سایر منابع:
سایر خبرها
پایان نیم قرن چشم انتظاری/ میزبانی عاشقان حسینی سعادت می خواهد
خانه کی برود دعوا بود من خودم جوان بودم و یادم هست آن موقع خانه مان سبزه میدان بود نزدیک عصر بود که پدرم وارد خانه شد و از همان داخل حیاط با صدای بلند به مادرم گفت امشب زائر کربلا داریم بعدشم هم برگشت و حدودا نیم ساعت بعد با چهار پنج تا مرد که بقچه داشتند و بر پیشانیشان پارچه سبز بسته بودند وارد خانه شد یادم هست پدرم خدابیامرز خیلی حواسش بود که همه چیز فراهم باشد. این شهروند کرمانشاهی ...
ماجرای عجیب و وحشتناک قتل وحشیانه پزشک معروف | قاتل دستگیر شد
... او در رابطه با 20 ماه زندگی مخفیانه اش گفت: پدرم همیشه در خانه دلار نگهداری می کرد. من بعد از فرار از بیمارستان به خانه آمده و 25 هزار دلار و مقداری پول نقد برداشتم و فرار کردم. چند ماهی در یکی از کوهستان های اطراف زندگی کردم. مدتی هم به باغ یکی از اقوام در شهریار رفتم. هر چند وقت یکبار هم به مادرم سر می زدم. تصور نمی کردم که پلیس از این ماجرا با خبر شود و بعد از این همه مدت دستگیر شوم.به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات ادامه دارد ...
از شاگردی ادیب نیشابوری تا دوستی با دهخدا
چرمه می زیسته و به زهد و تقوا در سراسر قُهستان شهرت داشته است. باری، نگارنده پس از آن که دو مکتب خانه را در کاخک به پایان رسانیدم و نزد مرحوم پدرم قسمتی از مقدمات علوم قدیم را فرا گرفتم، با برادری که از من بزرگتر بود، قریب یک سال در مدرسه حبیبیه فردوس و مدتی هم در حدود یک سال در مدرسه قدیم قاین تحصیل کردم و در 15 سالگی برای تکمیل تحصیل به مشهد آمدم و در حجره ای که متعلق به دایی ام (مرحوم ...
فرار سحر قریشی از ترکیه به دبی | شکایت امیر تتلو از سحر قریشی به پلیس ترکیه
. ولی امروز دیگر برایم مهم نیست، هرچه دوست دارند پشت سر من حرف بزنند. سوابق هنری سحر قریشی بعد از اینکه سریال دلنوازان را بازی کردم تلفن خانه مان مدام در حال زنگ خوردن بود. آدم هایی زنگ می زدند که سال ها بود از آنها خبری در زندگی من نبود. افرادی از اقوام زنگ می زدند که من شخصا یک بار هم آنها را در زندگی ندیده بودم و سحرجان سحرجان گویان، اظهار محبت و دوستی می کردند. گاهی اوقات ...
ملکه مارهای جهان ایرانی است + فیلم ترسناک از فائزه غلامی !
. بله؛ انگشت پدرم به خاطر قطع شد. مار افعی هم یک بار چشمش را نیش زد. حتی مار کبرا یک بار خودم را در نمایشگاه کوهسنگی مشهد نیش زد. خدا را شکر با تجربه پدر و به همراه داشتن پاتن (پادزهر) جان سالم به در بردم. بدترین زخمی که از مار خوردی چه زمانی بود؟ بدترین زخمی که خوردم، چند سال پیش بود؛ وقتی که مار کبرا لبم را در حین نمایش نیش زد؛ ولی خب جان سالم به در بردم. اما این ...
مهریه 200هزار تومانی همسر شهید!
علی پور که آمده بود توی خانواده مان، پدرم همیشه می گفت: این پسرِ بزرگم است. من بعضی وقت ها می گفتم: آقا این جور نگو محمد ممکن است ناراحت بشود. بعد می گفت: نه چرا ناراحت بشود؟ واقعاً این پسر بزرگم است. حالا واقعاً خیلی برای پدر و مادرم سخت است. **: شما چه سالی ازدواج کردید؟ همسر شهید: نیمۀ شعبان سال 68 عقد کردیم. دوم فروردین 1369 هم عروسی کردیم. یعنی کلاً مراسم خواستگاری و ...
