روایتی از شلیک یک مامور گشت ارشاد به بوکسور سابق تیم ملی
سایر منابع:
سایر خبرها
بیوگرافی رضا مرادخانی بوکسوری که تیر خورد + تصاویر
درباره حادثه ای که گفته می شد در پارک پردیسان برایشان رخ داده با آنها گفت وگو کنم. روزنامه شرق نوشت: بخاطر حادثه رخ داده در پارک، در بیمارستان و درگیر جراحی بودند و گفتند شرایط گفت وگو ندارند. چند روز بعد مجددا تماس گرفتم، این بار گفتند که نمی خواهند فعلا حرفی در این باره بزنند و اجازه می دهند تا روند قانونی شکایتشان طی شود؛ اما اکنون چند روزی است که تصمیمشان تغییر کرده است. پرونده شکایتی ...
این 3 پسربچه را می شناسید؟ / آنها از 4 خرداد ناپدید شدند + عکس
.... آن روز، پسرم ساعت 8صبح از خانه بیرون رفت تا به محل کارش برود و مدتی بعد، دایی ام زنگ زد و گفت علی و شویت به خانه شما آمده اند؟ که من گفتم نه، نیامده اند. با دلشوره و نگرانی با صاحب کارشان تماس و سراغ شان را گرفتم که گفت هیچ کدام شان نیامده اند. این طور بود که متوجه شدیم هر سه پسر ناپدید شده اند. شویت و علی با همسر پدرشان در خانه زندگی می کردند و تا جایی که اطلاع دارم، او همیشه به دو ...
زنگ بزن!
! گفت: قدیم ندیم ها می گفتند حرف مرد یک کلام است اما حالا معلوم شده حرف پادوهای دشمن هم یک کلام است و پادوهای انگلیس از گذشته تا حالا حرفشان عوض نشده است! گفتم: محترمانه ترش این است که بگویی حق نان و نمک انگلیس را نگه می دارند ! گفت: حالا مگر مجبورند حرف بزنند که هویت خودشان را لو بدهند و آبروریزی کنند؟! گفتم: یارو از بیکاری حوصله اش سر رفته بود، محکم زد پس کله خودش و بعد گفت؛ کیه در می زنه؟! چرا زنگ نمی زنه؟! ...
فرزند شهید: پدرم را از عکس ها و بوی پیراهنش می شناسم
. وی تشریح می کند: در دوران نامزدی ما جنگ شروع شد و خواهر همسرم به دیدن من آمد و گفت ‘عبدالحسین قصد رفتن به جبهه دارد’ که من هیچ نگفتم ولی بی اختیار اشک از چشمانم همچون سیل جاری شد؛ وقتی این رفتار من به گوش همسرم رسید بار دیگر از طریق خواهرش پیام داد که گفته بودم ‘اگر جنگ شود خواهم رفت’ و من در پاسخ گفتم: من با رفتن شما به جبهه مشکلی ندارم فقط مرا با لباس سفید به خانه خود ببر تا با لباس ...
خون و خیانت
همسرم زد و او را هم مجروح کرد. بعد هم با عصبانیت و تهدید از خانه خارج شد. مرد میانسال در مورد علت درگیری گفت: بهمن(مرد مجروح) همکار دخترم بود اما دامادم مدعی بود او با نازنین رابطه دارد و روز حادثه هرچه دخترم گفت هیچ رابطه ای بین آنها نیست محمود قبول نکرد و با چاقو همه را مجروح کرد و با انتقال مجروحان به بیمارستان، بهمن و دخترم جان خود را از دست دادند و تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری ادامه ...
