پنجشنبه ۲۴ خردادساعت ۱۱:۴۶Jun 2024 13
جستجوی پیشرفته
کیهان ۱۴۰۱/۰۶/۰۶ - ۲۰:۳۴

شانه هایش می لرزید...

ابوالقاسم محمدزاده به داداش ابراهیم گفتم؛ داداش! چته؟حالت مثل همیشه نیست؟ خندید و گفت: - چطور مگه..! مثل همیشه ام. طفره می رفت. خواهر بزرگ ترش بودم و می فهمیدم مثل همیشه نیست. بهش گفتم؛داداشی یه چیزی بگم. بغض تو گلو داشت و چشاش خیس بود. گفت؛ - بگو! گفتم؛ ... ... ادامه خبر

برچسب‌ها

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)