سایر خبرها
وقتی شنیدن نحوه شهادت فرزند پس از 36 سال اشک مادر را درآورد/ شگفتی قاری مصری از تلاوت قاری شهید
هم با خود ببریم. شهید حسین محمدی سمت چپ ردیف جلو می خواهم نفر اول وارد جلسه شوم تا دوبار بخوانم علاقه حسین به جلسات استاد موسوی تا حدی بود که صبح های جمعه زود از خواب بیدار می شد و راه می افتاد، می گفت: می خواهم نفر اول وارد جلسه شوم، این گونه می توانم دوبار بخوانم. به لطف استاد موسوی به قاری خوبی تبدیل شد و در مسجد قدس مرتب تلاوت می کرد. شاگردی که ...
شهید مرتضی وفایی: خواهران زندگی حضرت زهرا(س) را سرمشق خود قرار دهند
در غیبت به سر می برد و ان شاءالله هر چه زودتر ظهور خواهند فرمود؛ وصیت نامه خود را این چنین شروع می کنم: سلام حضور محترم پدر و مادر عزیز و گرامی ام؛ امیدوارم که در سایه و رهبری های حضرت امام به دعاگویی برای پیروزی رزمندگان اسلام، شفای مجروحین، آمرزش شهدا، پیدا شدن مفقودین و آزادی اسرا و باز شدن راه کربلای حسینی مشغول باشید. ای پدر و مادر عزیزم این را بدون اغراق بگویم، من ...
منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور
که مصطفی هنوز از پله های اداره بالا نرفته بود که فردی که سوار بر موتور بود وی را صدا می زند و می گوید برادر حق شناس! نامه دارم شهید برمی گردد که چند تیر به دستش می زند تا نتواند اسلحه اش را بردارد و دفاع کند و سپس به شکم و طحال وی تیراندازی می کنند و نقش بر زمین می شود. صبح همان روز پلیس پاسبان زنگ ما را زد و گفت با حق شناس کار دارم که چون سابقه چنین موضوعی وجود نداشت تعجب کردم اما ...
مقاومت دلاوران هوانیروز در برابر دستور عقب نشینی از خرمشهر
زنده ادامه خواهیم داد. روایت برادر مرعشی از آخرین روز های حضور در خونین شهر برادر مرعشی درباره وضع مسجد جامع و اطراف پل چنین توضیح می دهد: در صبح روز سوم آبان (1359/08/03)، مسجد جامع تقریباً سقوط کرده بود و عراقی ها به 30 متری مسجد رسیده بودند. در همان لحظات خطیر، چند نفری در مسجد جامع، کار تدارکاتی می کردند که چند نفر از برادران روحانی به سراغ آن ها رفته، گفتند: دیگر امیدی نیست ...
حبیب زنده است و برمی گردد!
صدیقه یوسفی مادر شهید حبیب الله اعرابی از فروردین سال 1367 این درد جان سوز را با خود یدک می کشد؛ درد دوری و بی خبری و به قول خودش چشم به دری را! همان که بغض کهنه ای شده و انگار سال هاست توی گلویش مانده و خاک می خورد. با غمی ته نشین شده در صدایش، می گوید: خدا قسمت هیچ مادری نکنه. چشم به دری، بد دردیه! نزدیک به یک ماه است که پیکر حبیب را آورده اند و مادر چون شرایط روحی مناسبی ندارد، خیلی رغبتی به حرف زدن با ما نشان نمی دهد. مهر مادری اش اما مانع از این ...
میرحسین دنبال توقیف "برزخی ها" بود/ تخریب جریان هنر انقلابی توسط مخملباف+ فیلم
را توقیف کن! ، می خواهی جلوی این فیلم را بگیری؟"، این سه نفر شورای فقاهت هنر کشور شده بودند، این حرف را که می زنم جدی است و خیلی ها به آنان تعظیم می کردند حتی جالب این بود که مردم و بچه های جبهه هم از این فیلم راضی بودند و حتی به ما نامه داده بودند و از این فیلم خوششان آمده بود. گفت که "پس چه کار می کنی؟"، گفتم "من را بردار!". آقای زنگنه که معاون فرهنگی میرحسین بود به من گفت ...