روایت دردناک یک مادر از حادثه متروپل؛ 9 قدم برداشتم، دخترانم زیر آوار ماندند
...؛ همگی بلند شدیم. اما من گفتم شما همین جا بشینید بستنی تان را بخورید، من خودم میر وم و او را به اینجا می آورم. بعد چه شد؟ از جایم بلند شدم و از بستنی فروشی بیرون آمدم. آخرین تصویر از دخترهایم را دیدم. یک قدم، دو قدم و درنهایت قدم نهم را برداشتم، ناگهان زمین لرزید. برگشتم. تا چشم کار می کرد آوار بود. باورم نمی شد که دخترهایم زیر آوار باشند. از میان جمعیت و آن همه سنگ و کلوخ به ...
9 قدم برداشتم، دخترانم زیر آوار متروپل ماندند
هوا خیلی گرم است و آن ها به خانه برمی گردند. چطور شد که به بستنی فروشی رفتید؟ بعد از کلی خرید و گشت زنی، می خواستیم دوباره به مطب برگردیم، ولی ملیکا و میترا گفتند مامان ما تشنه ایم. ترو خدا بیا آبمیوه بخوریم. آن همه آبمیوه فروشی در آنجا وجود داشت، نمی دانم چرا درست دست گذاشتند روی همان آبمیوه فروشی معروف. وقتی به آبمیوه فروشی رفتید، خانواده جلیلیان را هم دیدید؟ ...
گفتگو با جولی اندروز بازیگر اشک ها و لبخندها / هیچ چیز تمام نمی شود چون دوباره دور می زند و برمی گردد
داشتند که سانحه ای پیش نیاید. اگر اتفاقی می افتاد هم همه چیز آماده شده بود. بنابراین من ساعت ها آن بالا بودم و در لباس پروازم آویزان شده بودم و کارهای مختلف می کردم. یک بار حس کردم چند سانت پایین افتاده ام و جوری که باورتان نمی شود ترسیدم و گفتم فکر می کنم امروز کمی مضطرب باشم، امکانش هست وقتی پایین می آیم خیلی محتاطانه این کار را بکنیم؟ و آن ها گفتند بله، خیلی آرام بیاریدش پایین. اما بعدش من مثل ...
برای تو می نویسم پدر؛ اشک ها اگر بگذارند
زندگی مان، کنار تو و بچه ها، بعد با هم سر زمین، سخت کار می کنیم و بچه ها را بزرگ می کنیم اما خب همان سالی که رفت 25 روز بیشتر در منطقه نماند و در نهایت در شلمچه شهید شد. به او گفتم بچه قد و نیم قد و یک دختر معلول داریم تو نرو که جواب داد: نه من باید بروم و دینم را ادا کنم اصلا تو بگو، چطور می توانم با دوستان و رفقایم که رفتند روبه رو شوم اصلا اگر نروم می توانی فردای قیامت شفاعت مرا بکنی ...
این چه بلاهایی است که سر رضا رویگری می آورید! + عکس
150 متری با تمام امکانات و چند پرستار آماده کرده ام که رضا بیاید، فقط تنها، که من گفتم شما این کار را انجام بده، رضا کسی را ندارد و تنهاست. حالا آقایان از آن سر دنیا زنگ زده و می گویند ما برایت خانه می گیرم! آقای رضا رویگری نیاز به ترحم ندارد، آن روز که شما باید نوشدارو می دادی نبودی، غیبت داشتی، گفتی گرفتارم! موی سر رضا رویگری سوزانده شده بود! دوست رضا رویگری در ادامه به یکسری ...
خاطرات اردشیر زاهدی جعل وصیت شاه را افشا کرد!
که بالاخره مجبور شدم تهدید کنم، هم به ایشان گفتم هم به ولیعهد گفتم مبادا این حرف ها را گوش کنید چون این بعد از لحاظ تاریخی اشکال بزرگی خواهد بود. چنانکه زاهدی روایت کرده، او در نهایت موفق شده که نظر فرح و رضا پهلوی را برای انصراف از اعلام متن تهیه شده به عنوان وصیت نامه شاه جلب کند: بعد قرار بر این شد که بعد از یک روز و در روز تقریبا چهل و... ساعت صحبت کردن و من دیگر گفتم اصلا من توی ...
