سایر منابع:
سایر خبرها
پسر عموی شیطان صفت با وعده ازدواج دختر جوان را بی آبرو کرد
دختر 17 ساله که برای شکایت از پسرعمویش وارد کلانتری میرزاکوچک خان شده بود، در حالی که بیان می کرد اعتماد بی جا و حرف های عاشقانه مرا تا مرز رسوایی کشانده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدر و مادرم حدود 20 سال قبل از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و من در مشهد به دنیا آمدم و نهمین فرزند خانواده هستم. بی آبرویی دختر جوان به دست پسر عمویش پدرم نیز در زمینه تجارت ...
تجاوز جنسی به دختر جوان مشهدی توسط زن و مرد متاهل | رابطه شیطانی مرد متاهل با دختر جوان جلوی چشمان همسرش ...
ماجرای رابطه نامشروع مرد متاهل با دختر جوان از آنجا شروع شد که : دختر 28 ساله در حالی که اشک حسرت و ندامت از چشمانش سرازیر بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت من در خانواده ای متولد شدم و رشد کردم که از لحاظ موقعیت اجتماعی، مالی و فرهنگی در وضعیت متوسطی قرار داشتیم . پدرم مردی پرخاشگر و متعصب بود و رفتارهای مرا به شدت کنترل می کرد به گونه ای که من همواره از کمبود عاطفه و محبت رنج ...
تجاوز جنسی به زن جوان | زن جوان: عاشق او بودم اما او مرا آزار داد!
بیرون کردند و گفتند حاضر نیستند من را ببینند و اگر یک بار دیگر آنجا بروم من را می کشند مادرم به من گفت بهتر است بروم و من هم خانه را ترک کردم. نمی توانم روی خانواده ام حساب کنم، برادرانم اگر بفهمند چه اتفاقی افتاده هم من و هم سیامک را می کشند، من هم نمی خواهم چنین اتفاقی بیفتد. می دانی اگر حرفت ثابت شود ممکن است سیامک اعدام شود؟ من فقط می خواهم او تنبیه شود، قصدم این نیست که اعدام شود. البته ضربه ای که او به من زد آن قدر سنگین است که در حال درمان هستم اما یک روزی در زندگی ام او را دوست داشتم و.... ...
شهیدغلامحسین حمزه لویی: می بالم که سرباز اسلام هستم
نداده است و این سند حمایت سرخ را امضاء نکرده است، خدا را شکر که به من شهادت نصیب کرد تا شما خجل نباشید تا بتوانی با سربلندی بگویی من مادر شهید هستم مادر دوست دارم همه شما همانند خانواده یک شهید رفتار کنید و از شیون و زاری بپرهیزید چه دشمن این گریه ها را می نگرد و خوشحال می شود. درود بر پدر و مادرم همان کسانی که بی هیچ چشمداشتی رنج مرا به جان خریدند و دم برنیاوردند پدر و مادری که اکثر ...
سرنوشت نامعلوم دو برادر افغان در ایران
برای جمع آوری ضایعات از خانه خارج شدند دیگر بازنگشتند. از همان روز خانواده این دو برادر ماجرای ناپدید شدنشان را به پلیس تهران اعلام کردند اما همچنان بعد از گذشت 6ماه ردی از آنها به دست نیامده است. برادر بزرگ این دو نوجوان ناپدیدشده می گوید: عبدالحمید و عبدالکریم یک سال قبل برای کار به ایران آمدند. پدرم سال ها قبل فوت شده و آنها در افغانستان نان آور خانه بودند. قرار بود آنها مدتی کار کنند ...
نقشه احمقانه زن جوان برای انتقام از جاری پولدارش
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که برای انتقام از جاری اش زورگیر اجیر کرده بود. او پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر پلیس آگاهی درباره سرگذشت خود نیز گفت: 5 سال قبل در حالی با فریدون ازدواج کردم که حدود 6 ماه از آشنایی خیابانی ما می گذشت. اگرچه او را هنگام سیگار کشیدن دیده بودم و می دانستم جوانی سیگاری است اما هیچ گاه تصور نمی کردم کسی که ...