عکس زیبایی که هوتن شکیبا به مناسبت روز عکاس منتشر کرد
... اولین بار مقطع چهارم ابتدایی در مدرسه نمونه مردمی انقلاب در شهر سنندج با تشویق معلم پرورشی ام بازی در تئاتر مدرسه را تجربه کردم. گذشت تا اینکه وقتی دبیرستانی بودم یک فیلم کوتاه برای جشنواره دوربین های خانگی ساختم بیوگرافی هوتن شکیبا بازیگر مخالفت پدر و جانورشناسی مادرم زیاد مخالف بازیگریم نبود اما پدرم دائم می گفت با جدی گرفتن تئاتر به هیچ کجا نمی ...
داماد مشهدی به مراسم نیامد، عروس را قال گذاشت!
خواستگاری آماده کرد. آن شب خانواده دایی ام که ساکن روستا بودند، به خواستگاری من آمدند و با پدر و مادرم صحبت کردند. هفته بعد هم من و مراد پای سفره عقد نشستیم و با یکدیگر نامزد شدیم. با آن که نامزدی ما چهار سال طول کشید اما هیچ وقت نتوانستم عشق واقعی مراد را در دلم جای بدهم چون او دست بزن داشت و به خاطر هر چیز بی اهمیتی مرا کتک می زد. تا جایی که دوست داشتم هیچ وقت در کنارش نباشم ...
عشق و خیانت
... محسن که آمد تو، گوشی را که دستم دید شوکه شد. جایی برای انکار نبود و بدتر از همه حتی اظهار پشیمانی نکرد. انگار منتظر این لحظه بود. در چشم هایم نگاه کرد و گفت الهام را دوست دارد... خدا می داند بعد از آن چه کشمکش هایی بین خانواده من و محسن به وجود آمد. کشمکش هایی که تنها به ناله و نفرین مادرم ختم شد و آه و حسرت پدرم... چندی بعد من و محسن از هم جدا شدیم و به سال نکشید که محسن و الهام با هم ازدواج کردند... من اما هنوز منتظر چوب خدایم... ...
قصه پایی که در یلدای کربلای4 جا ماند
بودند و مانند سایر مردم هر کاری از دستشان برمی آمد انجام می دادند. جنگ هم که آغاز شد همه بر اساس وظیفه در جبهه حضور پیدا کردند. مرحوم پدرم در عملیات خیبر حضور داشتند، آن زمان برادرم راننده سردار حاج قاسم سلیمانی بود. خدا را شاکرم که همه خانواده ما در جبهه حضور داشتند. مادرم می گفت: اگر عملیاتی می شد و از بچه هایم کسی در جبهه نبود، خودم را شرمنده حضرت زینب(س) می دانستم. ما در چنین خانه ای ...
عقد اجباری پسر 15 ساله با دختر 17 ساله بخاطر رابطه نامشروع در مشهد
نوجوان 15 ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر 17 ساله به کلانتری احضار شده بود، در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی اش با دختر مذکور پرداخت. وی به مشاور کلانتری طرقبه گفت: هنوز هم باورم نمی شود چه اتفاقی افتاده است من قصد برقراری روابط نامشروع را نداشتم و تنها به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی های رایانه ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم. من تنها فرزند ...
ببینید | التماس نکن از کجا آمد؟ ؛ اولین نمای فیلمبرداری شده در روزی روزگاری | ناگفته های محمود پاک نیت ...
فِیلی فکر کردیم و پس از مدتی به این لهجه ها رسیدیم. من متولد کازرونم و پدر و مادرم در خانه، کازرونی صحبت می کردند. بنابراین گویش من ترکیبی شد از کازرونی، شیرازی، میمۀ اصفهان و لری استان فارس. تکیه کلام التماس نکن! در فیلم نامه چند بار بیش تر نبود. من با آقای احمدجو صحبت کردم که بیش تر از آن استفاده کنم. آقای احمدجو تأکید کرد که به اندازه به کارش ببرم تا لوس نشود. ما نگران بودیم که مردم معانی کلماتی ...
