روایت خواندنی از خنثی کردن بمب های عمل نکرده عراقی | بمب کرج چطور خنثی شد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ساخت نخستین فیلم عصر انقلاب در قم/ مردم یواشکی سینما می آمدند/ دستگاه سانسورم خیلی خوب بود/ می ...
مرور از رده خارج شد. *مگر شما نمی توانستید همان فیلم ها را همزمان بگیرید و پخش کنید؟ شرکت های پخش فیلم بیشتر از یک کپی به قم نمی دادند. آن زمان هم مثل امروز دیجیتالی نبود! گاهی به قم فقط یک کپی از یک فیلم می رسید که سینما تربیت همان یک کپی را می گرفت. سر این ماجرا من به وزارت ارشاد رفتم و به اعتراض گفتم پس اجازه بدهید ما سینما را قبرستان کنیم! اینجا وقتی فیلم نداشته ...
قصه برادران عادل ، داوران قدیمی مشهد
بازی کردم. فوروارد بازی می کردم. در سال 1345 کاپیتان تیم فوتبال بجنورد بودم. در آن زمان فوتبال به شکل امروزی نبود و لیگ و باشگاهی نداشت. هر شهری برای خودش یک تیمی داشت که کلونی نامیده می شد. بعد از فوتبال مربیگری کردم تا زمانی که ارتش مرا به کلاس های ورزشی فرستاد و آنجا با داوری آشنا و وارد این عرصه شدم. فکر می کنم سال 1355 بود که به سمت داوری رفتم و کلاس داوری ارتش را دیدم. ■ ابوالفضل ...
موکب داری امام حسین(ع) سعادت بزرگی است
الحرمین دیدم و هر چه صدایت کردم مرا نگاه نکردی، هر چه به او می گفتم من در کربلا نبودم باورش نمی شد می گفت من خودم تو را دیدم، در حالی که من در موکب امام حسین(ع) بودم و دلم در آنجا بود. بازگشتی معجزه آسا به زندگی فرزند شهید قاسم حیدری که در طول سال نیز به عنوان مسئول کاروان زائرانی را به حرم مطهر امام حسین(ع) و ائمه اطهار در عراق می برد، از خاطرات خود چنین می گوید: جانباز 70 درصدی داشتیم ...
سینماگران عشق
نویسنده می خواهند معرفی نشوند. آقا هم اصراری نکردند.... در آن جلسه، شهید آوینی برای همان گمنامی که خدمت تان گفتم، در ردیف دوم نشست و صحبتی نکرد.... مجموعه مستندهای روایت فتحِ اول، پس از جنگ متوقف شد. البته به صورت پراکنده مستندهایی مثل با من سخن بگو دوکوهه در همان سال های 67 یا 68 کار می شد، ولی دیگر در تلویزیون مثل گذشته، خبری از برنامه های منظم روایت فتح نبود.... در ...
دلم برای کشورم و این سبک مدیریت و این حجم حاشیه، می سوزد آقای کفاشیان!
شعار سال: به اعتقاد خودش آدمی اشتباهی بود که به صورت ناخواسته و به طور تصادفی وارد فوتبال شد، اما برای اهالی فوتبال که سرخورده از ناکامی های گذشته بودند، خنده های او در برابر مشکلات، تحمل ناپذیر بود. با این حال وقتی چهار سال نخست ریاستش در فوتبال تمام شد، همه اهالی فوتبال به صورت یک صدا خواهان ماندن او و پیروزی بر نماینده دولت در انتخابات بودند. او به همین ترتیب تا سال 95 بر مسند ریاست نشست و یکی از مهم ترین تصمیمات دوران فوتبال ایران را گرفت. کفاشیان در سال 90 و بعد از ناکامی ...
دست رد به سینه شبکه های خارجی زدم
در میان مخاطبان دارد. نمی دانم چرا کسانی که تلویزیون سکوی پرتاب شان بوده بعدا به آن پشت کردند، ولی این اتفاق می توانست برای من هم بیفتد. برای من هم پیش آمده که از برخی مسئولان سازمان صداوسیما شاهد بی مهری بودم اما هدفم خودم و پیشرفت خودم نبود و تمام تمرکزم روی ایران بود و می گفتم باید برای ایران قدمی بردارم و همیشه به یاد آدم هایی می افتم که از هزاران سال تا به امروز در راه وطن جان شان را دادند و ...
