قصه پر غصه یک جوان ترنس؛ از عاشقی در خیابان تا کتک خوردن از معشوق!
سایر منابع:
سایر خبرها
هاشمی نسب: پرسپولیسی ها مادرم را کتک زدند/ وقتی پرسپولیس مقابل استقلال باخت خواهرم را کتک زدم
تیمی بودم، از ملی تا باشگاهی، هیچ وقت پاچه خواری نکردم، هیچ وقت به زور، دست به سینه نبودم، هیچ وقت بیخود و بی جهت برای رسیدن به منافع و بازی در تیم ملی تعظیم نکردم، فیلم بازی نکردم و سجاده آب نکشیدم. *خیلی از پرسپولیسی ها به من بد و بیراه گفتند، اما همه آنها را حلال می کنم. مهدی هاشمی نسب از پرسپولیس رفت، اما همه می دانند که در قلب آنها قرار دارم، اما همه آنها بدانند که من یک استقلالی ...
سلبریتی های مشهور با اولین حقوقشان چه کردند ؟ / خانم بازیگر دوست پسرش را ترک کرد !
دست آورد که 23 ساله بود و هنوز دانشجوی دانشگاه نیویورک بود. زمانی که این بازیگر مهمان برنامه جیمی کیمل بود، در پاسخ پرسش های جیمی مبنی بر مقدار اولین درآمدِ حسابی اش و ولخرجی های دونالد با آن درآمد گفت:"خب آن زمان من دانشجو بودم و با معیارهای دانشجویی، ناگهان از همه دوستانم پولدارتر شدم. البته در آن سن هنوز خیلی جوان هستی و معلوم است که همه آن پول را خرج خواهی کرد. من با اولین حقوق حسابی ...
قاتل شوهرخواهر بخشیده شد
مانده بودم تا اینکه دقایقی بعد با اورژانس و پلیس تماس گرفتم و درخواست کمک کردم، اما وقتی پزشک اورژانس به خانه ما رسید، شوهرم تمام کرده بود. تحقیقات جنایی از آنجایی که مرگ مرد جوان مشکوک به نظر می رسید، مأموران موضوع را به بازپرس ویژه قتل و کارآگاهان تشخیص هویت پلیس آگاهی اطلاع دادند. بدین ترتیب تیم جنایی در محل حاضر شد و تحقیقات خود را آغاز کرد. بررسی های تیم پزشکی قانونی و ...
خیانت زناشویی به بهانه خلاهای عاطفی
...، همسرم که متوجه حالت غیر عادی من شده بود با اورژانس تماس گرفت و مرا به بیمارستان اعصاب و روان انتقال دادند. لحظه های بسیار سختی را در بیمارستان تجربه کردم رفتار های بسیار بدی که با من می شد، مصرف مداوم انواع قرص و آمپول و پوشاندن یونیفرم آبی بیماران را هیچ وقت فراموش نمی کنم. پزشک تشخیص داده بود که من بیماری روانی "اختلال دو قطبی" دارم و بایستی تحت درمان قرار گیرم. بعد ...
تیکه سنگین ژاله صامتی به سن امین حیایی | امین حیایی از من بزرگ تر است
توانم مقایسه اش کنم. یاس: هفده سال دارم و در رشته طراحی لباس درس می خوانم و طراحی و دوخت از علایق اصلی ام هستند. به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه می نوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاس های موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را می توانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به همین ...
چرب زبانی های حشمت کار دست دختر جوان داد/ بلای که سر سحر بعد از ارتباط نامشروع آمد!
خوشبختم می کند، اما من هیچ گاه فکر نمی کردم او که آهی در بساط ندارد و جوان 28 ساله بیکاری است، چگونه می تواند نیاز ها و آرزو های مرا برآورده کند. با این حال، حشمت که خانواده آشفته ای داشت و از منزل طرد شده بود به تنهایی به خواستگاری ام آمد، ولی مادرم که متوجه شد او به خدمت سربازی نرفته است و هیچ کس و کاری هم ندارد با ازدواج ما مخالفت کرد با این حال، من که عاشق او شده بودم به حرف های ...