رقص پرحاشیه امیر جعفری در ملأ عام!! | ریما خانوم بیا تحویل بگیر! + فیلم لو رفته
عصبی می شود. و اما مشخصات رامین فر از زبان امیر جعفری: هر چی بگم کم گفتم، مهربان، انسان دوست و از معدود افرادی که هیچ وقت خنده از لبانش محو نمی شود. امیر جعفری و ریما رامین فر ششم شهریورماه سال 1386 در شب نیمه شعبان صاحب فرزند پسری به نام آیین شدند. آیین پسر این زوج هنرمند شباهت زیادی به پدرش دارد و رابطه امیر جعفری با پسرش چیزی بیش از یک رابطه پدر و پسری است و بیشتر با هم رفیق ...
38 سال فراق را در گوش برادرم نجوا کردم
خبر شناسایی شهید محمدتقی کریمی که رسانه ای شد، با کمک مسئولان معراج شهدا با خانواده شهید ارتباط گرفتیم. پدر و مادر شهید سال ها پیش در چشم انتظاری مرحوم شده اند و به همین دلیل با فاطمه کریمی خواهر شهید همراه شدیم تا در نبود والدینش، رسالت روایت از زندگی برادر را بر عهده بگیرد. گفت وگوی ما با خواهر شهید در پی آن بود تا به بهانه رجعت پیکر شهید محمدتقی کریمی به آغوش خانواده، روایتگر سیره و منش یکی دیگر از سربازان روح الله باشد. ...
جانبازان و آزادگان زرتشتی | روایتگر یگانگی و همبستگی همه ایرانیان
9 ماهه باردار بودم و پسر چهارم بنده بنانم رشید، 20 روز بعد از شهادت همسرم به دنیا آمد. به من چیزی نگفتند که شوهرت شهید شده، اما دیدم چند روزی است که همه به خانه دایی بنده می روند و من از تماشای این موضوع در تعجب بودم. فریدون نژادکی از شهدای زرتشتی ایران است/ عکس: ایبنا روز 10 مهر بچه ها را آماده کردم به دیدار فامیل برویم. دایی بنده من را دید و گفت کجا می روی؟ وقتی شنید که ما به ...
شهادت نتیجه اخلاص محمدعلی بود
آن ها بازی و گاهی با بزرگ تر ها صحبت می کرد. یک لحظه همه حواسمان رفت سمت بازی بچه ها. بازی شان گرم شده بود. یکی از آن ها گفت بچه ها! من آرزو دارم خلبان شوم. دیگری گفت من دوست دارم معلم شوم. آن یکی گفت من می خواهم مثل دایی جبهه بروم. همه آن ها دوست داشتند نظر دایی شان محمدعلی را هم بدانند. همه نگاه ها به سمت او رفت. محمدعلی هم متوجه شان شد. آهسته گفت: من آرزو دارم شهید بشوم! از روز بازی بچه ها خیلی ...
اسارت در کومله به جرم معلمی/ نان و پنیر و کِرم می خوردیم! حق سوال نداشتیم
خبرگزاری فارس-همدان؛ لحظه ای روی بام دلتان بنشینید و به چهاردیواری آبستن به التهاب دقایق سری بزنید؛ به همان بن بست تکراری میان دره و قله که روزش آغتشه به تشویش بود و غم شبانه اش شریک اشک. به همان بازجویی های گاه و بی گاه و جرم های ندانسته، به پاهای بی قرار و سرگردان در کوه و کمر، به دل های سنجاق شده به بی خبری و به نامه های خط خورده و نرسیده؛ سری بزنید تا بدانید چه گذشت ...
