یک آمر به معروف: به خانم یک آقای هیکلی گفتم همسر شما دوست دارد زیبایی های ...
سایر خبرها
برای زنده ماندن باید خودم را به مُردن می زدم
فریاد می کشیدم، گفتم نمی توانم راه بروم مرا بغل کرد و شروع به دویدن کرد. فرماندهان نیرو های بعثی آب دهانشان را به صورتم پرتاب کردند این جانباز 70 درصد دفاع مقدس گفت: یکی از فرماندهان بعثی کارت جنگی را از جیب من بیرون آورد، نگاهی به عکس و بعد به من انداخت، بعد به ترتیب چند فرماندهی که آنجا بودند به صورت من آب دهانشان را پرتاب کردند، بعثی ها برای تحقیر آدم ها دو حرکت را خیلی ...
روایت روزه اولی ها از یک ماه بندگی خدا؛ تشنه می شدم یاد امام حسین(ع) می افتادم
، روزهای اول خیلی تشنه ام می شد حتی مامانم و بعضی از دوستانم می گفتند اگر اذیت میشی اشکال نداره روزه ات را بازکنی، سال های بعد می گیری، اما من به خدا قول دادم که بچه خوبی باشم و روزه هام را بگیرم و هر موقع تشنه می شدم یاد امام حسین (ع) می افتادم و برایشان صلوات می فرستادم تا تشنه ام نشه . تأثیر جشن روزه اولی ها بر ترغیب کودکان به روزه داری ندا روزه اول دیگری است که امسال ...
روان شناسی در مملکت ما نصفه نیمه پیاده شده است!
شناسی داشتید؟ آن موقع وضعیت دبیرستان ها متفاوت از امروز بود. رشته های مختلف در سال ششم از هم جدا می شد که به نظرم خوب بود چراکه همه دانش آموزان اطلاعات عمومی را در سطح قابل قبولی دریافت می کردند. بعد از دوره پنج ساله به دبیرستان علمیه رفتم، چون دبیرستان قبلی ام در خیابان خورشید سابق بود که فاقد رشته ادبی بود. در آن دبیرستان، در درسی که عنوانش خاطرم نیست، کتاب روان شناسی دکتر سیاسی را خواندیم ...
رابطه جنسی نوعروس خیانتکار در خانه مجردی با پسر دانشجو/داماد بیچاره خودکشی کرد!
کنم و برای همین هم خودم را به زحمت انداختم. از طرفی چون تجربه ای داشتم و بارها شاهد ضعف و ناتوانی پدرم در برابر خواسته ها و انتظارات مادرم بودم به هانیه رو نمی دادم . حتی گاهی او را آدم حساب نمی کردم و سرش داد می کشیدم. بزرگترین هدف زندگی ام این بود که برای همسرم زندگی خوب و بدون کم و کسری درست کنم تا نتواند سرکوفت بزند . می گفتم اگر برایش سنگ تمام بگذارم، خانه شیک ، ماشین مدل ...
داور جنجالی دربی: استقلالی هستم اما اگر می خواستم، به سود پرسپولیس اشتباه می کردم!
...، حبیب کاشانی معلم ورزش بنده بود. این را روز قبل از مسابقه می دانست که من داور هستم اما حتی یک کلمه چیزی به من نگفت. بعد از بازی هم به من گفت عذرخواهی کن که متاسفانه این کار را نکردم. شرمنده ایشان هم شدم. - به نظر شما کدام داور، داربی شماره 100 را سوت می زند؟ به نظرم وحید کاظمی شانس قضاوت این دیدار را داشته باشد زیرا او هم در هفته های اخیر و هم در فصل جاری عملکرد بسیار ...
بهترین رییس فدراسیون ایران مهدی تاج است!
ایجاد کردند می خواستم بروم. شعارش جوان گرایی بود ولی روشش غلط بود. به من می گفتند و یک بازی خداحافظی برایم می گذاشتند می رفتم. آخرین بازی من گسترش فولاد و صنعت نفت در تبریز بود. نمی دانستم آخرین بازی است. بهترین رئیس فدراسیون ایران از نظر شما چه کسی بود؟ رئیس فدراسیونی که برای داوران خوب کار کرد تاج بود. چون خودش هم در هیئت رئیسه بود یک مدت حقوق ها را افزایش داد و اسپانسر آورد. تاج ...