شمع هایی که سر چهارراه فوت شد/ کودکان کار مهمان ویژه یک جشن تولد!
...،یک روز قبل از تولدم، همسرم تماس گرفت و گفت حاضر شوم عصر می آید دنبالم. فهمیدم قرار است برایم جشن تولد بگیرد. زود حاضر شدم و مثل همه خانم ها تصور می کردم چه اتفاقی انتظار من را می کشد؟ قرار است چطور سوپرایز شوم. ساعت از 22 گذشت اما خبری نشد. وقتی آمد گفت کارش طول کشیده و نتوانسته از محل کارش زودتر مرخصی بگیرد. تا قبل از اینکه بیاید فکر می کردم این هم جزئی از نقشه سوپرایزش است اما خستگی صورتش و ...
چای شیرین نیست
درِ گوش بچه ها می گفت: "تحریریه مال شماست... بقیه رفتنی اند، درست میشه" و چند بار تاکید می کرد که "درست میشه" ... هفته گذشته اما ماجرا برعکس شده بود، فریدون سرحوصله نبود، این بار بچه ها می گفتند: "آقا فریدون غصه نخوری درست میشه." اما درست نشد و فریدون بی خداحافظی رفت، آنقدر تلخ رفت که حالا همه چایْ شیرین های دنیا هم نمی تواند تلخی رفتنش را بشوید. آقا فریدون عجله کردی ... شما باید حالا حالا می ماندی تا با جشن بازنشستگی ات کام همشهری را شیرین می کردی... باید همه ی تحریریه دورت جمع می شدند و برای همه ی سال های مهربانی و سخاوت و صبوری ات ایستاده کف می زدند... ...
خادم امام رضایی که اولین روز خدمتش در رؤیا شروع شد
گروه زندگی – مریم سمایی : عجب اُبهتی دارد این مکان. عجب جای عجیبی است این حرم. همین که از دور صدای نقاره ها را می شنوی دلت هوایی می شود. دلت پر می کشد برای صحن و سرا، برای کبوترهای عاشق، برای ضریح طلایی که انگار تنها مآمن امن این دنیاست. محمود محکی یکی از خادمان جوان بارگاه رضوی که قصه حضورش در حرم را با آن رؤیا برایمان آغاز می کند می گوید: بچه مشه ...
واکنش نماینده مجلس به خبر شلیک مامور گشت ارشاد: مات و مبهوتم
از جزئیات اطلاع دقیق ندارم. اما به صورت جدی و ویژه پیگیر موضوع خواهم شد.
خبر شهادت برادرم را از فامیل شوهر گرفتم!
...؛ اصلا گریه نکن؛ گفتم باشد یک مقدار دلم آرام گرفت؛ باهاش درد و دل کردم و دلم آرام گرفت ولی آن خواب را که دیده بودم، همان وقت شهید شده بود. **: شما گفتید که ماه رمضان هم بود. چه تاریخی گفتید؟ آخرین صحبتتان، آخرین تماسی که با شما داشتند چند روز قبل از این خوابتان بوده؟ خواهر شهید: تقریبا اگر دسترسی داشتند جایی به تلفن و عملیات نداشتند و جای دور نمی رفتند، یک روز در میان یا هر ...
راز شهادت پسرم همزمان با شهادت حضرت زهرا (س)/ زیارت ناتمام شهید به احترام پدر و مادرش
قویی دارم.گفتند: پارتی قوی تو چه کسی است؟ گفتم:پارتی قوی من خدا هست. چون خدا را پارتی خودش قرار داد، خدا او را زود پیش خودش برد. طوری تنظیم می کنم که شهادت حضرت زهرا (س) پیش شما باشم در سیستان و بلوچستان به من زنگ زد و گفت: گوشی ام را برایم بفرست. بعد به من زنگ زد و از آنجا که چند روز قبل عید بود، از او پرسیدم: برای عید به مرخصی نمی آیی؟ سه روز قبل از شهادتش به من زنگ زد و گفت ...