جمع آوری خاطرات برادران شهیدم مغفول مانده است
قدرت ساوری شموشکی، ایثارگر هشت سال دفاع مقدس از اهالی گلستان در گفت وگو با ایکنا از گلستان با مرور خاطرات سه برادر شهید خود، اظهار کرد: من به همراه پنج برادر و دو خواهر در خانواده ای مذهبی و در محله اقتصاد شهر گرگان زندگی ساده و بی آلایش داشتیم. وی ادامه داد: از آنجایی که از برادرانم بزرگ تر بودم در دوران قبل از انقلاب به همراه آنها در فعالیت های سیاسی و پخش اعلامیه و تظاهرات علیه رژی ...
روایتی از عنایت حضرت زهرا(س) به کاروان اربعینی شهر پیاده
ناسزا گفتم که پیرزن را در این گرما رها کرده اند. راه خانه اش را به ما نشان داد گفت حتما ناهار نخورده اید دوستانم که زبانشان بسته شده بود و من با سر اشاره کردم خیر. گفت دنبالم بیایید عصایش را به زمین کوبید و راه افتاد ما هم دنبالش اگر بگویم طلسم شده بودیم دروغ نگفتم، سال اولی بود که کاروانی را به سمت مرز می بردم و دلهره داشتم که نکند اتفاقی بیفتد و شرمنده خانواده این عزیزان ...
روایت غواص گردان یونس از شب کربلای 4/ نمی دانستم به سمت دوست شنا می کنم یا دشمن
شریفی می گوید: خداحافظی کردم و به ناحیه سپاه اصفهان رفتم و متوجه شدم عازم جبهه هستیم؛ پیش خودم گفتم چه بهتر! دیگه کسی به خاطر دستم ایراد نمی گیره! اتوبوس ها ما را به پادگان 15 خرداد بردند؛ شب را همانجا خوابیدیم؛ فردا صبح ما را به میدان امام بردند؛ رزمندگانی هم که مرخصی شان تمام شده برای اعزام دوباره به میدان امام آمده بودند؛ جمعیت زیادی برای بدرقه رزمندگان در میدان جمع شده بودند. ...
علی کفاشیان: وقتی کی روش اذیتم می کرد، من هم با اسدی او را اذیت می کردم
نژاد گفته بود شما یک به فوتبال بدهید چیزی بدهید و ما به بودجه شما کمک می کنیم. سه، چهار میلیارد برای شروع دادند و هر سال افزایش دادیم تا به 20 میلیارد تومان رسید. می خواستیم به اصل قضیه برسیم چرا که من حساس بودم که حق پخش واقعی داده نمی شود. صداوسیما هزارها میلیارد تومان از پخش مسابقات سود می برد اما چیزی را به فوتبال نمی دهد و یک ظلم به فوتبال کشور است. در همان زمان بحث کردیم و جلسه گذاشتیم و گفتم ...
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟!
پنجره ای که شلوغی جمعیت از پشتش زار می زند بگیری عکست هنری تر می افتد با خوشحالی سر تکان داد و عکس استوری اش را گرفت، بعد ماسکش را بالا آورد: خیلی شلوغ است، ننه بفهمد کله ام را می کند. با خنده به شانه اش زدم: پس پیچاندی ابروهایش را بالا داد و لب گزید: پیچانده ام بدجور؛ گفتم می روم راهیان نور! من و خواهر و مادرم تنها زندگی می کنیم، در واقع مادرم ننه ی ماست، یعنی چطور بگویم، پنج ساله که بودم ...
در اوین تعهد ندادم ولی فهمیدم که باید بروم
قضیه برسیم چرا که من حساس بودم که حق پخش واقعی داده نمی شود. صداوسیما هزارها میلیارد تومان از پخش مسابقات سود می برد اما چیزی را به فوتبال نمی دهد و یک ظلم به فوتبال کشور است. در همان زمان بحث کردیم و جلسه گذاشتیم و گفتم نظرم این است که جلوی این جریان بایستیم. بعد از این سرافراز، رئیس وقت صداوسیما جلوی همین 20 میلیارد تومان را هم گرفت و چیزی به ما ندادند و چیزی هم حالیشان نبود. ما هم گفتیم که پس ...
