سایر منابع:
سایر خبرها
دعایی با گرم و سرد تنور سیاست تغییر نکرد
. آخرین تماسم با او چند وقت پیش بود برای چاپ کتابی که شاید به نمایشگاه(1401) برسد. با شماره مستقیم دفترش تماس گرفتم. یکی از همکارانش برداشت و گفت: حاج آقا نیستند. گفتم: لطفاً بگویید فلانی تماس گرفته است. نیم ساعت بعد، تماس گرفت با آن لحن صمیمی و قربان صدقه ای اش که وقتی در گوش نجوا می کرد خودمانی تر و بی تکلف تر می شد و دل می ربود. با شوخی شروع کرد و حرف ها گذشت و مهربانی های همیشگی. ...
وقتی حاج آقا حساب دفتردار را رسید و قر مراسم عروسی را انجام داد!
! هر چه ایشان گفت!! زنگ زدم و معرفی کردم و گفتم امیرخانیِ نویسنده... آقای دعایی کمی مکث کرد. چیزی نگفت. بعد نشانی گرفت و گفت راننده تا چند دقیقه ی بعد می آید دنبال ایشان... *** از آن روز قصه ی من با حضرت سیدمحمود دعایی تغییر کرد... انگار من که بابت آن یادداشت تند بده کار ایشان بودم، ناگهان طلب کار شده بودم. شاید همان روز بعد از ظهر، شاید هم شنبه ی هفته ی ...
ماجرای حضور مخفیانه خاتمی ودعایی بر مزار شریعتی
مهربانی بسیار با همراهان و میهمانان سفر خوش و بش می کرد و بعد برای استفاده از فرصت از چند نفر دعوت می کرد که تا نقطه نظرات آنها را بشنود، به آقای دعایی گفتم اگر شما را دعوت کردند حتما بگویید در برنامه ارایه شده تجدید نظر شود و دیدار از مزار دکتر شریعتی در این سفر مهم گنجانده شود، گفت حتما تذکر خواهم داد. چند لحظه ای که گذشت جناب دعایی را خواستند و ایشان به کابین رییس جمهور رفت. بیشتر ...
حمله تند مسعود فراستی به عنکبوت مقدس
. فیلم -تله فیلم- برای هر دو طیف بهانه است. همیشه چنین بوده. فیلم اصلا قابل این حرف ها نیست. هر دو طیف زیادی جدی اش گرفته اند. بارها گفته و باز می گویم: هیچ چه ای -موضوعی، قصه ای، تمی، مفهومی- مهم نیست. هر موضوعی را می شود مطرح کرد؛ فقط چگونه گفتن مهم است و تمام حرف. هیچ فیلمساز جدی برای جایزه فیلم نمی سازد. بیشتر بخوانید: مسعود فراستی در ادامه صحبت های خود در مراسم نادرترین سردار ...
داستان/ خونی که مرد
. هیکل نحیف احمد فرو رفته بود توی ویلچر و چشمهایش میخ شده بود روی قرص صورت ماه که لم داده بود گوشۀ آسمان و سیاهی شب را می خورد. منیژه روسری اش را گره زد و چادرش را انداخت روی سرش و بالش را چپاند زیر بغل. صدای نی انبان همسایه تو گوش ها یزله می رفت و همه را می کشاند سمت خودش. حیاط چراغانی بود و نور زرد و قرمزش توی چشم ها می رفت و می آمد و خون سیاه گوسفند رو چهارچوب در مرده بود. ...
ده حکایت خواندنی از ملانصرالدین | حکایتهای ملانصرالدین
دید پرسید: ملا جان چرا خورجین را به ترک خر نمی اندازی؟ ملا جواب داد : دوست عزیز آخر من مرد منصفی هستم و خدا را خوش نمی آید که هم خودم سوار خر باشم و هم خورجین را روی حیوان بیندازم! 3-ادعای عالم بودن: شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن می داد و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از همه می پنداشت. ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود ...
