سایر منابع:
سایر خبرها
آموزش انتقام
روزنامه ایران: خواهرم ایلام زندگی می کرد، رفتم اسلحه پیدا کنم، نتوانستم. چاقو هم بلد نبودم دست بگیرم. جرأتش را نداشتم، هنوز هم ندارم. سیم درست کردم خفه اش کنم. این حرف ها به زبان آسان است چون من این کاره نیستم. خلاصه نشد، نتوانستم. تا اینکه یک روز رفتم کوچه مروی ناهار بخورم؛ توی تاکسی بودم، داغان، مدام سیگار می کشیدم. راننده گفت تو چته؟ گفتم توی عشق شکست خورده ام. راننده نمی دانم نیتش خیر بود، شر ...
دستگیری باند کثیف شیطان در مشهد
. این زن جوان ادامه داد: هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه شدم قیصر رفتارهای عجیب و غریب و غیرطبیعی دارد. او بسیار بدبین بود و همواره با شک و تردید زندگی می کرد البته این همه ماجرا نبود چرا که قیصر احساس می کرد مدام کسانی او را تعقیب می کنند و قصد ضربه زدن به او را دارند! خلاصه یک سال از آغاز زندگی مشترک ما می گذشت و در حالی که من دخترم را باردار بودم به پیشنهاد یکی از ...
ساعتی پای صحبت بازنشسته ها که این روز ها گلایه هایشان زیاد است
نمی آید. با خودم گفتم حداقل بیایم پارک. ما خانه مان نزدیک بازار گل است و هر وقت حوصله ام از در و دیوار خانه سر می رود می آیم اینجا. گپ وگفتمان بعد تعارفات شیرینی های زهره خانم شروع می شود؛ یک عمرم کارم درس دادن به بچه ها بود. معلم زیست شناسی بودم. سال های آخر کارم هم مدیر مدرسه شدم. فکرش را بکنید دو شیفت دختر که پانصدنفری می شدند. الان هرکدامشان یکی دو بچه دارند . با یک نفس عمیق پی ...
روایت شیرینی هایی در ناملایمتی روزگار/چالش هایی که سکوی پرتاب بانوی کارآفرین شد
و خلاق با اشاره به اینکه خواهرش هم مثل خودش با علاقه ای که داشته این کار را شروع کرده گفت: خواهرم صرفا پخت کیک و شیرینی خانگی را انجام می داد و وقتی که دوره های کارآموزی را تکمیل کرد و به صورت حرفه ای این کار را ادامه داد، من هم ترغیب شدم که این علاقه خودم را تبدیل به یک فرصت کنم که در این موضوع خواهرم کمک بسیاری به من کرد تا بتوانم وارد مرحله حرفه ای این کار شوم. رستم پور روزانه پذیرای ...
بازداشت عروس جوان با یک پسر هنگام رابطه نامشروع
جنگ و دعوا داشت. من می خواستم شیک و با کلاس زندگی کنم و برای همین هم خودم را به زحمت انداختم. از طرفی چون تجربه ای داشتم و بارها شاهد ضعف و ناتوانی پدرم در برابر خواسته ها و انتظارات مادرم بودم به هانیه رو نمی دادم . حتی گاهی او را آدم حساب نمی کردم و سرش داد می کشیدم. بزرگترین هدف زندگی ام این بود که برای همسرم زندگی خوب و بدون کم و کسری درست کنم تا نتواند سرکوفت بزند . می گفتم اگر ...
گوشه ای از خاطرات اردشیر زاهدی از واپسین روزهای زندگی محمدرضا شاه و پس از آن
، بهشان چیز وصل است، این لوله چیز. گفت نه این اگر که. و شاید هم مصری ها نگذاشتند. خوب، ما مصری ها را هم باهاشان جنگ می کنیم و اعلیحضرت را... گفتم بابا چون اصلا این حرف هایت بیشتر تئوری است. چه جور ممکن است؟ اولا یک... کسی که رئیس جمهوری که این همه به ما محبت کرده ما بیاییم با او جنگ بکنیم. بعد ایشان را برداریم برویم به عراق، کسی که دشمن اعلیحضرت بوده از آن جریان شط العرب من وزیر خارجه بودم، قبل از ...
وضعیت این افراد تکان دهنده است / پارک خوابی از ترس طلبکار
من ترک می کنم اما دیگه نخواست ادامه بده. خودمم خسته شده بودم از اعتیاد ولی وقتی درگیرش که بشی بیرون اومدن ازش خیلی سخته. اگه زنم مونده بود منم ترک می کردم و الان توی خونه خودم خواب بودم. کسی گیر نمیده بهتون که چرا این جا می خوابید؟ چرا بابا. مامور میاد هر شب کل زندگیمو میریزه بهم می گرده ببینه چی دارم. وقتی چیزی پیدا نمیشه میگه از فردا اینجا نخواب. منم که گوش نمیدم دوباره فردا می خوابم ...
