سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی حاج آقا حساب دفتردار را رسید و قر مراسم عروسی را انجام داد!
موضوع تشییع مرحوم مهندس سحابی و دردناک تر، فوت دختر ایشان مرحوم هاله، حین تشییع پدر. بگذریم... نتیجه ای نگرفتم... و سیله نداشتم. از همان جا ماشین گرفتم به مسجد حجت (عج) و گفتم دست کم مراسم ختم این پدر و دختر را بروم که بارم سبک شود... سهروردی شلوغ بود. پیاده شدم و دیدم عده ای جوان با بی سیم دنبال حضرت حجتی کرمانی افتاده اند و او را از مسجد دور می کنند. اتفاقا همان جا فرزند مرحوم طالقانی ...
مرحوم دعایی یک روزنامه چند ورقی را به یک موسسه عظیم فرهنگی تبدیل کرد
به گزارش اصلاحات نیوز؛ حسین عبیری گلپایگانی فعال محیط زیست در یادداشتی ضمن تسلیت مرحوم محمود دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات نوشت: در بدرقه مردی از جنس مسئولیت پذیری یک وقت هایی در حین فعالیتهای روزانه با افرادی دوست و آشنا می شویم که چهره های منحصر بفرد هستند، شادروان جناب آقای دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات یکی از آن ها بود. سال 1378 که مطالب و اخبار زیست محیطی را برای ...
امام فرمود: اگر قرار به کشته شدن است می خواهم با مردم کشته شوم!
همراه آن ها باشم. من در اینجا ناراحتم و می خواهم هر چه زودتر به ایران بروم... . من برای ایشان، قضیه ای از تدفین شهدای 17 شهریور در بهشت زهرا را تعریف کردم که گریه کردند! مرحوم آقای اشراقی دامادشان از من پرسید کسی نمی تواند گریه امام را دربیاورد، شما به ایشان چه گفتی که این طور گریه کردند؟ گفتم از مصائبی که بر سر مردم آمده و از مادری که کنار چهار قبر نشسته بود و گریه می کرد، گفتم و ایشان به یاد حضرت ...
دعایی با گرم و سرد تنور سیاست تغییر نکرد
روزگار چشیده و مرگ ها دیده و بارها تکبیرگویان مرگ را با کسان بسیاری تا لب گور بدرقه کرده بود. خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمدجعفر محمدزاده: خبرگزاری کتاب ایران دعایی از پیشتازان بود و از سال چهل دو در صف مبارزه. همه این سال ها بدون آنکه صدایش را بلند کند یا سایه ای بلندتر از قامت خود بسازد یا صدای قدم هایش خواب پروانه ای را آشفته کند با مردم زندگی کرد و از مردم بود ...
دعایی به روایت همسایگان | نیمه شعبان 1393 در خانه مدیر روزنامه اطلاعات چه گذشت؟
مرحوم دولابی در این مکان سخنرانی داشت. مصلحی شب های دوشنبه در حسینیه اش برنامه دارد و مرحوم دعایی در زمان حیات و فراغتش بارها در این مجالس شرکت کرده است. او می گوید: مرحوم دعایی آدم خاکی و بی تکلف بود. یادم هست زمانی که ساکن محله شدند، ما هم تازه به این محله آمده بودیم و مسئولیت های بسیاری داشت اما هیچ وقت ندیدم که محافظ داشته باشد. بارها به او در همان دهه 60 گفتم؛ حاج آقا چرا بی احتیاطی ...
مواضع امام در نوفل لوشاتو و قم کاملاً یکسان و مبتنی بر صداقت بود
جلسه ای خصوصی می گفتند: من در جوانی اسب سوار می شدم و در حالی که این اسب می چرخید، تمرین تیراندازی می کردم!... ایشان از جوانی، روحیه ستیز با ظالمین و خوانین ستمگر را داشتند. همین خصوصیات روحی بود که باعث شد آیت الله بروجردی، ایشان را به عنوان یکی از مشاوران اصلی خود انتخاب کنند. اواسط دهه 20، وقتی مرحوم آقای بروجردی بیمار و در بیمارستان فیروزآبادی بستری می شوند، در خصوص حضرت امام به یکی دوتن از ...
