سایر خبرها
کری خوانی اینستاگرامی باعث قتل شد
. از درآمدت راضی بودی؟ خیر. کمک خرج خانواده بودم، تمام هزینه خانواده را من و مادرم می دادیم. حقوقم زیاد نبود. دوست صمیمی داشتی؟ خیر، از صبح تا عصر کار می کردم و وقتی به خانه می آمدم کبوتربازی می کردم. چند کبوتر داشتم و تمام اوقات فراغتم را با کبوترها می گذراندم ساعت چهار صبح به تهران می رفتم و هفت شب به محل زندگی ام برمی گشتم. دیگر هیچ وقتی برای تفریح با دوستان نداشتم ...
10 ساله بودم که عروس خلیل شدم ! / شوهرم را بشناسید او نامردترین مرد دنیاست!
با تلاش زیاد و پرداخت دیه مرا از زندان آزاد کرد به طوری که وقتی وارد خانه شدم فرزندانم مرا نمی شناختند. با وجود این خوشحال بودم که خلیل پشت میله های زندان نرفته است اما هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم همسرم در همین مدت با زن جوان دیگری ازدواج کرده است. این گونه بود که خلیل من و فرزندانم را رها کرد و نزد همسر دیگرش در یکی از استان های کشور رفت. از آن روز به بعد فقط اشک می ...
می خواستیم جشن زائرمان را بگیریم، عزادار شدیم! + عکس
بگذاری فقط آیت الکرسی بخوان، هفت قل هو الله بخوان. به آیت الکرسی خیلی علاقه داشت، همین که از در خانه می خواست برود بیرون اول آیت الکرسی می خواند. **: مقید بود که هر وقت می رود بیرون آیت الکرسی بخواند؟ مادر شهید: آره، می خواند. چهل روز، بعد مدام زنگ می زدیم و می گفتیم چرا گوشی اش را برنمی دارد؛ خاموش بود. چند تا شماره بود که داد به ما که به این شماره ها زنگ بزنید، به همان ...
روایت تلخ خواهر آرشام از لحظه دیدن عکس برادر مجروح در تلویزیون
باشی》 فاطمه سرایداران گفت: در آن روز ( چهارم آبان) مدام با مادرم در تماس بودم؛ اما باز هم فراموش کردم عکس کارت عروسی را برایش بفرستم. تا ساعت 15 از خانواده ام خبر داشتم و با آنها تلفنی صحبت می کردم؛ قرار بود به بازار بروند تا برای شرکت در جشن عروسی من، لباس بخرند. تماس هایی که بی پاسخ ماند خواهر "آرتین" کودک بازمانده و مجروح این حمله تروریستی با صدایی لرزان گفت ...
وداع سوزناک پدر و مادر شهید سید روح الله عجمیان در معراج شهدا + فیلم
. مادر شهید درباره دلشوره اش در روز شهادت سخن گفت. او درباره لحظه ای که خبر شهادت پسرش را شنیده می گوید: دلشوره خیلی زیادی داشتم و نگرانش بودم. بچه ها به من زنگ می زدند که چرا داداش تلفنش را برنمی دارد؟ به یکی از بسیجی ها زنگ زدیم؛ در ابتدا به من گفتند که پسرتان زخمی شده است. به بیمارستان مراجعه کردیم و آنجا بود که مطلع شدیم روح الله شهید شده است. سیدمیرزا، ولی عجمیان، پدر شهید ...
پدرانی داغدیده، اما صبور و آبدیده
فرزندشان بودند که این اتفاق افتاد. حال روحی همسر ایشان چندان مناسب نیست. شهادت او برای مادر و همسرش خیلی سخت بود. ایشان در ادامه می گوید: خبر شهادتش را از طریق همکارانش متوجه شدم و بعد هم تصاویر شهادت او را در فضای مجازی دیدم. وقتی من و مادرش خبر شهادت محمد را شنیدیم، پاهای مان از رمق افتاد و هر دو به زمین نشستیم، کمرمان را شکستند. محمد در سن 31 سالگی به شهادت رسید. 25 مهرماه تروریست های مسلح سوار بر ...
