پسر 16 ساله پلیس را شوکه کرد ! / سرنوشتی که دلها را می لرزاند !
سایر منابع:
سایر خبرها
راز قتل خانم سرآشپز تهرانی در جنت آباد / قاتل: دوستش داشتم
...> بعد از قتل چه کردی؟ لباس ها و پاسپورتم را برداشتم و پا به فرار گذاشتم. سوار خودرو شخصی ام شدم و به زادگاهم یعنی شهر کرمان رفتم. در راه رسیدن به کرمان به دام ماموران پلیس افتادی؟ نه به کرمان رسیدم و یکی دو روزی آنجا بودم.اما از شدت عذاب وجدان تصمیم گرفتم به تهران برگردم و خودم را تسلیم ماموران پلیس کنم. من همسرم را دوست داشتم و با او 35 سال ...
زن، زاهدان، زندگی/ بگذارید پشت سر مولوی نماز بخوانم!
. تشکر کردم و پیاده شدم. فکر کردم از اینجا که من هستم تا خانه 1500 کیلومتر ناقابل فاصله است. از سر خیابان آزادگان، حدوداً هر پنجاه متر، راه را بسته اند و چند نفر از همان انتظامات بومی با کاورهای سبز، ماشین هایی را که از میانه مسیر وارد می شوند از کوچه های سمت شمال خیابان خارج می کنند. نیروهای انتظامات اکثراً جوان اند و 20 تا 30 سال سن دارند. خبری از اسلحه یا ابزار ضدشورش نیست. خبری از ...
امروز 60 درصد از ترافیک مصرفی مردم، ترافیک داخلی است
از کشورهای انتهای جدول بود، برنامه این است که تا پایان سال 80 درصد خانوارها و کسب و کارها به فیبر نوری با سرعت نامحدود متصل شده و برای این منظور 8 درصد درآمد اپراتورها به این پروژه اختصاص دارد و در واقع یک سوم اعتبار از این راه تامین می شود. وی تصریح کرد: زیرساخت های حقوقی توسعه فیبر نوری در 51 شهر و 12 استان شروع شده است، تاکنون 2 میلیون خانوار تحت پوشش قرار دارند و ارزیابی ما این است ...
قاتل دختر 3 ساله در یک قدمی چوبه دار
تر بود و موتورسیکلت داشت، اما از یک سال قبل که با توصیه او به مصرف قرص های روان گردان روی آوردم دیگر حال خودم را نمی فهمم به همین دلیل هم دوست داشتم تا دیگران از من بترسند و ... بیشتر بخوانید 8 شاکی در دادگاه مرد آزارگر را شناسایی کردند مردی که متهم است به 8 زن و دختر در یکی از بوستان های پایتخت تعرض کرده در دادگاه کیفری یک استان تهران با شاکی ها روبه رو شد. بیشتر بخوانید ...
آزار جنسی دختر جوان مقابل چشمان نامزدش/ تجاوز گروهی 3مرد پلید به دختر جوان!
و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به خانه نگذشته بود که این جوان همراه دو مرد دیگر وارد خانه شدند و با تهدید چاقو و قمه من را زخمی و نامزدم را مورد تعرض قرار دادند. در ادامه، نسرین که شرایط روحی سختی را می گذراند در حالی که اشک می ...
تب تند فوتبال
.... با اینکه دوره راهنمایی سه ساله بود اما من چهار سال در آن مدرسه درس خواندم، در پایان سال سوم به دلیل بیماری خاصی که به آن مبتلا شده بودم نتوانستم در امتحانات نهایی شرکت کنم و به قول معروف مردود شدم و سال سوم راهنمایی را دوباره خواندم. در طول آن چهار سال یک اتفاق دیگر هم رخ داد ...
قمه کشی مرگبار زورگیر مشهدی به خاطر کینه از دوستش
نروم و به طور مخفیانه زندگی می کردم، اما در روز های اول آبان بود که ناگهان در محاصره کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفتم و درون خانه ای متروکه رفتم و پشت در حمام پنهان شدم. زمانی که کارآگاهان با شکستن قفل وارد مخفیگاه من شدند، در تاریکی آن جا چیزی دیده نمی شد و من هم در سکوت کامل به صورت ایستاده لابه لای درز دیوار قرار داشتم که در یک لحظه دستی به سویم دراز شد و مرا در حالی از آن جا بیرون ...
این دارو دروازه ورود به اعتیاد است !
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، وقتی درد داری، دکتر برایت مورفین تجویز می کند، چقدر آرامش می گیری؟ حالا تصور کن که ترامادول، همین آرامش چهاربرابر می کند. این ها را حسام می گوید که تجربه خوردن قرص ترامادول را دارد: همان روز اول فهمیدم که اگر ادامه بدهم، در مدت کوتاهی به آن وابسته می شوم برای همین به سختی خودم را از آن جدا کردم و برای همین هم دیگر مصرف نمی کند؛ می گوید خودم را از اعتیاد ...