پیشوای اهل سلوک
فاصله بگیرد بلکه با داشتن مراتب در قلب جامعه حضور داشت و مردمی و خاکی بود. از همین رو در گزارش آمده است: 1-یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت سبب می شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضا(ع) مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرف داری اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن ...
خدمت به عالم آل محمد(ص) و صاحبان عِلم برایم مقدس است
نزدیک هیچ وقت اتفاق نمی افتاد. من تقریبا هفته ای و حتی هر روز برای جواب درخواستم به کتابخانه مراجعه می کردم و یک روز مسئول روابط عمومی کتابخانه بهم گفت: مسئول اداره خدمات که شما را به آنجا معرفی کردیم الان کربلا است. من آن لحظه به داخل صحن انقلاب رفتم و رو به حضرت گفتم: آقا می خواهی من حاجتم را از امام حسین(ع) بخواهم؟ و طی پیگیری هایم چندبار از حضرت خواسته بودم که قسمت شود در کتابخانه مشغول کار شوم ...
دعایی : باید وزیر نماز میت می شدم / چرا صدام مخالف سفیر شدن دعایی در عراق بود؟
گفت پیغامی برای امام داریم. صدام حسین خواست امام نماینده ای که اختیار تام داشته باشد برای مذاکره به عراق بفرستند. من این را به امام گفتم و گمانم این بود که امام آقای هاشمی را برای مذاکره می فرستند. روز بعد که من خدمت امام رفتم، امام گفتند که من در عراقی ها حسن نیت نمی بینم و شما به آنها بگویید که ما در آینده نزدیک، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را داریم که من ترجیح می دهم نمایندگان منتخب مردم ...
بازخوانی شفقنا از مصاحبه سال 97 با محمود دعایی
، دختر مرحوم راشد با من تماس گرفت و گفت که دیدم آقای حجتی شرح زندگی پدرش را نوشته، پدرم شرح زندگی پدر خود آخوند ملاعباس تربتی را نوشته بوده و موفق به چاپ آن نشده است و من این مطالب را می دهم که در روزنامه چاپ کنید. ما ابتدا این مطالب را در پاورقی روزنامه چاپ کردیم و دیدیم که چه گوهری است! کتاب بسیار تأثیرگذار و اخلاقی و سازنده و فوق العاده قوی است لذا تصمیم گرفتیم کتاب را چاپ کنیم و نام آن را فضلیت ...
قهرمانِ شریف | داستان زندگی نخبه ای که شهید شد | دوستان و همکلاسی های احسان قدبیگی در دانشگاه صنعتی شریف ...
شهیدش می گوید: احسان مثل پدر و مادر بچه های خوابگاه بود. دلسوز همه و به شدت اهل نظم و انضباط بود. غذا درست کردنش حرف نداشت و وقتی قرار بود برای بچه ها غذا درست کند، حتما آن شب چند نفری خودشان را در اتاق ما میهمان ناخوانده می کردند تا از غذایی که او درست کرده بخورند. مسئول شستن ظرف ها بود، چون می دانست ما تنبلیم و ظرف ها برای صبح می ماند. همیشه ظرف ها را شب می شست که برای فردا نماند. او ...
پاسداشت سید محمود دعایی در کلاب هاوس؛ با سخنانی از ناطق نوری، محمدجواد ظریف، علی ربیعی، عطاالله ...
مدیریت روزنامه اطلاعات به عنوان میدان تعادل توانست اعتماد بسیاری از رانده شدگان را جلب کند. ناطق نوری: دعایی در جناح و گروه نمی گنجید پیام صوتی ناطق نوری : بسم الله الرحمن الرحیم ان الذین آمنوا و عملواالصالحات و سیجعل لهم رحمان ودا ارتحال غمبار دوست عزیز و مبارز خستگی ناپذیر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای دعایی را به خانواده محترم، همرزمان ...
