سایر منابع:
سایر خبرها
خدمت به زائرانی که مشق عشق می کنند
یک سید عیالوار جذامی بودم. عاقبت، پیگیری ها جواب داد و برایش یک خانه خریدیم. فردایش فهمیدم همان ساعتی که در بنگاه قولنامه را امضا می کردیم، در حرم، قائم مقام آستان، حکم خادمی مرا امضا می کرده است و من خدمتم را مدیون دعای آن سید جذامی هستم. زائر سال خورده قدم برمی دارد و بلندبلند می گوید: آقایان! برای همه دعا کنید. برای مردم مظلوم افغانستان دعا کنید. یک جوان شاد و شنگول که ...
تجاوز گروهی به دختر 17 ساله مقابل چشمان نامزدش
برای دستگیری عاملان این اقدام تجاوز شیطانی را برای ماموران پلیس آگاهی آبادان صادر کرد. کارآگاهان بعد از تحقیقات گسترده پی بردند که یکی از متهم ها مهدی 21 ساله نام دارد و مردم آبادان او را به خاطر خلاف هایش می شناسند. پسر جوانی که با همدستی یکی از دوستان و دایی اش دختر جوانی را مقابل چشم های نامزدش مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار داده بود، دستگیر شد. این حادثه عصر روز دوشنبه 22 خردادماه در ...
بابای ساعتی
هستم خوشحال بودم. جای بوسه اش روی لپم خیس شد. دلم برایش سوخت. پیش خودم گفتم کاش بیدار می شدم و با انگشت اشکش را پاک می کردم ولی به هر حال بدجنسی کردم و با قلبی پر از شادی خوابم برد. شبی که مامان بابا با هم خندیده بودند، برایم قصه خوانده بودند و هر دو مرا در آغوش گرفته بودند حتی برای ریختن سس روی لباسم غر نزده بودند من خوشبخت ترین دختربچه دنیا بودم. صبح که بیدار شدم مامان داشت در کشوی کمد ...
مجسمه ساز کرمانشاهی از مواد دورریختنی برای آموزش هنر به کودکان استفاده می کند
فرهنگی هستم اما در زمینه هنرهای تجسمی هم تخصص دارم و به منظور انجام فعالیت های فرهنگی با بچه ها از ابزار هنر، به ویژه ابزارهای موجود در عرصه هنرهای تجسمی بهره می برم. وی ادامه می دهد: ما برای معرفی یک شخصیت شاخص فرهنگی به بچه ها، ابتدا سردیس آن شخصیت را می سازیم، وقتی بچه ها این سردیس را می بینند و کنار آن توضیحات من را هم می شنوند، جریان آموزش به شکل مؤثرتری اتفاق می افتد و مفهوم مورد ...
پاش برسد سر ناموس مان را هم می بریم! / واکنش فارس به تهدید پلیس در شهرک اکباتان
اما با گوش کردن به این صدا متوجه می شویم که گوینده در دفاع از مردم و کشور می گوید: 40 تا کشور آمدند به سوریه و هیچ غلطی نتوانستند بکنند. گفتند ایران جلوی مان ایستاده. برای مملکت خودمان که جان و خون مان را هم می دهیم. والله قسم اگر پایش برسد سر ناموس و زن و بچه خودمان را می بُریم، اما نمی گذاریم به این مملکت آسیبی برسد. بیشتر بخوانید: واکنش رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح به فیلم تخریب موتور سیکلت های مردم توسط پلیس روایت پدر ژنتیک ایران از ربایش 26 ساعته خود / فرهود: دو نفر لباس مشکی مرا بردند / من سرباز وطن هستم ...
ترفند دختر ایرانی برای فرار از پای سفره عقد
عقد بنشانم. از قبل برنامه ریزی ها را انجام دادم و با پرداخت پول به یک عاقد از او خواستم برای خواندن خطبه عقد به خانه ام بیاید. پس از آن با غزل تماس گرفتم و خواستم در خیابان چرخی بزنیم و بعد به رستوران برویم که او قبول کرد. به همراه یکی از بستگانم به محل قرار رفتم تا اگر در بین راه او متوجه نقشه من شد مانع فرار او شوم. آن روز غزل سوار ماشین شد و وقتی دید به سمت رباط کریم تغییر مسیر دادم اعتراض کرد ...
