خاطرات یک انقلابی از بند ساواک
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت تکان دهنده مهاجر پاکستانی از زندان های عربستان
ساعتی بعد با خونریزی و بدون رسیدگی پزشکی برمی گرداندند. طبق اظهارات التمار، او یک هفته اعتصاب غذا کرد و پس از وخامت حالش به بیمارستان منتقل شد و با تعهداتی که در بیمارستان به او داده شد، اعتصاب غذایش را متوقف کرد؛ اما هیچ کدام از آن تعهدها عملی نشدند و نقض حقوق ها و بدرفتاری ها با او ادامه یافتند و امروز نیز دادستانی عربستان درخواست اجرای حکم اعدام را برای او دارد. من امروز به شدت از اتفاقاتی که برای الفرج افتاده ناراحت هستم و دائما به او و سرنوشتش فکر می کنم و نگران این هستم که افراد دیگری مثل او در زندان های عربستان بدون هیچ دلیل و مدرکی دچار همین سرنوشت شوند. ...
شمیم انقلاب در زندان برازجان
سال 1348 خورشیدی ما از زندان قصر تهران به زندان برازجان تبعید شدیم. آیت الله انواری، شهید بزرگوار عراقی و بنده، سه نفری به برازجان تبعید شدیم. ما هر سه به یک اتهام در بیدادگاه شاه محاکمه شده بودیم. علت تبعید را هم اشاره می کنم. چهار نفر از اعضای یک گروه چپ از زندان فرار کردند. البته فرار ناموفق داشتند. فرار اینها باعث شد که زندانبانان در کل زندان ها شدت عمل به خرج دادند. آن چهار نفر از بچه های ...
اقدامات خشونت بار رژیم بحرین علیه زندانیان عقیدتی
...> این گزارش به شهادت یکی از بازداشت شدگان اشاره می کند که می گوید در یک عملیات ضربتی ساعت 2 بامداد قبل از اینکه توسط پلیس ضدشورش دستبند و چشم بند زده شود، دستگیر شد؛ او در راه رفتن به مرکز تحقیقات، زندان القرین، مورد توهین و ضرب و شتم قرار گرفت و به محض رسیدن به زندان، مأموران وی را مورد ضرب و شتم و مشخصا سر او را مورد هدف قرار داده، او را تحقیر کردند. سپس قبل از اینکه یک افسر آب روی او ...
چرا انقلاب کردیم؟
. هنوز انقلاب نشده بود که برای ادامه تحصیل به کشور کانادا سفر کرده بودم. در سال46 وارد دانشگاه وقت پهلوی (نام سابق دانشگاه شیراز) شدم و در همان سال نخست ورودم به دانشگاه، اعتصاب کردیم. 15 روز دانشگاه شیراز در محاصره بود و من یکی از دانشجویانی بودم که در آن مقطع زمانی 45 روز در زندان به سر بردم. او ادامه داد: در سال 52 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم و به عنوان عضو هیأت علمی در دانشگاه استخدام ...
کلاهبرداری مرد خائن شیطان صفت در سهند / سکوت مریم از ترس آبرویش
دلم آب می شد. بعد از این که چند جلسه مرا به کافی شاپ برد و برایم خرج کرد و مرا به خودش وابسته کرد، کم کم شروع کرد به گفتن از شرایط بد زندگی اش. این که تمام سرمایه اش را صرف خرید خانه برای زندگی مشترکمان کرده است و الان هم زیر بار بدهی گرفتار شده است. آنقدر مظلومانه می گفت که دلم به حالش می سوخت. تا این که خودش به طور مستقیم از من درخواست قرض کرد و قول داد در اولین فرصت پولم را پس دهد. ...
مادرم در خواب بود که یواشکی کنارش رفتم و....