آندره لیسکوویچ: از سیلیکون ولی تا خط مقدم جبهه
او درباره سفرش چیزی به والدینش نگفته بود چون می دانست مادرش که همراه با پدر و برادرش در زاپروژیا ساکن بودند، اگر از سفر او خبردار می شد، حاضر به ترک این شهر نبود. حالا والدینش در شرق آلمان هستند. برادرش هم دوباره به اوکراین بازگشته. خانواده او قبلا یک بار دیگر در سال 2014 و به دنبال تنش میان روسیه و اوکراین، ناچار به ترک خانه خود شده بودند. آندره این بار وقتی نخستین خبر مربوط به تحولات را دید ...
گزارش شفقنا از یادبود حجت الاسلام احمد احمدی؛ از تاکید بر بازتعریف رابطه حوزه و دانشگاه تا آرزوی نافرجام ...
حساس پژوهشگاه را همراهی کرد و پژوهشگاه امروز مرهون زحمات ایشان است. حدود 96 کتاب مشترک با سازمان سمت داریم که با تلاش ایشان محقق شد. خودشان می گفتند من همه علوم انسانی و اسلامی را از اول می خوانم، حاشیه می زنم و ارزیابی می کنم. یعنی برای کار وقت می گذاشت. او ادامه داد: مرحوم دکتر احمدی 14 سال مسئولیت دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس را داشت. مسئولیت سازمان سمت را نیز برعهده داشت ...
آخرین توصیه های امام(ره) به موتلفه
دکتر بادامچیان - آخرین دیدار ما با حضرت امام در سال 1367 بود. از آنجا که مرحوم سیداحمدآقا، رابطه مؤتلفه با حضرت امام بودند، هر چند ماه یکبار، یک وعده ناهار با هم می خوردیم. بعضی وقت ها هم از طریق آقایان حاج حیدری و شفیعی ما به احمدآقا موعد جلسه و مکان آن را اطلاع می دادیم و بعضی وقت ها هم که نوبت سیداحمدآقا بود، ناهار دعوتمان می کرد. یک روز که به دعوت سیداحمدآقا برای ناهار به جماران رفته بودیم، ایشان بعد از صرف ناهار گفتند: امام با خبر شدند که شم ...
آخرین دیدار با امام(ره)
ساعت 6 بعد از ظهر از دفتر مبارک با امداد تماس گرفتند، حاج سیّداحمد آقا گفتند: خودت را برسان! گفتم: چرا؟ گفت: خودت را برسان! شاید بنده با نیم ساعت، سه ربع فاصله بعد از تماس به جماران رفتم. دیدم خیلی شلوغ هست و جمعیت زیادی آمده اند. حاج سیّداحمد آقا یک گوشه ای نشسته بود. من رفتم سلام کنم، گفت: بیا اینجا! رفتم کنار ایشان نشستم، پرسیدم: چه خبر؟ گفت: همان طور که گفتم، هنوز هم به من امید می دهند، ولی من امیدی ندارم. شما از آن در داخل برو و امام را ببین! من رفتم، دیدم آنجا خانم ها نشسته اند؛ برگشتم. حاج سیّداحمد آقا گفت: نرفتی؟ گفتم نه! گفت: چرا؟ گفتم: آنجا خانم ها نشسته بودند، رویم نشد . ایشان گفت: خانوادهٔ امام بودند! پس از آن طرف برو، احوال امام را از تلویزیون ببین! رفتم در یک اتاق دیگر که تلویزیون نشان می داد، امام با چشمان بسته، یک لااله الا الله شکسته بر زبان آورد. ...