محاکمه نوجوان داعشی در دادگاه کیفری تهران
مهمات را خودش و چهار عضو دیگر گروه استفاده می کردند. من بچه بودم و از چیزی خبر نداشتم. او در پاسخ به این پرسش که آیا هنوز هم عقاید داعش را قبول دارد گفت: قبول ندارم. من اشتباه کردم و بچه بودم. سپس دیگر عضو داعش که در زمان بازداشت 17ساله بود در جایگاه قرار گرفت و گفت: من داعش را حق می دانم و هنوز هم بر همان عقیده هستم. من از طریق کلیپ هایی که داعش منتشر می کرد با آنها آشنا شدم ...
نخبه ای که در شاهچراغ شهید شد+ عکس و فیلم
شعار سال: دکتر فریدالدین معصومی یکی از شهدای حادثه تروریستی روز چهارشنبه شیراز بود که روز جمعه ششم آبان ماه در تهران تشییع شد. چهارشنبه چهارم آبان ماه 1401 بود که حدود اذان مغرب، ساعت 18 خبر تلخی جان ایرانیان را به در آورد. حمله تروریستی در حرم حضرت شاهچراغ شیراز به مردم عادی که در پی آن 15 نفر از هم وطنان مان به شهادت رسیدند که در این بین یک زن و دو کودک هم حضور داشتند. شهدای این حادثه از چندین استان کشور بودند. یکی از این شهدا ساکن تهران بود و تشییع پیکر ایشان از صبح روز جمعه ششم آبان ماه از ...
مرد مبارزی که مدت کوتاهی عضو مجاهدین خلق بود
... زمانی که دستگیر شدید چه بر سر شما آمد؟ فاضل می دانست به همراه خواهرم عضو سازمان هستم. خوشبختانه بعد از دستگیری من و خواهرم، دیگر کسی دستگیر نشد و دستگیری ها در قزوین به من و ایشان ختم شد. اینکه بعد از ما کسی دستگیر نشد موفقیت برای ما بود. اعترافاتی که دیگران راجع به ما کرده بودند اگر سنگین بود را نمی پذیرفتیم و آنچه بار سبک داشت را قبول می کردیم. روز ها و ساعت های بسیار ...
مدیری که انقلابِ آذربایجان را با تدبیر به پیروزی رساند
یکی را بگذارید. گفت امکان ندارد. در این موقع به مأموران که در اتاق ایستاده بودند، اشاره کرد که آقا سیدمحمدحسن و آقا سیدمحمدرضا بیرون بروند و آن ها را بردند و خودش آمد و رو به روی من نشست. خداوند عالم است در آن موقع جدایی و مفارقت از عزیزانم، در چه حالی بودم و عزیزانم در چه حال بودند، رنگ از صورتشان پرید. از اتاق خارج شدند. من سخت عصبانی شدم، گفتم پاشو پدر سوخته از جلو چشمم! مهرداد تاب مقاومت ...
اگر ایران سوریه می شد.../ساره فقط چهار سالش بود
.... یکی دیگر از همسایه ها وقتی وضعیت مرا دید، گفت: بیایید به بیمارستان ببرمتان. با سعده سوار موتور حسن شدیم و به طرف بیمارستان الزهرا رفتیم. تقریبا ساعت نه شب بود که جنازه ساره را به خانه آوردند. همان شب هم بعد از غسل برای دفن به آرامگاه بردند. توی خانه وقتی چشمم به صورتش افتاد، بغلش کردم و او را بوسیدم. یکی از همسایه ها گفت: ناراحت نباش، الان این دختر پرنده ای در بهشت است. توی بیمارستا ...
پشت پرده نرفتن ایران به المپیک لس آنجلس/ ماجرای جنجالی کشتی با حریف صهیونیستی!
1354 ازدواج کردم و صاحب 2 دختر، یک پسر و 4 نوه هستم. چگونه شد که تصمیم گرفتید به حوزه ورزش ورود کنید؟ علت اصلی حضور من در ورزش به دوران سربازی ام باز می گردد. رشته ام خاص بود و شاه دستور داده بود دانشجویانی که از خارج می آیند و دانشجویان داخلی نیز که رتبه یک تا سوم را کسب می کنند دوره سربازی ویژه را که طرح 24 هفته ای بود پشت سر بگذارند. چون کامپیوتر بلد بودم و به این رشته احساس ...