ای شاه! شمشیر و کفن به گردن خود بینداز و نزد امام برو!
برخوردار بود. همین امر نیز موجب گشت تا سخنان سیاسی آیت الله، بیش از برخی مساجد و کانون های دیگر، مورد مراقبت ساواک قرار گیرد. وی در واگویه خاطرات خویش، داستان اقامه نماز عید فطر در سال 57 و پیامد های آن را اینگونه روایت کرده است: قبل از انقلاب، من در نیاوران بودم و نیاوران هم به اصطلاح دم لانه زنبور بود و بنده در آنجا تلاش زیادی کردم، تا مردم مقلد امام خمینی (ره) شوند. در آنجا رساله امام را ...
سربازی که یک تنه تپه گچی را پس گرفت
. سربازها ترسیده بودند و به هیچ عنوان تکان نمی خوردند. من که سال های سال در جنگ بودم، می دانستم اگر تا صبح این جا بمانیم، یا عراقی ها ما را می کشند و یا اسیر می کنند و راهی برای برگشت نداریم. به ملت گفتم: باید هر طوری شده، دو نفری تپه را فتح کنیم. گفت: مگر می شود؟! گفتم: به امید خدا. به سربازها گفتم: خشاب چندتا اسلحه را پر کنید و فقط تا جایی که من می گویم بیاورید و به من بدهید. نیمی از کانال را رفتیم و در ...
برای انتشار جلد دوم تردید دارم!
به گزارش سدید ؛ کتاب خاطرات سفیر به قلم نیلوفر شادمهری توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. نیلوفر شادمهری نویسنده این کتاب که هم اکنون استاد دانشگاه است، در دوران دانشجویی و جوانی پا به یکی از مراکز علمی فرانسه می گذارد و با چالش هایی مواجه می شود که این کتاب راوی روز های پرچالش ایشان است. خاطرات سفیر بسیار مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و همچنین توسط مقام معظم رهبری مورد توصیه قرار گرفته است. این کتاب اکنون به چاپ هفتاد و هفتم رسیده است. کتاب خاطرات سفیر به چاپ هفتاد و هفتم رسیده است. از بازخورد هایی که در این مدت دریافت کرده اید، بگویید. آن بخش از ...
اولین زیارت کربلای یک زخم خورده از جنگ ایران و عراق
گروه زندگی: زندگی هر کدام از ما پر از داستان است. همین داستان ها در بستر عمر، می شود تمام زندگی ما. این، داستان افتادن شوق زیارت در جان یک جوان است که به لطف امام حسین علیه السلام تا امروز ادامه داشته است... پردهٔ اول چهار پنج سالی می شد که بر مطالعهٔ خاطرات شهدای دفاع مقدس و مستندات جنگ ایران و عراق متمرکز بودم. بعد از درس و کارهای روزانه می نشستم پای تماشای مستندهای جنگ و ...
روایت هنرمندانه از پیوست میان جنگ تحمیلی و جنگ سوریه
از آن سوی خط چیزی را اعلام می کند. دلم نمی خواست گریه ات رو ببینم. صبح که با هم خداحافظی کردیم می خندیدی... گلویم باد می کند. گفتم این جوری بگم شاید... منفجر می شوم: شاید چی... چی حمید؟ شاید تو عمل انجام شده منو بذاری! بری یه جا که دستم بهت نرسه. بعد بگی داری می ری سوریه؟! سوسن جان... تو به من دروغ گفتی حمید... اگه می گفتم ...
نقشه عجیب برای عدم اعزام یک مدافع حرم!
.... دلم نمی خواست او را از دست بدهم و ما را تنها بگذارد. برای اولین بار در زندگی شیطنت کردم و فکری به ذهنم زد؛ رفتم بالای سر اسدالله و زنگ ساعت را قطع کردم و گوشی اش را هم در حالت بی صدا گذاشتم. دوباره خوب نگاهش کردم، با اینکه از کاری که کرده بودم ناراحت بودم اما نمی خواستم او را از دست بدهم. پنجره اتاق باز بود که صدای اذان صبح از بلندگوهای مسجد پخش شد. فوری پنجره ...