ماجرای بازیگر شدن طناز طباطبایی
پربازدید گفته: فضای خانواده ما از هنر و سینما دور بود. پدر من تاجر فرش بود و مادرم خانه دار. تصمیم من این بود که حقوق بخوانم. یک روز در زمان اسباب کشی، داشتم روزنامه را دور بشقاب ها می پیچیدم که دیدم نوشته کارگاه آزاد بازیگری. یکهو در صدم ثانیه به مادرم گفتم که بازیگری هم برای من بد نیست، گفت، برو و تجربه کن. دو ماه رفتم دوره دیدم، بعد کلا علوم انسانی را گذاشتم کنار. یک سال خودم کتاب های هنر را ...
قرآن باعث می شود تا انسان، راه خود را گم نکند
.... وی یادآور شد: قرآن کتاب هدایت است، قرآن، حافظِ حافظِ قرآن است؛ اگر انسان در هر وقتی، آیات قرآن را مد نظر داشته باشد، باعث می شود که او راه خود را گم نکند. هاشمی ادامه داد: وقتی دیگر افراد، متوجه می شوند من حافظ قرآن هستم، اگر بخواهند کار ناشایستی انجام دهند، آن را جلوی من انجام نمی دهند، همچنین مردم برای حافظان قرآن، احترام خاصی قائل هستند. قرآن مرا در برابر آفت هایی که ...
داستان پسر با نامادری اش در پشت بام
نتوانستم در این باره چیزی بگویم، اگرچه بعدها فهمیدم که پسرخاله ام نیز مرا دوست داشته اما دیگر کار از کار گذشته بود و من با رضایت خانواده ام به خواستگاری امید علی پاسخ مثبت داده بودم . خلاصه در حالی که دختری مجرد بودم مادر سه فرزند شدم و نمی دانستم چگونه با آن ها رفتار کنم. هنوز سه روز از ازدواج ما نگذشته بود که برای ناهار قیمه بادمجان پختم اما دختر امیدعلی (سمانه) که از بادمجان متنفر بود ...
منزلت زوار امام حسین(ع)
باب منزلت زوار امام حسین (ع) در کتاب طوبای کربلا از شیخ حسین مشکور نقل شده است: در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) هستم و یک جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت (ع) سلام کرد و حضرت هم با لبخند جوابش را دادند. فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرّف شدم و در گوشه ای از حرم ایستادم، ناگهان همان عرب را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید، با ...
رضا کیانیان:نغمه ثمینی دشمن نیست!
نمایش که نقش کوتاهی را در این اثر نمایشی بازی می کند، گفت: همیشه در یک اثر نمایشی دوست دارم عضو همراهی باشم. همچنین مارین ون هولک با ابراز خوشحالی از اینکه برای اولین بار در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می رود، گفت: این نقش برایم هیجان انگیز است و بعد از تلخی دوران کرونا دوست داشتم با این نقش کامم شیرین شود. ضمن اینکه تالار اصلی یکی از بهترین سالن های تئاتر جهان است. ...
سفرهای مادربزرگ مدرسه ساز از قلب تهران تا چهار گوشه کشور | راز و رمز ساختن 150مدرسه در 25سال
کرمان در حال ساخت است. فکر و اندیشه نوع دوستی از کودکی در خانواده اش وجود داشت؛ پدر و مادرش انسان های دست به خیری بودند، اما اموالشان را به نام دخترشان زدند بدون اینکه به او بگویند آن را کجا خرج کند و او به میل خودش این راه را انتخاب کرد: پدر و مادرم اهل نصیحت نبودند و چیزی را به من گوشزد نکردند، من کار خیر را از عملکردشان یاد گرفتم و این تصمیم در ناخودآگاهم ریشه داشت. حالا هم فکر می کنم با ...