پاییز آمد ؛ یک عاشقانه آرام از کوران جنگ
. او همیشه به ما می گوید می بینید که مادرتان در زندگی با من که ارتشی هستم، چقدر دربه دری و سختی کشیده . ... آن شب خوابم نمی برد. ازدواج در سبک زندگی ای که در پیش گرفته بود، جایی نداشت. مسئولیت شوهر، زندگی، بچه. نمی توانستم تبدیل به یک زن خانه دار و سنتی بشوم. دوست داشتم درس بخوانم، کتاب بخوانم، نظامی بشوم و به مناطق جنگی بروم. فکر کردم اولین بار احمد یوسفی را کجا دیدم، چه حسی داشتم. ...
گفتگو با نابینایانی که معلولیت محدودشان نکرده است
هنری بهزیستی مانند مرواریدبافی، گلیم و قالی بافی ثبت نام کرد. نگاه اطرافیانم را تغییر دادم او ادامه ندادن تحصیل را، تلخ ترین و ازدواج را، شیرین ترین خاطره زندگی اش معرفی می کند و درباره نحوه ازدواجش می گوید: خواهران همسرم در کلاس های هنری بهزیستی، مربی بودند و آنجا مرا دیدند و به خانواده معرفی کردند. بعد هم مراحل خواستگاری طی شد و ما دی ماه 93 به عقد هم درآمدیم. من با نابینایی ...
کدهای پیشواز با صدای پویا بیاتی
فارغ التحصیل لیسانس رشته زبان و ادبیات فارسی است، نام اصلی اش امیر مسعود بیاتی فر فرزند دوم خانواده شش نفری است، دو برادر و یک خواهر دارد، و پدر و مادرش اهل تویسرکان همدان هستند کاش من یک همدانی بودم اصالت پدر و مادرم تویسرکانی است و خودم نیز تحصیلات دانشگاهی ام را در اسدآباد و بهار گذراندم و همین موضوع باعث شده که مردم مرا همدانی بدانند ارادت خاصی به همدان و همدانی ها دارم و ...
سرقت اشتباهی از یک آشنا با نسخه رمال
دزدی به پلیس گفت: چند روز قبل به مناسبت تولدم یک جشن مفصل در خانه مان برگزار کردم. اکثر مهمانان برایم پول، طلا و سکه هدیه آوردند. طلای زیادی جمع شد. من همه آن ها را در کمدم گذاشتم و یکی دو روز بعد همراه با خانواده ام به سفر رفتیم. وقتی برگشتم متوجه شدم که در بالکن شکسته است. اتاقم هم به هم ریخته بود. سارقان تمام هدایای تولدم به همراه طلا و پول های مادرم را دزدیده بودند. اعتراف به سرقت ...
این قهرمانان، نمی بینند
روشنایی و رنگ ها را ندیده ام. در واقع با نابینایی ام کنار آمدم و مشکلی نداشتم اما در دوران کودکی خیلی دوست داشتم با دیگر بچه ها بازی کنم ولی چون جایی را نمی دیدم، در زمان بازی بر زمین می افتادم یا نمی توانستم با آن ها بازی کنم و خیلی ناراحت می شدم. او که تا مقطع دیپلم درس خوانده است، در مورد دوران تحصیلش در مدرسه می گوید: در دوران بزرگسالی بیشتر با نابینایی ام کنار آمدم و این مساله هیچ ...
مسئولان ورزشکاران روشندل همدانی را نمی بینند
گرایش به سمت رشته های ورزشی، بیان کرد: من تا قبل از دانشگاه در مدرسه کم بینایان و نابینایان تحصیل می کردم و آنجا دبیر علوم، با توجه به فیزیک بدنی من رشته دوومیدانی را به من پیشنهاد داد و من را تشویق کرد؛ از همان زمان تاکنون در حال فعالیت در این رشته هستم. وی ادامه داد: خانواده من نیز بسیار به من کمک کردند. برادرم من را به تمرین می برد؛ گاهی که نیروی کمکی برای دویدن نداشتم پدرم مرا همراهی ...
