سایر منابع:
سایر خبرها
دسیسه سیاه برای لیلای 17 ساله / مرد تنومند عفتش را در رستوران متروکه برد !
رسیدیم که شبیه به یک رستوران متروکه بین راهی بود. با هم داخل رستوران شدیم اما ناگهان آن مرد کرکره مغازه را پایین کشید. من که ترسیده بودم پرسیدم پس سعید کجاست؟ چرا مرا به اینجا آورده ای که مرد قوی هیکل خنده شیطانی کرد و گفت: دختر ساده لوح زودباور ... وحشت کرده بودم، می خواستم فریاد بزنم و فرار کنم اما ... وقتی به خودم آمدم روی صندلی یکی از پایانه های مسافربری بودم. از دیدن خودم در ...
سرنوشت سیاه عروس 16 ساله مشهدی ! / مادرم را بدکاره نامیدند !
در مدرسه نیز مرا به عنوان فرزند طلاق می شناختند و این موضوع به عقده ای روانی برایم تبدیل شده بود حوصله امر و نهی و حتی نصیحت های نامادری ام را نداشتم فقط سعی می کردم نمرات خوبی بگیرم تا از سوی دیگران سرزنش نشوم خلاصه درگیر ناملایمات دوران کودکی ام بودم که خواهر ناتنی ام متولد شد و این گونه زندگی من نیز رنگ دیگری گرفت چرا که پدرم نیز از من غفلت کرد و همه توجهات خانوادگی به سوی نوزاد تازه متولد شده ...
از شوهرم جدا شدم و مخفیانه صیغه پسر جوان درآمدم
تنهایی خارج شوم. کیومرث پسری احساسی و خوش سر و زبان بود به گونه ای که خیلی زود با حرف های فریبنده و عاشقانه اش مرا وابسته خودش کرد. او با آن که جوانی بیکار و رفیق باز بود اما من در همین مدت کوتاه آشنایی دل باخته اش شدم و به طور مخفیانه به عقد موقت او درآمدم. حالا دیگر هرچه پول و طلا داشتم در اختیار او قرار می دادم تا کاری برای خودش دست و پا کند. هر روز که می گذشت ...
تجاوز خواستگار پلید به نیلوفر در باغ | بهزاد فیلم گرفته بود
حتی نمی دانستم با بهزاد به کجا رفته ام و گفت وگوی ما چند ساعت طول کشیده است. از آن روز به بعد بهزاد مدام مرا تهدید می کند که از ارتباطمان فیلم و عکس تهیه کرده است و اگر با او ازدواج نکنم، آبرویم را می برد. من که از شنیدن حرف های او ترسیده بودم تصمیم گرفتم تا به هر طریق ممکن فیلم ها و عکس ها را از او بگیرم چرا که می دانستم اگر مادرم متوجه این ماجرا شود، حادثه ناگواری رخ خواهد داد. به ...
فرار نو عروس 16 ساله با دوست پسرش/ در خانه ویلایی چه گذشت؟!
این زندگی خسته شده بودم، احساس تنهایی و بی کسی به سراغم آمده بود، نمی توانستم خودم را به کاری مشغول کنم، نیاز به کسی داشتم که در کنارش احساس آرامش کنم این در حالی بود که از عزیز متنفر بودم، او هر کاری می کرد که دل مرا به دست آورد من هر روز از او دورتر می شدم. یک روز در مدرسه از طریق دوستانم و به پیشنهاد آنها برای اینکه از این حالت کسالت بار رها شوم با شبکه مجازی لاین آشنا شدم. ابتدا نمی ...
اعتراف تلخ نوعروس 17 ساله مشهدی / شوهرم سایه مرد غریبه را در کنار هوویم دیده بود !