قتل راننده تاکسی به دست دو برادر
. شب بود که نقشه کشیدم و آن را با برادرم در میان گذاشتم، او هم قبول کرد. چرا همان بار اول راننده میان سال را نکشتید؟ چون او راننده تاکسی اینترنتی بود و شماره تلفن ما ثبت شده بود. از طرف دیگر هم می خواستیم اعتماد او را جلب کنیم که با ما به مکان های خلوت بیاید. بار اول پول بیشتری دادید؟ بله! چون می خواستیم به ما اعتماد کند، بعد هم به او گفتم شماره ات را بده تا اگر فردا خواستیم ...
داستان کوتاه/ مشق شب *
های من تا نیمه های شب حرف زدیم. -امروز آموزگار در مورد مشق هات گفت و من ماجرا را براش بازگو کردم. -چه گفتی؟ -گفتم بعضی از شب ها هنگام نوشتن مشق کنار چراغ موشی خوابت میبره و من چون نمی تونم نگرانی تو رو به دلیل نداشتن مشق تاب بیارم کمکت می کنم. از طرف تو به آموزگار قول دادم که هر غروب مشق هات رو خودت بنویسی. من هم در برابر خوش قولی تو هر وقت بخوای برات قصه میگم. ...
قصه پر غصه سینماهای اراک
هوا تکان می دهند. به جلوی در سینما فرهنگ می روم. یادم می آید به هنگام بمباران های شهری در زمان جنگ همین سینما باز بود. در آن سال ها برای اولین بار فیلم های جشنواره فیلم فجر هم زمان با تهران در مراکز استان ها هم اکران می شد. قدرت رؤیا از قدرت موشک و بمب بیشتر بود. آن زمان هم مردمان شهر نیازمند رؤیا بودند. حالا به میم فکر می کنم. به کفش های سیندرلا به آن سربازی که پشت صندلی با خودکار آبی ...
اخلاص ، روشن بینی، شجاعت، آگاهی و معرفت
و شب را آنجا بودیم، روز [بعد] من گفتم که دارم میروم به دیدن آقای مدنی؛ [بعد ]دیدیم مردم همین طور آمدند که ما هم می آییم، ما هم می آییم! من در راه که میرفتیم، به جادّه که نگاه کردم، دیدم یک زنجیره ی طولانی از ماشین پشت سرما همین طور دارند می آیند [برای ]دیدن ایشان! [در حالی که ] ایشان تازه هم به گنبد قابوس رفته بودند. یعنی در آن چنان جایی که هیچ کس ایشان را در آنجا نمیشناخت؛ در این محیط نامأنوس من ...
روایت معلم مشهدی که عاشق آسمان شد
بچه ها صورت های فلکی را نشان می دادم. آن قدر در این موضوع همت داشتم که بین بچه ها به خانم نجومی معروف شده بودم. بچه ها هم تمایل داشتند و ترم سوم دانشگاه که بودم، برای رصد خورشیدگرفتگی سال 74 یک برنامه سفر به بیرجند گذاشتم و از قزوین برای رصد خورشیدگرفتگی تا بیرجند آمدیم. زمان دانشجویی برنامه های جمعی نجومی زیاد داشتیم. همان سال اولین گردهمایی نجوم دانشجویان کشور را راه انداختیم و از ...
آمده بود تا با دلم بازی قشنگی کند!
وجودم بود، اما سال ها از آن ها دور افتاده بودم. شهید یک بار به من گفت تو مثل جواهری هستی که در خاکستر افتاده بودی. او گوهر وجودم را کشف کرد و این گوهر را به من نشان داد. وقتی پی به ارزش این گوهر وجودی بردم، دیگر با دل و جان از آن مراقبت کردم. تغییر حجابتان در همان دوران زندگی دو ساله با شهید احمدی رخ داد؟ جالب است بدانید که من بعد از شهادت همسرم حجاب چادر را انتخاب کردم. شهید ...
ناگفته هایی از شهادت آیت الله مدنی از زبان سرتیم محافظش
داد به من، دیدم خطاب به آیت الله توسلی نوشته اند، برگشتم و به حسین گفتم بیا بگیر. یادداشت را که از دست من گرفت، زد زیر گریه، نامه را از دستش گرفتم و گفتم نامه را خیس نکنی، می خواهیم با این برویم خدمت حضرت امام بعد پرسیدیم کی برویم؟ حسین گفت همین الآن پیکان جوانان صحیح و سالمی داشت. همان روز راهی جماران شدیم. حتی لباس هم عوض نکردیم و با همان لباس سپاه رفتیم. هنوز اذان صبح نشده بود که به ...