مادری با 8هزار و3 فرزند باسواد
حسن حسن زاده- روزنامه نگار همه عمر برای کودکان کار و آسیب پذیر مادری کرده است؛ از همان روزی که بانویی جوان بود و سری پرشور برای کمک به کودکان آسیب پذیر و بی سرپرست داشت وارد گود شد و حالا هم که چهره اش تداعی کننده مادربزرگ های مهربان قصه هاست، دست از تلاش نکشیده است. می گوید: مادری که بازنشستگی ندارد؛ کاری است تمام وقت و تا آخرین نفس. کیان ضیایی مهر برای کودکان کار و آسیب پذیر مادری ...
کدوتنبل در بخش مراقبت های ویژه!
برای رفع تکلیف، جواب آقا حسام را می داد. نگار خانم تمام وقت مشغول پوست کندن میوه های بشقاب سحرخانم و تعارف بود و به ازای هر حرکت چاقو روی میوه ها، یک بفرمایید تو رو خدا؛ نمک نداره می گفت. بالاخره انتظارها به سر رسید و لبه سینی چای از آشپزخانه زد بیرون. در ذهن سحر خانم، آهنگی که تلویزیون روی تصاویر رأی دهندگان انتخابات پخش می کند، شروع به نواختن کرد. نگاه سحرخانم از سینی کشیده شد به سمت ...
باید چند دستیار لات و لوت بیاوریم تا داد بزنند/ درست نیست با هزار جور کثافت کاری تیمی را ببریم
مهدی تارتار در گفت وگو با برنامه فوتبال برتر با بیان اینکه فساد در همه جای دنیا و در همه شغل ها وجود دارد و در کشور ما در فوتبال نیز این موضوع هست، عنوان کرد: نظر من این است که خود ما مربیان یکی از عوامل این فساد هستیم. در اوایل کار مربیگری ام که 14 سال قبل بود، یک نفر از یک شهر با من تماس گرفت و حرف عجیبی زد(تیم ما راه آهن و در معرض سقوط بود). به من گفت آقای تارتار این داور با ما ارتباط دارد، می ...
تولیدکننده ای که به نام خود کوک می زند برای ما / همدان در یک قدمی قطب تولید پوشاک کشور
...، اما اینجا می دوزند و می فروشند به نام خودشان و برای ما، یا به قولی سی تو . سال ها با نام خانوادگی خودشان دوختند و کوک زدند و کیفیت را به پای خارجی ها رساندند و از آن گذشتند و خاطره ای به جا گذاشتند از سوزن و پارچه . قصه آنها را همه شهر می دانند و این یعنی برند یا نشان تجاری معروف، حرف هایی هم دارند که معتقدند مردم و مسئولان باید آنها را بشنوند از تولید و توزیع و ماشین آلات به روز ...
تراژدی شاهزاده و گدایی که مواد مخدر رقم زد
دفاع از حق شرعیم را ندارم . سیامک می خواهد به راهش ادامه دهم اما برایش مبلغی در نظر گرفتم تا دردهایش را بشنوم با آنکه می دانستم شاید این پول هم تا لحظاتی دیگر دود شود، مردی حدودا 45 ساله، قد بلند و خمیده و خمار به گفته خودش حرف زدن با من سخت تر از درد خماری برایش بود ، گاهی حرف هاییش مرا می ترساند چرا که اگر حرف هایش حقیقت تلخ را آشکار می کرد و نشان می داد عده ای در این شهر زیر سایه ای ...
دعایی روحانی متفاوت؛ مصلح بی سروصدا؛ نوشتاری از علی صالح آبادی
سخنرانی تندی علیه سعیدی سیرجانی که منتقد جمهوری اسلامی و زندانی شده بود، ایراد کرد. عده ای سعیدی سیرجانی را ضدانقلاب و ... می دانستند. دعایی آن قدر برآشفته شد که هرگز ندیده بودم. وی که کمتر حرف می زد به ناچار پشت تریبون رفت و به دفاع از آزادی بیان و قلم و سعیدی سیرجانی پرداخت و گفت: نباید صداها در جامعه خفه شوند. (نقل به مضمون) من حدود ربع قرن با مرحوم سیدمحمود دعایی آشنایی و دوستی ...