خردسال ترین زائری که به آسمان پر کشید/ پا برهنه در جست و جوی علی اصغر
زمان برپایی نماز مغرب و عشا نزدیک بود. من مشغول گرفتن عکس از علی اصغر و اهورا شدم . این آخرین عکسی است که از علی اصغر برای من به یادگار مانده است. وقتی حرم در خون نشست پدرم به ما خبر داد در حرم تیراندازی شده است. پدر جلوتر از ما بود و تنها فردی که دست روی سرش گذاشته بود. من از پدرم جدا شدم و هر کداممان به سمتی رفتیم. در حالی که دست علی اصغر را در دست داشتم، پشت ا ...
اما و اگرهای بازار سیاه ریتالین
را به بچه ام می دهم. مادر شهاب 14 ساله که از سال های ابتدایی مدرسه برای کنترل بیش فعالی به تجویز پزشک ریتالین مصرف کرده، از چالش هایی که نبود دارو برای پسرش ایجاد کرده است، به شهروند می گوید: از تابستان پارسال این دارو کمیاب شد. شرایط طوری بود که کم کم جیره بندی شد؛ مثلا می گفتند اگر این ماه گرفتی دیگر نمی توانی بگیری. این در حالی بود که دارو به سر ماه نرسیده تمام می شد و چند هفته بچه بدون دارو می ...
نی ریز، جاده یک طرفه...+ عکس
مادرِ پدرم. من امیدوارم در این زندگی، مدل تربیتی این افراد را به فراموشی نسپاریم. من خیلی دوست دارم بگویم که آن ها چگونه با ما کار می کردند. مثلاً مادر مادر مادرم آن سوی حیاطِ خانه امان زندگی می کرد. فرض کنید در ماه رمضان که من به سن تکلیف نرسیده بودم نیم روزه های ما را با دعا به هم می دوخت تا به یک روز کامل تبدیل شود. زمانی از مادر بزرگم خواستم نماز شب را به من یاد ...
محورهای (بخش دوم) بیانات امام خامنه ای در دیدار دانش آموزان (1401/08/11)
بودند در خیابان جلسه بوده یا میهمانی بوده مثل من که طلبه بودم و داشتم میرفتم، گیج میشدم از دیدن ریخت و شکل این جوانها و کارهایی که در خیابان میکردند. 6/1. خب این جوان، با این خصوصیّات، حال و حوصله ی این را دارد که به مسائل سیاست و آینده ی کشور و تعهّد و مسئولیّت و مانند اینها فکر کند؟ انقلاب اسلامی بود که جوان را بیدار کرد. 7/1. هم در دوران نهضت در آن سال آخر نهضت که جوانها به فرمان امام ...
کتاب، دوست راستگو و خاموش انسان ها
کتابخانه در استان لرستان است که از سال 1356 تاکنون عضو کتابخانه عمومی است و به صورت مستمر از کتاب های موجود در کتابخانه استفاده می کند. وی که متولد 1334 است و دارای 6 فرزند دختر و پسر می باشد و بازنشسته فرهنگی نیز هست معتقد است که کتاب ها همگی حاوی نکات مثبت و حتی گاها منفی هستند که اگر انسان به دقت آنها را مطالعه کند تاثیرات بسیار مثبتی بر روی روان و زندگی او برجای می گذارند. وی که ...
آشنایی با هادی اکبری؛ موسس صنایع خودروسازی عقاب افشان
، صاحب آن تعیین می کرد و می گفت روی این شاسی کامیون بزنیم یا اتوبوس سوار کنیم البته چندان فرقی هم با هم نداشتند . آن زمان هنوز وزارت صنایع وجود نداشت و همه چیز زیر نظر شهرداری اداره می شد تقریبا بیش از هشت سال در آن کارگاه کار کرده و حرفه ای شدم و بعد از هشت سال که برای دیگران کار کردم ، از آن جا بیرون آمده و برای خودم کارگاهی ترتیب دادم و مشغول کار شدم و خودم استاد کار شده بودم و ...
کپسول اکسیژنِ گورک سادات
سوزاند و وقت می گذارد. شبیه این رفتار را سال ها قبل در یک هنرستان شبانه روزی روستایی در گوشه دیگری از مملکت هم دیده بودم زمانی که داشتم مشق معلمی می کردم. برنامه که شروع شود رفت و آمدهای خانم مدیر هم بیشتر شده. چند نفر از دانش آموزانش جزء سین برنامه هستند و باید بالای سن برنامه اجرا کنند. کانّه یک مربی که ورزشکارش روی تشک مشغول مبارزه است، می رود و می آید و بچه هایش را که مشغول اجرای ...