فرزاد جمشیدی: سحر مرا انتخاب کرد، من تلویزیون را!/ جمله ای که دل مرغ سحر تلویزیون را برای بازگشت لرزاند ...
ها را برای مردم می خوانید و سوم اینکه یک رد پایی از خودت می گذاری که مردم بعد از اینکه برنامه تمام شد یک کمی مزمزه می کنند که واقعاً شیرین و قشنگ بود. یعنی فکر مردم را به تحرک وادار می کنید. امروز وقتی داشتم زندگینامه خانم دکتر صفارزاده را می خواندم از هر دو چشمم اشک می آمد و هم در رسای خواهرم و هم اینکه چقدر شغل مان حساس است. ما سرباز خط مقدم هستیم، ما نمی توانیم به خاطر غم خودمان صحنه ...
چند روایت معتبر از شهید مصطفی صدرزاده
کتاب می خوانیم: بعد از گذشت چند ماه، هنوز به کسی نگفته بودم که ایرانی ام؛ یعنی جرأت نمی کردم. این قضیه مثل بغض روی دلم مانده بود و می خواستم حداقل به یک نفر بگویم که ایرانی هستم. سید ابراهیم تنها کسی بود که فکر کردم می توانم به او اعتماد کنم. این اعتماد از اخلاق و رفتار و منش او حاصل شده بود. حس درونی ام می گفت: به سید ابراهیم اطمینان کن، بهش بگو، بالاخره باید بهش بگی که ایرانی هستی.یک روز گفتم ...
فناوری اطلاعات در صنعت بیمه
اقتصادی نفس بکشند این ها خوب است در دنیای نا اطمینان امروز بیمه شاید بگوییم پیشرفته ترین ابزار را برای کنترل این مخاطرات و بعد می گوییم که اگر این ها را ما رعایت بکنیم خیلی دستوری نباشد ان موقع می گوییم که می توانیم بیمه های بزرگ حمل و نقل بین المللی هم داشته باشیم برای حمل مثلا کشتی های پاناماکسمان و دنبال مثلا بیمه لویز نباشیم مثلا و آیا تحول دیجیتال به ما تا حالا کمک کرده یا نه؟ خانم دکتر شیما ...
رمضان از نگاه مهمان های کوچک خدا/ 30 هزار روزه دار از نسلی که می گفتند دین دار نیستند!
توجه ام را جلب کرد. چادرچانه دار و حساسیتش روی حجاب، طوری بود که دل هر رهگذری را می برد. بسم الله گفتم و مصاحبه را از همان جا شروع کردم. تا به حنانه گفتم خبرنگارم و می خواهم با او مصاحبه کنم، چشم هایش برق زد و بعد هم مثل فرفره دوید چند صف آن طرف تر تا از مادرش اجازه بگیرد؛ خاله مامانم اجازه داد نمی دانم کی آمد و این را گفت و نشست جلویم. صحبتش را از اینجا شروع کرد که 9 سالش است و تمام روزه هایش را ...
امضای برات شهادت محمد کیهانی در حرم امام رضا (ع)/ سبک اسلامی شهید برای تربیت فرزند
شد که در آنجا از امام رضا (ع) شهادت خود را طلب کرد. من به او گفتم: شهادت خود را گرفتی. سبک تربیتی اسلامی همسر شهید در مورد سبک تربیتی مد نظر همسر شهیدش اظهار داشت: همسرم درس حوزه خوانده بود. به همین خاطر بهترین و اثربخش ترین نوع تربیت را همان تربیت اسلامی می دانست. امروزه جهان غرب هم به این نتیجه رسیده است که بهترین نوع تربیت، همان تربیت اسلامی است؛ اینگونه که تا هفت سال ...
اینجا دختران مهمان امام زمانند/ مهمان خوب خدا سلام، خوش آمدید
. حالا دیگر دخترها مرتب تر سر سفره نشسته اند، از خانم پورشیر می خواهند دعایی بکند و بعد افطار کنند و او دعا می کند" خدایا به آبرو و عزت محمد و آل محمد در فرج امام زمان( عج) تعجیل کن، هر فردی که سر این سفره نشسته است حاجت های خوب دلش را برآورده کن، این دختران جوان را به آرزوها و رویاهایشان برسان برای هر آنچه که خیر و صلاحشان در آن است، به عزت اهل بیت(ع) همه ما را عاقبت به خیر کن" . ...
