سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های دلخراش آرتین به پرستار در بیمارستان؛ حالا اشک هایم را چگونه پاک کنم؟ | پدرم سوراخ سوراخ شده و ...
کنم اما دیدم این کودک بسیار ساکت است و برخلاف سایر کودکان که از سوزن یا آمپول می ترسند، عکس العمل خاصی نشان نمی دهد و حتی گریه هم نمی کند. انگار هنوز در شوک بود. پرستار آرتین افزود: از آرتین پرسیدم پدرت کجاست؟ آرتین جواب داد پدرم سوراخ سوراخ شده است؛ پرسیدم مادر کجاست، (آرتین) گفت: سرش ترکیده است و زمانی که از برادرش پرسیدم، گفت: برادرم مرد. وی اضافه کرد: همان شب آرتین را به ...
عامل اصلی حضور دانش آموزان در جبهه های جنگ
...> او که حاضر نبود از تصمیم خود منصرف شود، به تهران آمد و با رئیس جمهور وقت، آیت الله خامنه ای ملاقات و مجوز رفتن به جبهه را از ایشان گرفت. مرحمت وقتی به حضور ایشان رسید، برای قانع کردنش به داستان قاسم بن حسن (ع) در روز عاشورای سال 61 ه. ق متوسل شد. در نهایت مرحمت بعد از جان فشانی های زیاد، در 21 اسفند 1363 در عملیات بدر به شهادت رسید. شهید مجید رساپور مجید رساپور در ...
اخلاص و آگاهی علمی شهید دیالمه افراد را جذب می کرد/ بدحجاب ها با روشنگری های او چادری می شدند
خودجوش به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافنتند و شهدای زیادی را تقدیم آرمان های انقلاب اسلامی کردند. همچنین پس از دوران هشت سال دفاع مقدس نیز، دانشگاه ها با مشارکت دانشجویان همیشه مبدأ تحولات بوده است؛ از تحولات علمی گرفته تا سیاسی و فرهنگی. این روزها به دلیل وقوع فتنه و اغتشاشات در کشور، شاهد هستیم که برخی افراد در دانشگاه ها دست به رفتارهایی زده اند که دور از شأن این محیط علمی و فرهنگی ...
عاشقی که با شهادت، زائر امام هشتم شد
این مسیر را نداشت با ویلچر از نجف راهی کربلا نمود. و به راستی چه شباهتی بین شهادت او و خامس آل عبا وجود دارد چرا که امام عشق به دست یزید به مسلخ عشق رفت و مجتبی با تیرخصم شقی ترین اشقیا و یزید زمان- داعش پلید- رب الارباب را ملاقات کرد. خبرنگار فارس در گفت وگویی با مهدی ندیمی برادر بزرگتر شهید مجتبی ندیمی گوشه ای از زندگی این شهید والامقام را در قالب چند سوال به تصویر کشیده است ...
شهیدی که در آتش فتنه تروریست ها خاکستر شد
، پدرم همیشه او را نصیحت می کرد که در این راه با خلوص نیت باشی در عملیات ها که شرکت می کنی با وضو باشی و او همیشه گوش به فرمان پدر بود. پدرم در 9 تیرماه امسال در روز عرفه فوت کرده و اینکه برادرم هم عاشقانه نزد ایشان رفت. شهید محسن حتی روز چهلم پدرم با دوستانش در خانه نشسته بودن و به آنها گفتن من شهید میشوم. افتخار می کنم که برادرم در سخت ترین منطقه عملیاتی خدمت کرد یکی ...
زندگینامه شهدای دانش آموز استان قزوین در یک نگاه+وصیت نامه
...> محمد مهدی حاتمی ها، دهم شهریور 1348، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدرحیم، خواربار فروش بود و مادرش بتول نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی 1365، در ام الرصاص عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد. گزیده ای از وصیت نامه شهید: ای ملت غیور خداوند متعال به عهد خود وفا کرد و شما را بر دشمنان اسلام پیروز کرد بنابراین حالا شما هستید ...
گفت وگوی خودمانی با 16 ساله ی دهه شصت/ بنیاد شهدای انفرادی آذربایجان!
اصرار به رفتن داشتم ولی با مخالفت مسئولان بسیج روبه رو بودم ولی بالاخره با کلی واسطه و پارت بازی قبول کردند تا به جبهه بروم. این یادگار هشت سال دفاع مقدس در نهایت در رمضان سال 1361 روانه جبهه می شود ولی این اعزام با یک شریط همراه بود و آن هم به شرط اینکه ابتدا آموزش نظامی لازم را ببینند. او ادامه می دهد: یک روز پیامی از بسیج در تلویزیون خوانده شد که در ان از همه افرادی که قرار ...