زندگی در وحشت!
نمی خواستم حتی نام طلاق را هم بر زبان جاری کنم؛ چرا که خودم فرزند طلاق بودم و دوست نداشتم سرنوشت من برای فرزندانم تکرار شود. به همین دلیل تلاش کردم تا همسرم را در مراکز ترک اعتیاد بستری کنم و او را از گرداب خطرناک مواد افیونی نجات دهم، ولی هیچ فایده ای نداشت. او بارها با نظر پزشکان متخصص در بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد بستری شد تا بیماری روحی و روانی اش درمان شود. با وجود این ...
آشفتگی روحی- روانی زن جوان/ شوخی بی جا شوهر خواهر زندگی اش را ویران کرد!
: سال ها قبل زمانی که من دختری خردسال بودم پدرم به مشهد مهاجرت کرد و در منطقه گلشهر ساکن شدیم. آن زمان زمین های حاشیه شهر کشاورزی بود و پیشرفتی نداشت. پدرم نیز برای خرید و فروش زمین های کشاورزی بنگاه املاک راه اندازی کرد و خیلی زود به درآمد بالایی رسید. با آن که پدرم مرد مهربانی بود، اما به بهانه این که پسری ندارد تا گوشه تابوتش را بگیرد با زن جوان دیگری ازدواج کرد. در آن هنگام ...
فکر نمی کردم بازیگر شوم
جوهرچی را انتخاب می کردم؛ همچنین در بین کارگردانان دوست داشتم با آقای فتحی کار کنم. خسرومهر افزود: معمولا سفر هایی که رفته ام کاری بوده اند، اما تعداد آن ها بالا بود. من علاقه دارم برای سفر به روستا هایی بروم که در کوه ها خانه ساخته اند و معماری این چنینی را بسیار دوست دارم. باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری رادیو تلویزیون ...
گفتگو با افسانه موسوی گرمارودی، نویسنده، ویراستار و سردبیر رشد نوآموز
خوش گل محمدی” بود. 3.آیا آثار خود را نقد می کنید؟نوشته های تان را چه مقدار بازنویسی می کنید؟ حتما. همین نقد باعث می شود که گاهی یک داستان را پنج بار یا بیشتر بازنویسی می کنم. 4.انس با کتاب در خانواده شما وجود داشت، یا این راهی است که خودتان آن را انتخاب کردید؟ بله، خوشبختانه من در خانواده ای کاملا فرهنگی و ادب دوست و میان کتاب و نگارش بزرگ شدم . ...
ورزش مسیر زندگی را تغییر می دهد/ باشگاه کاراته جزو شلوغ ترین هاست / در جستجوی اسپانسر
همراه باشید. لطفا ابتدا خود را معرفی کنید. - عباس کمالیان هستم دانشجوی کارشناسی رشته کامپیوتر، 10 تا 15 سال است که در رشته های مختلف رزمی فعالیت می کنم و 27 ساله ام. تقریبا یکسال و نیم هم هست که وارد رشته کاراته شده ام. قبل از آن نیز نینجا و ورزش های رزمی دیگری را کار می کردم. تقریبا از سن 6 یا 7 سالگی شروع به فعالیت در این سری رشتهای رزمی کردم. به طور حرفه ای چند ...
شکارچی زنان پولدار به دام پلیس افتاد
...> در شهر تهران زندگی می کردی؟ خیر در یکی از روستا های شهر ارومیه زندگی می کردم. متأهلی؟ همسرم طلاق گرفت و یک دختر 13 ساله دارم. با شاکیان در فضای مجازی آشنا می شدی؟ بیشتر در فضای مجازی بود. در اینستاگرام یک صفحه داشتم به نام دکتر کامیار افشار، ولی با بعضی از آن ها در خیابان یا از طریق دوستانم آشنا می شدم. گویا وعده ازدواج هم می دادی؟ بله، برای جلب اعتماد ...
روایت جالب از ساخت مسجد امام صادق(ع)
به گزارش یکتاپرس روی سنگ مزارش این عبارت حک شده: آیت الله سید صادق بنی حسینی مرندی، تولد: سال 1306، وفات: سال 1374 اهالی قدیمی محله یاخچی آباد به خوبی اخلاق و مرام مرحوم حاج آقا مرندی را به خاطر دارند. آیت الله مرندی، روحانی لاغر اندامی که با لهجه شیرین آذری سخن می گفت و عمری را در این مسجد سپری کرد. قلبش برای مردم یاخچی آباد می تپید. اهل محل هنوز هم به او ارادت ویژه ای دارند و یادش همچنان در ...