قتل به خاطر تجاوزهای پی در پی/ قاتل: او بارها به من تجاوز کرد و به خواهرم هم نظر داشت!/ جزییات
یک بار در خانه رامین به حمام رفته بودم. آن روز او مخفیانه از من عکس گرفته بود و بعد که عکس را نشانم داد به من گفت اگر به خواسته اش تن ندهم عکس هایم را منتشر می کند. به ناچار و از ترس آبرویم سکوت کردم. مدتی بعد فهمیدم رامین با یکی دیگر از دوستانمان به نام فرید هم همین کار را کرده است. رامین با این ترفند چند باری مرا آزار داد اما دیگر خسته شدم و تصمیم گرفتم مقابلش بایستم. شب حادثه با خودرو به ...
انتقام فجیع دختر جوان از مادر و ناپدری اش در تهران / خواهرم را می فروخت! + عکس
با آنها بیرون رفته بودم اما کیفم در ماشین آنها جا ماند. به همین خاطر مقابل در خانه الناز رفتم تا کیفم را از آن ها پس بگیرم. من نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی داشتم. به همین خاطر بالا رفتم و از بوی تعفنی که در خانه پیچیده بود شوکه شدم. من میخواستم به سرویس بهداشتی بروم اما به اشتباه در را باز کردم و با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم. جسد مادر و ناپدری الناز در حمام قرار داشت. من در را بستم و سکوت کردم ...
امین حیایی از همسر سوم خودش رونمایی کرد | اختلاف سنی بسیار زیاد امین حیایی و همسر جدیدش سوژه شد+عکس ...
.... او در فیلم خانه ای در شن هم ایفای نقش کرد که به دلیل مشکلاتش دیگر نتوانست بازیگری را ادامه دهد. پسر امین حیایی متولد سال 1375 است و به همراه مادرش زندگی می کند. مادر مونا بانکی پور فرزانه داوری است که یکی از بازیگران قبل از انقلاب است که پس از پیروز شدن انقلاب در چند فیلم ایفای نقش کرده است و سپس بازیگری را کنار گذاشته است. شاید کمتر کسی تا سه، چهار سال پیش ...
برادرکشی مقابل چشمان مادر
اوایل هفته گذشته مأموران پلیس از وقوع قتلی در یکی از خانه های منطقه شاهین ویلای کرج با خبر شدند. مأموران با حضور در محل با جسد پسری جوان رو به رو شدند که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود. به دستور بازپرس بهمن آبیار از شعبه دوم دادسرای جنایی البرز جسد پسر جوان به پزشکی قانونی منتقل شد. کارآگاهان در تحقیقات اولیه دریافتند خانه متعلق به مقتول و برادرش است که در آن مجردی زندگی می کردند. مادر و خواهر ...
مادرم با نگهداری صبورانه 5 فرزندش در جهاد بابا سهیم شد
مازندران بود. کشاورزی می کرد و آدم زحمت کشی بود. در کنار کشاورزی، شغل آزاد داشت و جوشکاری هم می کرد. ما پنج فرزند، سه پسر و دو دختر هستیم. من در زمان شهادت پدرم، دختری 12 ساله بودم و همیشه قیافه پدرم به عنوان یک مرد مهربان و دلسوز جلوی چشمم است. همیشه لبخند ها و شوخی هایش در خانه در ذهنم به یادگار مانده است و هیچ گاه از ذهنم این صحنه ها فراموش نمی شود. چطور شد پدرتان با داشتن فرزندان قد و ...
مثل یک کابوس
زدم توی چشم های مامان. صبحانه مفصلی خوردم و راهی دانشگاه شدم. تازه ترم اول بودم و مثل کلاس اولی ها حسابی ذوق زده. نه غیبت می کردم و نه سر کلاس ها تأخیر داشتم. سال بالایی ها ما را دست می انداختند و به ما جوجه دانشجو می گفتند. بیشتر از من، مامان و بابا ذوق داشتند. هر روز برایم لقمه می گذاشتند و بابا گاهی با راننده شرکتشان می آمد دنبالم که برای پسرش کلاس بگذارد. امروز، روز خوبی در دانشگاه ...