حکم رشد؛ سریالی برای همه
: اگر بداهه داشتیم در تمرین ها و قبل از استفاده حتماً با کارگردان صحبت می کردیم و بعد انجام می دادیم و خارج از چیزی که تمرین کردیم بداهه نداشتیم و همه چیز تحت کنترل کارگردان بود. فلاحی: ما خیلی تلاش کردیم مقید با متن باشیم. یعنی شکل حرف زدن کاراکتر ها به شکلی بود که انگار هر کدام در حرف زدن شان فلسفه ای دارند. البته در کنارش وحدتی هم داشتیم و نخ تسبیحی بین شخصیت های قصه وجود داشت. خاطره ای ...
خاطرات ناگفته جابری انصاری از مرحوم محتشمی پور
برای من پرونده سازی کند و من را دوست داشت و به عنوان یک دلسوز انقلاب قبول داشت ولی می دانست که فکر من با او فرق دارد و می خواست از من استفاده کند؛ من را خالی می کرد برای اینکه چاله های ذهنی خودش را پر کند. هر وقت برای مصاحبه می رفت به من زنگ می زد. *گفتنی است این مصاحبه در جریان بازدید حسین جابری انصاری از غرفه مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در سی و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ضبط شده و به مناسبت نخستین سالگرد ارتحال حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور منتشر می شود. ...
مترجم زبان عروسک ها
هایی جدید به جهان فانتزی کودکان و نوجوانان برگشت. او گفته بود: من نمی دانم چرا این عروسک ها دست از سرم برنمی دارند، البته شاید هم این منم که دست از سر عروسک های بیچاره برنمی دارم، آن هم در سن 71 سالگی. به هر حال می خواستم خبر بدهم که من یک سریال جدید عروسکی ساخته ام، یک سریال با کلی شخصیت تازه، اسم این سریال شهرک کلیله و دمنه است. البته بهتان بگویم من این سریال را برای بچه ها نساخته ام، بلکه همه ...
افشاگری علی دایی بعد از 14 سال؛ احمدی نژاد دستور داد بر کنار شوم
خراب نشد. شما نظرات خودتان را می گفتید و من هم نظرم را می گفتم. شاید خیلی وقت ها ما حرف های هم را قبول نداشتیم اما هیچ موقع نه به هم بی احترامی کردیم و نه اتفاق خاصی افتاده. عادل خان! گذشت زمان خیلی چیزها را روشن می کند. هر چه زمان گذشت به حرف هایی که من زده بودم، رسیدید که چه اتفاقاتی افتاده بود. 2 الی 3 سالی است که به طور جدی خبری از شما در عرصه فوتبال نیست ولی همین چند وقت ...
معمار اندیشه؛ در پژوهش های تاریخی فرهنگی جنگ/ دفاع مقدس
سخنان و مکتوبات ایشان مستترند، از فهم و نظر مخاطب مکتوم و پنهان بمانند و همۀ حرف چنان که بایسته است، درک نشود. ادبیات استاد ادبیات فاخری است؛ به گونه ای که حساسیت بسیاری در متن ها به خرج می دهد و به تعبیر بعضی دوستان، تنها متنی که استاد می پسندد، تاریخ بیهقی است! خواندن برخی آثار استاد به دلیل داشتن زبان سخت علمی و استفاده از واژگانِ قدری نامتعارف که محصول و تولید نگاه باریک بین ایشان است ...
گفت و گوی داغ مهدی نصیری با دعایی / ناگفته هایی از پیغام صدام به امام، پاسخ معنادار به نامه مصباح یزدی، ...
عدم تجربه یک روحانی برود در این سمت و اگر خطایی از او سر بزند به حساب روحانیت گذاشته می شود و اجازه بدهند که نروم و امام استدلال هایی کرده بودند اولا خوششان آمده بود از اینکه به کسی دارند پیشنهاد کار می دهند. بعدش دلایلی فرموده بودند که آن دلایل من را قانع کرد لذا رفتم در وزارت خارجه سه ماه دوره دیدم آمادگی پیدا کردم و رفتم. یکی از حرف های من به امام این بود که من از شما اجازه می خواهم ...