ماجرای راه اندازی "رادیو نهضت" در عراق به روایت مرحوم دعایی
مینی بوس می شدم و با پولی که از یزد رسیده بود به بغداد می رفتم و در مسجد یا حسینیه های اطراف رادیو بغداد استراحت می کردم و بعد پشت میکروفون می نشستم و مطالب را می خواندم. اگر دوست دارید، باز به نحوی از بهره های یزدی برایتان بگویم، اشاره می کنم به سهم الارثی که از فوت مرحوم پدر، برادرانم از یزد فرستادند که به حساب آن روز آنقدر زیاد بود که با ثلثش من و مادر مشرف شدیم به حج و دو ثلثش هم نصیب ...
خاطرات ناگفته جابری انصاری از مرحوم محتشمی پور
پایگاه خبری جماران: معاون سابق عربی و آفریقایی وزیر امور خارجه، ضمن بیان خاطراتی از روز 16 خرداد 68 که حضرت امام در بهشت زهرا(س) آرام گرفت، خاطرات جالب و ناگفته ای از سال های حضورش در دانشگاه تهران و شایعه نسبت فامیلی او با مرحوم محتشمی پور و اولین ملاقات با مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور در دمشق بیان کرد و گفت: بی ریایی، سادگی و پاکدلی مرحوم آقای محتشمی پور را آن روز از ...
جان بازی در میدان مین
.... این طور بود که هر وقت بچه های تخریب به میدان می رفتند، او گریه و گلایه می کرد که چرا من را نمی برید؟ محمدرضا با او رفیق بود. یک روز که میدان مین به محمدرضا رسید، گفت: چرا علی اکبر را نمی برید؟ گفتم: چون ارشدیت دارد، اجازه ندارم ببرمش. محمدرضا گفت: او را ببرید، چون با این کارتان اعتقادات شما را هم زیر سؤال می برد و می گوید مگر این ها خدا هستند؛ چه کسی می داند من کی شهید می شوم؟ آن ...
یادی از دانشجوی شهید دانشگاه امام صادق علیه السلام در حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی
به تحصیل پرداخت. تحصیل وی در مدارس دولتی جنوب تهران و دست و پنجه نرم کردن با برخی کاستی ها و مشاهده وضعیت نامناسب مردم پایین دست جامعه، سبب آن شد که اهتمام به مستضعفین را جزء اهداف ذاتی خود بداند. او فرزند دوم از خانواده ای 5 نفره بود. پدر او سال ها به تولید لباس مشغول بود اما به دلایلی ورشکست شد و پس از آن راننده تاکسی شد. در کنار همه ی این مسائل شرکت در نمازهای مسجد برایشان قابل ترک ...
خانواده مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی سکوت را شکستند / همه جوانب اتوبوس خبرنگاران بررسی شود
کارشناسی اول را - که مبنی بر قصور 50 درصدی مسئولان برگزاری سفر بود - را رد می کند و نظر دوم کارشناسی مبنی بر قصور صدرصدی راننده را می پذیرد؟ کریمی تاکید کرد: انتظار داریم سازمان محیط زیست ، ایسنا ، ایرنا و دیگر رسانه ها پیگیر این پرونده باشند. پدر مرحوم ریحانه یاسینی نیز در گفت و گو با ایسنا با اشاره به جلسات کارشناسی برگزار شده برای بررسی پرونده واژگونی اتوبوس خبرنگاران محی ...
می گفت نمی شود غربت زینبیه را ببینی و راهی نشوی
پیگیر بود. یک شب با همسرش به خانه مادر آمدند. محمدرضا به مادر گفت من می خواهم به سوریه بروم و دوست دارم که شما اجازه بدهید که بروم. مادر گفت من راضی نیستم. پدرت هم سکته کرده و بیمار است. می خواهی ما را رها کنی و بروی؟ محمدرضا گفت باشد مادر، اشکال ندارد. من نمی روم، اما آن دنیا وقتی حضرت زهرا (س) گلایه کردند خودتان باید جواب بدهید. من حرفی ندارم. مادرم تا این جمله را شنید، سکوت کرد و دیگر بحث ...