سماجت دشمن برای پیشروی در سی و سومین روز جنگ تحمیلی
به گزارش ایسنا، در سی و سومین روز از جنگ تحمیلی آبادان همچنان زیر آتش شدید دشمن قرار داشت و تانک های عراقی از سمت مارد، چند کیلومتر به آبادان، نزدیک شدند. اهواز نیز از سپیده دم امروز زیر آتش عراقی ها قرار داشت. در جبهه میانی قوای دشمن در محورهای مهران و سومار تقویت شدند. در محور گیلانغرب، رزمندگان اسلام نیروهای عراقی را عقب زدند و در محور سرپل ذهاب و قصر شیرین، خسارات سنگینی به دشمن ...
نگاهی به جریان شکل گیری انقلاب اسلامی و مبارزه با منافقین با محوریت مسجد رسول اکرم(ص) کرج
.... چند نفر از بچه ها را فرستادند تا از سمت اتوبان بیایند بالای سر منافقین، جمعیت زیاد و زیادتر می شد، پائین مردم و حاج آقا بودند، بالا هم بچه هایی که فرستاده بود از سمت اتوبان بیایند. منافقین فور کردند کاملا محاصره شده اند شروع کردند به فرار کردن نه به سمت خلج آباد و تهران بلکه به سمت حصار، آن روز 240 نفر را دستگیر کردند، اتوبوسی آمد و این 240 نفر را بُرد جاده محمدشهر، باغ جهان بانی که پادگان شده ...
اگر شهید شوم، بدون مادرم به بهشت نمی روم
قرآن استاد موسوی بلده هم شرکت می کرد و قاری قرآن بود و صوت خوشی هم داشت. هنوز هم در جلسه استاد موسوی از او و دیگر شهیدان یاد می کنند. بعد از انقلاب فعالیت هایش بیشتر شد و سال 1361 برای رفتن به جبهه عزمش را جزم کرد، من باز هم مخالفت کردم، چون نگران بودم که او را از دست بدهم، گفت: نگران نباش اگر شهید شوم، شما را شفاعت می کنم و با خود به بهشت می برم. نامش را شاهین گذاشته بودیم ...
همسر، همدرد، همدل
سوسنگرد فرستادند. یکی از شب ها، نیمه شب دشمن آتش سنگینی را شروع کرد. ما رفتیم پشت خاکریز و آماده پاسخ شدیم. چند بار آیه الکرسی را خواندم و به خودمان فوت کردم. شدت آتش طوری بود که زمین می لرزید و ترکش های سرخ پِرپِرکنان از دوروبرمان و مخصوصا بالای سرمان عبور و در هوا خط های سرخی درست می کردند. زد و خورد شروع شد و تا صبح درگیر بودیم. تا کی در جبهه ماندید؟ سه ماه خط بودیم تا برگشتیم ...
شلیک 11 تیر به سر و قلب منادی اتحاد اقوام ایرانی
شان را به آن ها داده بود تا هر چه می خواهند تهیه کنند. برادرم آن روز همه پول های کارتش را بین آن چند نفر تقسیم کرد. بار ها می گفتم داداش به فکر همسر و فرزندان خودت هستی؟ می گفت: بله. ایشان مغازه برنج فروشی داشت. همه اجناس برای خودش نبود، اما همین مقدار کم هم برایش برکت داشت. ناصر بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. نظام جمهوری اسلامی خط قرمزش بود سیدخان از فعالیت های شبانه روزی و ...
نشانی دشمن از یک شهید
فرشته محمدصادق خواهر شهید سعید محمدصادق در گفتگو با ایران اکونومیست بر سر مزار برادر شهیدش روایت کرد: برادرم بیست و چهارم مرداد ماه 1344 در شهرری به دنیا آمد. رفتار سعید از همان کودکی خاص بود و بیشتر اهالی محله او را دوست داشتند چون بسیار به دیگران محبت می کرد. وقتی جنگ آغاز شد دانش آموز بود. چندین مرتبه به جبهه غرب کشور رفته بود و در آخر به عنوان فرمانده گروه غواصی گردان زینب از لشکر 10 ...