شهید احمدعلی شعبانی: ملتی که شهادت مکتب اوست هرگز از چیزی نمی ترسد
راه باید خون ها و چیزهای مادی دیگری هدیه و نثار کرد. پیام من به خانواده پدرم و مادرم و خواهر و برادرانم این است که شما ای عزیزان اگر من لیاقت و سعادت شهادت را داشتم کاملاً خونسردی خود را حفظ کنید و خدای نکرده بی تابی نکنید، که دشمن از این کم صبری و گریه های شما سوء استفاده می کند. در آخر مادرجان، مادری که هیچ وقت مهر و محبت های شما را فراموش نخواهم کرد و از زحماتی که برایم ...
روایت یک رزمنده از روزی که اشهدش را خواند!
می شدند و چند ساعت بعد که خودشان را تجهیز می کردند، دوباره برمی گشتند. هفت روزی که آنجا بودیم کار آقامرتضی همین بود و حسابی با این کارش به بچه ها انرژی می داد و باعث تقویت روحیه آن ها شده بود. روزی که به جبهه اعزام شدم، همان روز برادرم رسول در عملیات بیت المقدس شهید شد و خبر شهادتش پنج روز بعد به خانواده ما رسید. مادر پیش امام رضا ( ع) برای شهادت پسر دعا کرد سا ...
صلابت حجازی ها در خانواده و مرزها
نشده اند. آقا مجید فرزند آخر و تنها فرزند روحانی خانواده بود، از شخصیتشان بیشتر برایمان می گوئید؟ آقا مجید بعد از احمد آقا رفیق و یار آقا محمد بود، همه دوستش داشتند و دردانه خانواده بود، یک سال به دانشگاه رفت و گفت دوست ندارد در دانشگاه ادامه تحصیل دهد، به قم رفت و در مدرسه حقانی طلبه شد، طلبه ای که اهل سفر بود و درختکاری. ذهن خلاق و مبتکر بارزترین ویژگی آقا مجید ...
گفتگو شهروند با اعضای کانون های هلال احمر بروجن که در آزمون سراسری درخشیدند؛ ستاره های کنکور سرخ و سفید ...
دور از پدر و مادر سفر می کردم. کمی ترس داشتم اما بعد از مسابقه دادرس متوجه شدم این استقلال چقدر برای نوجوانان و جوانان نیاز است. ما برای اولین بار آنجا درک کردیم که هرکدام مان توانایی انجام چه کارهایی را داریم و این تجربه در مراحل بعدی زندگی حسابی به ما کمک کرد. پدر و مادر ساغر هر دو فرهنگی هستند و یکی از درس هایشان در زندگی به بچه ها دستگیری از نیازمندان بوده است: در خانه ما یکاصل است ...
دشمنانم به رمان هایم می گویند عامه پسند
- اعتمادی کم نیستند و می گویند با نویسنده ای سروکار داریم که قصه هایش نسبت به اتفاقات و شرایط روز اجتماع دور نیست. به نظر شما این نزدیکی به احوالات جامعه از کجا می آید؟ فکر نمی کنید به خاطر دوره روزنامه نگاری و حضورتان در مجله جوانان باشد؟ من هرسال یک رمان می نویسم و از سال 1357 هم سردبیر مجله جوانان بودم اما بعد از 13سال که بی دلیل و بی جهت خانه نشین شدم و کار نمی کردم، خیلی زده شده بودم، چون ...
بهنوش بختیاری عزادار شد | بهنوش بختیاری به سوگ چه کسی نشست؟
ممتاز مدرسه بودو میخواست دکتر شود اما در کنکور قبول نشد و به اصرار دوستش شقایق سال بعد در کنکور مترجمی زبان فرانسه شرکت کرد و قبول شد. بهنوش بختیاری دارای مدرک کارشناسی در رشتهٔ زبان فرانسوی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران است. فیلم شناسی بهنوش بختیاری: فیلم شناسی بهنوش بختیاری 1375 - هوای تازه (حسن فتحی) 1376 - برگبار (اکبر خواجویی) 137 ...