سرنوشت فرمانده سری ترین قرارگاه جنگ | هور بود و بوی گوشت سوخته... | اعلامیه پخش می کردند که می خواهند ...
...؛ عراق برای بازپس گیری جزایر مجنون عزمش را جزم کرد. رژیم بعثی می خواست فاو را هم پس بگیرد، تا جبهه غرب هم پیشروی کرده بود. حاج علی می گفت: صدام کمین کرده که هم شلمچه را بگیرد و هم جزایر مجنون را. برای همین همتش را مضاعف کرده بود. حیدرپور به آن روزها برمی گردد: من آن زمان مسئول بهداری بودم و مرتب حاج علی را می دیدم. یک روز به او گفتم اینجا ماندن ما عاقلانه نیست. مرتب هلی کوپترها اعلامیه پخش می ...
فرمانده گردان روح الله در مرصاد آسمانی شد
61 وارد سپاه شد. همیشه صبح زود به سپاه می رفت، روز ها برای صبحانه در خانه نبود، مگر تعطیلات. وقتی بچه ها چشم باز می کردند و حضور پدر را در خانه می دیدند، از شادی به هوا می پریدند و کلی ذوق می کردند. یکی این طرفش می نشست و یکی آن طرف. برای بچه ها لقمه می گرفت؛ یکی به دهان ابوالفضل می داد و لقمه ای به دهان معصومه. محبوبه هم که کوچک بود. این خاطرات در ذهن بچه ها هم ثبت شده است. بعد از شهادت حسن ...
شاعر چنگ نواز
دقت نگاه کن، توضیحات مرا گوش کن، شاید احساس کنی به کار تو نمی آید. من اما گفتم نه! همین ساز را می خواهم! بعد هم پشت ساز نشستم و بخش هایی از قطعه ایران سرای امید ، ساخته استاد محمدرضا لطفی را نواختم. البته از چند سال قبل تر از آن، عضو گروه موسیقی مولانا، نوازنده سنتور و شاگرد استاد محمدجلیل عندلیبی بودم. پس احتمالا خیلی زود وارد مجامع مختلف هنری برای نوازندگی شده اید؛ درست است؟ هم زمان در کار ...
احمد کاظمی در تهران برای خودش کیف می کند!
.... دیگر مطمئن شده بودم اگر آشنا نداشتم، هیچ وقت مشکلم حل نمی شد، از خودم بدم آمده بود که با پارتی بازی و سفارش کارم درست شده، به سرباز گفتم: یک کاری برایم انجام می دهد؟ گفت: انجام می دهم. گفتم برو و به فرمانده بگو حلالیت نمی خواهم. چون، هرچه درباره شما گفته ام درست بوده، شما اگر کسی بخواهد ببیندتان، باید چند مرتبه بیاید و برگردد که باور کند شما بزرگ هستید. قید همه ...
عجیب ترین خواسته یک زن از شوهرش !/ دوباره از من خواستگاری کن!
. ترلان فریاد می زد اگر خانواده ام متوجه ماجرا شوند هر دو نفر ما را می کشند! او بسیار نگران بود و به دلداری های من نیز توجهی نمی کرد. یک روز که در خانه خواب بودم متوجه شدم که تلفنی با یکی از دوستانش درباره عوارض سقط جنین صحبت می کند. من خودم را به خواب زدم و موضوع را جدی نگرفتم تا این که حدود یک هفته قبل برای انجام کاری به استان خراسان جنوبی رفتم. دو روز بعد وقتی به خانه بازگشتم همسرم مدعی شد ...
خودکشی پسر 16 ساله بخاطر هوس های پدر و مادر
کرده بود، آزادی های بیشتری می خواست. به همین دلیل در شهر زادگاه پدرش طاقت نیاورد و دوباره به پیش ما آمد چرا که آن جا هیچ دوست و آشنایی نداشت و احساس تنهایی می کرد. از طرف دیگر او با دوستان نابابی معاشرت داشت و من می ترسیدم او پای بساط مشروبات الکلی و مواد مخدر بنشیند. این بود که با همسر سابقم تماس گرفتم و رفتارهای فیروز را به او گوشزد کردم. من به او گفتم شوهرم اجازه نمی دهد فیروز در کنار ...
سخاوت بی دریغ یک سوپر مبارز در لو دادن همراهان تشکیلاتی!