روایت روزهای کودتای کمونیستی افغانستان و پیروزی مجاهدین
انجام داده ام. در جبهه برایمان نامه می آمد، وصیت نامه داشتیم، دفترچه بود و اینها. گفتم پس این مدارکت کجا هستند؟ گفت خانه خواهرم در بلخ. موفق شدم چند رزمنده دیگر را هم پیدا کنم. مدارک و اسناد همه شأن دست خانواده هایشان در افغانستان بود. برای تکمیل پژوهشم باید همه چیز را سرنخی برای پیدا کردن سوژه ها می ساختم. به بنیاد شهید که رفتم، با افتخار گفتند که ما یک شهید ایرانی داریم که در افغانستان دفن است ...
شهید محمدکامران، دانش آموز مدرسه عشق
یک شناسنامه که من برای بچه قبل از تو تهیه کرده بودم و هم نام خودت است و تاریخ تولدش هم بزرگتر است برو و ثبت نام کن که نخواهی با شناسنامه مردم به جبهه بروی. بنابراین محمد در اعزام سوم با شناسنامه برادری که قرار بود به دنیا بیاید و نیامد، به جبهه رفت. مادر شهید درباره آخرین دیدارش می گوید: قبل از اعزام به او گفتم شما که درس هایت خوب است، بمان و درس بخوان که در جوابم گفت، وقتی دشمنان هستند و به فکر ...
شهیدی که جای خالی پدر بود
صبح ها که مادر از خواب بیدارش می کرد و او را میان هیاهوی بازی بچه های محل، برای کارگری می فرستاد، دعای خیرش را هم روانه پسر می کرد. مسئولیت دیکته شده به پسر، طولی نکشید که سال ها بعد، سرمشق زندگی شد برای حبیب ا.... حبیب ا... حالا فرزند همان پسر یتیم شده دیروز بود. پدر آن قدری برای حبییب ا... ارج و قرب داشت که خودبه خود شد الگوی تمام عیارش در زندگی. البته برادر بزرگ خانه بودن هم در این انتخاب بی ...
کتاب دیدم که جانم می رود به عربی برگردانده شد
شیر کردم تا پیش فرمانده گردان برود و برای هردو مان مرخصی بگیرد. هر طور که بود، کسائیان قبول کرد. قرار شد ساعت 4 صبح روز بعد به کرمانشاه برویم و تا عصر خودمان را برسانیم اردوگاه. بهانه ام زدن تلفن به تهران بود؛ ولی بی آنکه به مصطفی بگویم، قصد داشتم او را به تهران بفرستم؛ به هر زحمتی که بود. خیلی می ترسیدم که برایش اتفاقی بیفتد، آن هم درحالی که عقب خط بودیم، چه برسد به خط و عملیات. قصد داشتم او را ...
همیشه در خط اسلام و انقلاب گام بردارید
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، شهید حسین مالکی نژاد در اولین روز از شهریور سال 1349 در شهر مقدّس قم به دنیا آمد و از همان دوران کودکی به خواندن قرآن و مدّاحی اهل بیت (ع) مشغول شد. حسین در سال 1362 پا به جبهه گذاشت و در عملیات های مکرر شرکت کرد و سرانجام در 12 مرداد 1366 در 17 سالگی در شلمچه به شهادت رسید و در قطعه 15 گلزار علی بن جعفر (ع) قم آرام گرفت. وصیت نامه ...
بازخوانی یک نامه | شش سؤال استاد قرائتی از دختران ایرانی
به گزارش پایگاه خبری و رسانه ای حوزه های علمیه خواهران، حجت الاسلام والمسلمین استاد قرائتی، مفسر قرآن کریم و رئیس ستاد اقامه نماز، مردادماه امسال، نامه ای را خطاب به دختران ایرانی نگاشته بودند که به مناسبت اتفاقات اخیر به بازنشر آن خواهیم پرداخت: بسم الله الرحمن الرحیم گوهر پاکی و پاکدامنی خواهرم و دخترم؛ چون نمی دانم دامنه مطالعات و مقدار تحصیلات شما ...
بازگویی گوشه ای از جنایات کوموله در کردستان/بازجو روی پوشه ام نوشت پاسدار اعدام !