داستان عبرت آموز جوانی که حدود 9 سال قبل مادر 50 ساله و برادر 20 ساله اش را به طرز دلخراشی به قتل رسانده بود، درباره آن ماجرای وحشتناک گفت: از روزی که به دلیل رفیق بازی و دور هم نشینی به مواد مخدر آلوده شدم دیگر رنگ خوشبختی را ندیدم کار به جایی رسید که از همان روزهای جوانی بارها پشت میله های زندان قرار گرفتم اما بعد از آزادی باز هم به خلافکاری هایم ادامه دادم و برای تامین هزینه های ...
ماجرای سیانور خوردن بهزاد نبوی چه بود؟/ آیت الله هاشمی: چاقو را می گذاشتند زیر گلو و می گفتند سر می بریم
به دیوار می چسباندند. زیر گلویم زخم شده بود. یک بار برای اهانت مرا لخت کردند. در بخش دیگری از این کتاب آمده است: تا حدود چهار بعد از نصف شب، این وضع ادامه داشت. شلاق گوشت ها را برده بود و به استخوان رسیده بود، قسمتی از استخوان هم شکسته بود. بعد از بازجویی چند روز بعد مرا با چشم بسته و لباس مبدل به بیمارستانی نظامی در چهارراه حسن آباد بردند و عکس برداری کردند. معلوم شد استخوان شکسته است ...
ماجرای سوزاندن نامه های آیات حکیم، خوئی و میلانی چه بود؟
. آیت الله قاضی گرچه بعد از زندان همیشه تحت نظر بود، امّا هیچ گاه از فعالیت هایی که در جهت تداوم نهضت داشت، دست برنداشت. یکی از تاریخی ترین دیدارهای او، ملاقات با امام خمینی در سال 1343 بود. پس از آزادی امام در پانزده فروردین سال 1343، شهید قاضی بلافاصله به دیدار رهبر نهضت اسلامی شتافت. در یکی از گزارش های ساواک آمده است: ... در بررسی هایی که به عمل آمده، معلوم شده که آقای قاضی طباطبایی ...
دیدار با خانواده شهید سید عباس موسوی قوچانی همزمان با ایام دهه مبارک فجر
دستگیر می شد و سال ها در زندان بسر برد و به قول رهبر عزیزمان سخت ترین شکنجه ها را به شهید موسوی می دادند و در این شکنجه ها به گفتة دوست و دشمن حسرت گفتن یک آخ را بر دل جلادان ساواک گذاشت. یاران همرزمش هنوز صدای گرم و گیرای وی را در سلول های زندان به یاد دارند که پیوسته این آیه را از قرآن کریم تلاوت می نمود: ام حسبتم ان تدخلوا الجنته... گمان کردید که به بهشت داخل می شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر ...
ناگفته هایی از تشکیلات مخفی تا زندگی مخفیانه بهزاد نبوی
شکسته شدن حکم اعدامش به 10 سال حبس، ادامه یافت. هرچند او از دوم آذر 57 که با عفو عمومی از زندان آزاد شد، یعنی در ماه های منتهی به انقلاب هم به فعالیت های سیاسی و مبارزاتی اش علیه شاه ادامه داد. البته تحت عنوان امت واحده و در سطحی گسترده تر با دوست دوران زندانش محمدعلی رجایی. درباره خانواده بهزاد نبوی نمی توان به روتین زندگی نامه نویسی ها درباره چهره های انقلابی رجوع کرد و نوشت وی در ...
انقلابی ترین مداح قبل از انقلاب/ حسین شمسایی: آشنایی با طیب موجب مداحی های سیاسی ام شد
والده ما را! او یکی از بانیان روضه های خانگی بود که در سال های قبل از انقلاب، بسیار رونق داشت و هر روز خانم های محله، منزل یکی از بانوان جمع می شدند و ذاکران و روضه خوان ها به آن جا می آمدند و مداحی می کردند. روضه ها در روزهای اول تا آخر ماه قمری در منازل همسایگان برگزار می شد. به گمانم روضه ما نهم هر ماه بود و مرحوم والده از مداحان و روضه خوان های قدیمی دعوت می کرد که هر کدام چند دقیقه ای فیض ...