اغتشاشگران برای اجرای پروژه کشته سازی خود، چند نفر را در روزهای گذشته به قتل رسانده اند؟
تیر خورده است می گوید: شب گذشته 5 آبان ماه، حدود ساعت 20:30 به یکی از عابر بانک های سطح شهر در محله سمت مدرسه، مراجعه کردم و مشغول عملیات بانکی بودم که در تاریکی به سویم تیر اندازی شد. تیر به بالای شانه راستم اصابت کرد و درد شدیدی در دست و شانه ام احساس کردم. در آن حین اما متوجه شدم که تیراندازی با کلاشینکف از سوی یک پژو سیاه رنگ بدون پلاک بوده که به سرعت از محل دور شد. فردای آن روز و ...
صبحانه خبری، 10 آبان 1401؛ از واکنش مشاور رستم قاسمی به تصاویر منتشر شده از او تا تکذیب کشته شدن پارمیس ...
پرفسور فرهود، پدر علم ژنتیک ایران پروفسور فرهود اظهار کرد: روز یکشنبه، 8 آبان ماه ساعت 5:55، در حال خروج از خانه بودم. دو نفر که لباس مشکی بر تن داشتند و مانند ماموران بودند، بسیار گرم با من سلام و علیک کردند و سوار خودروی من شدند. سپس من را به مکانی بردند و سوار خودرو دیگری کردند. او با بیان اینکه حدود 26 ساعت در خدمتشان بودم گفت: می خواستند بدانند که آیا با کسی در ارتباط هستم یا ایرادهایی ...
احترام به هموطنانی که از سینمای دولتی گریزانند!
بیراهه است. آقایان محترم. چرا باید برای فیلمنامه ای که در ذهن نگارنده شکل گرفته و محل فیلمبرداری آن در زادگاهم هست باید دو سال به دنبال شماها بدوم؟ فارابی می گوید، ارشاد / ارشاد می گوید، فارابی/ خانه سینما/ کانون کارگردانان/ مرکز گسترش را هم نام نمی برم. در آخر هم می گویند، در اولویت ما نیست؟؟!! به یقین اولویت شما، همان فیلم هایی است که مردم را از سینما گریزان کرده. این ...
یک آدم ربایی عجیب/ قرار بود در کشف و فروش عتیقه همکاری کنیم، سرمان را کلاه گذاشت
ایران نوشت: او گفت: من صاحب یک کارخانه صنایع چوبی هستم؛ حدود ساعت 7 عصر روز گذشته زمانی که از منطقه مرتضی گرد تهران سوار بر خودرو پژو 206 خودم شدم تا به خانه بروم، در کنار خیابان دو مرد را دیدم که با اشاره دست خواستند توقف کنم. چهره یکی از آنها برایم آشنا بود وقتی دقت کردم، خیلی زود او را شناختم. شاپور 4 ماهی برایم کار کرده بود و کاتالوگ پخش می کرد. با دیدن شاپور، او و مرد همراهش را سوار کردم اما ...
مصطفی معین: در آن روز بسیاری از پزشکان زخمی یا بازداشت شدند
: من هم به اندازه شما از این ماجرا اطلاع دارم، موضوع به مسئولان منعکس شده و در حال پیگیری هستند. در میان اما و اگرهایی که درباره ماجرای بازداشت پروفسور فرهود مطرح می شود، یک منبع آگاه روز گذشته، یعنی پس از گذشت نزدیک به دو روز از بی خبری از وضعیت او به ایسنا گفت که او از سوی نهادهای امنیتی دستگیر نشده است. در ساعت های پایانی روز گذشته اما خبر آمد که پروفسور فرهود پس از گذشت نزدیک به دو روز، به محل ...
رفیقی که جا پای رفیقش گذاشت
نعلی گذاشتند. قدم نهادن در خانواده ای با دو برادر و سه خواهر و بزرگ شدن سر سفره ای که برکت آن را خدا از دستمزد معلمی پدر و تدریس چندین و چند ساله در کلاس اول ابتدایی می رساند، بزرگ شد. تا اینکه راهی دبیرستان شد و حال و هوای جنگ او را از درس و مدرسه گریزان ساخت. آقای طراوت، مدیر وقت دبیرستان شهید منتظری هر روز از پدرم سراغ حسینعلی را می گرفت. او با اینکه شاگرد اول مدرسه بود دیگر دل ...