یعنی رفع نیاز بیرون می بردند و دیگر هیچ. من بارها گفتم، وضعیت نیروهای سپاهی در اسارت حزب کومله غیر قابل تصور و در برخی مواقع غیر قابل بیان است و با هیچ گروهی به مانند آن ها برخورد نشد، کما اینکه هم بندی من که پاسدار بود، لو رفت یک شب تا صبح آنقدر کتک خورده بود که نمی توانم، تشریح کنم. اگر گ روهی بخواهد اموری را اداره کند باید یک پایه، مرامنامه و یا همان اساسنامه داشته باشد و ...
خون شیعه و سنی در مقابل منافقین ایستاد
هر چه بیشتر مشروعیت دادند و سرانجامش شد یتیم شدن بچه هایی که هیچ گناهی نداشتند و پدران شان تنها به این جرم که می خواستند امنیت کشور از دست نرود، به شهادت رسیدند. همسر شهید در ادامه می گوید: وقتی شلوغی ها شروع شد، ما را به منزل پدرم برد. روز جمعه بود. وقتی درگیری ها شدت گرفت، با او تماس گرفتم و پرسیدم: کجا هستی؟ گفت من می روم مسجد برای نماز و بعد به خانه برمی گردم. برایم سخت بود که خانه نیستم، اما ...
کار برای شهدا، عنایت ویژه آنان را در زندگی به همراه دارد / هر نویسنده باید سبک و سیاق خود را داشته باشد
...، و البته هنوز هم متاسفانه نیست... کم کم خودم دست به کار شدم، چیزهایی را که می نوشتم، به فصلنامه ها و ماه نامه ها ارسال می کردم و آن جا چاپ می شد، ولی چون زیر نظر استاد نبود و از طرفی ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادم، خیلی فرصت نشد تا به قلمم اهمیت بدهم.. . تا حدود سی سالگی این رویه بود تا اینکه دیدم حیف است استعداد خدادادی که دارم، اتلاف شود و زیر نظر استاد راهنما نباشد ...
مادرم گفت دشمن کور خوانده است دماوند با پرتاب سنگ ریزه تکان نمی خورد!
شهادتش بسیار متفاوت شده بود، حتی دو شب قبل از شهادتش بچه های بسیج و دوستانی را که در یادواره شهدا زحمت کشیده اند، دورهم جمع کرد تا از آن ها برای همراهی شان در هر چه بهتر شدن برنامه تقدیر کند. یادواره شهید از سال 1373 برای اولین بار در چند خیمه برگزار شد و امروز به جایی رسیده ایم که هفدهمین یادواره را در وسعت زیاد و با همراهی سخنرانان کشوری و لشکری، برخی سفرا و فرماندهان سپاه در روستای خود اجرا می کنیم ...
بزرگترین شکست دشمن وحدت ملت ایران است
ستمگران را باعث شده مسئول هستیم و باید این راه عزیزانمان را ادامه دهیم. ای پدر و برادر سلاح را در دست بگیر و سنگر خود را حفظ کن به همۀ دشمنان جهان ابلاغ کنید که ما پیروز خواهیم شد و در آیۀ شریفه می فرماید بار خداوندا به عزّت و جلالت قسمت می دهم از گناهان من درگذر و مرا جزو شهدای در راه خودت قرار ده. پروردگارا تو را شکر که جهاد در راه خودت را به من آموختی و این سعادت را نصیبم کردی که در ...
مادر شهید ابوالفضل سقری ساز آسمانی شد
غم بار را تسلیت گفت و از درگاه خداوند متعال برای ایشان، رحمت واسعه الهی و همجواری با فرزند شهیدش و برای بازماندگانش صبر و اجر مسئلت کرد. در بخشی از وصیت نامه شهید آمده است: ... با درود بر پدر و مادرانی که اجازه دادند تا فرزندان شان در این جهاد بزرگ شرکت کنند و با سلام به خانواده شهدا؛ درود من بر تو ای مادر! که بر احساسات مادرانه ات غلبه کردی و اجازه جبهه رفتن را به من دادی؛ اما من در پیش ...