فیلم رابطه نامشروع دختر دانشجو با همکلاسی اش بی آبرویش کرد | این فیلم در گروه های مجازی پخش شد
.... بالاخره ارتباط تصویری من و کوروش آغاز شد. او که در کلاله زندگی می کرد مدعی بود قصد دارد با من ازدواج کند، به همین دلیل تقاضا می کرد تا مقابل گوشی تلفن با پوشش راحت تری قرار بگیرم. من هم غافل از این که چه بلایی در آینده بر سرم خواهد آمد به خواسته هایش عمل می کردم. چند ماه بعد او خواهرش را به خانه ما فرستاد تا مرا خواستگاری کند، اما پدرم به خاطر دوری مسافت با ازدواجم مخالفت ...
حسادت به دختر خاله ثروتمند زندگی زن جوان را به آتش کشید
رسیده بود که با فریبرز ازدواج کردم. او کارمند یکی از ادارات دولتی بود که خانواده ثروتمندی داشت اما پدر کارگر من به سختی هزینه های زندگی ما را تامین می کرد. خلاصه بعد از ازدواج زندگی خوبی داشتم. حتی به پدر و مادرم نیز کمک می کردم با وجود این هیچ گاه واجبات دینی را فراموش نکردم و زنی محجبه بودم چرا که پدرم همواره ما را نصیحت می کرد تا نان حلال بخوریم و مسیر درست زندگی را در پیش ...
رازهای تاریک این چند خانواده اشک تان را در می آورد
ساله بودند در یک اقدام شگرف تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند و به این شکل این معما طرح شد. حالا پدر و مادر من خواهر و برادر ناتنی هستند و من فرزند پدر و مادرم هستم و در همان حال برادرزاده مادرم و خواهر زاده پدرم. برای طولانی نشدن این پست از بقیه نسبت های شکل گرفته در خانواده می گذرم اما حتما می توانید چندتایی از آن ها را حدس بزنید. وقتی حسابی دلم به حال پدرم سوخت پدر ...
مجید سوزوکی بودم!!!
که دو سال از من بزرگ تر بود، مرا با راه و روش امام خمینی (ره) آشنا می کرد و مشوق من برای حضور و همراهی در این اتفاقات بود. او کتاب های دکتر شریعتی را هم می خواند. اکثر فعالیت های ما در مسجد انجام می شد، یکی مسجد بهشت و دیگری مسجد رکن الملک ؛ تقریباً اکثر اوقات شبانه روز در آنجا بودیم. بازخواست ناظم مدرسه از پدرم علاقه چندانی به درس خواندن نداشتم و هر بار به بهانه کار از مدرس ...
زنی که ضدانقلاب در ابتدای انقلاب وحشیانه سرش را با سنگ برید
، اما اجازه ندادند مزدوران ضدانقلاب به آنان تعرض کنند. شهیده فرشته باخویشی یکی از شهیده های استان کردستان که ضدانقلاب ناجوانمردانه به شهادتش می رساند، او در خرداد ماه 1339 در خانواده مذهبی در روستای خشکین به دنیا آمد. به علت وضعیت خاص اجتماعی در آن زمان موفق به کسب علم نشد. در سال 1353 ازدواج کرد و در روستای "دگاشیخان" اقامت گزید و بعد از آن همراه خانواده اش به شهر مریوان نقل مکان کرده و در ...
نقشه سیاه زن خائن برای شوهر بینوا و دخترش / او عاشق کیوان شده بود!