آدم ربایی به کشف عتیقه های دو هزار ساله رسید
به روز دوشنبه اول آبان ماه برمی گردد. همان روزی که اسماعیل از کارخانه اش در محله مرتضی گرد بیرون آمد، اما هنوز مسیر زیادی را نرفته بود که دو نفر سد راه خودرواش شدند و او را با خود بردند. چند ساعت بعد، اسماعیل به پلیس مراجعه کرد و از یک آدم ربایی هولناک خبر داد. ربودن مرد کارخانه دار او درباره جزئیات این ماجرا به ماموران گفت: من کارخانه دارم و در کار صنایع چوب هستم. کارخانه ام ...
ربودن مرد کارخانه دار برای اخاذی 5میلیاردی
خودم راهی کارخانه ام در حوالی مرتضی گرد در جنوب تهران شدم. البته چند خودرو لوکس و گرانقیمت هم دارم، اما همیشه در تهران با خودروی پژوام رفت و آمد می کنم. ساعت 19 شب با خودروام از کارخانه ام بیرون آمدم که کمی آن طرف تر دو مرد راه مرا سد کردند و به زور سوار خودروام شدند. یکی از آن ها که بهرام نام دارد، می شناختم. او از چهار ماه قبل بروشور تبلیغاتی تولیدات کارخانه ام را پخش می کرد، اما نفر دوم را نمی ...
زندگینامه اولین زن راننده تریلی در ایران
1311محله سناباد مشهد، ازدواج کرد. پدر ناصر(رضا) مأمور زندان مشهد بود. ناصر تا کلاس چهارم ابتدایی در مدرسه های بدر و علمیه مشغول تحصیل بود. او بعد از آن از مدرسه فرار کرد و به برقکاری و رانندگی مشغول شد. او نحوه آشنایی با همسرش را چنین بیان می کند: آن ایّام من سرباز بودم و در باشگاه افسران مشهد مشغول سیم کشی بودم. پری خانم به اتفاق دوستانش به باشگاه افسران آمده بودند.آنجا بود که زمینه آشنایی من با وی ...
نهم آبانماه سالروز اسارت وزیر نفت شهید جمهوری اسلامی ؛ انتشار بمناسبت سالروز اسارت: شهید تندگویان چگونه ...
حوالی بود. بعد از مداوای سرپایی، ماشین ها دوباره به راه افتادند. کل این ماجرا حدود نیم ساعت به طول انجامید. بعد من راه افتادم به سمت یزد- مشکل ماشین و بنزین هم داشتیم. تمام شب را توی راه بودم به محض اینکه رسیدم، گفتند: آقای سادات، از طریق پخش فرآورده های نفتی آنجا، پیغام گذاشته اند که فوری تماس بگیرید. من رفتم پخش و از آنجا با آقای سادات تماس گرفتم، گفتند: اتفاق ناگواری افتاده است، سریع ...
سهم طلبه بسیجی ازسفره انقلاب
دیگرش نیست، اما شاید کمی فرق داشته باشد. پدرش به خاطر اینکه او حافظ قرآن بود، احترام دیگری به این پسر می گذاشته و طور دیگری به او توجه داشته است. کار زیاد کشاورزی مانع از این نشده است که پدر خانواده از حال بچه هایش غافل شود. پدر می گوید: با اینکه می دانستم بچه هایم اهل کارهای خلاف نیستند، اما باز هم دورادور مراقبشان بودم. به اینجای صحبت که می رسیم صدای پدر کمی می لرزد و شب شهادت احمدرضا را ...
سرنوشت تندگویان چه شد؟ /عکس
بلند شد. شهید تندگویان با ما مشورت کرد و گفت قصد دارد خود را معرفی کند و جلوی قتل عام مردم را بگیرد! و بی محابا فریاد زد: من وزیر نفت هستم! بلافاصله صدای شلیک گلوله قطع شد و از این نقطه ایشان را سوار جیپی کرده و بردند. مدیر وقت مناطق نفت خیز همچنین اذعان داشت: ما را از مقر فرماندهی به سمت بصره بردند. شب از راه رسیده بود و ما آنجا پشت سر شهید تندگویان نماز جماعت خوانده و شامی هم صرف ...