آقایی که حواسش به همه هست/ 3 روایت از پرچم متبرکی که سفیر آرامش بود
کردم اشک می ریختم دکتر گفته بود بعد از ترخیص هم نباید از تخت بلند شود همه چیز دست به دست هم داده بود تا روزها و شب های من به سختی بگذرد هر خلوتی که پیدا می کردم اشک می ریختم و با خودم می گفتم که خدا دیگر صدایم را نمی شنود. به آقا گفتم شما فقط آدم های خوب را به حرمتان راه می دهید دو هفته قبل از این اتفاق خیلی بی تابی می کردم و به آقا امام رضا(ع) گفتم آقا شما سلطان ...
خرده روایت های میهمانان قالی صحن انقلاب
اش درآمد، چیزی شبیه خرناسه ی کش دارِ قبل از مرگ و بعد عذر خواست: نفس کشیدن، غذا خوردن و حتی همین حرف زدنِ معمولی برای ما لب شکری ها خیلی سخت است و به خاطر همین صداهای عجیب که از توی دهان و بینی مان بیرون می زند همیشه خودمان را زندانی می کنیم گوشه ی خانه، مردم حالشان از صورت ما بهم می خورَد دیگر؛ خب تنهاییم، فقط با خودمانیم، مثل قبیله ی جذامی ها. توی روستا همه از ما فرار می کنند، اما گناه ما چیست ...
خواستگاری بازیگر زن ایرانی از یه آقای باکلاس!/عکس
پسر دارد. او در یکی از گفتگوهای خود در چند سال پیش گفته بود... پدربزرگ من نویسنده بودند. دکترای ادبیات فارسی داشتند و بسیار هم اهل کتاب و شعر. دکتر علی شین پرتو. رسم بود فامیل برای انتخاب اسم فرزندان شان سراغ ایشان می آمدند و ایشان هم اسم انتخاب می کردند. او در مورد نامش ویشکا می گوید: یعنی نعمت الهی... از همان خردسالی معنی اسمم را می دانستم چون همه می گفتند چقدر اسمت قشنگه ...
کهنه سردار جوان
شد و گفت: چرا گریه کردی، گفتم: شما چند سال است که نیستید و زندگی نداریم. من با دو بچه کوچک مزاحم دیگران هستم. در پاسخ گفت: فکری برای این موضوع می کنم. بعد از ظهر همان روز حاج حسن دوباره تماس گرفت و گفت: حرکت کنید و به اهواز بیایید. با برادرم به اهواز رفتیم. هتل فجر درجه یک بود. اما یک اتاق 6 متری که به حالت انبار درآمده بود به ما تحویل دادند. داخل اتاق هم تنها چند موکت و تشک کهنه قرار ...
فرزند آیت الله فاطمی نیا: پدرم مخالف طولانی شدن منبر و مداحی بود/ "آرزو داشتم یک بار حاج قاسم را در آغوش ...
بی پناه شدیم. می گفتند خدا ما را قدردان بزرگان مان قرار دهد. * در کارهایشان چه اولویت بندی داشتند؟ مهمترین کارها را چه چیزی برای خودشان در طول روز ترسیم می کردند؟ ما پدر را در چند سال پیش برای اولین بار با خیلی اصرار به شمال و دریای خزر بردیم که برای اولین بار ایشان دریای خزر را در عمرشان دیدند. * چند سال پیش؟ شاید 12-10 سال پیش بود و همان یک بار شد. یک ...