دشمن تراشی ضرورت امروز آمریکا برای حفظ متحدان فلاکت زده در اروپا
.... اما دومین نتیجه ای که آمریکا از ادامه سناریو خرید سلاح از کره شمالی توسط روسیه دنبال می کند، آن است که بتواند با مطرح کردن کره شمالی در این فضا سازی رسانه ای، مشابهت ضمنی بین کشورهایی را القا کند که تفاوتهای اساسی دارند. نیاز آمریکا برای توجیه نادیده گرفتن راه دیپلماتیک در حل مسئله اوکراین و دمیدن در تنور جنگ موجب می شود تا جبهه متحد خیالی از کشورهایی باز آفریند که پیش ...
انس با قرآن منشأ تمام اتفاق های خوب زندگی سیدرضا بود
یک روز که آیت الله مشکینی در خصوص مداومت بر قرائت زیارت جامعه کبیره سخنرانی می کند، این جملات بر دل سیدرضا پورموسوی می نشیند و تصمیم می گیرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر (عج) عرضه می شود؛ زیارت جامعه کبیره را بخواند و به امام زمان (عج) متوسل شود. پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه می کند و این طریق عاشقی را تا زمان شهادتش در سوم فروردین 1367 در عملیات والفجر 10 ادامه می دهد. ...
کارگزار مرزهای جدید
در کابینه 1325 قوام، امینی به دبیرکلی شورای عالی اقتصاد و ریاست بانک صنعت و معدن منصوب شد. در همین سال، قوام حزب دموکرات را تاسیس کرد تا طرفداران خود را در نقطه ای سامان دهی کند. این اقدام حادثه جدیدی بود؛ زیرا برای نخستین بار در ایران یک نخست وزیر حزب تشکیل می داد؛ به همین جهت سبب وحشت شاه شد. یکی از اهداف قوام در تاسیس حزب دموکرات استحکام روابط با شوروی بود؛ زیرا وی روابط نزدیکی با حزب دموکرات آذربایجان برقرار کرد. قوام سیاستمدار هوشیار و زیرکی بود که با نگرشی رئالیستی به اِعمال سیاست می پرداخت. به نظر می رسد که تاسیس حزب دموکرات اولا با موافقت پنهانی آمریکا و انگلیس تحقق یافت و ثانیا مغازه ای بود که قوام آن را در کنار مغازه حزب دموکرات آذربایجان باز کرد. در تاسیس حزب، امینی و ارسنجانی و مظفر فیروز از یاران نزدیک او بودند. امینی برای نخستین بار در سال1329 به عنوان وزیر دارایی (اقتصاد ملی) به کابینه رجبعلی منصور وارد شد و در سال1330 در نخستین کابینه دکتر مصدق همان سمت را ادامه ...
باغ ملک؛ توقفگاه مطالعه رایگان 54 هزار عنوان کتاب
کتابخانه باغ ملک و قفسه های کتاب با چند هزار جلد کتاب گذری ها را نیز به خواندن کتاب دعوت می کند. _ چندین هزار جلد کتاب، اینجا جلوی مغازه داخل پاساژ گذاشتیم و مردم تا ساعت 12 شب که پاساژ بسته می شود، می توانند از این کتاب ها استفاده کنند. حتی در ساعاتی که حضور نداریم مردم می توانند تا 12 شب کتاب ببرند و بخوانند. صبح روز بعد از ساعت 7 صبح، افراد می توانند از کتاب های بیرون مغازه استفاده کنند ...
سینما یعنی دلتنگی برای فیلم های خوب
.... (می خندد). بعد از موفقیت آرزو، ابوالفضل جلیلی در سال 1372 از من برای دستیاری فیلم دت یعنی دختر دعوت کرد. ورود من به سینمای حرفه ای از آنجا شروع شد اما قبلا در سینمای جوان فیلم های 8، 16 و 35 میلیمتری کار و فیلمبرداری کرده بودم. همان طور که به فعالیتم به عنوان دستیار و برنامه ریز در سینما ادامه می دادم، کار عکاسی تبلیغاتی را هم دنبال می کردم تا این که فرصت همکاری با بهمن قبادی در فیلم زمانی ...