هم مرا بخشید. پس از چند ماه دوباره اختلافات ما شروع شد و من دوباره با کیوان ارتباط برقرار کردم و همیشه با اوحرف می زدم که شوهرم برای دومین بار به ارتباط پیامکی من و کیوان پی برد. از آن روز به بعد درگیری های فیزیکی و بی احترامی بیشتر شد تا جایی که تصمیم گرفتم شوهرم را از سر راه بردارم و با کیوان ازدواج کنم. درنهایت قرص برنج تهیه کردم و شب حادثه وقتی شوهرم گفت سر درد دارد به جای قرص سر ...
مردخیانتکار در مخصمه زن جوان/ وحشت از لو رفتن فیلم های مستهجن!
: 22ساله بودم که مادرم به خواستگاری فرزانه رفت. او یکی از بستگان دور پدرم بود و من هیچ گونه شناختی از او نداشتم. با این حال پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در طول این سال ها همسرم درگیر خانه داری و رسیدگی به سه فرزندم بود به گونه ای که من همواره در حاشیه این زندگی قرار داشتم. وقتی فرزندانم سر و سامان گرفتند همسرم با نوه هایم سرگرم شد و توجهی به من نداشت. در این میان، من هم سکوت می ...
آشیانه ای در مسیر باد!
زجرآورتر از همین زندگی مجردی بود تا این که بالاخره سال گذشته هدایت به خواستگاری ام آمد. او سنگ کار ساختمان بود و با دو پسر 6 و 9 ساله اش زندگی می کرد. همسر هدایت چند ماه قبل طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته بود. در این میان من و هدایت چند بار با یکدیگر درباره زندگی مشترکمان صحبت کردیم که او تاکید داشت من باید برای دو فرزند او مادری کنم من هم که تاکنون فرزندی نداشتم پذیرفتم و بدین ترتیب با ...
اگر به عشقم می رسیدم، مجرم نمی شدم
؟ نه، قبلاً هم دزدی کرده بودم. چند بار به من تذکر داد بعد دیگر عصبانی شد و شکایت کرد. *چرا دزدی می کردی؟ پول لازم داشتم. حقوقی که می گرفتم کم بود. *مگر پدر و مادر نداری؟ خرجی تو را چه کسی می داد؟ پدر و مادرم از هم جدا شده بودند. پدرم سه بار ازدواج کرده بود من از زن دومش بودم. مادرم هم بعد از جدایی با مرد دیگری ازدواج کرد و رفت. من با پدرم بودم ...
عروس خانم مشهدی به خانه مجردی فردین می رفت!
جشن عروسی یک سال دیگر به تعویق افتاد تا حرمت خانواده ها حفظ شود. خلاصه دوباره رفت و آمدهای من به مشهد در حالی ادامه یافت که ماجرای مدت زمان حضور من در مشهد به اختلافاتی آشکار تبدیل شده بود و من بر سر دوراهی قرار گرفته بودم تا این که یک روز مادرم از شهرستان تماس گرفت و از من خواست برای جلوگیری از حرف های طعنه آمیز مردم زودتر از همیشه به منزلمان بازگردم، برای همین مشاجره ای بین من و نامزدم ...
روس ها طلای المپیک را از من ربودند
علاقه داشتم. پدرم 10فرزند داشت و ما پسرها برای سرگرمی با هم سرشاخ می شدیم و کشتی می گرفتیم. آن موقع که مثل حالا این قدر امکانات برای سرگرم شدن نبود. وقتی 17سالم شد 3بار به یکی از باشگاه های کرج رفتم که ثبت نام کنم اما هر بار خجالت می کشیدم و به خانه برمی گشتم. برای اینکه قد و وزنم از هم سن و سال های خودم کمتر بود. آن موقع وزن نخست کشتی 48کیلوگرم بود و من برای وزن نخست 8کیلو کم داشتم! یک روز با یکی ...
فیلم پوشش متفاوت همسر علیرضا بیرانوند در استادیوم آزادی ! / اکرم خانم گل کاشت !