پشت پرده ها فرهاد مجیدی را فراری داد
در اواسط فصل تیم را رها کرد و رفت اما دوباره برگشت. این یک روال طبیعی در سبک کار فرهاد مجیدی بود. به نظر شما این بار چرا رفت؟ احساس می کنم مسئله ای در پشت پرده وجود داشته، وگرنه با نگاه کلی و اجمالی به شرایط استقلال با نفراتی که خود مجیدی آنها را به این تیم آورد و رکوردهای بی نظیر جهانی که توانست در این فصل با این تیم رقم بزند شرایط به گونه ای بود که باید می ماند و نقاط ضعف ...
مردم چگونه تحت تاثیر قرار می گیرند؟!
صورت زیبا بهتر است؛ همه اش یک مشت حرف است؛ چون در انتها همگی جنیفرلوپز را به مادر ترزا ترجیح خواهند داد! در چنین شرائطی است که هیکل اکبر عبدی از یک فرد خوش اندام با نمک تر به نظر می رسد! در کل باید گفت برای مردمی که طبع شان زیباپسند و خودشان شهرت طلب هستند جمالات گوینده، بسی مهم تر از کمالاتش است! هر گاه دیدید هر پرت و پلایی را از شخص خاصی به شکل منطقی می پذیرید بدانید روبروی تان یک سلبریتی تیتیش ...
یک لحظه با تو بودن
درهم آمیخت. عطر تندشان قاتی عطر گل های مریم شد. لیموها را روی یخچال گذاشت، دو تا تخم مرغ در قابلمه شکست و هم زد. صدای زن ها طبق معمول بلند شد. دیوارهای آپارتمان کوچک آن قدر نازک بود که به راحتی می توانست همهمة آنها را بشنود. حتی می دانست چه کسی اولین نفر باید حرف بزند یا حتی می توانست حرکات صورتشان را از هم تشخیص دهد، حتی رنگ لباس هایشان را! زن همسایه شروع کرد از لباس تازه اش ...
سادیو مانه: بارسلونا و رئال مادرید؟ مارسی را ترجیح می دهم
در ارتباط با هواداران لیورپول به دردسر انداختید (می خندد)! این دو بد نیستند ولی من طرفدار این تیم ها نیستم. می دانید که تیم من مارسی است، پس من مارسی را ترجیح می دهم. سادیو مانه به شایعات خروج از لیورپول دامن زد: خواسته مردم سنگال را انجام می دهم مانه سپس در مورد این که گفته بود خواسته مردم سنگال را انجام می دهد (جدایی از لیورپول) اضافه کرد: دیروز چیزی را به شوخی گفتم و بعد همه جا از آن حرف زدند. باید همین جا توقف کرد؛ لیورپول باشگاهی است که من احترام زیادی برایش قائل هستم. هواداران تیم از روز اول با من مهربان بودند. در مورد آینده، خواهیم دید چه پیش می آید. ...
شوهرم به نوه ام نگاه خاصی دارد
. بنابراین با قبول این اصل می توان حدس زد که والدین چه مسئولیتی در قبال فرزندان خردسال خود دارند. در ادامه چند توصیه به شما داریم. به نوه تان برچسب شلوغ کار نزنید همسر گرامی شما نیاز جدی به تغییر نگرش درباره برچسب شلوغ کاری نوه خود دارند، به عبارتی کنجکاوی، میل به بازی، برقراری ارتباط به روش های کودکانه تحت عنوان شلوغ کار و گاه بی ادب و لوس تلقی می شود و والد را مجاب می کند با بی ...
برای بچه هایمان قهرمان سازی کنیم
مأمور در صحن حرم حضرت عبدالعظیم ایستاده بود تا مراقب باشد همه برای شاه در خلال مراسم عزاداری شان دعا کنند. اما من دست آنها را خوانده بودم. گفتم خیالت راحت باشد، اما خودم روز قبل با مداح هیئت هماهنگ کرده بودم و به او گفته بودم با مردم هماهنگ شوید تا حتی یک لحظه هم ساکت نشوند و اجازه به شما ندهند که بخواهی در حق این ستمکار دعا کنی. آن روز همه آمده بودند. تا چشم کار می کرد زن و کودک می دیدیم. دست ...