خانواده اش را به یاد نمی آورد. او از چندین سال قبل مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و برای تامین هزینه های اعتیادش به دنبال زباله های بازیافتی در سطل آشغال خانه های مردم می گشت و شب ها را نیز با دوستان معتادش در کوچه و خیابان یا پاتوق های حاشیه شهر و در زیر پل ها و پارک ها سپری می کرد. او آن قدر ظاهری آشفته و چهره ای وحشتناک پیدا کرده بود که مادرم برای حفظ آبرویش اجازه نمی داد حتی به محل ...
روایت 4 مددجوی کمیته امداد گلستان که کارآفرین شدند/ این همه موفقیت فقط در یکسال!
اختیارم قرار دادند و این وام مسیر زندگی من را به سمت درآمد پایدار و کارآفرینی عوض کرد. چگونه با این مبلغ کسب و کارتان رو توسعه دادید و کارآفرین شدید؟ پس از آن که وام 200 میلیون ریالی را گرفتم بلافاصله با تجهیز فضای 80 متری حیاط خانه مادرم، کارگاه مورد نظرم را راه اندازی کردم و همزمان با تولید تجهیزات بوکس، به فکر تولید در ضدسرقت، ضد آب و نشکن که سال ها به دنبال آن بودم افتادم ...
27 آدم ربایی و زورگیری توسط 5 بچه محل در تهران / با خودروی مادر امید در شهر جولان می دادند
صندلی شاگرد نشسته بود صندلی را به عقب کشید و مردی که کنار دستم بود ای بیرون آوردم و روی گلویم گذاشت. قمه کند بود و گلویم را نبرید اما آنها مرا تهدید به مرگ کردند و گوشی موبایل و پول های نقدی را که همراه داشتم به آنها دادم و آنها مرا از ماشین به بیرون انداختند و گریختند. دومین شاکی که کارمند بانک بود گفت: عصر از محل کار به خانه ام در اسلامشهر میرفتم که سوار خودرو سورن شدم. اما راننده ...
تجاوز و کار شرم آوری که پسر داروفروش با دختر نقاش کرد!
اینکه یک روز که از باغ خارج شده بود، به سختی طناب دست و پایم را باز کرده و از آنجا فرار کردم. اما به دلیل تزریق آمپول بیهوشی بی رمق بودم و وقتی خودم را به کنار جاده رساندم از هوش رفتم. پس از آن متوجه شدم که خانواده ای مرا نجات داده و به بیمارستان منتقل کرده اند.دختر جوان می گفت که داروهایی که ایرج به عنوان قرص لاغری به او می داده مخدر شیشه بوده و همین باعث شد که وی به شیشه معتاد شود ...
قهرمان خوزستانی کشتی جهان: با مربی ام بنایی می کردیم – خبر نیوز
...: ساعت دو بامداد سه شنبه به استان رسیدیم و برای صبح چهارشنبه بلیت نبود، چون زمان رسیدن ما دیروقت بود، گفتند چند روز دیگر برای مان مراسم می گیرند و البته هنوز چیزی در این خصوص اعلام نکرده اند . قهرمان وزن 60کیلوی کشتی فرنگی جوانان جهان در مورد واکنش پدر و مادرش به مدال طلایش در صوفیه گفت: وقتی در بلغارستان بودم و طلا گرفتم، با تلفن همراه برادرم با پدر و مادرم حرف زدم و آنها گریه می ...
معرفی خودش را به خاطر شناساندن اسلام و شهدا پذیرفت
، دوستانش او را میهمان و از ایشان به خوبی پذیرایی می کردند. انتخاب حجاب برتر ماحصل زندگی مشترک شان سه فرزند می شود؛ یک دختر و دو پسر. بلقیس بابایی از همان ابتدا از فضای خانه شان می گوید: فضای خانواده ما مذهبی بود. پدرم انسان معتقدی بود. وقتی که بزرگ شدم و متوجه شرایط خانواده شدم، خودم به عینه رفتار های پدرم را می دیدم. مادرم از همان اوایل آشنایی خاصی با اسلام نداشت. ایشان اسلام را بعد ...