نوشتن کتاب درباره شهدای اطلاعات دشوار است/ فولاذ با حداقل حذفیات منتشر شد
، نویسنده کتاب فولاذ گفت: کتاب را به دعوت انجمن سپاس شروع کردم. یک روز به این انجمن رفته بودم و آنها پیشنهاد نگارش این کتاب را مطرح کردند؛ بار اول هم بود که راجع به یک شهید اطلاعاتی کتابی نوشتم. وی ادامه داد: قبلا دو کتاب درباره روحانیون نوشته بودم و با سبک زندگی شان آشنایی داشتم. اما درباره افراد اطلاعاتی، کمتر می دانستم و نوشتن این کتاب برایم جاذبه داشت. بعد که وارد کار شدم دیدم که نوشتن این ...
روان شناسی زرد نقره داغ تان نکند
نوجوان که بودم علاقه ای بسیار شیک و لوکس نسبت به این رشته تحصیلی داشتم؛ رشته مهندسی ژنتیک. ذره ای از این علم را در کلاس علوم فهمیده بودم و یک دل نه صد دل، عاشقش شده بودم. کجا؟ در شهری کوچک که حتی کتاب فروشی هم نداشت. اینترنت هم این طور مثل نقل و نبات در هر تلفن همراهی پیدا نمی شد. از هر کسی که دستش می رسید، اطلاعات یا کتابی به امانت می گرفتم تا بیشتر درباره اش بدانم. پا به دبیرستان ...
مادربزرگ آگاه به رشد عاطفی و فکری نوه اش کمک بزرگی می کند
آن فکر کردم؛ حتی برای هر فریمش یک ایده تصویرگری یادداشت کردم. تصویرگران زیادی هستند که با آن ها دوست هستم؛ ولی دو سه نفر بودند که فکر می کردم می توانند گزینه خوبی برای این کتاب باشند. یکی از آن ها خانم غزاله بیگدلو بود. قبل شروع تصویرگری، ما با هم گفت وگوی مفصلی درباره کتاب داشتیم و او از من خواست تا جایی که می توانم از دخترم، مادرم، خانه مان و هر چیزی که مرتبط است عکس بفرستم. برایش حدود 50، 60 ...
عشق به قرآن از تهران تا جاسب
.... در خانواده ای مذهبی متولد شدم و تشویق های والدین کمک کرد تا در مسیر انتخابی بهتر و ثابت قدم تر پیش بروم. با خدا عهد بستم تا پای جانم در خدمت قرآن باشم و هیچ علتی نمی تواند مانعی برای عدم آموزش باشد. هرچه دارم به برکت قرآن است و به واسطه این مصحف شریف به بیشتر خواسته هایم رسیده ام و چون تجربه های بسیار خوبی از مؤانست با کلام وحی کسب کرده ام دوست دارم این تجربیات را با دیگران به اشتراک بگذارم و آ ...
مهاجرانی: میرسلیم معتقد بود اگر کسی پیتزا بخورد باید برود غسل کند!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حزب تدبیر و توسعه ، عطاالله مهاجرانی وزیر پیشین ارشاد در رشته توییتی نوشت: رحمت و رضوان خداوند بر دوست عزیز کیومرث صابری، گل آقای ملت ایران! برایم تعریف کرد: من دفتر مشاورت رئیس جمهور شهید رجائی بودم. آیت الله خامنه ای که رئیس جمهور شد، کارم ادامه پیدا کرد. آقا مصطفی میرسلیم که رئیس نهاد شد، یه نامه از گزینش نهاد برام فرستادند. نماز جمعه می روم؟ و ...
تحصیل در کانادا و خدمت در وطن/ صنعتگر اردبیلی که هزاران نفر را شاغل می کند
بسیاری به جمع آوری سکه های قدیمی داشتم به طوری که آلبومی پر از سکه های زینتی داشتم. پس از دوران خدمت سربازی به این فکر افتادم که در شغلی که علاقه بسیاری به آن دارم فعالیت کنم و همین علاقه به فلزات و سنگ های زینتی باعث شد تا شغل تراش کاری را انتخاب کنم. سال 1370 پروانه تعمیرات خود را دریافت کرده و در بازار به تعمیر سنگ های شکسته انگشتر و از این دست کارها مشغول شدم. در همان ...
شهید فولادگر شخصیتی ذوالابعاد بود
به دعوت انجمن سپاس نوشته شد. این بار اول بود که من راجع به شهدای منا می نوشتم. پیش از این، دو کتاب درباره شهدای روحانی نوشته بودم که برای خودم جاذبه هایی داشت و باعث شد با سبک زندگی آن ها آشنا شوم. از آنجایی که اطلاعات کمی از شهدای منا داشتم، تصمیم گرفتم پیشنهاد انجمن سپاس را قبول کنم. البته این از خامی من بود که فکر می کردم کتاب جاذبه اطلاعاتی دارد، چراکه بعد به این نتیجه رسیدم که از دوستان ...