.... (منظور خانه خودم است) بسته حاوی یکسری اسناد و مدارک و اشیایی بود که خودم هم دقیقاً ندیده بودم و افرادی را که برای دستگیری آمدند، تمام بسته را توقیف و به بازداشتگاه آوردند. احیاناً مدارک آن از خارج ارسال شده بود. سعید و ناصر، محمد نامبرده مزبور را می شناسند. البته باز هم نمی دانم که تا کجا مشخصات دقیق او را می دانند. 12- اصغر (بدیع زادگان): نام فامیل او باید ودیعی یا بدیعی باشد. مهندس ...
مهدی طارمی حذف شدنی نیست!
سال 75 مرحوم حجازی من را می خواست. آن موقع ایجنت هم نداشتم و چندتا دلال بودند که سراغ بازیکن می رفتند. یک نفر با یک لهجه خاصی آمد گفت ناصرخان من را می خواهد و یک روز به دفتر استقلال در لارستان رفتم که آقای منزوی و حاج آقا خاوری و آقای فتح الله زاده بودند. صحبت پول که شد خب من ملی پوش بودم ولی گفتم برای پول نیامده ام و استقلال را دوست دارم و می خواهم پیشرفت کنم. در نهایت سر مبلغ 2.5 میلیون توافق ...
تصادف شدید مهدی قائدی | حرف های دختری که روز تصادف همراه مهدی قائدی بود
.... برای ما فقط روشن شدن حقیقت مهم بود. ما دوست داشتیم که مهدی خیلی رک همه ماجرا را برای ما تعریف می کرد. او با پسر من سر یک سفره می نشست، من مثل مادرش بودم، اصلا ما در یک ساختمان زندگی می کردیم. این توقع زیادی نبود که او مثل قبل با ما رفتار کند. این مادر در ادامه صحبت هایش می گوید: اما چشم من به در خشک شد، مادر مهدی فقط 5 دقیقه در مراسم ختم پسر من حاضر شد و دیگر هیچ. مهدی هم به ما اس ...
۞ نکته آموزشی:
زن روی این قصه کار کرد که از نظر من درست نبود. زمانی که این پایان بندی را پیدا کردم و آن را نوشتم درواقع به یک پایان بندی روشن رسیدم؛ به یک دیدگاه متفاوت با دیدگاه های هدایت که کار خیلی خوبی درآمد. داود میرباقری نویسنده و کارگردان دوستان شورای فیلم نامه حوزه همه متن را پسندیدند. ابتدا فکر می کردم که خودم قرار است آن را بسازم اما متن دو سال روی زمین ماند و من خیلی درگیر نوشتن ...
استخدام نمی شوم!
زمینی که بلند است" افتادم. اما چرا من از استخدام دوری می کردم راستش برایم سخت بود که توی محیط کاری با یک تیم همکاری کنم و استرس زیادی داشتم. پروژه هایی که در خانه انجام می دادم خیلی سخت تر از پروژه های موجود در شرکت ها بودن ولی به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و هم چنین استرس زیاد از شرکت ها دوری می کردم. یک روز که در راه خانه بودم پیامکی برایم آمد که جذاب بود متن پیامک ...
آرزو دارم فیلم خاکسپاری برادرم را ببینم!
. همه ش می گفت یک چیز در رویای خودم ساخته ام؛ ببین یک روز من به جایی می رسم که هیچ کس تصورش را نمی کند، یک روز همگی شما را غافل گیر می کنم... جوان هدفمندی بود، خیلی آرزو داشت، هدف داشت، همه اش به مامانم می گفت مامان برای تو یک خانه می گیرم، خانه ای بگیرم برای تو شش طبقه باشد از بالا همگی را نگاه کنی. همیشه همین بود. چند روز پیش که از سپاه زنگ زدند که قرار است به شما خانه بدهیم، یادم آمد ...
ادعای پیشکسوت باشگاه پرسپولیس : کریم باقری سالی چند میلیارد می گیرد و فقط چایی می خورد
به دلیل اینکه ما کامل نبودیم، بازی برگزار نشد و 3 بر صفر هم استقلال را برنده کردند. واقعا از حرف بعضی از پیشکسوتان استقلال ناراحت شدم و این صحبت ها اصلا صورت خوشی ندارد. از همینجا هم اعلام می کنم هر زمانی که آن ها خواستند، ما حاضریم دوباره با آن ها بازی کنیم تا همه متوجه شوند، ما ترسیده بودیم یا خیر. ...
غمِ این هجر نشاطِ دلِ غمگینِ من است
کردند که مشتاق بودم یک بار هم که شده او را ببینم. یک روز که خانم ها می خواستند به مسجد حجت میان کوه بروند همراه شان شدم؛ دوست داشتم داوود را هم با خودم ببرم اما خانه نبود. وقتی به مسجد رسیدم سخنرانی تمام شده بود و نوبت به مداحی آن پسر رسید؛ یک دفعه دیدم داوود پشت میکروفن ایستاده و مداحی می کند! انگار دنیا را به من داده بودند. به همه می گفتم: این مداحِ کوچک پسر من است! یک روز بعد از مدرسه ...