پهلوان "خلیل عقاب" درگذشت +عکس
ایتالیا برای اجرای نمایش در یک سانحه رانندگی جانش را از دست داد. گفت و گوی با پهلوان ، برای نماز جماعت گریه کردم، پهلوان در روایتی از فراز و نشیب های 95 سال زندگی خود دهم شهریور ماه 98 گفت: در نخستین روز از عید نوروز 1303 در محله سنگ سیاه شیراز متولد شدم و در حالی که 9 سال داشتم به مادرم گفتم صبح زود مرا بیدار کن تا به نماز جماعت بروم اما مادرم فراموش کرد و وقتی بیدار شدم گریه کردم ...
کافه نشینی زن، منجر به مرگ شوهر شد
تهران شد و اسرار ناپدید شدن آقای دکتر و همسرش را فاش کرد. دختر جوان درحالی که وحشت زده بود و دست و پایش می لرزید، گفت: من شاهد قتل استاد دانشگاه بودم. حالا هم آمده ام راز قتل را فاش کنم تا شاید به آرامش برسم. وی ادامه داد: پاتوق من کافه ای در یکی از مناطق تهران است. در جریان رفت و آمد به کافه با زنی به نام مونا (همسر مقتول) آشنا شدم. خیلی زود تبدیل به دوستان صمیمی شدیم. آن ...
تکان دهنده ترین خاطرات ایرانی ها از بی پولی منتشر شد
.... بی پول شدن در اثر بیماری های پرهزینه هم دل خیلی ها را خون کرده است: وقتی فهمیدم مادرم سرطان داره گفتم خیر سرمون بیمه داریم، تازه دیپلم گرفتم می رم سرکار خرجشو می دم. 3 سال بعد یه روز می خواستم برم قرصاشو بخرم لنگ پول بودم، دورمو نگاه کردم، تو خونه فقط چنتا فرش کهنه مونده بود، دیگه چیزی برای فروش نبود، کسی هم نمونده بود که ازش قرض بگیرم، فقیر شده بودم. این یکی البته خیلی ...
ماجرای لاتی که خواب شهادتش را دید+ فیلم
.... گفتم: خب برود! مسعود زد روی شانه ام و گفت: ببین مادرم چیزی نمی گوید. بنازم به این مادر، آفرین! با خودم گفتم دارند شوخی می کنند. کارت برای اعزام گرفته عزمش را برای رفتن جزم کرده بود تا دیدم خیلی دوست دارد برود جبهه، رفتم شناسنامه اش را دادم و گفتم: پشت کمد افتاده بود. نمی خواستم از خدا شرمنده بشوم. وقتی فردایش رفت؛ یک برگه به او داده بودند که باید پدر و مادر و شورای محل امضا کند ...
نماز عیدفطر و اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل ما
به مو برایم می گوید: وقتی قرار شد دختر ها جشن تکلیف شون رو کنار رهبر بگیرند من خیلی خوشحال بودم. اما تو قرعه کشی مدرسه اسم من در نیومد! خیلی ناراحت شدم، حتی تا همین چند روز پیش ناراحت بودم و همش می گفتم خداجون چرا نباید من می رفتم پیش رهبرم و مثل دختر های دیگه پشتش نماز بخونم؟! تا اینکه بابام گفت سمانه ناراحت نباش امسال بعد از سه سال می توانیم بریم نماز عیدفطر رو پشت سر خود خود رهبر بخونیم! بعدش ...
کتک خوردن ستاره سادات قطبی از آقای مجری ! / خانم مجری از طلاقشان پرده برداشت !
/ بیوگرافی / عکس / مجری / همسر ستاره سادات قطبی ستاره سادات قطبی متولد 3 اسفند 1365 در اصفهان، مجری است فارغ التحصیل لیسانس رشته خبرنگاری می باشد، از والیبال به سمت کیک بوکس رفت، بعد از حفظ قرآن به اجرا روی آورد و یک تجربه ناموفق زناشویی هم دارد. ستاره سادات قطبی با انتشار پست اینستاگرامی از ماجرای کتک کاری همسر اولش پرده برداشت. وی نوشت: سلام به روی ماهتون بنده های خوب خدا ...