دلدادگی به گنبد طلا از پشت دیوار های زندان
، دلم خیلی شکست. وقتی خدام از زندان بیرون می رفتند، دستم را بلند کرده بودم و می گفتم امام رضا (ع)، دستم را بگیر. بالأخره هم امام دستم را گرفت و یکی دو هفته بعد به من زنگ زدند و گفتند که پرونده ام را خدام خیر قبول کرده اند و پول واریز خواهد شد. همان جا با خودم عهد کردم به محض آزادی، اول از همه پابوس امام بروم؛ بعد هم به دست بوسی پدر و مادرم که در این مدت سختی زیادی را تحمل کردند. تا این دو ...
تفریح در کنار خانواده از برنامه های همیشگی امام بود
و نیم را برای خانم و بچه ها وقت می گذاشتند. همه وقت شان را به کار های روزانه و صحبت با آقایان اختصاص نمی دادند. من این فضا را که می دیدم، خیلی تعجب می کردم. چون پدر خودم را می دیدم که دائم مطالعه می کنند. یک روز به ایشان گفتم: آقای خمینی با بچه ها و خانم شان، بازی می کنند و وقت می گذرانند، اما شما همش درس می خوانید. پدرم گفتند: آن ها درس شان را هم می خوانند، بازی شان را هم می کنند، تو درس ...
عاشوری: نشان دادیم گل گهر مدعی قهرمانی بود/ به ما جفا شد اما در لیگ برتر کامبک زدیم
این تیم تصریح کرد: به عنوان یک بازیکن دوست دارم همه چیز در زمین رقم بخورد. با هر تیمی بازی داریم، در همان مستطیل سبز اگر ما بهتر بودیم برنده شویم و اگر حریف بهتر بود آن ها برنده شوند. اگر همه چیز در زمین رقم بخورد خیلی قشنگ تر است و حق به حقدار می رسد. خودم به عنوان بازیکن تلاش کردم همیشه در زمین بهترین عملکرد را داشته باشم. هر زمان هم که باختیم گفتم باید قبول کنیم حریف بهتر بوده ولی بعضی اوقات ...
شعر و یادداشتی از افشین علا برای درگذشت سیدمحمود دعایی/ سیدمحمود دیگری از کف ما رفته که جایگزین ندارد
. اما اگر از حال این فرزند کوچک تان بپرسید باید بگویم زیر آوار این خبر دفن شده ام. به من حق بدهید که باور نکنم! شما همیشه سرحال و قبراق بودید. شب و روز کار می کردید. از ما جوان ترها هم قوی تر بودید. حالا چه وقت رفتن بود؟! ما هنوز به شما امیدها بسته بودیم. پشت و پناه و تکیه گاه خستگی هایمان بودید. با دیدن تان بال درمی آوردیم و با حرف هایتان که همیشه با چاشنی طنز و شوخی آمیخته بود، غم ...
مردی در بوشهر که سرپرست 40 فرزند است!
خبرگزاری فارس- بوشهر، سارا طاهری: اشک جاری شده بر صورتش را پاک کرد و گفت: ما را معاف کنید، ما برای رضای خدا و به عشق بچه ها اینجا هستیم. اصرار کردم، از آنجا که قلب رقیقی داشت قبول کرد بی نام و نشان با من حرف بزند. پیدا بود حرف های زیادی در سینه دارد که انقدر اشک می ریزد. آقایی که چند سالی ست سرپرستی ده ها بچه بی سرپرست و بدسرپرست را در بوشهر به عهده گرفته است، بچه هایی که فرزندان این آب و خاک ...
آن که انصاف داشت
او در دوران نمایندگی اش در مجلس شورای اسلامی، از کم نطق ترین نماینده ها بود و همین موضوع سبب شد برخی رسانه ها، این موضوع را از باب انتقاد، مطرح کنند و این ماجرا را یکی از نشانه های کم کاری اش، بدانند. اما با شناختی که از حاج آقا دعایی داریم، او زیاد اهل حرف زدن و خودنمایاندن نبود. اهل کم کاری هم نبود. حاج آقا دعایی همواره نگران بود؛ نگران اینکه حرفی بزند که از صحت اش مطمئن نباشد. گفته ...