شهیدی که طی چهار سال خادمی بارگاه منور رضوی حافظ قرآن شد
مشهد سفر می کنیم. سال 1398 در یکی از سفرهایی که ما به مشهد داشتیم سیدفریدالدین هم همراه ما آمد و خیلی از همکاران از او خوششان آمده و جذبش شده بودند. خاطرم هست آن سفری که برادرم همراه ما آمده بود محفل قرآنی در دارالقرآن الکریم برپا شد که از برادر من هم خواستند تلاوت کند. او هم به جایگاه رفت و با صوت زیبا و دلنشینی قرآن خواند. از قضا حجت الاسلام مهدی شجاع رئیس دارالقرآن هم در این محفل حضور داشت ...
دیدار مدیر کل بهزیستی استان قم با خانواده شهید حاج علی سیاهپوش از کارکنان بهزیستی استان قم
بودند و خواست خداست قبرهایشان کنارهم باشد با اینکه علی هنوز شهید نشده، و جالب تر اینکه زمان خاکسپاری عبدالکریم کارت بسیجی یاشناساییش را دست همسرم دادند و دیدیم درون کارت نوشته شده تاریخ اعتبارکارت 65/10/30 دقیقاً همان روز تحویل گرفتن پیکر پاک عبدالکریم و روز خاکسپاریش بود. مشغول شام دادن برای مراسم خاکسپاری عبدالکریم بودیم که خبرشهادت حاج علی را برایمان آوردند و پیکرحاج علی در قبرشماره 14کنار قبر برادرم عبدالکریم و در کنار آرامگاه فرمانده خط شکن لشگر امام حسین(ع) علمدار امام خمینی(ره) شهیدحسین خرازی و دیگر همرزمانش آرام گرفت. ...
برای امنیت وطن، از جان گذشت
اینکه فاصله خانه خود از خانه پدری خیلی زیاد بود اما هر روز وقتی از کار روزانه دست می کشید اول سری به مادر می زد و بعد به خانه خود می رفت. اول که وارد می شد سلام بلندی می داد و بعد دست و پای مادر را می بوسید. کلی قربان و تصدق شان می رفت. آنقدر دلبری می کرد تا لبخندی روی لب های مادر نقش ببندد. مادر می گوید: سلمان از وقتی ازدواج کرد در محله فلاح ساکن شد. محله قدیمی مان بود. چند وقت پیش توانست در شرق ...
شهیدی که خودش خبر اسارتش را به خواهر داد
توجه به اینکه خودش در جنگ های افغانستان حضور داشت، می گفت: کم سن و سال هستی و اطلاعات کافی از جنگ نداری. برادرم برای توجیه می گفت: شما که به امام حسین علیه السلام علاقه دارید و سفره ختم صلوات برگزار می کنید، برای چه نمی گذارید بروم؟ من می خواهم برای دفاع از حرم بروم. با این حرف ها مادرم راضی شد. شرط رفتنش هم رضایت پدر و مادر بود که به دست آورد. برای اولین بار در سال 94 به سوریه اعزام شد و در کل سه ...
از سنگر علم تا سنگر جهاد
محمد شمس است که به بهانه روز نوجوان و هفته بسیج دانش آموزی، مروری بر زندگانی کوتاه اما سراسر عاشقانه و حماسی وی می کنیم. محمد شمس 12 مرداد سال 1346 در تبریز متولد شد. هنگام تحصیل در مقطع چهارم دبیرستان در رشته ریاضی و فیزیک به جبهه های نبرد اعزام شد و به مدت بیست ماه به عنوان نیروی اطلاعاتی و شناسایی در غرب و داخل خاک عراق به نیروهای اسلام یاری رساند و نهایتا پس از مجاهدت های فراوان در شب ...
اگر ایران سوریه می شد.../ساره فقط چهار سالش بود
گفتم و با کیلو عدسی که مادرم داد، به خانه برگشتم. آن را پختم و شد ناهار و شام بچه هایم. روز عید فطر بود؛ سال 2015. برای همین، من و ساره و سعده، سه تایی به خانه پدرم رفته بودیم. آن موقع ساره چهارساله و سعده هم هفت ساله بودند. خانه پدرم نزدیک بود، برای همین زود برگشتیم. مادر همسرم می خواست برای عیددیدنی به خانه خواهرش برود. ساره به مادربزرگش گفت: من هم می خواهم با شما بیایم. مادربزرگش گفت ...
مادر شهید علم الهدی چرا به شاه تلگراف زد؟
هایی که می کشید و دردهایی که پنهان می کرد یک روز پاییزی، برای همیشه قلبش را از کار کردن انداخت. سالروز رحلت این مادر فداکار بهانه ای شد تا مروری بر زندگی او در گفت وگو با فرزندانش داشته باشیم. سال 1308 در خانه عالم بزرگواری به دنیا آمد که مردم شهر خرم آباد سرش قسم می خورند و احترام خاصی برایش قائل بودند. کودکی سیده بتول مصادف شد با دوران کشف حجاب رضاخان و او برای حفظ حجابش مثل صدها دختر ...