کرمانی مقدم: پروین گفت با 20 عملی قهرمان آسیا می شویم/ جمال شریف از من می ترسید
دادند تا بپوشم. آن زمان تا حدودی هم کسی من را نمی شناخت. نیروی زمینی تیم بسیار خوبی داشت و من در آن بازی عملکرد بسیار خوبی داشتم و یک گل به ثمر رساندم و یک پنالتی هم گرفتم. همانجا تماشاگران مرا شناختند و به عنوان بازیکن هفته انتخاب شدم. فردای همان روز وقتی می خواستم به محل تمرین بروم، پاشنه های کفشم را خوابانده بودم و به سمت علی پروین رفتم. با علی پروین سلام و علیک کردم که بعد علی پروین به من گفت ...
تکه کردن زندانیان؛ روایت تازه از حقوق بشر آمریکایی در زندان ابوغریب
به اندازه قامت یک انسان گنجایش داشته است. مطار صدام... سجن ابوغریب بلندیان به المیادین گفت، در آنجا با همراهی یک مترجمی که عراقی بود از من بازجویی کردند. اما من زبان عربی نمی دانستم و نمی فهمیدم چه می گویند. با اشاره چیزهایی متوجه می شدم اما طبیعی بود که کامل متوجه نشوم. چند روز بعد گفتند می خواهند مرا آزاد کنند و مرا سوار خودرو همر آمریکایی کردند. چند نفر بودیم. در مسیر ...
دشمنانم به رمان هایم می گویند عامه پسند
هفته در مجله چاپ می شود. در آن لحظه انگار بمب در مغزم منفجر شده بود. پس از استقبال فراوان جوان ها از داستانم، متوجه شدم که من، نویسنده داستان جوانان هستم و رمان های من رمان های جوان پسند است، چون در آن زمان بیشتر جوان ها کتاب نمی خواندند یا اگر می خواندند، مثل خود من کتاب های ترجمه می خواندند یا در آن زمان نگاه بدی درباره عشق وجود داشت. یادم هست وقتی 12، 13 ساله بودم، مادرم می گفت کسی که ...
داماد مشهدی به مراسم نیامد، عروس را قال گذاشت!
خواستگاری آماده کرد. آن شب خانواده دایی ام که ساکن روستا بودند، به خواستگاری من آمدند و با پدر و مادرم صحبت کردند. هفته بعد هم من و مراد پای سفره عقد نشستیم و با یکدیگر نامزد شدیم. با آن که نامزدی ما چهار سال طول کشید اما هیچ وقت نتوانستم عشق واقعی مراد را در دلم جای بدهم چون او دست بزن داشت و به خاطر هر چیز بی اهمیتی مرا کتک می زد. تا جایی که دوست داشتم هیچ وقت در کنارش نباشم ...
گفتگو شهروند با اعضای کانون های هلال احمر بروجن که در آزمون سراسری درخشیدند؛ ستاره های کنکور سرخ و سفید ...
... او پدر ، مادر و برادرهایش را الگوی زندگی خود قرار داده و از تجارب آنها در کنار علائق خودش برایمانمی گوید: برادرم رشته پزشکی درس خوانده و همیشه با تعریف از این رشته مرا تشویق به انتخاب آن می کرد. از سوی دیگر وقتی فعالیت های داوطلبانه و کمک به نیازمندان را در بین پدر و مادرم می دیدم دوست داشتم آینده در رشته ای درس بخوانم که هم علاقه خودم باشد هم برای کمک به دیگران دستم حسابی باز باشد که خدارو ...
عاقبت اغفال و دست درازی به دختر تهرانی
سرانجام ماهیّت واقعی خود را نشان داده و پیوسته به شیوه های گوناگون و در بستر سخنان بسیار سخیف و کنایه های معنا دار، به من می فهماندند که برای خانواده آنان لکه ای ننگ هستم که باید هرچه زودترخود این لکه را ازصفحه زندگیشان پاک کرده و درکمال رضایت، از پسرشان جدا شده و به نزد مادرم ، برگردم. آنها پیوسته مرا به دلیل این که فرزند طلاق بودم،سرزنش کرده و به من می گفتند که تو هم به مانند مادرت هستی ...