پیشنهاد کتاب اینگرید برگمن – داستان زندگی من – در زادروز اینگرید برگمن
حامی قدرتمند سال های کودکی او بود و توانست او را با محبت پرشورش سیراب کند. خیلی به او افتخار می کردم، اگرچه کار های من همیشه مایه مباهات او نبود. وقتی دختربچه بودم، تخیلی افسارگسیخته داشتم که مرا وا می داشت تا خودم را کاملاً چیز یا کس دیگری تصور کنم؛ از یک پرنده گرفته تا رعد و برق، مأمور پلیس و پستچی و حتی گلدان. روزی را به یاد می آورم که تصمیم گرفتم توله سگ شوم. وقتی پدرم به قاطعانه ...
ازدواج پسر 22 ساله مشهدی با شوگر 54 ساله / مادر 50 ساله داماد به کلانتری رفت!
نداشت و من دیگر نمی توانستم نزد خانواده ام بازگردم خلاصه درحالی که به رفتارهای او عادت کرده بودم یک روز صبح درحالی که پیژامه پوشیده بود از خانه خارج شد تا سطل زباله را بیرون از خانه بگذارد اما دیگر به خانه بازنگشت. چند ماه بعد خانواده همسرم پیغام فرستادند که به دادگاه بروم و طلاقم را بگیرم چرا که الیاس دیگر حاضر نبود با من زندگی کند من هم که هیچ پشتوانه ای نداشتم به ناچار پذیرفتم تا با ...
سارقان مرا به تعرض تهدید کردند
نظر دکتر هستم و دارو مصرف می کنم. شب ها نمی توانم بخوابم و کابوس می بینم. گرچه سارقان هر چه برده بودند پس دادند ولی وضعیت روانی من چنان به هم ریخته که حتی یک بار تصمیم به خودکشی گرفتم. *سارقان برای رضایت اقدام کردند؟ بله خانواده هایشان مرتب به سراغ من می آیند و همین هم حالم را بدتر کرده است. مدتی است که دیگر در خانه خودمان نیستم اما مرتب خانواده هایشان مقابل در خانه می آیند و ...
بررسی صدا و تصویر آدم ربا را گرفتار کرد
خاطر من با موتورسیکلتم به محل قرار رفتم. رهگذران به دادم رسیدند وی ادامه داد: در محل حادثه، وقتی بهروز مرا دید با عصبانیت از خودرویش پیاده شد و در حالی که وسیله ای شبیه به چاقو در دست داشت به من نزدیک شد و همان جسم برنده را به پهلویم گذاشت و تهدید کرد سوار خودرویش شوم. خیلی ترسیده بودم و احتمال دادم با توجه به تهدید های قبلی اش بلایی سرم بیاورد که شروع به داد و فریاد و از رهگذاران ...
(ویدئو) تابوشکنی دختر جوان؛ راندن ریکشا در جامعه ای مردسالار
سایر رانندگان ریکشا، علیشاه نیز در هنگام جستجوی مشتریان با مشکلاتی روبرو می شود. او افزود: برای محافظت از خودم، سعی می کنم به خانواده ها یا زنان خدمات ارائه کنم. وی گفت که اگر ریکشای او خراب شود، خودش آن را هل می دهد و به مکانیکی می رسد تا آن را تعمیر کند. او افزود: وقتی بیرون می روم، مادرم مرا دعا می کند... و بعد از آن هیچ ترسی ندارم. او افزود: بخش بزرگی از درآمد من صرف خرید ...
شهید صفری با لباس عزای حسینی به عملیات رفت
.... ظهر دوشنبه که با خواهر شوهرم تماس داشتم، گفت: بیا اینجا که مادرم خیلی نگران است. مادرم متوجه نشده که ممکن است برای نوید اتفاقی افتاده باشد. چو بین دوستان آقانوید خیلی اختلاف نظر بوده که خبر بدهند یا نه. قلب پدرشوهرم کمی مشکل داشت و می ترسیدند حالشان بد شود. بعد از دو سه روز، من همه ش به خانه آقانوید می رفتم و آنجا می ماندم. پدر و مادر بزرگوار شهید نوید صفری **: همین رفتن ...
