانه ما آمد و به من ...
جزییات مرگ پسر پاراگلایدرسوار؛ پایان تلخ پرواز در فیله قوس مریوان
اینکه آن روز گفتند می توانیم سوار شویم. برهان خیلی هیجان داشت. با برادرم به آنجا رفتیم، ولی برادرم گفت که می ترسد و سوار نمی شود. او به سمت پایین رفت تا خودرو را به همان منطقه ای بیاورد که قرار بود فرود بیاییم. برهان رفت و من هم داشتم آماده می شدم تا با یک خلبان دیگر بروم. طناب را به خودم وصل کردم. برادرم هم داشت پایین می رفت، ولی هنوز دور نشده بود. داشتم برهان را نگاه می کردم ...
روزه دار کلاس چهار می خانه ما
.... تلویزیون رو خاموش کن، بیا . هر روز باید یک باجی به این فسقلی بدهم، که بگذارد آن طفل روزه دار بخوابد. یک روز خمیر خانگی، یک روز یک چسب مایع کامل، یک روز رنگ انگشتی. هرچند اگر حسنا هم نمی خواست بخوابد، مغز خودم طاقت حرف زدن های ممتد حانیه را نداشت. دیروز یک ساعتی خوب رفته بود سرکار. من با گوشی عکس می گرفتم، بعد او باید پیدا می کرد عکس از کدام قسمت خانه است. این تصویر یخ ...
قتل جوان زورگیر با ضربه میلگرد به قلب
... قتل جوان زورگیر در پاتوق خرید و فروش مواد مخدر در ابتدای جلسه رسیدگی قضات حاضر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران، اتهام متهم را به او تفهیم کردند. متهم در دفاع از خود به تشریح روز حادثه پرداخت و گفت: روز حادثه در یک ساختمان در اسلامشهر مشغول گچ کاری بودم که تصمیم گرفتم برای تامین مواد مخدر به محله خلازیر تهران بروم. آنجا پاتوق خرید مواد مخدر شده بود. بعد از تامین ...
سرنوشت پسر جوانی که از سرقت به سمت کلاهبرداری رفت / به ناچار خلافکار شدم
دیگر در آستانه جوانی غرورم اجازه نمی داد تا هر رفتاری را تحمل کنم ، نمی توانستم سربار دیگران باشم . به همین دلیل درس و مدرسه را رها کردم وتصمیم گرفتم سر کار بروم .در کارواشی به عنوان کارگر مشغول به کار شدم و شب ها هم همان جا می خوابیدم در آن جا با چند جوان بزرگ تر از خودم آشنا شدم که در حاشیه شهر داشتند ، بعد از گذشت مدتی تصمیم گرفتم با آن ها هم خانه شوم و قرار شد مبلغی از اجاره منزل را هم من ...
امام علی(ع)، اقیانوس معرفت و حکمت
عجیبی داشتم اما آشفتگی ذهنی ام امان و قرار از من گرفته بود. چند صفحه از نهج البلاغه خواندم، سری به حکمت ها زدم اما بی قرار بودم. پس از مطالعه چند خطبه، داشتم بی قرارتر می شدم، گفتم یک خطبه دیگر می خوانم و تمام... انگار تمامی ندارد این بی قراری و آشفتگی. همینطور چند صفحه جلوتر رفتم تا اینکه به خطبه 215 رسیدم، گفتم این هم بخوانم... شروع به مطالعه کردم همه متن را خواندم، احساس کردم دوباره این خطبه را ...
نهج البلاغه می تواند قانون اساسی یک کشور باشد
موفق شدم کتابهای ادیان الهی یعنی تورات، انجیل و قرآن را بخوانم پس از آن احساس کردم قرآن من را جذب کرد وقتی دوباره آن را خواندم تصمیم گرفتم مسلمان شوم. وی که نهج البلاغه را کتاب اندیشه اسلامی می داند و آن را به روسی ترجمه کرده گفت: نهج البلاغه برایم خیلی شگفت انگیز بود دوست داشتم آن را به روسی ترجمه کنم و الحمدلله با استقبال خوبی از سوی مسلمانان روسی زبان مواجه شد و به چاپ پنجم رسید. ...
زن رمال چرا کشته شد؟ / نقاب دار ناشناس مجبورم کرد که طلاهای مقتول را ببرم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : شامگاه 7 اسفند سال گذشته، خبر قتل زنی 70 ساله در خانه اش به پلیس اعلام شد. دختر مقتول که جسد را پیدا کرده بود به پلیس گفت برای سر زدن به مادرم به خانه اش رفته بودم چندین بار زنگ خانه را زدم اما وقتی کسی در را باز نکرد، با کلیدی که داشتم وارد خانه شدم. خانه بهم ریخته بود مادرم را صدا کردم جواب نداد تا اینکه به محض ورود به اتاق خواب جسد خونین او ...