ارادتی که به خدمت در حرمین شریفین رضوی و شاهچراغ انجامید
انجام دهد و هم از برادرم عیادت کند. من در حراست شهرک صنعتی شیراز کار می کنم. به پدر گفتم: شب کار هستم، اجازه بده فردا که کارم تمام شد و صبح منزل آمدم، کمی استراحت می کنم و بعدا با هم حرم می رویم. پدرم گفت: من شیفت شب را برای خدمت می روم و فردا هم با یکدیگر می رویم. غروب روز چهارشنبه چهارم آبان ماه من سرکار رفتم و پدر نیز حرم رفت. نزدیک ساعت 19 بود که تلفنم زنگ خورد و تماس از طرف خواهرم بود ...
یک خاطره شگفت انگیز از معجزه آفرینی های شهدای گمنام
آنجا به مدت یک روز خادمی کنید. ساعت هفت صبح درب پادگان بودم. وقتی وارد فضای پایگاه شدم به اولین چیزی که فکر کردم زیارت شهدای تازه تفحص شده در معراج شهدای گمنام بود. وارد حسینیه پایگاه در قسمت خواهران شدم. فضای داخل پایگاه تاریک و روشن بود. به طرف محل نگهداری شهدای گمنام رفتم. جایگاه زیبایی با استفاده از نی های هور به صورت مشبک ساخته شده بود. نور سبز بسیار زیبایی در داخل این جایگاه منعکس ...
سرگردانی در دو سوی میله ها
دخترم پرونده امنیتی تشکیل شده. شبانه از خانه بردندش. ظاهرا توئیت یا استوری کرده بود. واقعا به دلیل یک استوری آدم را می گیرند و می برند بند 209؟ پس این همه آدمی که استوری می گذارند، چرا آزادند؟ مادر این ها را می گوید و دختر ادامه صحبت هایش را می گیرد: ما از ساعت 9:30 اینجا هستیم، از شعبه دو، 7 نفر را صدا کرده اند و باید وثیقه بیاورند، اما از خواهر من خبری نیست. به ما گفتند جرم خاصی ...
تمام مرد های این خانه به جنگ رفته اند! + عکس
ز می خوابیدیم. من بچه بودم و زیاد آن ترس را متوجه نمی شدم اما پدر و مادر و بچه های بزرگتر خیلی خوف داشتند. این در بحبوحه قبل از انقلاب بود و خورد به سال 56 و 57. یادم هست شهریور سال 57 بود که پدرم ما را به تهران آورد و تحویل پدربزرگ مادری مان داد و خودش تنهایی به سنندج برگشت و تا عید سال بعد، آنجا بود. **: در آن سال ها چقدر به بازنشستگی حاج آقا مانده بود؟ مادر شهی ...
فروختن طلا برای دادن به دوست پسر !
گرفت تا اطمینان همسرم جلب شود ولی این ماجرا و سوء ظن ها پایانی نداشت . او چند روز بعد دوباره در حالی از اتاق بیرون آمد و مرا زیر مشت و لگد گرفت که من در خانه آن ها با خواهر شوهرم مشغول گفت وگو بودم. شهیاد فریاد می زد آن مرد چه کسی بود که با او می خندیدی؟ هرچه خانواده اش می گفتند، من از صبح از خانه بیرون نرفته ام و با کسی هم سخن نشده ام، باور نمی کرد و بالاخره کشان کشان مرا به خانه پدر ...
ماجرای یک مثلث عاشقانه با گلوله های مرگبار پایان یافت
آنها به ایران فرار کرده و باهم زندگی می کنند. وقتی این خبر را شنیدم غیرقانونی به ایران آمدم خیلی تلاش کردم تا ردی از آنها پیدا کردم و متوجه شدم که آنها در ایران ازدواج کرده و صاحب 3 فرزند شده اند. وی در خصوص شب حادثه گفت: به سختی خانه آنها را پیدا کردم و با برادر و پسرخاله ام به خانه شان رفتیم. چون می خواستم غافلگیرشان کنم از دیوار خانه بالا رفتم و بعد در را باز کردم و وارد خانه شدیم ...