قبل از اعدام حلالم کنید / درخواست قاتل پدر از خانواده اش
خاطر پول مواد درگیر بود و در آخر هم به همین خاطر پدرمان را بی گناه کشت. ما به هیچ عنوان حاضر به گذشت نیستیم . ندامت قاتل معتاد بعد از قتل پس از آن متهم به جایگاه رفت و ضمن ابراز ندامت گفت: من چند سال معتاد بودم و اختیارم دست خودم نبود. از صبح که بیدار می شدم فقط همه فکر و خیالم مواد و تهیه آن بود و هیچ وقت هم فکر نمی کردم که روزی قاتل پدرم شوم. وی در ادامه درباره روز حادثه ...
10 سلبریتی زیبا و موفق دلیل مجرد بودنشان را فاش کردند
کنم به شریک زندگی نیاز دارم. میندی در خصوص تجرد خود در سال 2014 گفت: در 20 سالگی، من نه تنها دیوانه رابطه بودم، بلکه دیوانه ازدواج هم بودم. اکنون، تقریباً برعکس است. کار من آنقدر با ارزش است و آنقدر خودم محور زندگی هستم که از اینکه مجبور نیستم به خانه بروم و از کسی درباره روزش بپرسم هیجان زده هستم. بازیگر سریال بازی تاج و تخت سال هاست که مجرد بوده و از آن لذت می برد ...
شکایت مرد جوان از همسرش به دلیل خیانت/ زن خائن: فریب خوردم! رابطه کثیف زن شوهردار این گونه لو رفت!
همسر دومم است و من پس از جدایی از همسر اولم با او ازدواج کردم من وضع مالی خوبی ندارم اما همه تلاشم را می کنم تا زندگی مناسبی برای همسرم فراهم کند .مدتی بود به رابطه همسرم و یک مرد غریبه مشکوک شده بودم . من متوجه تغییر در اخلاق همسرم شده بودم و می فهمیدم همسرم مدام نگران و عصبی است. او ادامه داد: وقتی ماجرا را از همسرم پرسیدم فهمیدم مرد راننده ای به نام ساسان که از همسرم عکس و ...
علیه قلعه نویی حرف زدم و تیم ملی را از دست دادم!
رباط صلیبی پاره نمی کردم از راپیدوین اتریش هم پیشنهاد قرارداد 5 ساله داشتم و حتی یادم است کارهایم درست شده بود که دو ماه قبل نقل و انتقالات مصدومیت اتفاق افتاد. من پدرم پول داشت ولی کفش خودم را با وام خریدم. پدرم مال و پول داشت ولی خرج نمی کرد و به سختی به دست آورده بود. تا سوم راهنمایی پدرم پول اصلاح مو نمی داد و کچل می کردیم. آیا چنین شخصیتی زمین و خانه می دهد تا من به استقلال بروم؟ ...
درخواست قصاص برای برادر خطاکار
دست دادم و به اتاقم رفتم. در وسایلم چاقو داشتم که از قبل نگه داشته بودم. آن را برداشتم و بیرون آمدم. آن ها وقتی چاقو را در دستم دیدن باورشان نمی شد که بخواهم کسی را به قتل برسانم. هیچ اراده ای نداشتم، این شد که به طرف پدرم رفتم و یک ضربه به گردن او زدم سپس فرار کردم. فردای آن روز بود که سراغش را گرفتم و فهمیدم فوت کرده است. متهم در حالی که اشک می ریخت رو به خواهرانش کرد و گفت: می دانم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام و پشیمانی سودی ندارد. من به مرگم راضی هستم، فقط می خواهم قبل از آن مرا حلال کنید. با این رفتار زندگی شما را هم سیاه کرده ام. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
چاقی زن باعث طلاق عاطفی شد
زن 50 ساله ای که برای شکایت از شوهرش وارد کلانتری شده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 28 سال قبل کرامت به خواستگاری ام آمد. او شغل آزاد داشت و جوانی سر به راه بود، من هم که بعد از گرفتن دیپلم به امور خانه داری مشغول شده بودم با صلاحدید بزرگ ترها پای سفره عقد نشستم و با او ازدواج کردم، روزگار خوبی داشتم و به این زندگی مشترک عشق می ورزیدم وقتی صاحب یک دختر و پسر هم شدم شیرینی زندگی مان ...