کاهش وزن 20 کیلویی ملیکا شریفی نیا | لاغری شدید ملیکا شریفی نیا جنجالی شد
ملیکا شریفی نیا بازیگر و دختر محمدرضا شریفی نیا و خواهر مهراوه شریفی نیا می باشد . ملیکا شریفی نیا در خانواده کاملا هنرمند و بازیگر به دنیا آمده است . ملیکا شریفی نیا در سریال های مختلف نیز ایفای نقش کرده است . در ادامه عکس و پست جدید ملیکا شریفی نیا که کاهش وزن شدید از این بازیگر را خبر می دهد: شنیده بودم بعد از 30سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده ...
عشق و خیانت
محسن را دوست داشتم اما هیچ وقت حلالش نمی کنم. این را دختری می گوید که در خانواده ای کارگر بزرگ شده. دختری با چهره ای معصوم اما زیبا... می گوید: پدرم کارگر بود، یک روز کار داشت و دو روز نه. به همین خاطر مادرم برای تأمین مخارج من و خواهر کوچکترم گاه گاهی کار می کرد. عیب نمی دانست کار را. از انارچینی گرفته تا ریختن ترشی و... هر کاری می کرد تا ما احساس کمبود نکنیم و چیزی ...
نجات قهرمان بوکس از اعدام
.... برادر مقتول در آن جلسه گفت: این مرد فقط خواهرم را نکشته است. مادرم بعد از کشته شدن خواهرم سکته کرد و فوت شد. پدرم هم حالش بد است و در بیمارستان بستری است. برای همین قصاص می خواهم. سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من کارمند شرکت مخابراتی بودم و برای تفریح قناری های گرانقیمت هم معامله می کردم که قیمت هرکدام از آن ها بیش از 5 میلیون تومان بود. مدتی بود عضو یک کانال تلگرامی شده ...
اقدام جنجالی داماد مشهدی سر سفره عقد ؛ داماد پا به فرار گذاشت
خانواده شکرآب می شود. پدر داماد که به شدت از رفتار پسرش گیج و عصبانی است به دنبال داماد فراری می رود تا علت ماجرا را جویا شود. داماد فراری می گوید: روزی که داخل اتوبوس دختر مورد علاقه ام را دیدم چون دقیق او را نمی شناختم او را با دختر یکی از بستگان اشتباه گرفتم و به مادرم معرفی کردم که از قضا آن خانواده نیز دختر دم بخت داشتند. مادرم هم بی اطلاع از این ماجرا مراسم عقد کنان را برپا کرد تا این که روز عقدکنان با رو به رو شدن با همسر آینده ام شوکه و متوجه عروس اشتباهی ام شدم. ...
مادر تنها شهید ژاپنی دفاع مقدس به روایت دخترش + آلبوم عکس های خانوادگی
اینکه صرفا تقلید کنیم. چون مادر را می دیدیم که پدر هیچ فشاری روی او نیاورد برای تغییراتی که پس از مسلمان شدنش باید رخ می داد. از 6-7 سالگی که درکمان بیش تر شد، متوجه شدیم پدرم هیچ فشاری در مورد حجاب به مادرم نمی آورد و وقتی به ایران آمدند، کم کم روی حجاب او کار کرد. مادرم ابتدا که به ایران آمد، تنها با یک روسری و بلوز و دامن حجاب داشت، اما آرام آرام خودش چادر را برگزید. خب من هم از مادر الگو گرفتم ...
تقلید خنده دار شیلا خداداد از اوج عصبانیت همسرش+فیلم
باید به زندگی مشترکش بپردازد. به ویژه این که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به ...