تصاویر | طلبه ها در ساحل دنبال چه هستند؟ | می گفتند جای طلبه ها ساحل نیست...
. آن روز هم طبق روال، برنامه ما به اذان و نماز جماعت متصل شد. بعد از پایان نماز، آن خانم و آقای جوان پیش من آمدند و گفتند: دمتون گرم حاج آقا. خیلی باحالید. خوب مخ ما را کار گرفتید! هم مسابقه برگزار کردید، هم نماز جماعت... بعد هم، مبلغی پول دادند و گفتند: با این پول برای نماز جماعت، مُهر بخرید. زیرانداز خودشان را هم به من دادند و گفتند: پیش خودتان بماند برای نماز جماعت های بعدی. *جالب بود ...
روزی که حاج قاسم بردست یک مدافع حرم بوسه زد
قاسم سلیمانی از آن بیرون آمد. با دیدن ایشان یک حالی شدم! اصلاً انتظار نداشتیم حاجی را اینجا ببینیم. خیبری با خوشحالی داد زد: حاجی بدو که خود سردار سلیمانی است! گفتم سر و صدا نکن خیبری، باقی بچه ها بفهمند حاجی آمده اینجا، ازدحام می شود. چند نفر از بچه های گروه ما که همان حوالی بودند، با دیدن حاج قاسم آمدند پای ماشین. حاجی با همه روبوسی کرد. بعد با اشاره خواست بچه ها پراکنده شوند ...
ماه عسلی از کیش تا علقمه / مادر جان! زمانی گریه کن که مردها غیرت را فراموش کنند و زن ها عفت را !
را مدام و با وسواس روی سر آقا مرتضایش مرتب می کرد که کنارش ایستادم: سلام. خوش اومدین. خبرنگارم. شما اولین باره مهمون این خطه می شید؟ خندیدند. ساجده خانم جلوتر آمد و دستش را بالای چشم هایش گرفت: شما خوزستانی اید؟ خوش به حالتون که همیشه همین حوالی هستین و این هوا رو نفس می کشین. راستش ما که اولین باره قسمت شده بیایم اینجا اما انگار هزار ساله با این خاک آشناییم؛ خیلی گیراست؛ مگه نه مرتضی؟ ...
مادر شهید پایروند: بی قراری هایم با خبر شهادت پسرم آرام شد
گرفت و گفت نرو. گفتم باید بروم این خواب هایی که می بینم نشان می دهد که سعید شهید شده است فقط می روم تا خیالم راحت شود. مادر شهید پایروند عنوان کرد: در ابتدا سپاه رفتم، چون از آنجا به جبهه اعزام شده بود، سپاهی ها گفتند چنین شخصی به شهادت نرسیده، بعد بنیاد شهید رفتم کارکنان این نهاد از من پرسیدند که شما چه نسبتی با ایشان دارید گفتم من مادرش هستم. می دانم شهید شده، چون به خوابم می آید فقط ...
روایتی از خوان گسترده خالق برای مخلوق های 9 ساله/ با افتخار روزه اولی هستم!
امروز عکاس ما هستید حتما چند تا عکس قشنگ از من بگیر که بعدا برایم چاپ کنی! چَشمی گفتم و به محل جشن رفتم. کم کم دختر بچه هایی با چادرهای سفید که گل های صورتی، بنفش یا آبی داشت، صندلی هارا پر می کردند. معلم ها سعی می کردند با کنترل شیطنت های کوچولوها آنهارا در جای خود بنشانند تا نظم جلسه برای شروع برقرار شود. سربندم را تو ببند رفیق! یکی از معلم ها سربندهای به رنگ سبز و ...
بازار بیمارِ مانتو و لباس/ تولیدکنندگان: طراح نداریم! فقط از مدل پر فروش کپی می کنیم
...> از او خواستم تا در فضای مجازی برایش عکس هایی ارسال کنم تا منظورم را بهتر به او بفهمانم بعد از دیدن عکس ها طوری که جا خورده باشد گفت: نه خانم ما این مدل ها را در شهرکرد نداریم. پرسیدم چرا؟ گفت خانم می دانی این مدل ها چقدر پارچه می خواهد و اینکه قیمت تمام شده شان چقدر می شود؟ هیچ نهاد و ارگانی از تولیدکننده لباس حمایت نمی کند هیچ نهاد و ارگانی از تولیدکننده لباس ...