قول بزنطی درباره دلیل رضا نامیده شدن امام هشتم شیعیان
امامان بعد از ایشان بود. بزنطی می گوید عرض کردم: مگر هریک از پدران بزرگوارتان (علیهم السلام) چنین نبودند که مورد رضایت و پسندِ خدا و رسولش و ائمه (علیهم السلام) باشند؟ حضرت فرمودند: بله. عرض کردم: پس چرا از میان ایشان، تنها پدرتان رضا نامیده شد؟ جواد الائمه (علیه السلام) فرمودند: زیرا ایشان همان گونه که مورد پسندِ موافقان و دوستانش بود، مخالفان و دشمنان نیز ...
ویژگی اخلاقی و کاربردی در سیره امام رضا(ع)؛ بخشش، ادب و تواضع حضرت بسیاری را اصلاح کرد
خداترس و پارسا بود، موقعی که وقت نماز می شد در سجده گاه خود می نشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذکرهای دیگر می گفتند و بعد از نماز اطرافیان را نصیحت می کردند. (21) رجاء ابن ابی ضحاک اضافه می کند وقتی ایشان را نزد مامون بردم از من درباره احوالات امام پرسید من آنچه را دیده بودم برای او گفتم از رفتار و اعمال ایشان، رفتن و ماندن شان، همه آنچه که اتفاق افتاده بود. مامون گفت: ای پسر ضحاک این مرد ...
50 مهمان ناخوانده در بدن این مرد جا خوش کرده اند!
از آن دوران روایت گری کنم، بالای سن رفتم و در مورد دفاع مقدس حرف زدم عکس مراسم به دست یکی از همکاران رسیده بود و چند روز بعد با مسوول ایثارگران دانشگاه وارد اتاق من شدند و به من گفتند چرا دانشگاه را در جریان جانبازی و ایثارگری خود نگذاشته ام. مردی با 50 ترکش در بدن در تمام طول مصاحبه خنده از لب های این مرد خستگی ناپذیر دور نمی شود و با خنده سخنانش را ادامه می دهد، می گوید در ...
روایت زینب سلیمانی از بهترین مدال حاج قاسم
ار می زدند پدرم می گفتند جمعیت را دور نکنید من که به زیارت آقا امام رضا(ع) آمده ام دوست دارم در راه برگشت اگر خدمتی از دستم برای زائرین امام رضا بر می آید انجام دهم. دختر حاج قاسم سلیمانی تصریح کرد: برای حاج قاسم تفسیر خدمت برگرفته از معانی متفاوتی بود، حاج قاسم می خواست ما در این مسیر یاد بگیریم و در هر لحظه و هر مکان خودمان را در لباس خدمت ببینیم و سعی کنیم تا آنجا که می توانیم خدم ...
مشهد الرضا(ع) غرق در سرور و شادی شد/ حال و هوای حرم رضوی در سالروز ولادت امام مهربانی ها
که از لباس هایش معلوم است از راه دوری به مشهد آمده، زینب سلطانی پیرزن خمیده کرمانی چندصد کیلومتر راه را به عشق امام رضا طی کرده است در خصوص عشق و علاقش به امام رضا(ع) گفت: یکی از شرایط ازدواجم با شوهرم این بود که هرسال در سالروز میلاد امام رضا(ع) مرا به مشهد بیاورد و این رسم سی سال هر سال انجام شد اما سال گذشته شوهرم در سن 82 سالگی به دلیل کرونا فوت کرد. وی افزود: این تقاضای من در واقع ...
وزیر اقتصاد احمدی نژاد: یارانه فعلی برای دهک های اول و دوم یک آرزو است
زمان آقای دکتر فضلی که معاون ذیربط من بود، در آن قرارگاه که در دفتر معاون اول بود، تمام وقت حضور داشت. هر روز غروب هم ما می آمدیم، مسائل را بررسی می کردیم که اگر چیزی پیش بینی نشده بود، در همان جلسه تصمیم گیری و ابلاغ می کردیم و در خصوص میزان پرداخت به گونه ای برنامه ریزی کردیم که هیچ گونه تنشی ایجاد نشود. امروز شما از دهک ها نام می برید، دهک ها ارزش مطالعاتی فوق العاده ای دارند، ولی ...