سایر منابع:
سایر خبرها
پایان چشم انتظاری رامسری ها؛ پیکر شهید تاش موسی پس از هفت سال به وطن بازگشت
خاطرنشان می کند: برخی روزها محل عملیات ما از هم جدا می شد. چند روز بعد که مصطفی را دیدم به من گفت که با یکی از فرماندهان میدان صحبت کرده تا در یکی عملیات پیش رو شرکت کند. بغلش کردم و گفتم: مواظب خودت باش ، گفت: امیدوارم لطف خدا شامل حال ما باشد، نگاه ما به آینده نیست مأمور به لحظه ها هستیم. از حرف هایش اطمینان پیدا کردم که یقین داشت شهادت نصیبش می شود. همان شب هم بود که وصیتنامه بسیار زیبایی نوشت ...
شمیم| حمید رَمی: بیش از حد محاوره ای شدن، نوحه را سخیف می کند/ تشبیه حسین طاهری از گنبد و گلدسته حرم ...
کنیم/ شما به ما سلام می کنی/ برای تو خوب و بد نداره/ همه رو احترام می کنی/ سلام حسین، تویی همونی که می خوام / حسین فدای تو بشم امام . نوحه، ویترین هیأت است شما امسال و سال قبل با مداحان جلسه مشترک برای تولید نوحه ها داشتید، این جلسات چقدر می تواند موثر باشد؟ به نظرم اینکه مداح و شاعر با هم درگیر یک کار باشند، اتفاقات بهتری می افتد؛ تا اینکه من کاری در خلوت خودم س ...
زجرهای دخترانه در کمپ های خصوصی ترک اعتیاد
را با زندان مقایسه می کند و می گوید: ببین اینجا زندگی تو شرایط سخته. تازه اینجا با اینکه مجوز نداره، اما جزء کمپای خوبه. حداقل غذای بهتری بهت می دن. بعد هم چون من رو صاحب کمپ دوست داره، شرایط برام بهتره... می پرسم: تو چی؟ دوستش داری؟ نگاهی به ایوان می کند و زری، صاحب کمپ را می بیند و می گوید: آره... بعد با چشم و ابرو اشاره می کند که بعدا صحبت می کنیم... . هیوا هیوا، بعد از ...
جای من خوب است
، جای من خوبه... این قدر جای خوبی دارم. من هیچ وقت پیش شماها نمی آم. این قدر نیا در خونة من و بگو بیا بیا... پیش شما حسین، علی، مهدی، محمد و زهرا هستند. داشت از خانواده مان حرف می زد که فوری گفتم: ولی من می خوام تو هم باشی... یک دفعه چشم باز کردم، توی خانه خودم بودم و داشتم خواب می دیدم! از فردایش دوباره کارم شد رفتن بر سر مزارش... کمی بعد، باز هم خوابش را ...
پیر غلامی که سر پسر شهیدش را دو ماه در خانه نگه داشت/فیلم
....آنها را که توی گوشم گفت هنوز توی گوشم هست. بعد از ده ها سال و برخی حرف ها را هم اینچنین بر زبان آورد. پسرم. هرگاه شعرت را نوشتی ، سجده کن و خدا را شاکر باش که توفیقت داد خدمتی بکنی به دستگاه اباعبدالله. پسرم تو نیستی که می نویسی. این را یقین بدان که تو فقط یک واسطه ای شاید همین حرف حاج حسین بود که هیچگاه جرأت نکردم بگویم فلان نوحه را من نوشتم و یا جرأت نکردم کتاب اشعارم ...
عاشقانه الهام چرخنده و همسرش | پست عاشقانه الهام چرخنده برای همسرش
دست تو بود .میرفتی تا جایی راحت و امن و دنج و تمیز پیدا کنی. از دور قامت عباسیت رو نگاه میکردم. تو دلم میگفتم:ای خدا، مگه میشه یک انسان اینقدر آدم حسابی باشه!!!صدام زدی؛ الهامم ، بیا اینجا خوبه. نشستیم..تو درست نیمکت رو ب روی من بودی .. درب ظرف ها رو باز کردی.. ای جانم.. ممنون خانوم.. مثل همیشه لقمه اول رو برای من گرفتی. من گونه هام سرخ شد باز.. گفتم؛ دردتون به جان ...
پرده دوم: عمرو بن ضبیعه تمیمی؛ سوارکارِ سپاه عمر بن سعد اما دل باخته ی حسین بن علی!
راهی که وعده ی آمدن حسین را می داد و او تا آخرین لحظات عمرش از عمر بن سعد می خواست که به پیکی، پسر عم اش را از آمدن بازدارند؛ ولی مگر نمی دانست که کوفه برای بلعیدن نور دهان گشوده است؟ معصوم اما پریشان دیگر تاب تحمل تردیدم نمانده بود؛ سراسیمه از چشمان معصوم اما پریشان مسلم رو گرفتم و به مسجد رفتم تا در هیاهوی تزویر، بلکه خدا را در خانه اش بیابم، هرچند جز رقص شیاطین بر منبر ...