چطور فرزندم را با امام زمان(عج) آشنا کنم؟
ساده برای بچه ها از امام داشته باشیم. با بچه ها به زبان خودشان حرف بزنیم تا بهتر متوجه بشوند. مثلا بگوییم:امام یعنی کسی که بعد از پیامبر از طرف خدا برای هدایت و راهنمایی ما انتخاب شده. ائمه آمدند که ما را به سمت خوبی ها راهنمایی کنند و راه درست را نشان مان دهند. ما باید به حرف ائمه گوش بدهیم. در هر زمان یکی از امامان در بین ما بودند و ما را هدایت می کردند امروز آخرین امام از گنجینه چهارده معصوم در ...
بلندای عطر مقلوبه خرم آبادی ها تا بیت المقدس/ این آش برای اسرائیل یک وجب روغن دارد
...، یکی از خانم ها با اشاره دست چندجا را نشان می دهد و می گوید: زود برو سفره های افطاری را آن جاهایی که گفتم پهن کن، الان مهمان ها می آیند و ما هنوز هیچ کاری نکردیم. وقتی فضای سازمان تبلیغات برای مقلوبه قدسی می شود سلام خانم مقدسی، طاعات قبول خسته نباشید، رویش را به سمتم برمی گرداند و با خوش رویی پاسخم را می دهد: سلام دخترم، خوش آمدی، نماز و روزه هایت قبول. تشکر می ...
ساخت 90 دکور در 30 شب؛ ایده ترسناکی که در صبح روز بعد اجرا شد/ مرغ سحر تلویزیون چرا اجرای سحرگاهی رمضان ...
مثل روبیکا و همراه اول برنامه داشتم و اجرا می کردم. امسال هم همین طور بود؛ پیشنهادهای خوبی از نظر مالی داشتم؛ مدیر شبکه دو به من گفت وسعت آنتن تلویزیون نسبت به آنتن پلتفرم چقدر است؟ گفتم خیلی زیادتر است؛ گفتند پس اگر حرف خوب می زنید تلویزیون می تواند جایگاه بهتری داشته باشد اما اینکه به شما دستمزدِ کمتری بدهند من قبول کردم. گفتم که اینجا به شما بیشتر نیاز است قبول کردم اکنون که نگاه می کنم می بینم ...
روایت دیدار اول
.... دانشجویان در حال نوشتن شعار و متن های کوتاه بر کف دستان شان بودند. برخی از افراد شعار می دادند و با 2-3 بار تکرار ساکت می شدند. به سراغ یکی از دختران رفتم و با او هم صحبت شدم؛ سیده زهرا 21 سال داشت و از دانشگاه فرهنگیان آمده بود. می گفت در دانشگاه آنها اسامی افرادی که تمایل به دیدار رهبری داشتند را نوشته بودند تا بعد از آن قرعه کشی کنند. زهرا می گفت شب های قدر کلی دعا کرده تا اسمش ...
فرجام رییس کل شهربانیِ مردمی/ جان مصدق را نجات داد، جان خودش را گرفتند + عکس ها
به معاون شهربانی اطلاع داد که خانمِ تیمسار افشارطوس می خواهند با شما صحبت کنند. وقتی که همایونفر گوشی را برداشت، خانمِ رییس شهربانی با لحنی که از آن اضطراب و نگرانی مشهود بود، گفت: تیمسار افشارطوس دیشب به منزل نیامده است و ما تا نصف شب بیدار بودیم ولی بعد از آن به خواب رفتیم، به خیال این که ایشان در شهربانی کار دارد. حالا خواستم بپرسم که آیا ایشان در شهربانی است؟ سرتیپ ...
بار دیگر جمعی که دوست می داشتم
حاشیه نگاری اصولی دقیقا باید چه مختصاتی داشته باشد، این مخاطب پیگیر حواشی دیدار است که شما را ناچار می کند مستقیما از اصل مطلب روایت کنید. اصل مطلب در دیدارهای دانشجویان با رهبر انقلاب هم معمولا یعنی روایت هر آنچه بعد از رسیدن به ورودی های مجموعه بیت رهبری اتفاق می افتد. از دیدار اول خرداد 98 تا امسال که سال 1402 باشد، دیدارهای دانشجویان به جهت رعایت شیوه نامه های بهداشتی یا به صورت مجاز ...