راز سیاه خودکشی سحر 18 ساله / او 2 سال اسیر عشقی رضا بود + فیلم
خودم ندادم. همچنان کار کردم و کار کردم .این اواخر در یک شرکتی به عنوان نیروی خدمه از 7 صبح تا 7 شب کار ثابت پیدا کردم تا این که 3 روز گذشته متوجه شدم دخترم ناراحته فکر کردم مریض احواله گفتم چی شده جواب نداد من خیلی خسته بودم فقط تونستم شام درست کنم و کارهای خونه رو انجام بدم. از سحر دیگه نپرسیدم چی شده.شام نخورد و رفت توی اتاقش منم ظرفها رو شستم و رفتم خوابیدم . صبح هم رفتم سر کاربعد ...
دلتنگی های یگانه مادرشهید ژاپنی/ روی صفحه آخر شناسنامه ام ضربدر زدند!
را عاشقانه دوست داشتم و زنگِ صدایِ مهربان مادرم، آئی به یادم می آید که کلماتش اولین خاطراتی بود که در گوشم نشست و قصه تولدم را این گونه گفت: کونیکو، 10 روز پیش از اینکه تو به دنیا بیایی سال نو آغاز شده بود. ماه ژانویه بود و هوا سرد و مطابق سنت هر ساله باید در اولین روز سال به معبد شینتو در دامنه کوه می رفتیم. پدرت دست اِتسوکو و هیداکی را گرفته بود که از سرما می لرزیدند. من هم باردار بودم و مسیر ...
خیانت و رابطه نامشروع زن متاهل/ او در دام فهمیه گرفتار شده بود!
کنم دوباره چاق می شوم. حالا دیگر نسبت به همه چیز بی تفاوت شده بودم تا این که یک روز وقتی قرص هایم تمام شده بود، احساس کردم حال عجیبی دارم و مانند دیوانه ها به خودم می پیچم، این بود که با فهیمه تماس گرفتم و تقاضای کپسول های لاغری کردم. او با خونسردی گفت: عزیزم آن ها چیزی جز مواد مخدر نبود. حالا هم شیشه مصرف کن تا از خماری بیرون بیایی. وقتی فهمیدم چه بلایی بر سرم آمده است خواستم حقیقت را ...
اقدام شرم آور و شیطانی زن تهرانی با برادر شوهرش سوژه شد
...> او ادامه داد: کم کم رابطه من و فرنوش صمیمی تر شد و حتی به خانه ام آمد. او گفت برای برطرف کردن مشکلات زندگی ات نیاز به مشاوره و انجام کارهای حقوقی داری و باید مبالغ زیادی پول بپردازی. فرنوش گفت برادر شوهرش در بانک کار می کند و می تواند برایم وام 500 میلیون تومانی بگیرد که نه تنها مشکل مالی مرا برطرف می کند بلکه می توانم با این پول کاری برای خودم دست و پا کنم. آن طور که فرنوش ...
زن خائن تهرانی همکار مردش را به خانه کشاند!
او صحبت می کرد. صبح که در حال ترک خانه بودم، یک مرد جوان شبیه پیمان را در نزدیکی خانه مان دیدم که یک کوله پشتی در دست داشت. با اطلاعاتی که این مرد به پلیس داد، پیمان به عنوان نخستین مظنون بازداشت شد. وی گفت: من در یک شرکت خودروسازی با مهناز همکار هستم. وقتی پدرم فوت کرد، شرایط مالی بدی داشتم .به همین دلیل مهناز حاضر شد پنج میلیون تومان به من پول قرض بدهد. چهار میلیون تومان را همان سال ...