تقلید خنده دار شیلا خداداد از اوج عصبانیت همسرش+فیلم
...، شب ها در حالی که همسرم تازه به خانه می آید، من برای کار از خانه خارج شوم و فرصت کافی برای بودن کنار همسرم را نداشته باشم. از طرفی ما دوست داشتیم که زودتر بچه دار شویم و کانون خانواده مان را گرم کنیم. پس از به دنیا آمدن سامیار، پسرم، من درگیر نگهداری او شدم، تا این که حس کردم حالا که او بزرگ تر شده، می توانم به عرصه بازیگری دوباره بازگردم. نقش ها من را وسوسه نکرد شیلا ...
تاریخچه کشتی لارستان به سال 1324 برمی گردد؛ در تلاشیم تا خانه کشتی شهرقدیم را راه اندازی نماییم؛ جهت ...
هیئت کشتی لارستان هستم. ما از یک خانواده کشتی دوست هستیم. پدرم از بزرگان و مربیان سازنده کشتی است و برادرم هم در حال حاضر در اردوی تیم ملی کشتی آزاد بزرگسالان حضور دارد. پسرم هم هر شب به تمرین کشتی می پردازد. بیشتر اوقات من با کشتی سپری می شود و بیشتر وقت ها در کنار کشتی گیران هستم. علاقه وافر من به کشتی باعث شده تا همسرم نیز به کشتی علاقه شده و در کارهای اداری و تدارکاتی هیئت کشتی لارستان به بنده ...
بلا حدید: مادرم نگذاشت با فرهنگ مسلمانی و میراث خانواده فلسطینی پدری ام بزرگ شوم
به گزارش اینتیتر به نقل از روزیاتو، این مدل 25 ساله، دختر یک سوپرمدل و ریالیتی استار سابق هلندی به نام یولاندا حدید و یک فعال حوزه ساخت و فروش املاک فلسطینی به نام محمد حدید است. او در واشنگتن دی سی به دنیا آمده است، جایی که وی چهار سال اول زندگی اش را در آنجا سپری کرده و خانواده پدری اش را دوروبر خود داشت. اما بعد از جدایی والدینش زمانی که بلا تنها 4 سال داشت، او و خواهر و برادرش، جیجی و انور ...
مشاوره رایگان نابغه های حاشیه شهر به دانش آموزان مناطق کم برخوردار مشهد
به خاطر کار کردن به مدرسه نرفت: شاید باور نکنید، اما به دلیل هزینه های مدرسه خانواده ام تصمیم گرفتند که من را از مدرسه بگیرند. آن سال کلاس پنجم بودم و پرونده کلاس پنجم من دو هفته داخل خانه مان بود. بچه ها مدرسه می رفتند و من سر کار نقاشی؛ ساختمان رنگ می کردم. یک روز عصر مدیر مدرسه ام که فامیلش آقای نظام بود به خانه مان آمد. با همان جبروتی که از او در مدرسه دیده بودم رو به پدرم کرد و گفت ...
گفت وگو با مرحوم علامه حکیمی؛ از زندگی شخصی تا دوران تحصیل
در ابتدای تحصیلات خیلی مشوق من بود. بعد از خواندن قرآن و مقدمات دیگری که در مکتب می خواندند، ایشان در خانه برای من دیوان حافظ درس می داد. اولین روزی که مرا در 12سالگی به مدرسه نوّاب بردند، و به عالم عامل، مرحوم آیت الله، حاج میرزا علی اکبر نوقانی متولی مدرسه نواب، و مربی تأثیرگذار و بسیار با عظمت و با هیبت و بسیار خوش ذوق سپردند، یادم هست. پدرم مقداری کتاب داشت. من هم از همان کودکی که کلاس های ...