آن مرد که بود؟
من فرار کردم. اما پیرمرد آمده بود نشسته بود که چای بخورد. بچه ها دیگر حسابی شاکی شدند. یکی از بچه ها به او گفت: - پاشو بریم هیزم جمع کنیم. پیرمرد گفت: - شما بفرمایید! من همین جا در خدمت هستم. محمد حلیمی اعصابش به هم ریخت. رفت روی شانه اش سوار شد و مجبورش کرد بلند شود و پیرمرد مجبور شد بلند شود. بقیه بچه ها هم راه افتادند برای جمع آوری هیزم. من هم رفتم کتری را آب ...
کیهان و خوانندگان
ملت ایران یعنی حذف تیم ملی فوتبال کشور از رقابت های جام جهانی شدند ولی این خواب آشفته آنان نیز تعبیر نشد و بیشتر آبروی نداشته خود را بردند. قریشی * در یک جامعه عقلانی صاحبان نظرات گوناگون با احترام به قوانین به همه سلایق احترام می گذارند و وجود سلایق مختلف در جامعه موجب اختلاف افکنی و قطب بندی نخواهدشد. سحرخیز * موضوع حجاب و رعایت آن از دید اکثریت مردم ایران یک ارزش و امری ...
پای صحبت مردی که محمود احمدی نژاد را رئیس جمهور کرد
برای پاسخگویی و تخریب بودند و برای شرکت در چنین فضایی خود را آماده کرده بودند. وی گفت: از این سو من آماده طرح موضوع شده بودم. البته من برای آقای هاشمی احترام زیادی قائل هستم و به خاطرم هست که در انتخابات مجلس نیز آقای هاشمی گفتند که من و خانواده ام به شما رای دادیم. فرض آن ها این بود که من آدم منصفی هستم. استاد اقتصاد دانشگاه تهران ادامه داد: حتی وقتی مناظره برگزار شد و به اتفاق ...
داستان زاهدان؛ آدم هایی که هستند اما نمی دانیم کیستند
روایتی میدانی از وضعیت این روزهای زاهدان است. چهارشنبه صبح، زاهدان؛ چرا شلوغ شد؟ چهارشنبه صبح ساعت هفت و ده دقیقه تهران را به مقصد زاهدان ترک کردم. وسایل همراه؛ یک کیف کوچک حاوی لپتاب، یک دست لباس، دو کتاب برای مطالعه در اوقات بیکاری، پاوربانک و کمی خرت و پرت. ردیف ما سه تا صندلی داشت و من نفر وسط بودم. خدا خدا می کردم دو صندلی دیگر خالی باشد؛ دعایم گرفت ولی نصفه و نیمه! نفر سمت ...
روایت یک دانشجو از حوادث روز شنبه دانشگاه تهران
دوستانتان بمانید. حتی اگر پول نیاز است برای رفتن من می دهم، فقط نمانید. ساعت 18: هوا تاریک شده. دانشجوها در حال خروج از دانشکده هستند. حراست با تعداد زیاد و بسیار سفت و سخت کارت چک می کند و کارت عده ای گرفته می شود و کارت عده ای نه. دو نفر بدون لباس حراست بیرون سر در و طاق خروجی ایستاده اند. تعدادی دیگر جلوی پل ایستاده اند. یک ون هم حضور دارد. پیش تر دانشجویی را دستگیر کرده و سوار ون کرده ...
بفرمایید کوکتل مولوتوف!
. به عنوان آخرین جمله، رو به من، به فارسی می گوید: بفرمایید خانم. خواهش می کنم بفرمائید. ممنونم . ای بابا! من که حرفی نزده بودم! باز از کجا فهمیدند که من کُردی بیلمیرم ... دهم؛ کار کردستان را کومله و اسلحه می سازد خیابان ششم بهمن که خیابان دیگری منتهی به میدان آزادی است را قدم می زنم. ساعت یک ظهر شده و جمعیت پراکنده در پیاده روها شعار می دهد. ماشین ها پشت ترافیک با بوق همراهی می ...