اینکه بعد از سه سال قبول کردند، جالب اینجاست که سال سومی که برای خواستگاری رفتم، قراردادم 80 میلیون شده بود و آن ها جواب مثبت دادند و بعضی از فامیل ها می گویند که به خاطر پول خانواده عمویم راضی شدند، اما این موضوع را قبول ندارم چرا که من همسرم را دوست داشتم. کدخبر: 832702 1401/07/21 16:30:00 لینک کپی شد ...
تلاش شهید مدنی در نجف برای شکوفایی نهضت امام (ره)/ برخورد شهید مدنی با دامادش به خاطر خرید دوچرخه
، به خانواده سر می زدند؛ ما هم خدمتشان می رسیدیم و سپس به تبریز می رفتند. یکی از حسرت های مادرم این است که در تبریز نتوانستیم خدمت ایشان برسیم و آنجا ایشان را زیارت کنیم. نگاه غضب آلود شهید مدنی بخاطر عدم توجه به امانت پدربزرگ به شدت امانتدار بودند. یادم هست یکبار ماشین اصلاح را با جعبه اش از یکی دوستان امانت گرفته بودند. من در عالم کودکی با این ماشین بازی می کردم که گوشه ای از ...
اعتراف شوهر عصبانی به قتل هولناک همسر وسواسی
.... سه فرزندم اولیای دم هستند و نمی دانم آنها چه تصمیمی برای من می گیرند. اما اگر خواهان قصاص هم باشند به آنها حق می دهم. من همسرم را دوست داشتم و راضی به مرگش نبودم فقط به خاطر یک لحظه عصبانیت زندگی همه خانواده ام را نابود کردم. به گزارش مردم فردا ،ساعتی بعد نیز بازپرس محمد جواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. آنها با ورود به ساختمان و داخل حمام با پیکر خونین زنی 50 ساله به ...
درخشش شهید خواستار در شب های تاریک پاسگاه زید/ وقتی صدای پدر شهیدم را شنیدم
نقل محافل است. او با کودکان و نوجوانان بسیار مهربان بود. عفت عابدینی افزود: یکی از ویژگی های همسر شهیدم، احترام فراوان به پدر و مادر بود. برای بسیاری از تصمیمات زندگی با پدر و مادرش مشورت می کرد. حدود هفت سال با او زندگی کردم که جزو بهترین سال های عمرم بود. وی اظهار داشت: در ماه های رمضان همه کارهای سفره سحری را انجام می داد و وقتی غذا آماده می شد و چایی دم می کشید مرا برای ...
جنجال حضور الهام چرخنده در دیسکو! / علت ممنوع الکاری الهام چرخنده + جزئیات
ساخته ام، در معبد هندو ها رفتم و آنجا زندگی کردم و در مورد تمامی ادیان تحقیق کردم ،من انسانم و صاحب اختیارم و این تفاوت ما با سایر موجودات است انتخاب زیباترین واژه دنیا است.من تا قبل از ازدواج با همسر سابقم چادری بودم، متاسفانه چادر را در یک مدت کنار گذاشتم، من از یک خانواده سنتی مذهبی بودم پدرم برایم پیانو گرفته بود و از طرفی کار موسیقی می کردم مادرم مرا به کلاس های قرآن می فرستاد و خودم هم ...
روایت 80 روز اسارت در زندان عربستان/ حاجی اصفهانی: ترس دشمنان از مکتب حاج قاسم باعث دستگیری ام شد
...؛ به چه هدفی آن تصویر معروف را گرفتید؟ دردمند: دوست داشتم به نوبه و در حد بضاعت خودم یاد شهدا را در این سفر زنده کنم؛ در روزهای این سفر به سفارش اطرافیان استفاده بسیار کمی از تلفن همراه و فضای مجازی داشتم، اما تصمیم گرفتم تصویر شهدا و حضرت آقا را در این سفر رسانه ای کنم. البته قبل از دستگیری یک بار دیگر هم این کار را انجام داده بودم اما شب آخر هم زمان با شام عید غدیر بود ...