از باران سنگ تا فرار شاه؛ خاطرات انقلاب
ندیده بودم. بعد از جریان راهپیمایی 17 شهریور در تهران و کشتار مردم، یک بار بیست وچهارساعته به تهران رفتیم و برگشتیم. هر وقت به تهران می رفتیم، شب حرکت می کردیم؛ تا غروب بودیم و بعد به خرم آباد برمی گشتیم. در راه بازگشت، راننده اتوبوس کنار سوهان فروشی های قم توقف کرد. آنجا در ورودی شهر، جوان ها عکس های امام (ره) را مجانی پخش می کردند. پنجره اتوبوس را باز کردیم و چند تا از عکس ها ...
کارکنان نیروی هوایی نسبت به ظلم رژیم طاغوت بی تفاوت نبودند
بودند و چهره ای اعتراضی داشتند، اشراف داشت. اقدامات مجموعه ما نسبتاً لو رفته بود اما با این حال برای دستگیری ما وارد عمل نشدند تا اینکه در اول اردیبهشت 1356 من دستگیر شدم و تا روز 22 بهمن 1357؛ که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید در زندان به سر می بردم. از زمان دستگیری تا یک سال بعد از آن؛ خانواده ام از زنده بودن من اطلاع دقیقی نداشتند و بعد از یک سال مطلع شدند. من آن زمان در زندان قصر، در تهران، بودم ...
تجاوز به زن متاهل در پارکینگ مرکز تجاری
مأموران حراست مجموعه به آنجا آمدند او ناگهان شروع به داد و فریاد کرد و به آنها گفت من با تهدید چاقو او را به آنجا کشانده و به او تجاوز کرده ام. او به من گفته بود مجرد است و 28 سال دارد در حالی که بعداً متوجه شدم متأهل بوده و 42 ساله است. در حال حاضر هم با اینکه می توانم با وثیقه آزاد شوم اما چون کسی را ندارم که پیگیر کارهایم باشد در زندان مانده ام. بعد از اظهارات متهم، زن ...
چگونه اسناد مشروطه خواهان گیلان سر از زباله های تهران درآورد
.... به سختی پول در می آوردم . اما هر شئ، سکه، هر قطعه ای که مرا به تاریخ و فرهنگ گیلان سنجاق می کرد، مرا شاد می نمود. کم کم با مجموعه داری علمی آشنا شدم و برای دانستن تاریخچه اشیاء، مطالعه و تحقیق می کردم. انگار روح من با همین ها آرام می گرفت و حس می کردم کار مفیدی دارم انجام می دهم. بعد از کار، تمام وقت من به مجموعه داری می گذشت. شرایط مالی ام که بهتر شد، دنبال بقیه پازل های مربوط به گیلان از ...
حاج زمانی از شیراز رمز گشایی می کند
،یک مربی بنام خدا در کارم بوده و خواسته تا به این واسطه به خودم آیم و راه نرفته را بروم و خدا خواست تا مرا تربیت کند و در سلولهای انفرادی و بند عمومی زندان که بودم رابطه ما با خدابهتر و فکر کردن درباره خودم و اطرافیان و ارتباطم با خالق تقویت شد و اینجاها و در این شرایط است که انسان قدر فرصتها رابهتر میداند . ارتباطاتتان با مبارز انقلابی مهندس رجبعلی طاهری به چه نحو بود؟ ارتباطها و رفت و آ ...