ثارالله به سوگ میرزا نشست
نشد مسئول رستوران پس از تماس با او زمانی که دید او گوشی را پاسخ نمی دهد به اتاق او رفت و دید او تکان نمی خورد با اورژانس تماس گرفت کادر درمان بعد از احیای وی گفتند او بر اثر ایست قلبی به شهادت رسیده است. تکیه گاهمان را از دست دادیم همسر برادر شهید که دختر عموی شهید میرزانژاد نیز هست می گوید: ما از او درس های زیادی آموختیم وی بسیار صبور و باگذشت بود هنوز در شوک هستیم یکدفعه ...
از احترام به مخالف تا تأدیب مأمور ساواک
شهید آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی معروف به خمینی آذربایجان در سال 1333 در تبریز متولد شد. در سن 24 سالگی، پس از قیام تبریز به اتفاق پدرش توسط رضاشاه به تهران و سپس مشهد تبعید شد. در طول این مدت به دستور رضاشاه پهلوی، خانه وی را در تبریز با خاک یکسان کردند. پس از اتمام مدت تبعید، آیت الله قاضی طباطبایی برای تحصیل حوزوی به شهر قم و سپس به نجف عزیمت کرد. پس از رسیدن به مراتبی از علم ...
شهید توکلی افتخار " افتخار آباد" شد
کوشا را ببینند، در مهرماه سال 86 در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان و در کنار منبر و محراب مسجد امام حسن مجتبی (ع) رگبار گلوله خود را به قلب این روحانی جوان و قرآن به دست شلیک کردند و مردمان روستای افتخارآباد را از داشتن چنین افتخاری محروم کردند. به مناسبت شهادت سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی اولین شهید محراب به سراغ خانواده شهید مهدی توکلی اولین شهید محراب سیستان و بلوچستان رفتیم تا با گوشه ای ...
روایت زندگی خادم شاهچراغ (ع) که در حمله تروریستی شهید شد
مهاجرت کرد و به عنوان خادم افتخاری حرم مطهر رضوی مشغول خدمت شد. او افزود: پس از آن مجددا به شیراز بازگشت و به عنوان خادم حرم مطهر شاهچراغ (ع) مشغول خدمت شد و من نیز این افتخار را یافتم که در کنار پدر به عنوان خادم افتخاری آن حرم مطهر فعالیت کنم. فرزند شهید پورعیسی گفت: حدود سه سال قبل پدر دچار کسالت شد و به همراه مادرم به زادگاه خود رفت اما به دنبال فوت مادرم که حدود 15 ماه قبل رخ داد ...
آرتین چهره ای ماندگار برای ایرانی قوی/آرشام و مشق عشقی که به یادگار ماند
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه ،درست یک روز پس از تعطیلی یک روزه ای که به احترام شهدای حمله تروریستی شاهچراغ(ع) در استان فارس اجرا شد، سری به مدرسه مهندس صفرپور واقع در روستای شاپورجان از توابع شهرستان شیراز زدیم، تا از حال و هوای مدرسه در اولین روز بعد از شهادت آرشام سرایداران باخبر شویم. دانش آموز پایه پنجم ابتدایی که در حادثه تروریستی حرم احمد ابن موسی(ع)به همراه پدر و مادرش به شهادت ...
یادی از شهید دانش آموز محمدحسین فهمیده | نوجوانی که اسطوره شد
. اما همان چند روز اول مجروح شده و به پشت جبهه منتقل می شود. بعد از بهبود دوباره به خرمشهر برمی گردد و در مقابل مخالفت فرمانده، محمدحسین می گوید: به شما ثابت می کنم که می توانم به خط مقدم بروم. او برای اثبات لیاقت خود به تنهایی بین عراقی ها رفت و مقداری لباس و اسلحه با خود به غنیمت آورد. دیدن او با آن همه مهمات برای رزمنده ها تعجب آور بود. همان موقع بود که مسئول گروه به توانمندی اش یقین ...
زندگینامه شهید دانش آموز، رضا پناهی
به گزارش پایگاه خبری دیده بان البرز، شهید رضا پناهی، در سال 1348 در خانواده ای مذهبی در شهرستان کرج متولد شد. او یکی از کم سن ترین افرادی است که در دوران جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. مادر وی می گوید: مدت زیادی از شروع سال تحصیلی نگذشته بود که یک روز رضا آشفته و نگران از مدرسه به خانه بازگشت و گفت: من تصمیم گرفته ام به جبهه بروم. خیلی حرفش را جدی نگرفتم ولی وقتی متوجه شدم برای رفتن به ...