راز محبوبیت دعایی
همه را دوست داشت و به من کمی بیشتر لطف می کرد، بغل می کرد و بوسه های طولانی روی صورت و پیشانی داشت. مرادی کرمانی با گریه افزود: یک روز به او گفتم آقای دعایی همه هنرمندان ایران با نماز شما به طرف جهانی دیگر می روند، شما چه محبتی نسبت به هنرمندان دارید، شما هنرمنددوست هستید. هرکسی را نگاه کنید، خواهید دید دعایی برایش نماز خوانده است. او مرد بسیار مهربان و صمیمی و آدم دردکشیده ای بود. ...
برای سلطان مینیاتور ایران
اخلاقی پدرتان چه بود؟ غرورشان. پدرم غرور خاصی داشت که در همه فرزندان او نیز دیده می شود. هیچ گاه زیر بار حرف زور نرفت و هیچ گاه چاپلوسیِ کسی را نکرد. خیلی مبادی آداب و مردم دار بود و هیچ وقت به کسی بی احترامی نکرد. پشتکار بسیار قوی داشت و نسبت به پدر و مادر خود بسیار مقید بود و همیشه احترام آن ها را نگاه می داشت و در مورد آن ها از هیچ کاری کوتاهی و دریغ نکرد. کدام آثار مرحوم ...
حضور حجت الاسلام سید حسن خمینی در برنامه صف اول
آنها را دوست داشته باشیم؛ حداقل در دل، به زبان و بعد عمل. اما با اصل محرومیت و استضعاف مبارزه کنیم. یعنی بعضی وقت ها توجه نمی کنیم که باید حامی محروم باشیم برای اینکه محرومیتش زدوده شود نه اینکه محروم بماند. بحث مستضعفین به این است که آنها را از استضعاف خارج کنیم. اولین شرط یک مسئول این است که توان حل مشکل مردم را داشته باشد. یعنی اگر قرار باشد شما محروم باشید و محرومیت بماند، به درد نمی ...
نظر امام این بود که آنها بیش از آنکه تعبّد داشته باشند، تمسّک دارند
.... هم زمان با فرود این هواپیما، کادر مرکزی سازمان تلاش می کند که به نحوی از طریق حضرت امام و دیگر یاران مبارز در عراق برای آزادی اینها کمک بگیرد و مرحوم آیت الله طالقانی را سوار ماشین می کنند در یکی از جاده های اطراف تهران و مسأله را مطرح می کنند و ایشان هم با دست مبارکشان با مرکب نامرئی پیامی را به امام می نویسند. در آن پیام همان طور که خود امام فرمودند نوشته بودند انَّهُمْ فِتْیةٌ آمَنُوا ...
پاسخ دندان شکن آزادگان ایرانی به توهین بعثی ها به امام (ره)
همه ما آنقدر او را دوست داشتیم و شیفته شخصیت او بودیم که گوش به فرمان فرامینش بودیم. نه تنها من، بلکه بیش تر رزمندگان وقتی به جبهه ها می آمدیم، احساس می کردیم که امام خمینی (ره) همانند یک پدر در کنارمان حضور دارد و از ما مراقبت می کند و مدیریت ایشان در منطقه کاملا مشهود بود. خبر رحلت امام (ره) را از روزنامه های بعثی گرفتیم در اردوگاه که بودیم از طریق روزنامه السرا ...
سردار شهید محمود نیکو منظر؛ از حمل مخفیانه سلاح به ایران تا فروش تنها فرش خانه برای کمک به یکی از بستگان
قشنگ می دید؛ می گفت: تو نگران نباش چه می شود؛ اینها درست می شود. صبر و استقامت در ایشان موج می زد و با همان صبر توانست از همه موانع عبور کند. حمل مخفیانه سلاح از لبنان به ایران سردار شهید محمود نیکو منظر از بنیان گذاران سپاه در همدان و مسئول پشتیبانی سپاه غرب کشور و مسئول لجستیک لشکر محمد رسول الله(ص) بود. وی متولد 17 تیر 1319 در همدان بود که در 10 سالگی سایه گرم پدر را از دست ...