روزگاری که مردم نان نداشتند بخورند اما شاه ژست تمدن و تجدد می گرفت
بوده اما مبارزه هم می کرده. سال 1332 که بحث سقوط دولت مصدق می شود پدر مرا هم به خاطر کارهای مبارزاتی دستگیر کردند. من متولد سال 1335 هستم و یادم هستم در 5 سالگی هم باز پدرم زندان بود و مادرم دست ما را می گرفت و می برد زندن قزل قلعه (که متاسفانه الان تره بار شده) ملاقات پدرم. من حدود 10 ساله بودم که پدرم در خانه رادیوهای بیگانه را گوش می کرد و شب وقتی هم می خوابیدند بیدار می شدم و برای فضولی رادیو ...
اسناد ساواک از شهادت سید محمدرضا سعیدی چه می گویند؟
شاهنشاه و آریامهر و ... به کار نبرده است، و در نهایت ساواک در شرایطی قرار گرفته است که از بین بردن ایشان را برای آینده رژیم امری ضروری تشخیص داده است. برهمین اساس طرح قتل ایشان در شامگاه روز 20 خرداد ماه سال 1349 اجرا شد. شب پنجشنبه 20 خرداد ماه 1349 (6 ربیع الثانی 1390) برق زندان قزل قلعه یکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفته، پس از لحظه ای چند تن شتابان وارد سلول شدند و فریادی از ...
افشای جزئیاتی از شکنجه اتباع خارجی در زندان های آل سعود
...> وی افزود: در اکتبر 2020 بازداشت شدم و در یک سلول انفرادی قرار گرفتم و پس از آن از یک اتاق به اتاق دیگر منتقل می شدم.سعود الفرج یکی از دوستان من است که در اکثر سلول ها همراه من بود و امروز با مجازات اعدام روبروست. میثم التمار تاکید کرد: حقوق سعود الفرج از زمانی که در سلول انفرادی بود، پایمال شد . وی به دلیل شکنجه های زیاد از درد شدید معده و استخوان رنج می برد . وی بارها درخواست درمان ...
وقتی زندان را برای ساخت سریال محاصره کردند
زندانیان می رسد. در این سکانس که امین زندگانی (در نقش حامد)، هومن برق نورد (روحانی) و شهرام عبدلی به عنوان بازیگران اصلی حضور داشتند، از حدود 50 هنرور استفاده شده بود. شعارهای حیاط زندان را تغییر دادند ساختمان زندان قصر برای تصویربرداری سریال پایان نمایش با تغییراتی همراه شد. تهیه کننده می گفت مجبور شدیم تمام شعارهای پس از انقلاب را پاک کنیم و برای القای فضای سال های 40 تا ...
خاطره بازی با یک اسیر صلیب ندیده
استخبارات انگار زنده مدفون شده بودیم. کسی از وجود ما خبر نداشت. ما در لیست سیاه عراقی ها بودیم و جایی در لیست صلیب سرخ نداشتیم. در تصور خانواده و آنهایی که مرا می شناختند یک مفقودالاثر بودم. نه تنها من، که تمام آن 57 نفر خلبان و افسر ارشد اسیر، جزو مفقودالاثرها به حساب می آمدند. رسم جنگ این است که طرف های متخاصم تعدادی از اسرار را نگه می دارند به دور از چشم صلیب سرخ. اسامی این ها به ...
ولایتمداری حضرت زینب(س) نشان از علم والای ایشان دارد
بزرگان بسیاری از ادب، عبادت، ولایت مداری، عفت، حیا، عفاف و دیگر ابعاد شخصیتی ایشان سخن گفته اند، افزود: یحیی مازنی یکی از همسایگان حضرت زینب(س) درباره ایشان می فرماید که سال ها همسایه زینب بودم اما حتی یک بار قد و بالای ایشان را ندیدم و صدای ایشان را نشنیدم؛ اما این بانوی با عفاف وقتی لزوم ایجاب کرد چنان سخنرانی های قرا و افشاگری هایی داشت که همه مردم را به یاد خطبه های حضرت علی(ع) می انداخت. ...