بی خانمان ها در شب های بارانی تهران چه می کنند؟
مواد داشتم و هم سرما و باران . حسن ساکت شد. مهدی هم چندان حرف نمی زد. فکرشان درگیر بود. فکر کنم نگران این بودند که هنوز پولی که لازم دارند را جور نکرده اند. دیگر به گفتگو دل نمی دادند. من هم ترجیح دادم بگذارم به حال خودشان باشند. فقط بهشان گفتم فلان مؤسسه بدون هیچ چشم داشتی شما را ترک می دهد و بهتان کار می دهد. شماره جمعیت طلوع بی نشان ها را بهشان دادم و خداحافظی کردم. در بین مسیر با چندنفر دیگ ...
سنگ تمام امیر تتلو برای آرمیتای نوازنده بعد از جدایی از سحر قریشی!
به گفته تتلو سحر قریشی به تازگی بدون دوتا بادیگارد از خانه او رفته است. برخی شایعات از حضور یک دختر دیگر در زندگی او حکایت دارد. وقت صبح – چند روز پیش بود که تتلو گفت یکی از دوستان خانمش در خانه برای کمک کردن حضور داشته که با اعتراض سحر قریشی رو به رو شده و خانه را ترک کرده است. تتلو گفت تمام سعیش را کرده او را صحیح و سالم تا دبی تا هرجایی بدرقه کند اما او محافطان را ...
اندر خم یک آروغ
گونه بخوابان، این کارو نکن، اون کاروکن، بدان آن فرد خرافاتی است وبا شیطان سرو کار دارد و ضمنا دشمن تو نیز هست. باید رابطه ات را با او قطع کنی. چشمانم داشت از حدقه بیرون می زد. نه این گونه حرف زدن به دکتر می آمد و نه من در شکل ظاهرم اثری از خرافه یا ارتباط با خرافه داشتم. – دکتر خیلی بامزه بود. – چی بامزه بود. بچه شما آب هم که بخورد باید آروغ بزند. پس شرایط سختی داری و ممکن است ...
خشم طبیعت
رو اعصابم رفتند پیامک هشدار دادند. اما اعصابم ویران شد وقتی صحنه های سیل را دیدم. *سیل و این حرف ها بهانه است می خوان ذهن مردم را از مشکلات منحرف کنند. البته شوخی کردم چاپ نکنید! *میخوان بنزین را گران کنند دارند با سیل و آبگرفتگی افکار مردم را پرت می کنند. نخیر آقا ...
فرمان زندگی را دست گرفتم / روایتی از یک مادر تاکسیران
در پارکینگ ماند. من ماندم و تعهدی که برای سرویس مدارس داشتم. تا چند روز از همسایه ها و آشناها ماشین می گرفتم و کارها را انجام می دادم. اما بعد از مدتی که دیدم ماشین خودم را از پارکینگ در نمی آورد، به مدارس اعلام کردم که جایگزین کنند. من دیگر امیدی به بازگشت این ماشین نداشتم. این اولین ماشین بود ولی آخری نبود. همسر من سه ماشین دیگر را شبیه این ماشین در پارکینگ پلیس خواباند و هیچ گاه سراغش نرفت ...
فصل هفدهمِ رمانِ در دست انتشارِ "بِچِ ی اوبادان"
خادم از خود گذشته ی نیروی کار را کامل، زنده و پر از رنگ شاد تجسم کنم که ناگهان فریاد دایی مرا از این رویای دوست داشتنی به بیرون می پراند: - هان دایی! لفته! چی شده؟ صدای بغضِ ت میاد. حرف بزن... لفته فین فین می کند. چشمان دایی نمی خندد...در آن ها تصاویر آشفته ای نقش بسته: سرنیزه ی زمخت پوست را درانده و استخوان ها را شکسته... - هان دایی اون جا چه خبره؟ ...
رزمنده ای که تاریخ در بیانش جان دارد
به گزارش خبرنگار ایمنا ، با اصغر قائم المنتظر در محل کارش قرار می گذارم؛ گروه تاریخ دانشگاه اصفهان. از اساتید به نام تاریخ کشور و یکی از رزمندگان دفاع مقدس که آثار جنگ در انگشتان دستش پیدا است. با خوش رویی پذیرای مصاحبه ای می شود که از مدت ها پیش به دنبال آن بودم. حرف های بسیاری برای گفتن دارد، از روزهای معلمی در کردستان پیش از انقلاب تا حضور در کمیته دفاع شهری، درگیری های کردستان و بعدها جبه ...
مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + عکس
و روزهای قبل که به ملاقات محمدآقا می رفتیم، به آن خانم که پدرشان بستری بود و مدام گریه می کرد، دلداری می دادم. ساعت ملاقات که دوستان حاج محمد می آمدند، ما از اتاق بیرون می آمدیم که اتاق خیلی شلوغ نباشد. یکی دو روز من پیش آن خانم که مدام گریه می کرد می رفتم تا آرامَش کنم. می گفتم که همه چیز را به خدا بسپار و برایش دعا کن. خیلی جالب بود که آن خانم آن روز آمده بود پیش من و گریه نمی کرد و می خواست من ...
اشعار شب سوم محرم/ شهادت حضرت رقیه(س)
...> جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن جای این چند موی مختصرم زخم شده موی کم پشت مرا دختر شام از جا کند حقّ من نیست که این گونه سرم زخم شده جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده ******************* اشعار شب سوم ...
مسعود کیمیایی؛ رؤیا در خیابان
زدیم و سوت می کشیدیم، مثل آرتیست بازی سینما بود ... چند سرباز عراقی رو از دور همین جوری زدم و کیف کردم. اما یه دفه ... یهو سر یه پیچ با یه سرباز دشمن روبرو شدم. صورت به صورت شدیم ... هر دومون خشک شده بودیم، اون بیچاره عین من بود. مثل اینکه اونم فقط از دور می زد. من بی اختیار زدم. عجب دردی تو صورتش بود. دیگه مث بازی نبود ... از جنگ همین برام مونده. این همه فیلم جنگی دیدم، هیچکس نمی تونه درد و وحشتو ...
برای او که در مبارزه با فرهنگ سوزی دار بر دوش شد!
در آن اوایل، به دلیل همان حرف هایی که زده می شد ایشان قطعاً با رژیم ساخته که با آن سوابق، کاری به کارش ندارند، علاقه نداشتم پای منبرهایشان بنشینم، ولی وقتی حضرت آقا - که در آن دوره در مشهد (سال 1352)، استاد ما بودند - از مبارزات و شخصیت او تجلیل و خیال ما را راحت کردند. هر چند در آن سال ها به دلیل درگیری در مبارزات زیرزمینی، فرصت نشد که در سخنرانی های ایشان حاضر شوم، ولی بعد از انقلاب می رفتم. علت ...
ویولون زن روی پل از نگاه توسعه ای کتاب مهمی است
حسین (ع) را مطرح کردم و به ایشان گفتم که درد جدی مردم این است، دیگر خودت می دانی و امام حسین (ع). خسرو باباخانی کار را شروع و نیمه شبی به من زنگ زد . گفت کار تمام شد و آن روز برای من روز بسیار خوبی بود، زیرا احساس می کنم یکی از مسأله هایی که مردم با سید الشهداء (ع) مطرح کرده بودند را به اندازه توانم، در مسیر خودش قرار دادم. فکر می کنم بخشی از خیر و برکت این کتاب، توجه امام حسین (ع) به آن است. ...
بدنش را ساخت و راهی سوریه شد + عکس
جزو اولین نفرهایی بود که توی ذهنم آمد از او برای مصاحبه وقت بگیرم. همان کار را هم کردم. به محض رسیدن به اصفهان تماس گرفتم و کلی خوشحال شد. راحت بهم وقت داد و همان روز به دیدنش رفتم. با اینکه بچه هایش شیطنت های خاص خودشان را داشتند اما باز هم همان روز به سئوالاتم پاسخ داد. خودش معتقد بود که مصاحبه خوبی نشده چون آمادگی قبلی نداشته، اما مصاحبه خوبی از آب در آمد. تیپ فاطمیون که بعدها به لشکر ...
هیاتی ها مشتاق ترین افراد برای کار اجتماعی هستند
) خواستم. یک بار در جلسه ای رفتم و در آن جلسه من را کوچک کردند، میکروفن به من دادند و احساس کردم جمعیت به من توجهی نکرده است. بغضم گرفت و احساس کوچکی کردم. به یاد دارم کاغذ را در جیبم گذاشتم و سر جایم نشستم و همه با هم حرف می زدند و کسی به من توجهی نمی کرد. در راه خانه گریه کردم. برادرم وقتی به خانه رسید، گفت چقدر چشمانت سرخ است؟ گفتم هیات بودم. گفت غذا گرم کنم بخوریم؟ گفتم اشتها ندارم. خوابیدم و آنجا ...
افشین علا: سیاست شعر من بسط دوستی درون نظام است
مربوط به این ایام نداریم؟ مداحی های تکراری و کلیشه ای و بعضاً با سبک های سخیف زیبنده مردم با فرهنگ و دوستدار اهل بیت (ع) در ام القرای جهان اسلام نیست. ممکن است این سبک ها به مرور طرفدار هم پیدا کرده باشد، اما ما هستیم که باید در مخاطب ذائقه ایجاد کنیم. تا کی باید مجری برنامه در روز های وفات ائمه (ع) از مشهد تا قم تا کربلا صرفاً از مردم التماس دعا داشته باشد و حرف های تکراری بزند؟ پس جای مضمون ...