کاری که با آرمان کردند اوج شقاوت بود/ همدلی مادران شهدا با مادر شهید علی وردی + عکس
انتخاب کردند/ کاش مادر آرمان فیلم شهادت پسرش را نبیند مادر شهید محمد مهدی رضوان از شهدای امنیت نیز در این دیدار اظهار داشت: به منزل شهید آرمان آمدم تا بگویم حال دلتان را به خوبی درک می کنم. لحظه ای که فیلم آرمان را دیدم یاد شهادت پسرم افتادم و تنها حرفی که زدم گفتم الهی که هیچ وقت مادرش فیلم را نبیند. این شهدا در شهر خودشان، در حالی که چند خیابان با خانه خودش فاصله داشته اند توسط کسانی که ...
زنگ تاریخ دختران دهه هشتادی/ مادرانه ای برای دانش آموزان نسل جدید
شهیدی که معروف بود به شهید رسانه گیلان. مادر شروع کرد به تعریف خاطرات آقا سید محمد، از اول کودکی تا قبولی در دانشگاه، بچه ها پرسیدن مادر جان شهید اسحاقی در دانشگاه چه رشته ای می خواند؟ مادر گفت: پسرم دانشجوی تاریخ بود و اهل کار خبر و رسانه بچه ها تا اسم تاریخ را شنیدند چشم های شان به هم خیره شد و سکوت معنا داری کردند و با هم گفتند تاریخ! مادرگفت: پسرم اهل درس بود و تحقیق اهل ...
پسر نخبه در دادگاه: نمی خواستم دوستم را بکشم
؟ متهم گفت: آن لحظه برای خریدن سیگار به مغازه سر خیابان رفته بودم و وقتی برگشتم متوجه شدم او حدود10 سی سی از محلول را خورده است. بعد از آن چند دقیقه ای به سؤالات درسی که یکی از دوستانش فرستاده بود پاسخ داد و دقایقی بعد حالش بد شد و روی زمین افتاد. قاضی پرسید: خودت چقدر مصرف می کردی؟ متهم جواب داد: من به اندازه ای که حالت مستی بگیرم می خوردم. قاضی سؤال کرد: چرا پاهای دوستت را ...
معمای ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر خردسال
شوهرش تا صبح روز پنجشنبه تمام خیابان ها را زیر پا گذاشتند و وقتی هیچ آثاری از کودکان شان پیدا نکردند، به پلیس مراجعه کردند. ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر این زن در توضیح ماجرا گفت: در خانه مان در جنوب تهران نشسته بودم. عصر بود. زنگ در خانه را زدند. در را باز کردم و دو زن جوان را مقابلم دیدم. آن ها گفتند که خیر هستند. از وضعیت مالی ما سوال پرسیدند. به آن ها گفتم که با چه سختی ...
این خانم پرستار شلاق می خورد و قصاص می شود ! | ماجرای وحشتناک پرستاری که قاتل شد ! + عکس
مهرماه سال 98 زنی با مراجعه به پلیس از کشف جسد مادر ش در خانه خبر داد.وقتی مأموران به خانه پیرزن رفتند، دخترش درباره این حادثه گفت: مادرم در خانه اش تنها زندگی می کرد و به خاطر آسایش او تصمیم گرفتیم برایش پرستار بگیریم. از یک سال قبل تا کنون هم زنی به عنوان پرستار در خانه مادرم کار می کرد. اما از صبح خبری از مادرم نبود، نگران شدم و به خانه اش رفتم اما هرچه زنگ زدم در را باز نکرد با کلید یدک در را ...
■ زبانش با "حی علی خیر العمل" باز شد
را بکنید انجام دادیم، اسباب بازی می خریدیم، بیرون می بردیمش. اما هادی غذا نمی خورد که نمی خورد. یک روز سرکار بودم و خانمم به گوشی من زنگ زد. با خوشحالی گفت هادی غذا خورد. این را گفت و گوشی را قطع کرد. آنقدر در این مدت به ما فشار وارد شده بود که خبرغذا خوردن پسرم روز من را ساخت و حالم را خوب کرد. به خانه که برگشتم از همسرم پرسیدم چطور شد که هادی غذا خورد؟ خانمم با گریه گفت تلویزیون روشن بود، قبل از ...