اولین نمای فیلمبرداری شده در روزی روزگاری
کرده ایم. قرار بر این شد که از گویش ترکیبی استفاده کنیم که مختص منطقۀ خاصی نباشد. وی ادامه می دهد: من و محمد فِیلی فکر کردیم و پس از مدتی به این لهجه ها رسیدیم. من متولد کازرونم و پدر و مادرم در خانه، کازرونی صحبت می کردند؛ بنابراین گویش من ترکیبی شد از کازرونی، شیرازی، میمۀ اصفهان و لری استان فارس. تکیه کلام التماس نکن! در فیلم نامه چند بار بیش تر نبود. من با آقای احمدجو صحبت ...
عقد اجباری پسر 15 ساله با دختر 17 ساله بخاطر رابطه نامشروع در مشهد
آید به آن دختر اجازه دادم چند روز در آن جا بماند؛ من هم هر روز با تهیه مواد خوراکی ساعت هایی را در کنار او می ماندم. آن دختر آخر هفته به منزلشان بازگشت و دیگر او را ندیدم. حالا پدر و مادرش مدعی هستند که با شرایط به وجود آمده باید آن دختر را به عقد رسمی خودم دربیاورم اما من هنوز هم باورم نمی شود که چگونه در گرداب فساد افتاده ام و سرنوشتم این گونه تغییر کرده است. من آن دختر را نمی شناختم و تنها تحت تاثیر بازی های رایانه ای و تصاویر مستهجن قرار گرفته بودم که سعی کردم با او ارتباط داشته باشم. ...
گفت وگو با مرحوم علامه حکیمی؛ از زندگی شخصی تا دوران تحصیل
...> پدرم، مرحوم حاج عبدالوهاب حکیمی، آدم خیلی معمولی و عوام و متعارف نبود. می گفت: در جوانی من درس می خواندم و تا 500بیت از الفیه را هم حفظ بودم. از طرف مادری، دایی مادرم مرحوم حاج میرزا احمد مدرّس یزدی بود که معروف بود شصت دوره شرح لمعه گفته است، و مکاسب هم می گفت، گاهی هم خلاصه الحساب می گفت. من شرح لمعه و قوانین را در درس ایشان حاضر می شدم. ایشان پسری داشت به نام حاج آقا جلال مدرس که خیلی در تقوا و ...
برادرم شهید شد، اما از شهادت پسرم ترسی نداشتم!
... عذرخواهی کرد بنده خدا، گفتم من شدیداً از آدم سیگاری تنفر دارم، نزدیکش هم نمی رود، هر کجا سیگاری می بینم به پیرمرد ها کاری ندارم، جوان ها را یک مقدار نصیحت می کنم. در ارتفاعات الله اکبر هم من بودم، آن ها روی بلندی بودند ما پایین بودیم، خیلی گلوله می ریختند، بیشتر خمسه خمسه می زدند. **: خمسه خمسه چیه؟ پدر شهید: بله. سلاح خطرناکی است. بعد که زدند ترکشش اینجا را گرفت، یک ...
عکس زیبایی که هوتن شکیبا به مناسبت روز عکاس منتشر کرد
بودم و دوستانم شاهد بودند چقدر تلاش می کنم و کارم را دوست دارم عکس کودکی هوتن شکیبا علاقه به کارتون آن زمان انیمیشن خیلی زیاد دوست داشتم ، همه کارتون ها را دوست داشتم و پدرم هم دوست داشت و وقتی کارتون شروع می شد پدرم را صدا می کردم زمانی که بزرگتر شدم یادم می آید از بین کارتون ها ، کوتلاست خیلی هنری تر بود کمدین محبوب من چارلی چاپلین ...
سیلی خوردن گروهبان بعثی از نوجوان آزاده
اسلامی آبادانی به گفت وگو نشسته است که مشروح آن را در ادامه می خوانید. دفاع پرس: در ابتدا می خواهیم از فضای خانواده و حضورتان در جبهه برایمان بگویید. پدرم آیت الله عبدالستار اسلامی، امام جماعت مسجد صاحب الزمان (عج) در آبادان بود. اصالت پدری ام لر و از طایفه فرهیخته و معلم پرور قنوات بود و اصالت مادرم عرب آبادانی. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسیر مبارزه با رژیم طاغوت بودیم. بعد ...