مهندس شکمویی که آشپز حرفه ای شد | از شهرسازی تا مسابقات بین المللی آشپزی
تهران در اینجا بخوانید محمد غفاری 21 ساله ساکن محله فلاح در پازل هفدهم شهر تهران است. محمد از همان کودکی بچه خوش خوراک و عاشق آشپزی بود. به همین دلیل خیلی زود سراغ آشپزی و پخت و پز رفت. به گفته خودش در 8 سالگی پخت اولین غذا را تجربه کرد. او درباره علاقه اش به آشپزی می گوید: عاشق خوردن غذاهای متنوع بودم. میان فامیل به بچه شکمو معروف بودم. هر زمانی که مادرم پای اجاق آشپزی می رفت با دقت به ...
عکس های دیده نشده از مد لباس زنان ایرانی در 200 سال گذشته + از کی فرنگی شدیم!
پاپوشی زرد یا سبز رنگ و عموم چادر ها یکرنگ است. تغییر لباس زنان بعد از سفر ناصرالدین شاه به فرنگ نوع و رنگ پوشاک در تهران به خصوص در دوره قاجار را می توانیم به 3 دوره تقسیم کنیم. از ابتدای قاجار تا سفر ناصرالدین شاه به فرنگ لباس های همه افراد جامعه تقریباً یکدست است و البته خیلی تفاوت بین این زمان و دوره محمدشاه و فتحعلی شاه قاجار وجود ندارد. شهبازی توضیح می دهد: بعد ...
آزادگان با معنویت شان ورای دیوار ها را می دیدند
یکی از شیرین ترین لحظه های تاریخ دفاع مقدس به بازگشت آزادگان مربوط می شود. 26 مرداد 1369 با اعلام بازگشت اولین گروه از آزادگان به میهن، به روزی شیرین و خاطره انگیز تبدیل شد. آزادگان پس از سال ها اسارت دوباره به خانه برمی گشتند و خانواده های زیادی از چشم انتظاری در می آمدند. آزادگان در سال های اسارت و با کسب معنویت به آدم های پخته تر و کامل تری تبدیل شده بودند ...
کتابخوانی در نقطه صفر مرزی؛ زانیاری ساخته می شود؟!
250 نفر عضو فعال و 9 هزار و 200 نسخه کتاب در این کتابخانه در دسترس قرار دارد و در طول هفت سال فعالیت، این کتابخانه هیچ گاه تعطیل نشده است. محمد توانا حسینی، مسئول کتابخانه زانیاری روستای سردوش، در گفت و گو با خبرنگار ایبنا در کردستان گفت: فعالیت کتابخانه روستای سردوش از سال 94 آغاز شد و از اواخر همان سال با توجه به نبود فضای کافی برای فعالیت های فرهنگی و هنری، مکان آن به گوشه ای از مسجد ...
سیلی خوردن گروهبان بعثی از نوجوان آزاده
اسلامی آبادانی به گفت وگو نشسته است که مشروح آن را در ادامه می خوانید. دفاع پرس: در ابتدا می خواهیم از فضای خانواده و حضورتان در جبهه برایمان بگویید. پدرم آیت الله عبدالستار اسلامی، امام جماعت مسجد صاحب الزمان (عج) در آبادان بود. اصالت پدری ام لر و از طایفه فرهیخته و معلم پرور قنوات بود و اصالت مادرم عرب آبادانی. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسیر مبارزه با رژیم طاغوت بودیم. بعد ...
بدرقه بابک برزویه تا خانه ابدی
گزارش هایی از وضعیت او می داد. اگر عرصه های کاری بابک را مرور کنیم از فردا جور دیگری به جامعه نگاه خواهیم کرد. خداحافظ رفیق مهدی آشنا رییس انجمن عکاسان خانه تئاتر نیز در ادامه گفت: سلام بابک جان. هر بار که ملاقاتی داشتیم فقط یک تصویر ثابت از تو به من سلام می کرد؛ چشمانی مصمم و آبی و صدایی پر از انرژی. اینکه چقدر کارت را دوست داشتی و داشتند بماند برای بعد و تو همیشه از کار و ...
عکس زیبای نرگس محمدی در کنار دریا
مند بودند.اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانواده ام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد. نرگس محمدی و مادرش مادر نرگس محمدی می گوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضی ام. نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی، در انجام کارهای منزل تنبل شده که آن را ...