اشرف پهلوی: فوزیه خیلی زود فارسی را یاد گرفت، در اواخر فارسی اش خوب بود و همه حرف ها را می فهمید
مجبور شدند مدت ها رفتند ولی بعد از بیستم شهریور همه برگشتند دوباره ولی دیگر هیچ وقت ناراحتی و عذابی نداشتند. به خصوص برادرم به آن ها خیلی کمک کرد و به همه آن ها احترام می کرد، حتی منوچهر تیمورتاش چند بار وکیل مجلس شد و ناراحتی نداشت. آیا تیمورتاش بیشتر در کاخ به حضور اعلیحضرت می آمد؟ بله وزیر دربار بود و اول کسی که هر روز شرفیاب می شد او بود. از سیاستمداران آن زمان ...
رویارویی با دو دختر نوجوان در اتوبوس
مادربزرگ خدابیامرزت که فقط وقتی پسرها می خندیدند می گفت "خدایا دل همه جوانان را شاد کن" از خندۀ آنان خوشحال نمی شدی؟ خودم را قانع کردم که این حرف ها نیست و تصمیم گرفتم که خواسته ام را بگویم. باز صدایی در درونم شروع به حرف زدن کرد: "واقعاً صدای آن ها مزاحم توست؟ بیا صادق باشیم. آیا تو به حال آن ها غبطه نمی خوری؟ به حال آن ها حسودیت نمی شود؟ نسل خودت را با نسل آن ها مقایسه نمی کنی؟ نسل تو ...
شاهین صمدپور از عشقش رونمایی کرد | تبریک تولد متفاوت شاهین صمدپور به عشقش | فیلم شاهین صمدپور و عشقش ...
صورت اینترنتی مستندهایشان را منتشر کنند که البته با استقبال زیادی هم روبرو شد. علت ممنوع الکار شدنش سفر های مشکوک اوست . وی با اخذ مدارک عبور از فرانسه به اسرائیل نیز سفر کرده است. عاشق ابراهیم حامدی زمانی که غم داشتم و هیچکس کنارم نبوده صدای اِبی بوده ، شاد بودم میون جمع بودم اِبی هم بوده ، سفر رفتم بوده ، توی جاده بودم بوده ، عاشق شدم بوده ، فارغ شدم بوده ... ...
مادری کردن در میان بحران / روایت یک مادر امدادگر
از بازگشتم به کشور، در منطقه 21 تهران (جمعیت هلال احمر) مشغول شدم. تا سال 90 هم مسئول جوانان امداد و آموزش همین منطقه بودم.اما از سال 90 که 7 سال رئیس منطقه 5 تهران بودم حوادث زیادی را تجربه کردم. سیل کَن در این حادثه ما حدود 45 روز تفحص داشتیم. عملیات اولیه 14 روز بود اما بعد از این دو هفته خانواده های سه نفربه ما مراجعه کردند و اذعان داشتند که جسد فرزندان شان پیدا نشده. ما ...
توجیه عجیب میراث فرهنگی برای خرابکاری در مرمت گنبد مساجد تاریخی اصفهان: اشتباه محاسبات پیمانکار است، تا ...
عزیزی به من گفت تو چرا داربست را باز کردی؟ گفتم من نیامدم به باور خودم خیانت کنم. می توانستم بگذارم بماند هیچ کس هم چیزی نمی گفت، مرمت است و شما می توانید راحت بگوید هنوز ادامه دارد؛ اما داربست ها به بنا فشار می آورد و باید باز شود هرچند که برای من بار دارد ولی عیب ندارد. وقتی شروع کردیم به باز کردن داربست، یک روز خودم بالا بودم و در ترک 1 و 2 و 3 مشکلات را دیدم و جالب است که خیلی ها گفتند نقوش ...
ناگفته های مشاور آیت الله بهشتی از اقتصاد پس از انقلاب/ دولت مقر فرماندهی مسکن تشکیل دهد
...> فارس: به عنوان سوال ابتدایی قصد داریم یک سیر تاریخی را از دوره فعالیت پس از انقلاب شما بررسی کنیم تا در بستر این سیر، علاوه بر آشنایی بیشتر با جنابعالی به نوعی یک تاریخ شفاهی موجز را هم در اختیار داشته باشیم. اگر ممکن است، در این زمینه صحبت کنید؟ عبداللهیان: بنده کارم را از کمیتۀ مرکزی شروع کردم و کارم نظامی نبود و از بازار به دانشگاه رفته بودم و انقلابی شدن من هم از بازار شروع شد به ...