نقدی بر ادعای سخنگوی دولت
بی اساس و حساب نشده، بنزین بر آتش خشم مردم می ریزند! نمونه این سخنان بی اساس و دفاع “بد” را در سخنان سخنگوی دولت می بینیم. ایشان که در جشن سالگرد انقلاب و در خاستگاه انقلاب یعنی شهر قم سخن گفته، اظهار داشته بعضی مردم در سال 57 از گرسنگی می مردند . معنای این جمله شدت وخامت اوضاع اقتصادی مردم در آن زمان بوده است و بنده که خود یک روستایی فقیر بودم و بر اوضاع نابسامان اقتصادی در آن زمان ...
خاطرات یک مبارز سیاسی از روزهای انقلاب (2)
قب بگیرد که اسلحه ها به سمت ما گرفته شد، به محض پیاده شدن از ماشین، فرمانده سربازان بدون هیچ سوال و جوابی شروع به زدن برادرم کرد. با اعتراضی که من کردم، او را رها و به سراغ من آمد. از آن جایی که چند ماهی آموزش کاراته دیده بودم در مقابل ضربات او دفاع کردم و او زمانی که این صحنه را که دید با شدت بیشتری مرا مورد حمله قرارداد و در همین حین با اسلحه به سرم کوبید و من روی زمین افتادم. به دلیل خونی که ا ...
ماجرای عجیب یک تبهکار 18 ساله در تهران | خلافکاری ارثیه خانواده من است | از ترس رقبای پدرم اسلحله حمل می ...
...: به محض اینکه شیشه را پایین دادم و برگه را از دست پسر جوان گرفتم، وی اسلحه ای از زیر پیراهنش بیرون کشید و لوله آن را روی سرم قرار داد و تهدید کرد که اگر مقاومت کنم شلیک می کند. من که به شدت ترسیده بودم، از ماشین پیاده شدم و آنجا بود که فهمیدم جوان مسلح تنها نیست و همدستش کمی آنطرف تر روی موتوری نشسته است؛ موتوری که پلاکش مخدوش شده بود. آنها دست و پای مرا با چسبی بستند و در بیابان های اطراف ...
ماجرای دقیق عمل ام داوود چیست؟
او را از مدینه به بغداد منتقل نمودند و به سیاه چال زندان انداختند. حادثه دستگیری و زندانی بودن فرزندم که از او اطلاعی نداشتم و گاهی هم خبر مرگ او را به من می دادند برایم بسیار تلخ و دردناک بود و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله می گذشت، حتی برای رفع مشکل خود و اندوه جانکاهی که با آن دست به گریبان بودم از اشخاص صالح و مومن درخواست می کردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند، اما از دعای آنان هم ...
روزی که مجسمه شاه در اصفهان پایین کشیده شد
... روزی محمدحسن آقامحمدی (بعدها در عملیات کربلای 5 شهید شد) که چوپان گله گوسفند بود، آمد و گفت: نمی خوام دیگر بیابان بروم. پیش تو بیایم؟ گفتم باشه بیا. آمد و شاگردم (در کار خیاطی) شد. من از صبح تا شب، انواع و اقسام ترانه ها را گوش می دادم، او هم شروع کرد نوارهای مذهبی برایم آورد. نوارهای انصاریان و بعد فخرالدین حجازی را آورد که درباره ترانه و شراب و قمار و این چیزها سخنرانی کرده ...
یادداشت | اعمال ام داوود
مدینه به بغداد منتقل نمودند و به سیاه چال زندان انداختند!. حادثه دستگیری و زندانی بودن فرزندم که از او اطلاعی نداشتم و گاهی هم خبر مرگ او را به من می دادند برایم بسیار تلخ و دردناک بود و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله می گذشت و حتی برای رفع مشکل خود و اندوه جانکاهی که با آن دست به گریبان بودم از اشخاص صالح و مومن درخواست می کردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند. اما از دعای آنان هم نتیجه ...