خاطرات بسیجی جانباز، احمدرضا بهمنیار از دوران دفاع مقدس (بخش سوم و پایانی) انتظار طلوع بااستخوان ران ...
از فرماندهان میان ما بود که بلافاصله کار سازماندهی مجدد را انجام داد. از همه سمت هایشان را پرسید. من هم معاونش شدم و بقیه بچه ها پشت سر همدیگر راه افتادیم. فرمانده جلو، من پشت سرش، بی سیم چی و بعد او هم آرپی جی زن ها و تیراندازها بودند. قبل از حرکت، فرمانده به همه ما گفت برای اینکه در این تاریکی همدیگر را گم نکنیم، در یک خط و در کنار هم حرکت کنیم و حرف هایی دیگری را هم زد و به ما روحیه ...
ماجرای عجیب زن دعانویسی که در خواب قاتلش را لو داد
او بروم اما آنقدر تحت تأثیر مواد بودم که ناخواسته به آنجا رفتم. چه شد که او را به قتل رساندی؟ قرار بود برایم دعای شکست طلسم و سحر و جادو بنویسد. به اتاق رفت که آن را بیاورد و من هم به دنبالش راه افتادم. ناگهان کنترلم را از دست دادم و پیرزن را هل دادم و او روی تخت افتاد و بعد آن با دستانم خفه اش کردم و چند ضربه چاقو هم به او زدم. در آخر هم با سیم چین طلاهایش را یکی یکی از دستش ...
انتقام جویی مرگبار خواهر و براد ر ناتنی
اسید خرید یم تا به روی او بریزیم. بعد به او زنگ زد م و گفتم حالم خوب نیست و می خواهم به خانه اش بروم تا با یکد یگر صحبت کنیم. شب حاد ثه د ر خانه اش بود م و بطری اسید د ر د ستم بود و آن را روی میز گذاشتم و به د روغ به او گفتم که د اخلش آب است. از سوی د یگر د ر آپارتمان را برای براد رم باز گذاشتم و او هم وارد شد . براد رم صورتش را با پارچه پوشاند ه بود . د ر حال صحبت با خواهرم بود م تا سرش گرم شود ...
گفت وگو با جانبازی که خانواده اش در موشک باران شهید شدند
به مادرم متوسل می شوند و حضور مادرم را در کنارشان حس می کنند. می گویند این نذر را در هیئت بده، من از خدا چیزی می خواستم و به مادر شهیدتان متوسل شدم و حاجتم را گرفتم. وقتی خادم ده ساله امام حسین (ع) به شهادت می رسد برادرم هیئتی بود. با وجود سن و سال کمش، هیئت های کوچک و تکیه را راه می انداخت. زمانی که خانه ما موشک باران شد، من فرزند ارشد خانواده و 14 ساله بودم. خواهرم هما، 12ساله ...
هَوم ؛ از دهاقان تا اصفهان
لیلا میرباقری از نسل جدید داستان نویس های اصفهان، شاگرد بهمن رافعی بروجنی و یار علاقه مند پنج شنبه های داستان محمدرحیم اخوت است که اولین رمان او با نام هوم به تازگی منتشر شده است. هوم داستانی هفت اپیزودی با هفت راوی است که ماجرای آن در دهاقان سال های 1324 تا 1400 می گذرد. او که پیش از این یک مجموعه داستان با نام نامه های برگشتی که حاصل شاگردی در مکتب داستان بهمن رافعی و محمدرحیم اخوت بوده را در کارنامه دارد، درباره رمان هوم و خلق شخصیت های آن م ...
درباره حوزه علمیه ای با 50 حافظ قرآن
...> نرجس خانم که حرف می زند، زهرا سادات وسط کلامش می پرد و می گوید: مگر جهاد کردن چیست؟! جز رسیدگی به زندگی بچه های اینجا می تواند باشد؟ حقوق کم، برکت بی شمار معصومه سعادت یکی دیگر از استادان حوزه علمیه تخصصی حضرت زینب (س) است. او نیز حافظ کل قرآن است و لیسانس علوم قرآنی دارد. معصومه خانم بعد از شروع فعالیت در این حوزه، با مؤسسه جامعة القرآن قم آشنا می شود حدود هشت سال تدریس قرآن ...