روایتی از لحظه حمله تروریستی در شاهچراغ(ع)
بامن بودند، خانم مرادی را به خانه بردند و سه روز میزبان آنها بودند تا خانواده از همدان بیایند و کارهای اداری را انجام بدهند و پدر شهید و مادر بیمارشان را ببرند. همان شب خانواده آنها راه افتادند به سمت شیراز خانم صادقی هم به خانم گفته بودند همسرشان فقط زخمی شدند. حتی به خانواده شأن در حرم گفتیم زخمی شدند که در راه تصادف نکنند. دامادها و برادرشان آمده بودند. او اضافه کرد: خداتوفیق داد و ...
روایت زخمی شدن و به کما رفتن یک بسیجی با نارنجک دست ساز
اغتشاشگران شلوغ شده است. با موتور شخصی، خود را به بلوار رساندم. موتور را در جایی پارک کردم و داخل جمعیت رفتم و به بسیجیان دیگر ملحق شدم. وی می افزاید: داخل جمعیت بودم که از بالای پاساژ آزادی نارنجک زیر پایم پرتاب کردند که کلاهم افتاد و کاملا بیهوش شدم و دیگر متوجه چیزی نشدم. این بسیجی ادامه می دهد: از ناحیه چشم و سر دچار آسیب شده بودم که هفت روزی در کما بودم و چهار روز هم در بخش ...
جوانی که در بحبوبه حادثه حرم شاهچراغ، حرمت تربت امام حسین را حفظ کرد
فیض شهادت نائل شدند. داماد خانواده خوب درخصوص چگونگی اطلاع از شهادت این دو شهید گفت: مادر خانمم بعد از خروج از حرم با همسر و پسرش تماس گرفته بود و آن ها جواب ندادند، بلافاصله با من تماس گرفت و گفت صدای تیر اندازی می آمد و از همسر و پسرم بی خبر هستم. ویسی نژاد بیان کرد: بعد از شنیدن این خبر من مرتب به گوشی امید زنگ زدم تا بالاخره یکی جواب داد و گفت موبایل را در صحن حرم پیدا کرده ...
یادکردی از شهید حسن ترک / یوسف لشکر انصارالحسین(ع)
به عنوان "شهید شاخص استان" معرفی شد. دعای مادر عامل شهادتش شد آن روز سه شنبه بود داستان زندگی سردار شهید حسن ترک است در قالب خاطرات کوتاه به روایت خانواده، دوستان و همرزمان و به قلم بهناز ضرابی زاده. در خاطرات مادرش از سردار شهید حسن ترک آمده است: زیر زمین خانه جای عبادت او بود. نصف شب بلند می شدم و می دیدم که توی رختخوابش نیست. سراغش می رفتم. می دیدم داخل زیر ...
سجایای اخلاقی شهید آقایی دوست از زبان مادرش
...، شهید رشید آقایی دوست است که با زهرا مهتابی مادر شهید چند کلامی هم سخن شدیم که را به مطالعه آن فرامی خوانیم. شهید رشید آقایی دوست 22 آبان 1349 به دنیا آمد و در محله نازی آباد تهران زندگی می کرد و 17 آبان 1370 به شهادت رسید. اراذل پسرم را شهید کردند رشید در نیروی دریایی سپاه کار می کرد. یک سری اراذل اوباش قمارخانه داشتند و کار های مبتذل می کردند. پسرم رفت ...
مهربان ترین مادری که روایتش را نوشتم
که به نحوی با این خانواده آشنایی و ارتباط داشتند، به صورت تلفنی و غیرمستقیم انجام می دادم. مصاحبه ها با حاج خانم چطور بود؟ خاطره انگیز و فراموش نشدنی بود. ایشان در کارهایش خیلی دقیق و منظم است. من هر هفته یک شنبه ها ساعت 9 صبح منزل ایشان می رفتم تا مصاحبه کنم، اگر چند دقیقه دیر می رسیدم، بلافاصله زنگ می زد که مادر کجایی، دلم شور افتاد یا موقع ورود به خانه با اینکه سن بالایی دارند و ...