با چند شهید دانش آموز آشنا شوید/ دنبال مامانش می گشت، اما اسلحه عراقی ها را کش می رفت!
دوستانش گفته بود که 25 روز دیگر به شهادت می رسد و در حالی که 15 سال بیش تر نداشت، در سال 1364 در فاو به شهادت رسید. رزمنده نوجوانی که یواشکی با قطار به جبهه رفت شهید امیر جمشیدی، دانش آمور دوم متوسطه تجربی که اواسط سال 1363 به سرش زد، راهی جبهه شود، اول فکر کرد می تواند با دستکاری شناسنامه اش راهی شود، اما دید به علت جثه کوچکش لو می رود. بنابراین خودش را در کابین های قطار پنهان ...
یادواره شهید رضا صفری در همدان برگزار شد
س را نمی دانستند را به محل جلسه که منزل یکی از دوستان بود هدایت کنیم، دیدم او ناراحت است و آرام و قرار ندارد، پرسیدم چه شده؛ گفت نماز نخواندم، گفتم تازه الآن اذان دادند، گفت به نماز 10 دقیقه بعد از اذان نماز می گویی. وی بیان کرد: این ها خاطرات یک روز با رضا همراه بودن است که از او سه نکته آموختم؛ یادم هست آخرین باری که قرار بود به منطقه برود گفت هر بار که به جبهه می روم مادرم دلچرکین ...
قصه وقف زندگی
برای خانم برادرشوهرم ناراحت بودم. آقا محمدتقی وقتی به شهادت رسید، سه فرزند داشت. علی اکبر، پنج روز بعد از محمدتقی، روز 17 اردیبهشت در همان منطقه خرمشهر به شهادت رسیده بود. و بعد با همسر دوم تان ازدواج کردید. بله. یک سال از شهادت آقاعلی اکبر می گذشت و زندگی من و دو فرزندم عادی شده بود. دختردایی حسابی قربان صدقه سمیه و مریم می رفت و خانواده خودم هم به امورات مان رسیدگی می کردند. من هم ...
اغتشاشگران عامل جنگ ترکیبی برعلیه جبهه حق هستند
چندین زن و کودک انجامید موجی از خشم، اندوه و محکومیت را در سطح کشور و دنیا به همراه داشت. در این حادثه تروریستی آرشام دانش آموز کلاس پنجم به همراه پدر و مادرش بی گناه شهید شدند و در این خانواده فقط آرتین خردسال که هنوز سنش به مدرسه هم نرسیده پدر ،مادر و برادرش را از دست داده است. قطعا شهادت بیگناه این کودکان حاصل فراخوان های هدفمند دشمن با رمز مهسا امینی و سوءاستفاده از شعار زن ...
روایتی از تجمع شب گذشته خوابگاه کوی دختران
ملحق شین بیاین باهم متحد شیم! که پسرا همکاری نکردن و گویا خبر خاصی نبود اونور و بعد با عصبانیت فحش دادن که شما که مرد نیستین بی شرف و بی غیرتین و ترسو. دقیقا تو این لحظه من گوشه دیوار کنارِ در ایستاده بودم و داشتم به یکی از بچه های خوابگاه زنگ میزدم که ببینم چرا هیچکس را نمی بینم. اما تماسمو جواب نداد. دقیقا این لحظه بود که همونی که رفته بود بالای در اومد بهم گفت چرا شعار نمیدی و دست ...
مروری بر زندگی نامه اولین شهید محراب، آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی
تبریز از بانیان نماز جمعه در تبریز شد و هر هفته با حضور مردم تبریز به ایراد خطبه و اقامه نماز میپرداخت. هنوز بذر انقلاب اسلامی به تازگی سر از خاک درآورده بود که گروهک فرقان دست به ترور آیت الله مطهری، از مهره های اصلی انقلاب اسلامی زدند و این بوته 6 ماهه را زخمی کردند. رسیدن خبر شهادت آیت الله مطهری به آیت الله قاضی طباطبایی باعث متاثر شدن ایشان شد و پس از این واقعه به اطرافیان خود ...
برای شهید حسین فهمیده، اسوه شجاعت و ایثار، هم زمان با سالروز شهادتش
، حتی فرمانده دانشجویان دانشکده افسری که روز اعزام، حریف اصرار های بی وقفه محمدحسین نشده و گفته بود: باشه؛ فقط برای یک هفته بیا. 26 شهریور سال 59 بود؛ همان روزی که محمدحسین 50 تومانی را گذاشته بود کف دست رفیقش و گفته بود برای مادرم نان بگیر و سه روز دیگر به او خبر بده و بعد همراه دانشجویان، راهی خوزستان شده بود. کسی به قواره کوچکش اعتماد نمی کرد. یک بار غرور مردانه اش ترک برمی دارد. بغضش ...